بحران سیاسی در آمریکا و چهره بزک کرده دموکراسی آمریکایی
- آمریکایی را که ناگهان پرده از چهره برانداخته و رخ نمایان کرده، نباید در چهار سال ریاست جمهوری دونالد ترامپ در این کشور تحلیل کرد؛ آمریکا همان آمریکای دوران کارتر یا ریگان، کلینتون، بوش و اوباماست.
آمریکا در طول سالهای طولانی خود را به جایی رسانده بود که دیگران را مجبور به تبعیت بیچون و چرا از خود میکرد؛ حتی مردم این کشور مسخ شده از سوی نظام لیبرال سرمایه داری حاکم، تن به خواستههای حکومت دادند.
مردم آمریکا در به وجود آمدن نظام سیاسی خود هم سهیم هستند و هم مقصر، اما سهم و تقصیر آنها به واسطه شست وشوی مغزی و فریب افکار عمومی از سوی رژیمی است که توانسته آنها را به تسخیر خود درآورد.
ترامپ دورانی برای آمریکا رقم زد که چه بسا خود نیز متوجه درک شرایط نبود یا اگر هم بود پس از ۴ سال به روش دموکراتیک از قدرت حذف شد تا نشان داده شود که مردم آمریکا همچنان به نظام لیبرال سرمایه داری در این کشور اعتقاد دارند.
اما در واقع اینگونه نیست، چرا که ترامپ شکست خورده، ۷۴ میلیون رأی مردمی دارد.
در این میان نوع برخوردی که با ترامپ که هنوز ربیس جمهور آمریکاست نکته مهمی است که باید رسانهها و تحلیلگران درباره آن به روشنگری و آگاه سازی افکار عمومی بپردازند.
هر فضای رسانهای در آمریکا به شدت یکطرفه است و اخبار و اطلاعات میدانی از صحنهها و وقایعی که در این کشور رخ میدهد به درستی و به واقع به افکار عمومی مردم جهان نمیرسد.
آمریکا دیر یا زود باید دستخوش تحولاتی که اکنون در این کشور دیده میشود، میگشت؛ تحولاتی که رژیم آمریکا سالها برای دیگر کشور تدارک میدید و برای آنها نسخه میپیچید.
هرگاه در کشوری که هدف سناریوها و برنامههای براندازی آمریکا قرار میگرفت، رسانههای پر تعداد آمریکایی، اروپایی و صهیونیستی که از نفوذ بالایی نیز برخوردارند، بسیج شده و با اخبار و گزارشهای مهندسی شده خود، سناریوی نوشته شده را مو به مو در کشورهای هدف پیاده میکردند تا به نتیجه دست یابند.
رسانه در اینگونه وقایع بسیار تأثیر گذار و سرنوشت ساز است.
به انقلابهای رنگین و مخملین نگاهی بیندازیم متوجه میشویم که آمریکا با بهره گیری از نظرات نظریه پردازان و تئوریسینهایی چون هنری کیسینجر، جورج سوروس و دیگر افرادی که در اندیشکدههای آمریکایی به همین منظور فعالیت میکنند، همه در تلاش هستند تا سیاستهای اعمالی آمریکا در جهان راپیاده کرده و آنها را با خود همراه سازند.
در این میان هر گاه دولت و نظامی که هدف حملات براندازانه نرم آمریکا قرار گرفته است که در مقابل این براندازی ایستادگی کرده و با براندازان مقالبه نموده، در یک مرحله دیگر از سناریو با هجمه گسترده رسانهای روبرو شده است.
هدف غایی آمریکا و نظام سرمایه داری این است که تفکر آمریکایی در جهان حاکم باشد و هر آنکه مقابل این تفکر ایستادگی کند حق بودن و ماندن ندارد.
اما اکنون چنین ایدئولوژی که از سوی آمریکا به جهان تزریق میشد، خود دچار چالشهای جدی عقیدتی شده است.
به رفتارهایی که با دونالد ترامپ، رییس جمهور آمریکا از سوی دیگر مقامات و مسئولان این کشور شده است باید توجه ویژه شود.
آمریکا بدون دخالت و نفوذ دیگر کشورها دچار چنین شرایطی شده است، مشابه همان وضعیتی که برای دیگران تدارک میدید و دولتها را به خویشتداری، پایبندی به آزادی و رعایت حقوق مردم دعوت میکرد.
بایکوت رسانهای ترامپ فارغ از جایگاه ریاست جمهوری او، در کشوری که خود را مهد باصطلاح دموکراسی و آزادی میپندارد در چارچوب آزادیهای مصرح در همان قانون اساسی آمریکا قرار دارد؟
حتی توئیتر، صفحه دونالد ترامپ را به طور کامل بست و به او اجازه نداد تا در این فضا فعالیت کند؛ توئیتر ترامپ نزدیک به ۹۰ میلیون نفر دنبال کننده داشت.
در این مقوله بحث بر سر حمایت از ترامپ نیست، بلکه بحث بر سر آن است که وقایع کنونی در آمریکا تازگی ندارد و در دورهها و سالها پیش نیز وجود داشته اما این بار در پستو نمانده و بیرون آمده تا همگان این چهره بزک کرده دموکراسی آمریکایی را ببینند و مردم جهان متوجه شوند که آنچه در رسانههای آمریکایی و فیلمهای هالیوودی مقابل دیدگان مشتاق مردم قرار داده میشود، یک شو و بازی رسانهای فریبنده است.