روزگار سیاه سینماها با شرایط زرد هماهنگ میشود؟
- روزنامه همشهری نوشت: «حرف هم بزنیم میگویند شما نگران سلامت مردم نیستید و فقط میخواهید کاسبی خودتان به راه باشد.» به این درددل دوستانه و بغضآلود یک مالک سینما، کمی کلافگی تکراری از کرونایی که آمد، اما نرفت و تا دلتان میخواهد آلودگی و مازوت اضافه کنید تا مثل من و ما که شنونده این حرفها هستیم نفستان بگیرد.
این تنها بخشی از قصه پرآب چشم سینما در روزگار کرونایی است وگرنه باید اعتراف کرد هرچقدر خشم ویروس چینی به جانمان کارگر افتاد بیخیالی و تعلل مدیریت فرهنگی هم رشتههای بسیاری را پنبه کرد. از همان روزی که سینما رفتن با ولو شدن روی تختهای قهوهخانه، برای کنترل ویروس در یک گروه قرار گرفت و هیچ مدیر مؤثر دولتی یقه ندرید که مگر میشود خوراک فرهنگی همردیف داد و دود بطالت باشد تا همین امروز که سینماها روی کاغذ منعی برای بازگشایی ندارند، اما در شراکت با جیب مشتریانی که قصد و توان پول خرج کردن دارند به تازیانه دولپیها و سیخهای کباب، داغ میشوند، فرهنگ و بارزترین نمود آن یعنی سینما در گوشه رینگ فقط ضربه خورده است.
دیدن فیلم جرم است
چقدر دقیق است شعر حسین پناهی برای توصیف رفع محدودیت جهت بازگشایی سینماها وقتی میگوید: «سیاه سیاهم/ با زرد هماهنگم کن استاد». روزگار سینماها سیاه است و سینمادارها به خاک سیاه نشستهاند و حالا خبر رسیده که وضعیت تهران و بسیاری از شهرها به رنگ زرد مبدل شده، چون از کبودی و قرمزی مرگ کرونایی اندکی فروکاسته شده است.
حالا اینکه چهکسی فکرش را میکرد که ما زمانی برای رخ زرد شهر و همشهریهایمان ذوق کنیم بماند برای بعد، اما حالا با وضعیت جدید و امکان ادامه مجدد فعالیت سینماها باید خبر گرفت که در شهر چه خبر است. اولین اتفاق در بده بستان زردی شهرها و سرخی سینما مربوط میشود به ماجرای فیلمی که از نامش هم پیدا بود حاشیه را دوست دارد و البته در مواجهه با سیاستهای موجود مدیران به حاشیه هم رانده شد.
بعد از نمایش فیلم «دیدن این فیلم جرم است» در سی و هفتمین دوره جشنواره فیلم فجر، خیلی راحت میشد صفکشی موافقان و مخالفان را تشخیص داد. یک صفآرایی جدی که البته حاضران در آن اصلا صلاح نمیدانستند درباره ماهیت سینما و اهمیت فیلم بهمعنای یک هنر توجه کنند و بیشتر تلاش داشتند مرزبندی خود با این بیانیه سیاسی را با وضوح بیشتر به نمایش بگذارند.
فیلم در این حدود ۲ سال در بلاتکلیفی توقیف و توضیح کمکم در حال سپرده شدن به بایگانی بود که حوزه هنری آنرا برای روزهای آفتابی بازگشایی سینماها و البته مهتابی شرایط سیاسی و اجتماعی کشور دوباره سر زبانها انداخت.
سرخی تو از من، زردی من برای کی؟
التهاب فیلم رضا زهتابچیان هرچند در بحبوحه جشنواره فجر سی و هفتم خیلیها را برای تماشای فیلم تشویق میکرد، اما حالا و در آستانه جشنواره فجر دوره سی و نهم، کرونا آنقدر به جسم و روح جماعت تاخته است که دیگر حوصلهای برای این حرفها نیست.
نتیجه ماجرا اینکه هرچند سینماها در تهران و بسیاری از شهرستانها برای ادامه فعالیت ممنوعیتی ندارند، اما بهعنوان نمونه روز گذشته در تهران تنها ۳ سینما اقدام به بلیتفروشی کردند که از قضا هر ۳ سینما هم در اختیار حوزه هنری است؛ یعنی همان جایی که مالک فیلم «دیدن این فیلم جرم است» به شمار میآید.
سایر سینماها هرچند برای بازگشایی منعی ندارند، اما لااقل در این یکی دو روزه برای بازگشایی ذوقی نشان ندادند که دلیلش را باید در مجموعه عواملی ازجمله مقرون به صرفه نبودن بازگشایی برای تعداد بسیار محدود تماشاگران، نزدیکی به ایام جشنواره فجر و سردی تاریخی گیشهها به خاطر فرا رسیدن زمان برگزاری مهمترین رویداد سینمایی کشور و دست آخر در اختیار نداشتن فیلم مناسب، سراغ گرفت.
سانس قرنطینه یا سانسهای خالی
مدیران فرهنگی باید هرچه سریعتر نسبت به عملی کردن یک تصمیم منطقی برای به اغما نرفتن سینماها اقدام کنند. صدور مجوز نمایش برای چند فیلم بلاتکلیف به لحاظ مجوز نمایش (البته نه با کیفیت فیلمی که این روزها در چند سینما اکران شده است)، حمایت از صاحبان آثار و سینمادارها از یک سو و ارائه طرحهای تشویقی برای تماشاگرانی که هنوز برای رفتن به سینما مردد هستند از سوی دیگر و دست آخر کم کردن از سختگیریهای سلیقهای و کند کردن تیغ سانسور در مراحل مختلف از تولید تا اکران شاید راههایی باشند که میتوان با آنها سینما را از خفه شدن در شلوغی کبابی، جگرکی و قهوهخانهها نجات داد. این اعتراف خوشایندی نیست، اما بررسی وضعیت شهرها نشان میدهد که گویی انجام بسیاری از امور به روال سابق و پیش از کرونا بازگشته و فقط دیدن فیلم جرم است و موجبات ابتلا به کرونا را فراهم میآورد.