شهید «بابارستمی»؛ بابایی بــرای رزمندهها
امروز چهلمین سالگرد شهادت شهید «محمد بابارستمی» از پایه گذاران سپاه در خراسان است. او در میان رزمندهها به عنوان بابا معروف بود.
_ روزنامه خراسان نوشت: ظاهرش ساده و بی آلایش بود، اما وقتی قرار بود در موقعیت فرماندهی زبان بگشاید، اولین نکتهای که درباره «بابا» به چشم میآمد، اقتدار، توانمندی و هوش وی بود. آری صحبت از شهید محمد بابارستمی از فرماندهان مطرح خراسان در دوران دفاع مقدس است. او که امروز ۱۷ دی ماه، تقویم چهلمین سالگرد شهادتش را نشان میدهد، از پایه گذاران سپاه در خراسان بود که حماسهها و رشادتش در کلام رهبر انقلاب نیز آمده است.
مقام معظم رهبری سال ۸۸ در دیدار خانواده و ستاد بزرگداشت شهید برونسی به خاطرهای اشاره کردند که در نوع خودش جالب بود: «مرحوم شهید از شهدای خراسان است؛ یک فرد روستایی و به ظاهر عامی در جمعی که فرماندهان درجه یک نشسته بودند و رئیس جمهور وقتِ آن روز هم نشسته بود، آمد صحبت کرد و گزارش میدان جنگ داد، جوری که همه فرماندهان رسمی که نشسته بودند مبهوت شدند. استعداد انقلاب برای پرورش شخصیتهای برجسته و افراد، تا این حد است؛ اینها را نباید دست کم گرفت؛ اینها اهمیت، عظمت و عمق انقلاب را نشان میدهد.»
بابا بود
در همه این سالهای پس از شهادت بابارستمی، هرگاه صحبتی از این شهید به میان آمده است، کمتر پیش میآید که از ماجرای عنوان «بابا» برای او سخن گفته نشود. سردار شاملو از فرماندهان خراسان در دوران دفاع و از دوستان و همرزمان این شهید در این باره چنین میگوید: «کلمه «بابا» در زمان جنگ از احترام و تقدس خاصی برخوردار بود و رزمندهها تنها تعداد معدودی را به این اسم صدا میزدند و تا جایی که من خبر دارم در تمام استان خراسان تنها دو نفر را بابا خطاب میکردند یکی سردار شهید محمد حسن نظر نژاد که او را بابانظر صدا میزدند و دیگری هم شهید محمد رستمی بود که او را بابارستمی صدا میزدند. در واقع این خطابها به نوعی بیان یک واقعیت است؛ این که میتوان به او اعتماد و تکیه کرد و این که میتوان جای پدر را با او پر کرد....»
چمران بابا را در آغوش گرفت و...
توجه فرماندهان ارشد دوران دفاع به رشادتها و توانمندیهای بابارستمی یکی از ویژگیهای دیگر این شهید است که خاطرهای از نوع مواجهه شهید دکتر چمران با «بابا» پس از ماجرای شهر پاوه این موضوع را تایید میکند.
درکتاب «بابا محمد» نوشته حسین فتاحی این خاطره به نقل از یکی از همرزمان شهید این گونه آمده است: «وارد اتاق شدیم، شهید چمران هم آن جا بود. بابا از دور گفت: «سلام آقای دکتر!» دکتر چمران با شنیدن صدای بابا، جلو دوید.
بابا را در بغل گرفت. چند لحظهای آن دو یکدیگر را در بغل گرفته بودند. آن طور که بچهها تعریف میکردند، دکتر و بابارستمی در کردستان مدتی با هم بودند. دکتر و بابا، با هم شهر پاوه را آزاد کرده بودند. در سنندج، سقز و جاهای دیگر، با هم بودند. چندین عملیات را با هم رهبری کرده بودند. دکتر خیلی خوب بابا را میشناخت و با دیدن او کلی خوشحال شد. از بابا پرسید: «شماها کی آمده اید؟ دیشب کجا مستقر شدید؟»! بابا گفت: «در باشگاه نیرو! ولی هیچ امکاناتی نداریم. اسلحه نداریم، فقط نیروی خوب و آموزش دیده داریم.»
دکتر چمران گفت: «ما هم در نزدیکی تپههای ا... اکبر مستقر شده ایم. گروهی درست کرده ایم و حملات چریکی میکنیم و به عراقیها ضربه میزنیم. حالا که توان رزمی برابر با آنها را نداریم این طوری جلوی شان را گرفته ایم. اگر شما کمک مان کنید، خیلی ممنون میشوم. نیروهای خراسان همیشه نیروهای آبدیدهای بوده اند. در کردستان که این طوری بود.» بابا گفت: «خیلی هاشان همان بچهها هستند.» دکتر گفت: «خب، بیایید پیش ما. با هم باشیم، بهتر میتوانیم جلوی دشمن را بگیریم». بابا گفت: «چشم. ما در خدمت انقلاب هستیم، همین امروز، دستور میدهم بچهها بیایند آن جا. شما هم هماهنگ کنید، نیروها در جریان باشند.»
روایت سردار فضلی از حماسه بابا
سردار علی فضلی که در دوران دفاع مقدس فرماندهی لشکر المهدی و لشکر ۱۰ سید الشهدا (ع) را در کارنامه دارد و اکنون جانشین معاون هماهنگ کننده سپاه است، به خاطره متفاوتی از شهید محمد بابارستمی اشاره کرده است که مرور آن خالی از لطف نیست: «در شهر سقز، در محاصره قرار گرفته بودیم، عزیزان دیگری از تهران و دیگر شهرها هم بودند. حدود ۲۷۰پاسدار و بسیجی فقط در یک نقطه از شهر بودیم و همه شهر در تصرف ضدانقلاب بود. فاصلهمان هم با آنها به اندازه عرض یک خیابان بود. برادران قاسم لو و عزالدین حسینی در شهر رجز میخواندند.
هیئت حسن نیت و دولت موقت با سران ضدانقلاب وارد مذاکره شد و نتیجهاش این شد که «سپاه از شهر بیرون برود... روز بعد نماینده ضدانقلاب اعلام کرد که اول باید تمام سلاحهای خود را تحویل بدهید و بعد شهر را ترک کنید. با این اتفاق که افتاد، یک جلسه اضطراری تشکیل دادیم. در آن جلسه شکننده، یک مرد از مردان تاریخساز، «بابارستمی» که بزرگ ما بود و بصیرت و صلابت و تدبیر داشت، از جای برخاست و گفت: «برادران! میجنگیم، ذلت نمیپذیریم. با ضدانقلاب میجنگیم، ولی سلاح به ضدانقلاب نمیدهیم و بعد ما هم به پیروی از نگاه این مرد الهی همه یکصدا فریاد زدیم: «می مانیم و تا آخرین قطره خون میجنگیم.»
بابارستمی به همراه همرزمش «نوراللهی» ۱۸ دی سال ۵٩ طی یک حادثه تصادف درمحور سبزوار در حالی که در مسیر ماموریت بودند به شهادت رسیدند. پیکر شهید بابارستمی در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *