صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

اعدام روحانی که به بیگانگان امضاء نداد!

۱۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۹:۰۹
کد خبر: ۶۸۸۶۶۱
«میرزا علی آقا تبریزی» مشهور به «ثقةالاسلام تبریزی» بیگانه‌ستیز و حامی مردم بود و یکی از مهم‌ترین کار‌هایی که انجام داد برپایی «عاشورا» در تبریز بود. این روحانی در دهم دی ماه سال ۱۲۹۰ شمسی شهید شد.

- فارس نوشت: سال ۱۲۹۰ چه خبر بود؟ تبریز توسط قوای روسیه تزاری اشغال شده بود. ماجرا این بود که دولت مشروطه‌خواهان در تهران دست قاجاری‌ها را از برخی امور مملکت کوتاه کرده بود. امتیاز‌ها و انحصار‌هایی که قبلا قاجاریان رشوه گرفته بودند و اعطا کرده بودند به‌خطر افتاده بود و برخی از این امتیاز‌ها نیز متعلق به دولت‌های خارجی و بیش‌از همه بریتانیا و روسیه تزاری بود. این‌گونه شد که روسیه تزاری برای حفظ امتیاز‌ها و منافعش، اولتیماتوم داد که فلان کار‌ها را بکنید و فلان کار‌ها را نکنید؛ وگرنه می‌آییم ایران را اشغال می‌کنیم. مجلس به همت مدرس این اولتیماتوم را رد کرد، ولی دولت ضعیف از شدت ترس، مجلس را منحل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت. روس‌ها چه کردند؟ نیرو ریختند داخل ایران برای تصرف تبریز و رشت و انزلی و بیش‌تر برای ضرب شست نشان دادن به مشروطه‌خواهان و تسویه‌حساب با خیلی‌ها!

عکسی مشهور از «ثقةالاسلام» در جوانی

محرم بود!

در تبریز داستان دیگری بود و مشروطه‌خواهان زیادتر بودند و دیگ مشروطه از آن‌جا می‌جوشید. داستان دیگری هم بود؛ محرم بود. قزاق‌ها شروع کردند به کشتار بزرگ‌و‌کوچک و دست‌اندازی به مال و ناموس مردم. «ثقةالاسلام» هم اعتراض کرد و حکم جهاد داد و مردم به مقابله با قزاق‌ها برخاستند. «ثقةالاسلام» یک فتوای مکتوب هم داد به مسئول نظمیه شهر و جنگ شد در تبریز. چند روز درگیری بود و روس‌ها که ارتش داشتند درنهایت بر دست‌های خالی مردم غلبه کردند. بعد از آن هم روس‌ها مشروطه‌خواهان را اعدام کردند و طرفداران قاجار‌ها و اوباش نیز مشروطه‌خواهان را سلاخی کردند. سلاخی که می‌گوییم واقعا سلاخی! عکس‌هایی باقی مانده از وقایع اشغال تبریز که پیکر‌های مشروطه‌خواهان را آویخته بر طناب و سلاخی‌شده نشان می‌دهد.

«ثقةالاسلام» در تبریز علیه نیرو‌های قزاق حکم جهاد داد

در این میان «ثقةالاسلام» که باغیرت بود مثل مَرد، در میدان ایستاده بود. گفته بودند روس‌ها می‌خواهند او را بکشند و پیشنهاد داده بودند که به سفارت عثمانی پناهنده شود و این هم پاسخ: «شما چگونه خرسندی می‌دهید که در این آخر زندگی از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم.»

عکسی از تدارکات نظامی حین اشغال تبریز

یا امضاء یا اعدام!

«ثقةالاسلام» در این حد مَرد بود و در میدان بود که نهم محرم کالسکه‌ای از طرف کنسول‌گری روس آمد در خانه‌اش و گفت بیا برویم کار داریم. او هم رفت. در کنسول‌گری دید که مشروطه‌خواهان نام‌دار هم هستند؛ همه را دستگیر کرده بودند. «ثقةالاسلام» قبلا نامه‌هایی نوشته بود به کنسول و دولت روس و حتی «نیکلای دوم»، تزار روسیه و اعتراض کرده بود به ظلم قزاق‌ها هنگام اشغال تبریز.

این بار کنسول روس نامه‌ای جلوی «ثقةالاسلام» گذاشت که گواهی کند تبریزی‌ها جنگ را شروع کرده‌اند و او قبول نکرد و گفت مسلمان شهادت دروغ نمی‌دهد. نامه دیگری گذاشت جلویش که گواهی کند که تا وقتی دولت ایران نمی‌تواند امنیت آذربایجان را تامین کند حضور قوای روس ضروری است و جواب: «شما آذربایجان را تخلیه کنید من قول می‌دهم امنیت کامل در این‌جا برقرار شود.» آخرسر یک دادگاه نظامی برپا کردند که قاضی‌هایش افسران روس بودند. گفتند یا یکی از این ۲ برگه را امضاء کن یا اعدام. جواب «ثقةالاسلام» را کسی نیست در تبریز که نداند. آن شب در یک قزاق‌خانه محبوس بود و ۶۰۰ سرباز مراقب قزاق‌خانه بودند که مشروطه‌خواهان و طرفدارانش نتوانند حمله کنند و آزادش کنند.

تصویری از کشتار مشروطه‌خواهان در معابر تبریز

فردای آن روز دهم محرم بود؛ این روز را کسی نیست در ایران که نداند. دار‌ها برپا شد و و زیر نگاه آفتاب ظهر عاشورا «ثقةالاسلام» و یارانش دست حسین (ع) را بوسیدند. به جای یکی از مشروطه‌خواهان نیز که او را نیافته بودند ۲ پسر نوجوانش را اعدام کردند. از آن روز عکسی هم باقی است تا «آزادگی» در حافظه تاریخ ایران فقط سخن و روایت نباشد؛ «تصویر» هم داشته باشد.

پیکری که با شماره ۵ مشخص شده متعلق به «ثقةالاسلام» است.

چون خواستند دار زنند...

«احمد کسروی» تاریخ‌نگار مشروطه که سکولار بود و میانه‌ای با اسلام و روحانیت نداشت در برابر «ثقةالاسلام» تسلیم شده و او را آبروی ایران نامید که چوبه دار را خرید، ولی یک امضاء به اشغال‌گران نداد! واقعه اعدام «ثقةالاسلام» را هم در کتاب «تاریخ هیجده‌ساله آذربایجان» چنین ثبت کرد: «گفته می‌شد کسانی را که از سردستگان مشروطه گرفتار کرده بودند در آن‌جا به دار خواهند کشید. در یک‌سو در پهلوی درختی دو تیرک ستون‌وار بلند کرده و یک تیر افقی بر روی آن‌ها میخکوب می‌ساختند و ریسمان‌ها از آن می‌آویختند. این داری بود که آماده می‌کردند و، چون با کشتن سران آزادی ایران جشن می‌گرفتند، تیر‌ها را با پارچه‌های سه‌رنگ بیرق روسی می‌آراستند...

ثقه‌الاسلام به همگی دل می‌داد و از هراس و غم ایشان می‌کاست، شیخ سلیم بی‌تابی‌ها می‌نمود. ثقه‌الاسلام گفت: این بی‌تابی بهر چیست؟! ما را چه بهتر از این‌که در چنین روزی در دست دشمنان دین کشته شویم. قدیر همچون بید می‌لرزید، لیکن حسن پروا نمی‌نمود، شادروان ثقه‌الاسلام به ایشان نیز دلداری داده می‌گفت: رنج ما دو دقیقه بیش نیست پس از آن به یک‌بار خوش و آسوده خواهیم بود....

چون خواستند دار زنند نخست شیخ سلیم را خواندند. بیچاره خواست سخنی گوید افسر دژخوی روسی سیلی به رویش زده خاموشش گردانید. دژخیمان ریسمان به گردنش انداختند و کرسی را از زیر پایش کشیدند. دوم نوبت ثقه‌الاسلام بود؛ شادروان همچنان بی‌پروا می‌ایستاد، دو رکعت نماز خوانده بالای کرسی رفت. سوم ضیاءالعلما را خواندند؛ شادروان از جوانی تن به مرگ نمی‌داد و دست می‌گشاد و به روسی با افسر سخن آغاز کرده می‌گفت: ما چه گناه کرده‌ایم، آیا کوشیدن در راه کشور خود گناه است؟! دژخیمان دست‌های او را از پشت بستند و با زور بالای کرسی‌اش بردند. چهارم صادق‌الملک را خواندند. پنجم آقا محمدابراهیم را پیش آوردند. او با پای خود بالای کرسی رفت و ریسمان به گردن انداخت. ششم دایی ضیاءالعلما آن پیرمرد را پیش خواندند. هفتم نوبت حسن بود، جوان دلیر بالای کرسی با آواز بلند داد زد: زنده باد ایران، زنده باد مشروطه. پس از همه نوبت قدیر پسر شانزده‌ساله رسید و او را نیز بالای کرسی برده ریسمان به گردنش انداختند.»

مزار «ثقةالاسلام» در مقبره الشعرای تبریز

خون «ثقةالاسلام»!

بعد‌ها در سال ۱۹۱۷ در روسیه علیه تزار‌ها انقلاب شد و «نیکلای دوم» شد آخرین تزار روسیه و توسط انقلابیون روس دستگیر شد. وقتی او را کشتند تبریزی‌ها می‌گفتند خون «ثقةالاسلام» گریبانش را گرفت؛ و چه کشتنی؛ خانوادگی! «نیکلای دوم» را به همراه همسر و ۵ فرزند و تعدادی از اطرافیانش در زیرزمین تاریک یک دژ نظامی اعدام کردند.

«نیکلای دوم» و خانواده!



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *