راز به شهادت رساندن سردار سلیمانی
- کاظم جلالی، سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه در یکی از روزنامههای روسیه، در آستانه اولین سالگرد شهدای مقاومت، یادداشتی با مضمون «راز به شهادت رساندن سردار سلیمانی» نوشت. متن این یادداست به شرح زیر است:
بزرگترین خصوصیت شهید سلیمانی، «ظرفیت سازی» او بود و آنچه در تشییع استثنایی، پرشکوه و اعجابانگیز پیکر مطهر او شاهد بودیم جلوهای از این خصوصیت بود.
سیر حرکت «قاسم سلیمانی» از فرماندهی گردان تا زمان شهادت به خوبی از ظرفیت سازی شهید حکایت میکند و این جلوهای از انقلاب اسلامی و نیز جلوهای از رهبری خردمند آن است. انقلاب اسلامی بدون شکلدهی به سازمانهای مختلف مورد نیاز به پیروزی رسید، ولی با فاصله بسیار کم از پیروزی به ایجاد نهادهای مورد نیاز خود دست زد و از متن آنها فرصتهای زیادی پدید آورد و امروز میتوانیم آثار و برکات این نهادها و سازمانها را مشاهده کنیم؛ کمیتههای انقلاب اسلامی، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، جهاد سازندگی، نهضت سوادآموزی، جهاد دانشگاهی، بنیاد مسکن انقلاب اسلامی، کمیته امداد امام خمینی و... هر کدام منشأ یک جهش بزرگ برای جبران عقبماندگی شدید دوران طولانی طاغوت بودند.
حضرت امام و رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز «ظرفیتساز» بودهاند. مرور زندگی این دو بزرگوار ظهور این خصوصیت را به دفعات نشان میدهد. اگر ما حوادث و رخدادهای دو دهه اخیر را مرور کنیم درمییابیم که در بسیاری از موارد، رهبری با خلق فرصت با مسایل حساس مواجه شدهاند. یک مورد آن طرح «اقتصاد مقاومتی» در مقابل تشدید تحریمهای غرب علیه ایران بود که اگر به آن عمل شود، ایران فراتر از تحریمها قرار گرفته و درد ۸۰-۷۰ سال اخیر کشور مداوا میگردد.
سردار سلیمانی در هر موقعیت، ظرفیت سازی کرده است. امروز سلیمانی نیست، ولی به طور قطع آثار راهبردی او تا دهها سال بعد و شاید تا صد سال بعد باقی است و واقعاً «سلیمانیها» هستند، اما نه به این معنا هر فرد از نظر ظرفیت لزوماً یک «قاسم سلیمانی» است.
یک روز عراق به اشغال مطلق نظامی آمریکا درآمد. سیصد هزار نیروی نظامی و امنیتی با انواعی از تجهیزات نظامی و... وارد عراق شدند و از آنجا که عزم خود را برای انحلال ساختارهای نظامی، امنیتی و سیاسی این کشور جزم کرده بودند، مانعی بر سر راه آنان وجود نداشت و بعضی از سیاستمداران صاحبنام آمریکایی نظیر «هنری کیسینجر» گفته بودند اداره مستقیم عراق توسط دولت آمریکا لااقل ۱۰۰ سال به طول میانجامد که به معنایی حتی فراتر از «قیمومیت» بود.
«جی گارنر» و «پل بریمر» هم بر این اساس برنامه نظامی ارتش آمریکا در عراق را تنظیم کردند و البته منظورشان هم فراتر از سلطه بر عراق، سلطه بر منطقه بود؛ کما اینکه این سیاست (تسلط بر منطقه از طریق عراق) هنوز از دستور کار مقامات آمریکا خارج نشده است و دونالد ترامپ در آخرین سفری که (حدود دو سال پیش) به عراق داشت، گفت: آمریکا از طریق عراق رفتار جمهوری اسلامی را در سوریه کنترل میکند.
در همان زمان تونی بلر نخستوزیر وقت انگلیس در بصره اعلام کرد این پیامی است به ایران تا به تغییرات اساسی در سیاستهای خود مبادرت کند. در این شرایط سردار سلیمانی باید ابتدا حرکت تهدید را متوقف میکرد و سپس به طور اساسی آن را از بین میبرد که به معنای اخراج نیروهای نظامی آمریکا از عراق بود. این کار بسیار دشواری بود. چرا که از یکسو ایران در عراق نیرویی نداشت و از سوی دیگر سیاست ایران، اجرای مستقیم عملیات علیه آمریکا نبود. بر این اساس مدیریت اخراج نظامی آمریکا از عراق ضمن آنکه بسیار دشوار و در مرز محال قرار داشت، به هوش ویژه و خارقالعادهای محتاج بود. سردار سلیمانی این مأموریت را با هوشمندی بسیار بالا و در زمانی -نسبتاً- کوتاه به سامان رساند.
عراق در سال ۱۳۸۲ به اشغال نظامی آمریکا درآمد و برنامه آمریکا در سال ۱۳۸۴ به طور کامل با بنبست مواجه گردید و دو سال بعد ناگزیر به امضای توافقنامه امنیتی -بر مبنای خروج کامل از عراق- شد. این خروج از سال ۱۳۸۷ شروع و تا سال ۱۳۹۰ به پایان رسید. در این صحنه اگرچه امام خامنهای (دامت برکاته) معمار اخراج آمریکا از عراق بود، اما عملیاتی شدن آن برعهده سردار سلیمانی بود که با درایت ویژه او به اجرا درآمد و به انتها رسید.
اخراج نظامیان آمریکایی از عراق، پس از شکست در ویتنام در سال ۱۳۵۴، تلخترین خاطره آمریکا در چهل و چهار سال اخیر بوده است. هنوز آمریکاییها نتوانستهاند توجیه درستی از خروج خود ارائه دهند و در طول ۸ سال اخیر به طور جدی درصدد بازگشت نظامی به عراق بودهاند و این راز راهاندازی داعش توسط آمریکا را برملا میکند. راهاندازی داعش بر مبنای یک دستور کار پیچیده استوار بود و درست از زمانی که خروج آمریکا از عراق قطعی شده بود، آغاز شد.
سردار سلیمانی در میانه زمانی که آمریکاییها بحث ائتلاف نظامی در منطقه را مطرح میکردند و تحلیلگران سیاسی از آنها به عنوان «خطر عمده» یاد میکردند و جلوههای مختلفی هم داشت که شامل ائتلاف نظامی کشورهای عضو ناتو، ائتلاف دوستان سوریه، ائتلاف ضد داعش، تشکیل ناتوی عربی میشد، عملاً به شکلگیری «ارتش اسلامی» مبادرت ورزید.
اگر مسایل دهه اخیر منطقه را مرور کنیم در مییابیم که طرحهای ائتلافی و اشتراکی و نیز ابتکارات نظامی - امنیتی غرب در منطقه با شکست مواجه شدهاند و شکست هر کدام برای اعضای این جبهه یأس زیادی پدید آورده و آنان را منفعل گردانیده است. سردار سلیمانی در این دهه، ضمن هوشمندی و رصد تحولات نظامی جبهه غربی-اسرائیلی، بدون سر و صدا به راهاندازی گروههای شبهنظامی دست زد و امروزه این واحدها به صورت یک زنجیره درآمدهاند.
در واقع سردار سلیمانی از بحرانها فرصت ساخت و تهدیدات دشمنان را مورد استفاده قرار داد. کار سلیمانی در این میان اگرچه هر کدام یک تهدید برای غرب و عوامل منطقهای آن به حساب میآمد و میآید، اما منطق قوی او مانع از آن شد که در عملیاتی شدن ایده او اشکال عمدهای پدید آید. برای مثال او در دفاع از سوریه و مردم آن تعداد زیادی از جوانان مجاهد افغانستان را پای کار آورد. آنان ذیل عنوان مقدس «مدافعان حرم» جمع شدند، آموزش دیدند و سازمان مخصوص خود را پیدا کردند که امروزه ما آنان را با عنوان «فاطمیون» میشناسیم.
اینها نقش بسیار مهمی در دفع فتنه داعش داشتند و در همان حال به یک نیروی بالقوه امنیتی برای کشور خود نیز تبدیل شدند. بر این اساس مذاکرات زیادی میان سردار سلیمانی و دولت افغانستان برای پذیرش آنان به عنوان نیروی مدافع کشور افغانستان صورت گرفت. این در حالی بود که در ابتدا دولت کابل از این اقدام انتقاد میکرد و پذیرش آن برایش سخت بود. همین حکایت درباره عراق نیز صدق میکند.
شهید سلیمانی پس از شروع ماجرای داعش در عراق و با استمداد از فتوای حضرت آیتالله سیستانی، تعداد زیادی از جوانان عراقی را ذیل همین عنوان مدافعان حرم دور هم جمع کرد و پس از آموزش، سازمان داد و تبدیل به یک ارتش بزرگ کرد. امروز حدود ۱۲۰ هزار نفر ذیل عنوان «حشدالشعبی» قرار داشته و با کارکردهای مختلف از استقلال و تمامیت ارضی و نظام سیاسی عراق دفاع مینمایند، به گونهای که امکان وقوع بحرانهایی نظیر آنچه داعش در فاصله سالهای ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۷ در عراق پدید آورد و هزاران نفر را به شهادت رساند تا حد زیادی از بین رفته است. کما اینکه با وجود این ارتش مقاومت، امکان وقوع کودتا علیه حکومت از سوی ارتش عراق هم تا حدود زیادی از بین رفته است.
سردار سلیمانی هیچگاه از «ارتش اسلامی» حرف نزد و مدعی آن نیز نشد، اما امروز در عمل این ارتش اسلامی وجود دارد و در صورتی که هر گوشه جهان اسلام از سوی غرب و عوامل آن با بحران امنیتی مواجه شود، میتواند با سرعت، آمادگی و هزینه بسیار کم وارد عمل شده و مشکل را برطرف نماید.
به نظر میآید آنچه سردار سلیمانی را به تهدیدی بزرگ برای غرب تبدیل کرد، به گونهای که «هزینه بسیار بالای» ترور او را پذیرا شد، همین جنبه ظرفیت سازی او بود. به هم پیوستگی مجاهدان راه خدا در یمن، در فلسطین، در لبنان، در سوریه، در عراق، در ایران، در افغانستان و در پاکستان زنگ خطر را برای غرب و عوامل آن به صدا درآورده است و شهادت سردار سلیمانی اصل این موضوع را منتفی نمیکند.