صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

کتاب «جامانده» روایت یک خطی از اتفاقات زندگی سردار سید حجت کبیری

۰۹ دی ۱۳۹۹ - ۲۱:۴۵:۰۱
کد خبر: ۶۸۷۳۷۹
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب «جامانده» خاطرات سردار سید حجت کبیری که توسط هادی عابدی تهیه و تنظیم شده، روایت یک خطی از اتفاقاتی است که در زندگی این سردار از تولد تا پایان عملیات بدر افتاده است.

- کتاب «جامانده» خاطرات سردار سید حجت کبیری که توسط هادی عابدی تهیه و تنظیم شده، روایت یک خطی از اتفاقاتی است که در زندگی این سردار از تولد تا پایان عملیات بدر افتاده است. این اثر به موضوعاتی مثل اتفاقات دوران کودکی، محیط خانوادگی و ارتباطاتی که سردار کبیری در این دوران و زمان انقلاب برای او رخ داده، می‌پردازد.

این کتاب همچنین وقایع سیاسی پس از پیروزی انقلاب در شهرستان خوی را بررسی کرده و مطالب جذاب و جالبی را بیان کرده که تاکنون گفته نشده است. خاطرات سردار کبیری طی ۴ ماه، در ۹ جلسه و بالغ بر ۱۱ ساعت و ۱۳ دقیقه جمع‌آوری شده.

سردار سید حجت کبیری از جمله فرماندهان ارشد لشکر ۳۱ عاشورا در طول سال‌های جنگ عراق علیه ایران است. وی از ابتدای تشکیل تیپ ۳۱ عاشورا و بعد‌ها تبدیل آن به لشکر، ریاست ستاد این مجموعه نظامی را بر عهده داشت. پس از شهادت سرداران حمید باکری و مرتضی یاغچیان که اولین جانشینان فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بودند، وی در کنار سردار مصطفی مولوی جانشینی لشکر تا پایان جنگ را بر عهده داشت.

در بخشی از کتاب جا مانده می‌خوانیم:

طی چند روزی که از برگشتن به پادگان، خودداری کرده بودم، با اتفاق عجیبی در شهر مواجه شدم. گروهی از مردم روستا‌های اطراف خوی که طرفدار رژیم سلطنتی بودند، به تحریک ساواک و سازماندهی ژاندارمری، گه‌گاه به شهر خوی حمله کرده، مزاحمت‌های فراوانی برای مردم انقلابی ایجاد می‌کردند.

سردسته این روستاییان، دو نفر به نام‌های «عباس» و «قهرمان» بودند. آنگونه که شایع بود، این افراد یکی از روحانیون انقلابی را دستگیر کرده، بعد از به قتل رساندن او، جنازه‌اش را در چاهی انداخته بودند؛ بنابراین چند روزی که در خوی بودم، من هم به همراه شماری از افراد، به درگیری با این گروه از ضد انقلابیون اقدام کردم. اگرچه بعد‌ها شنیدم که مردم، آن‌ها را در طی یک درگیری به دام انداخته، شکمشان را پاره کردند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *