«یک روز بعد از حیرانی» روايتى داستانى از زندگى شهید مدافع حرم محمدرضا دهقان امیری
- کتاب «یک روز بعد از حیرانی» در چندین سال گذشته زندگینامههای زیادی از شهدای هشت سال دفاع مقدس و مدافعان حرم منتشر شده که هر کدام طرفداران خاص خود را نیز دارند. با این حال کتاب صوتی یک روز بعد از حیرانی که زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری است، زاویه و لحن متفاوتتری نسبت به دیگر آثار دارد و فاطمه سلیمانی ازندریانی با کمک خانواده، دوستان و همرزمان این شهید بزرگوار توانسته اثری خلاقانه و جذاب بنویسد.
کتاب یک روز بعد از حیرانی از زمان کودکی شهید دهقان امیری آغاز میشود و بعد از شرح دوران مدرسه، دانشگاه و خصوصیات اخلاقیاش به شهادت او ختم میشود.
این شهید والامقام که تنها بیست سال داشت در سال نود و چهار به عنوان بسیجی تکاور در ماه محرم به سوریه اعزام شد تا از حرم اهلبیت در برابر داعش و دشمنان دفاع کند و سرانجام در آبان ماه همان سال در حومه حلب به شهادت رسید.
شهید محمدرضا دهقان امیری به عنوان یک جوان دهه هفتادی، زندگی جالبی داشته و ماجراهای ساده، شیرین و تاثیرگذاری را از سر گذرانده است. او در دوران نوجوانی در دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق (ع) درس خواند و پس از آن برای ادامه تحصیل رشته فقه و حقوق اسلامی را انتخاب کرد. هم اکنون مزار این شهید براساس وصیت خودش، در امامزاده علی اکبر چیذر قرار دارد.
اگر به کتابهای زندگی نامه به خصوص سرگذشت شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم علاقه مند باشید، این اثر برای شما مناسب است.
قبل از اعزام باید فرم تعاون رو پر میکردید. بخشی که مربوط به امور بعد از رزمه؛ جانبازی، اسارت، مفقود الاثر بودن یا شهادت. تعادن آدم رو یاد شرکتهای تعاونی میاندازه و من ربطش رو به شهادت و اسارت و مفقود الاثر شدن نمیدونم. پر کردن فرم تعاون هم دل بزرگی میخواد؛ مثلا خیال کن که یه فرم دستت بدن و یکی از سوالاتش این باشه: محل دفن. به همین راحتی؛ البته واسه یکی مثل تو که سخت نبوده، تو رو چه باک از مرگ! عین خیالت هم نبود حتما.
تو محل دفنت رو خیلی قبلتر انتخاب کرده بودی. همون موقع که مامان فاطمه رو از میون جمعیت بیرون کشیده بودی و گفته بودی من رو اینجا دفن کنید. اون لحظه هم شک ندارم که بدون تامل و حتی یک لحظهای ترس از مرگ جلوی قسمت مربوطه نوشتی، چیذر.
چه خوش اشتها هم بودی؛ دل قرصی هم داشتی. شک نداشتی که تا ابد همون جا آروم خواهی گرفت. تو منتظر رفتن بودی و جواز رفتن صادر شده بود. بالاخره بر بال آرزوهات سوار شدی و پرواز کردی به سمت حرم ائمه سادات.