صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«راز نگین سرخ» روایتی از شجاعت و ایستادگی در دوران جنگ تحمیلی

۱۵ آذر ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰:۳۴
کد خبر: ۶۸۰۶۸۴
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
تاب «راز نگین سرخ» زندگی‌نامه داستانی سردار شهید مهندس محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) است که توسط حمید حسام نوشته شده و در سال ۸۵ رتبه اول جشنواره ملی بیست سال ادبیات داستانی را به دست آورده است.

 - کتاب «راز نگین سرخ» زندگی‌نامه داستانی سردار شهید مهندس محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) است که توسط حمید حسام نوشته شده و در سال ۸۵ رتبه اول جشنواره ملی بیست سال ادبیات داستانی را به دست آورده است.

کتاب حاوی خاطرات شهید شهبازی از زبان خانواده و همرزمانش است. تمام شخصیت‌های این داستان ساخته ذهن نویسنده است. حوادث این داستان گوشه‌ای از فراز و نشیب‌های دفاع مقدس از آغازین روز جنگ تا هنگام آزادی خرمشهر است.

در بخشی از این کتاب آمده است: «همدانی آخرین قطره‌های آب را مزمزه کرد و قمقمه را انداخت پایین کوه. باز هم دکمة بی‌سیم را فشار داد: «محمود محمود، حسین...»

ـ محمود به گوشم، خسته و تشنه که نیستی حسین جان؟

ـ می‌دونی که هستم.

ـ پس بذار یه قصه برات تعریف کنم.

همدانی عصبانی شد: «تا الان سه روز و دو شبه که این بالا با این جانورا می‌جنگیم. نه آب هست نه نارنجک، توی این حال و وضع می‌خوای قصة حسین کُرد واسمون بگی؟!»

ـ نه، اتفاقاً قصة حسین همدانی رو می‌خواستم بگم... با انبوه نیرو‌هایی که داره به کمکش میاد.

همدانی عصبانی‌تر شد: «حاج محمود، گوشام از صدای نارنجک کیپ شده. دل و دماغ شوخی ندارم. بگو نیرو کِی می‌رسه؟»

ـ مطمئن باش راست می‌گم. موجی نیستم که توی این شرایط شوخی کنم. دارم از این پایین می‌بینم که شما چه کولاکی می‌کنین.

ـ پس نیرو کی میاد. مگه قبلاً نگفته بودی که...

ـ میاد، یقین داشته باش میاد. اصلاً شاید اومدن، شاید هم تو راهن.

همدانی گیج و کلافه شد. دست آخر با التماس گفت: «ببین حاج محمود، نمی‌خوام تنگه رو راحت رها کنم. اگه پنجاه نفر، فقط پنجاه نفر رو بفرستی اینجا کمک ما...»

صدای همدانی یکباره قطع شد.»


برچسب ها: اخبار کتاب کتاب

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *