کتاب «کوچک مرد بزرگ» روایتی از شهید وحید جعفری
-کتاب «کوچک مرد بزرگي» به قلم محمدحسین جلیلی پور و محمدحسین صادقی، زندگینامه، خاطرات و منش اخلاقی شهید وحید جعفری که در انشارات سوره مهر منتشر شده است.
شهادت بالاترین کلمه در طول تاریخ بشریت و جدا کننده بین حق و باطل است، شهادت به مرور زمان انسان را بزرگتر و ابعاد وجودی او را برای همه نمایان میسازد، اگر به زندگی معصومین نگاه کنید میبینید که همه آنها شهید شدهاند. پس در شهادت رمزی نهفته که فقط اولیای خدا و صالحین آن را درک میکنند، هر جا که شهادت بوده مسیر تاریخ عوض شده و حتی اگر جبهه حق به ظاهر شکست خورده ولی جبهه باطل را کاملا افشا و رسوا و حتی نابود کرده است.
آرمان شهدا بالاتر از تمایلات خاکی و زمینی است، شهادت دفاع از هویت و فرهنگ ارزشها و باورهاست که راه روشن آینده را رقم میزند. سخن گفتن از شهید سخت است، شهید را نمیتوان توصیف کرد، شهید را باید فهمید و باید حس کرد. فلسفه خون شهید جز پیام روشن تحول و تحرک نیست، تنها شهدا هستند که میتوانند انسان را از خواب عمیق منیت و مادیت بیدار کنند.
در دوران دفاع مقدس در تاریخ ایران اسلامی فرصتی ایجاد شد که مفهوم شهادت دوباره از لابلای آیات و احادیث به متن جامعه برگردد و جاذبۀ عاشورا و حرکت سرخ حسینی را تکرار کند و رزمندگان با الگوگیری از سالار شهیدان و اطاعت از ولایت فقیه بزرگترین معجزه قرن یعنی سرنگونی دو طاغوت بزرگ که تمام ارتشهای جهان حامی آنها بودند را رقم زدند و خود نیز در اعلی علیین به مقام «عند ربهم یرزقون» رسیدند.
این کتاب که خاطرات یکی از تربیت شدگان مکتب عاشورا و اسلام ناب محمدی به نام شهید وحید جعفری است به منظور تجلیل از آرمانهای امام راحل و تمام شهدا و حراست از دستاورد خون آنها به رشته درآمده.
در بخشی از کتاب کوچک مرد بزرگ میخوانیم:
در جبهه با چند نفر از برادران هم محلی رفتیم گردان غواصان حضرت «رسول (ص)» و در محوطه گردان آقا وحید را دیدیم و از حال و احوال یکدیگر خبر گرفتیم. پس از طی کردن آموزشهای سخت و طاقت فرسا شنیدم که مرخصی میدهند! مثل اینکه این مرخصی بودار بود! برای رفع خستگی یا! ولی واقعیت چیزی دیگری بود. با برادرم آقا علی پرهیز رفتیم که مرخصی بگیریم ولی مردد شدیم و تصمیم گرفتیم دنبال وحید آقا هم برویم تا با هم برویم مرخصی...
به گردان حضرت «رسول (ص)» رفتیم، وارد خیمه وحید شدیم، دیدیم ایشان با یکی از رزمندگان دیگر در حال کشتی گرفتن است هر دو خیس عرق بودند و نفس نفس زنان به ما نگاه میکردند، خیلی شاد و سرحال و پر انرژی بودند، یک نفر برنده میشد و کشتی ادامه پیدا کرد تا اینکه خلاصه هم صحبت شدیم.