پس لرزههای زلزله «سرپل ذهاب»
با گذشت سه سال از زلزله تلخ سر پل ذهاب برخی از مردم این منطقه تا کنون نتوانسته اند ساخت خانههای خود را تکمیل کنند و کانکس هایشان را رها کنند. گرانی بار مضاعفی بر دوش این مردم نهاده و حتی توان اجاره مسکن هم ندارند.
_ روزنامه جامجم نوشت: ۱۰۹۶ روز پیش، ۲۶ هزار و ۳۰۴ ساعت قبل، در روز ناآرامی گسلها، زمین طوری زیرپای مردم کرمانشاه خالی شد و خانه و زندگیشان را شخم زد که چیزی جز آهوافسوس نماند. زلزله با مردم کرمانشاه همه کار کرد، همه چیزشان را گرفت، داروندارشان را به باد داد، ویلانشان کرد و رخت عزا کرد تنشان، حتی زلزله افتاد به جان خوابهای مردم کرمانشاه و خوابهای سبک و خرگوشیشان را کابوس کرد. زلزله هنوز هم دست از سر مردم کرمانشاه برنداشته، با این که سه سال است، ۱۰۹۶ روز، ۱۵۶ هفته و ۲۶ هزار و ۳۰۴ ساعت است که گسلها آرام گرفتهاند، ولی روی زمین بیلرزش مناطق زلزلهزده، دل خیلیها هنوز مشغول لرزیدن است.
امروز یک روز پس از سالگرد سه سالگی ویرانی کرمانشاه، ۱۰۹۶ روز پس از زمینلرزه هولناک سرپلذهاب، ازگله و ثلاث باباجانی، هم ماجرای کانکسنشینی ادامه دارد و هم داستان بیخانمانی. آنهایی که پول و پَلهای داشتهاند در این سه سال خانهها را ساختهاند و حالا سرپناهی دارند، از پسِ این همه روز سرگردانی، اما آنهایی که قبل از زلزله هم آه در بساط نداشتند حالا بیچیزتر از همیشه در رویای خانهدارشدن غوطه میخورند.
قصه مرد نابینا
او قصه نیست، او افسانه نیست، او رستم جاسمی است؛ مرد ۷۲ ساله تازهآبادی که قصه زندگیاش مثل قصههاست، ولی به غایت واقعی؛ واقعی مثل لهجه غلیظ کردی و چشمهای نابینایش. تلفنش که زنگ خورد، او در کانکساش نشسته بود، سلام که کرد، پایش را در کانکس دراز کرده بود، آرزوی مرگ هم که کرد صدایش را پایین آورده بود تا زنش که بیرون کانکس داشت رخت میچلاند، صدای مرگ را نشنود.
زن رستم نانآور خانه است، رستم، اما شرمنده این نان است و شرمنده آوارگی در کانکس و نیمهکاره رهاشدن خانه؛ خلاصه او خجل است.
او از حرفهای یدا... شکری، فرماندار ثلاث باباجانی که به ما گفته بود اینجا هیچ کانکسنشینی وجود ندارد، خبر نداشت. رستم فقط میدانست الان توی کانکس نشسته و به خانه فکر میکند، به خانه نیمهکارهاش، به خانهای سفتکاریشده، ولی گچکاری و کاشی نشده. میان لهجه غلیظاش رستم میفهماند که تا خانه سفیدکاری نشود و آشپزخانه کاشی نخورَد، لولههای گاز کشیده نمیشود و گاز هم که نباشد زندگی به چه درد میخورد.
رستم با چشمهایی که شبانهروز هیچ میبیند و هیچ، نمیداند در تازهآباد و ثلاثباباجانی بازهم آدمهایی مثل او در کانکسها پناه گرفتهاند یا نه، ولی مطمئن است مردی که زنش نابیناست هم هنوز همان دوروبرها خانه ندارد.
بیخانمانی در شهرهای زلزلهزده کرمانشاه چیزعجیبی نیست، اما بیخانمانی مرد نابینایی مثل رستم که تحتپوشش بهزیستی است و تا یادش میآید دست به دهان بوده، عجیب است. از این عجیبها در مناطق زلزلهزده کرمانشاه زیاد است. آوارهای سنگین زلزله برداشته شدهاند، زیرآوار ماندهها نجات یافتهاند، اجساد دفن شدهاند، داغها کمی سردتر شده، برخی ساختمانهای کوبیدهشده با خشم زمین، ساخته شدهاند، ولی آنهایی که ساخته نشدهاند، چاردیواریهایی که اسکلت آهنیشان رو به آسمان است، ولی دروپیکر ندارند و با خانهشدن فاصلهای بعید دارند، بعد از سه سال حسابی توی ذوق میزنند.
در مناطق زلزلهزده کرمانشاه معنی خانهدارشدن مردم و معنای بازسازی مناطق ویرانشده به هم ریخته است تا جایی که هنوز بعد از گذشت ۱۰۹۶ روز از رقص هولناک گسلها عدهای دور خانههای بیدیوارشان، پلاستیک کشیده و نامش را خانه گذاشتهاند یا حتی بدتر، کانکس ناراحتشان را گذاشتهاند در ساختمان نیمهکارهای که دیگر توان کامل کردنش را ندارند.
سرپناههای نیمهکاره
در سرپلذهاب دست روی دل هرکسی که بگذاری خون است. ذهنهای آشفته مردم که زلزله را از یاد نمیبرد بهقدری در این سه سال با انواع و اقسام مشکلات خطخطیشده که جای سالم در آن نمانده است. رستم میگوید به خدا با نان خشک میسازم اگر این قسطها نبود، دورتر از او سرپلذهابیها هم که حسابی گرفتار اقساط وام شدهاند همین را میگویند.
سعید اهل پاییندستمحله فولادی است، همانجا که بعد از زلزله لو رفت روی نخالههای ساختمانی زمان جنگ ساختهشده و آرماتوربندی، بتنریزی، جوشکاری، ساخت ستونها و حتی فونداسیون ساختمانهایش سرهمبندی بوده است.
درد سعید سرپناههای نیمهکاره است، چه مال خودش باشد چه مال دیگران. او با چشمانداز نیمهکاره شهر مشکل دارد و میگوید مردمی که بعد از زلزله از شوک درآمدند و عزم ساختوساز کردند دیری نگذشت که با موج عظیم گرانی مصالح ساختمانی روبهرو شدند و به جایی رسیدند که مجبور شدند ساختمانها را نیمهکاره رها کنند یا گوشهای از خانه مثل یک اتاق را کامل کنند و همانجا ساکن شوند.
رحیم هم خانهاش نیمهکاره است، این خانه خارچشم او شده و هربار که نگاهش میکند داغ دلش تازه میشود. خانه او در سرپلذهاب در زمان، ایستکرده و در مرحله گچ و خاک خشکش زده است، آهی هم در بساط ندارد که با گرانیهای کمرشکن مصالح ساختمانی بجنگد و بهت خانه نیمهکارهاش را بشکند. رحیم حسرت خانه دارد، حسرتی که سه سال است با اوست و با تورمی که یکروز هم متوقف نمیشود این حسرت عمیق و عمیقتر میشود.
نگویید کانکس نیست
به تصاویر هوایی تازه از سرپلذهاب اگر نگاه کنی شهر پر از کانکس است و به روستاها هم اگر بروی مردم کانکسنشین را میبینی. اصلا چرا بروی روستا؟ در همین سرپلذهاب اگر چرخی بزنی و بروی شهرک صدرا روبهروی اداره میراثفرهنگی، کانکس مردم زلزلهزده را میبینی. محبوبه دلش پر است و تند تند این جملات را میگوید که بگوید بعد از سردشدن ماجرای زلزله کرمانشاه خیلی چیزها فراموش شد و این مردم خودشان ماندند و خودشان.
او میپرسد فکر میکنی مردم دوست دارند در کانکس زندگی کنند و زجر بکشند و خودش جواب میدهد نه، این مردم مجبورند که در کانکس ماندهاند، چون پول ندارند خانههایشان را تکمیل کنند.
با این که یدا... شکری، فرماندار ثلاثباباجانی میگوید هیچ کانکسنشینی وجود ندارد و اگر کسی در شهرستان ثلاث و روستاهای اطراف چنین ادعایی دارد با آدرس اطلاع دهد، ولی مجتبی جاسمی، نایبرییس شورای شهر سرپلذهاب به ما میگوید در شهر محل خدمت او هنوز حدود ۱۵ درصد مردم زلزلهزده در کانکس زندگی میکنند که بهصورت پراکنده و بیشتر در محلات فقیرنشینی همچون فولادی و ترابی مستقر هستند. مهرداد سالاری، معاون عمرانی استاندار کرمانشاه نیز در گفتگو با ما آمار میدهد که همچنان ۱۸۰ کانکس در مناطق زلزله وجود دارد و ۸۵ کانکس مربوط به کسانی است که پرونده بازسازی ندارند.
کانکس جای راحتی نیست، چند متر آهن به هم جوش داده است که دری و پنجرهای دارد و در روزهای بحرانی، مثل لنگه کفشی در بیابان به هر حال نعمتی است، ولی حالا که سه سال از زلزله میگذرد، حالا که بیش از هزار روز از آن روزهای بحرانی گذشته این کانکسها اسناد بیتدبیری و سوءمدیریتاند؛ البته بماند این خانههای کوچک آهنی برای عدهای که سختی روزگار لای منگنهشان گذاشته حکم همان لنگه کفش را دارد.
روزگار سخت مستاجران
صائب تبریزی اشتباه کرده، اشتباه است که خانهبهدوشان غم ندارند، که غصه سیلاب نمیخورند، که فقط قصر نشینانند که از حادثه به خود میلرزند. دیگرانی هم که فکر میکنند اجارهنشینی خوشنشینی است همه اشتباه میکنند. در سرپلذهاب، دل مستاجرانی که زلزله همان سقفهای اجارهای را هم از آنها گرفته از بقیه خونتر است.
محبوبه میگوید بعضی از کسانی که در این شهر در کانکسها هستند مستاجرند و، چون نرخهای اجارهبها بدجور بالا رفته قدرت مستاجرماندنشان را هم از دست داده و به کانکسها پناه آوردهاند. محبت جمالینیا، فرماندار سرپلذهاب خوشبختانه کانکسنشینی در حوزه استحفاظیاش را قبول میکند و به ما میگوید: حدود ۶۰ خانواده هنوز در کانکس زندگی میکنند که یا همانهایی هستند که نتوانستهاند خانههایشان را تکمیل کنند یا آنهاییاند که حریف گرانی و تورم نشده و نتوانستهاند خانهای اجاره کنند.
او البته جمله عجیبی هم میگوید و اصرار دارد بخشی از آنها که در کانکس زندگی میکنند بومی سرپلذهاب نیستند و بعد از زلزله به این شهر آمدهاند. جملهای که البته پیگیریهای ما خلافش را ثابت کرد و ما با مردمی ملاقات کردیم که جداندرجد سرپل ذهابیاند و کانکسنشین.
این شهر هنوز شهر نیست
نفرین به زلزله که چشمش را میبندد و دهانش را باز میکند، نفرین به گسلها که وقتی روی هم میلغزند برایشان فرقی نمیکند چهچیز و چهکسی را له میکنند. نفرین به آن لحظههای سخت و ناتمام لرزش که جان آدم را بالا میآورند و داروندار مردم را میگیرند، نفرین به ساخت و سازهای ما که آوار میشوند رویمان و ما را میکنند زلزلهزدگانی بیچیز.
محمد که سه سال پیش ساکن یکی از واحدهای مسکنمهر شهید شیرودی سرپلذهاب بوده از این نفرینها تا دلش خواسته به ناف زلزله بسته و خودش را خالی کرده، ولی هیچکدام از این بدوبیراهها برای او خانه نشده است.
او برای ما از سه بلوک تخریبی میگوید که هنوز پس از سه سال، چون ساختهنشده، مردمش سراغ کانکسها رفتهاند یا اگر توش و توانی داشتهاند خانهای اجاره کردهاند. محمد میگوید مسوولان ساختوساز این بلوکها را رها کردهاند و، چون همه چیز ول شده، مالکان بینوا باید شاهد دزدی از تهمانده اموالشان باشند و بدتر این که باید اقساط وام خانههایی را بدهند که وجود خارجی ندارند.
هوا دارد کمکم سرد میشود و پاییز دارد آن روی طبیعت را دوباره نشانمان میدهد. مسعود بعد از زلزله و بیخانمانی، اما از پاییز و زمستان میترسد و اسمشان که میآید لرز میگیرد. او میگوید: بعد از گذشت سه سال هنوز بسیاری از خانهها گاز ندارند و علمکهای گاز شهری به خانهها نرسیده که وقتی پیگیر شدیم گفتند علت تاخیر، نداشتن پیمانکار است.
حرفهایمان که به اینجا میرسد با این که موضوع بحثها پاییزی و زمستانی است، اما محمد اصرار میکند که بنویسیم بعد از زلزله بسیاری از سرپلذهابیها به روستاها رفتهاند و همین باعث افت فشار آب شده و مخصوصا روستاهای منطقه دشتذهاب و قلعهشاهین مشکلات بیشتری دارند.
در میان گرفتاریهای آب و گاز و سرپناه، اما فرزاد که یک فعال فرهنگی است حرصوجوش مکانهای بلاتکلیف فرهنگی را هم میخورد و به ما میگوید برای بازسازی مکانهای فرهنگی و فضاهای ورزشی کار خاصی انجام نشده و، چون همه توجهات سمت ساختوسازهای مسکونی است نوعی عدم توازن در بازسازی سرپل ذهاب به چشم میخورد.
فرزاد مثال میزند و از کتابخانه رسالت میگوید که بعد از گذشت سه سال از وقوع زلزله هنوز در مرحله اسکلت است و پیشرفت نکرده، همچنین از تنها فرهنگسرای این شهر میگوید که هنوز خرابه است و از سالناجتماعات اداره ارشاد شهرشان که همچنان آسیبدیده و ترکخورده است و بعید نیست هر لحظه روی سر مردم آوار شود.
از فرماندار ثلاثباباجانی که میگوید علاوه بر بازسازی روستاها، خانههای بهداشت و سازههای آموزشی همه مرمت شدهاند و در روستاهای بازسازیشده مشکل آبوفاضلاب وجود ندارد اگر بگذریم، نایبرییس شورای شهر سرپلذهاب حرفهای دیگری دارد. جاسمی با این که منکر کمکهای دولتی به مناطق زلزلهزده و حل بسیاری از مشکلات نیست، ولی به ما میگوید بسیاری از مراکز درمانی و آموزشی را خیران ساختهاند بهطوری که ساختمان بسیاری از ادارات به دلیل نبوداعتبار هنوز ساخته نشدهاند و ادارهپست شهرمان نیز در کانکس فعال است. او که از تزریق قطرهچکانی بودجهها برای فضای سبز، آسفالت و بهسازی معابر شهری گله دارد، توضیح میدهد که در محلهپشت شاهعباسی و محله ترابی دیوارهای حائلی وجود دارد که بنیاد مسکن آنها را ساخته، ولی خطرآفرین است و برای ایمنسازیاش بودجهای در کار نیست.
مردم از این پیامکها میترسند
مگرخدا به بندهاش مهلت نمیدهد؟ مگر او از هر کسی به اندازه توانش نمیخواهد؟ رستم این کلمات را با ضجهای که بوی استیصال میدهد از دهانش بیرون میریزد به امید فرجی. مرد نابینای تازهآبادی که کانکساش را در پیلوت خانه نیمهکارهاش مستقر کرده و زیر بار اقساط وام بازسازی خمشده و بعید میداند این کمر دوباره راست شود؛ رستم بریده است و از اینجا به بعد وام بلاعوض میخواهد.
شاید در مناطق زلزلهزده کرمانشاه خیلیها مثل او همین را بخواهند، ولی کمی تلطیفش میکنند و از دولت و بانکها مهلت میخواهند.
فرزاد یکی از زلزلهزدههاست که از زبان بقیه مردم شهرش حرف میزند و میگوید مشکل و نگرانی اصلی زلزلهزدهها اکنون بازپرداخت تسهیلاتی است که برای بازسازی خانههایشان گرفتهاند، ولی حالا در پی تشدید مشکلات معیشتی و اقتصادی قادر به پرداخت آن نیستند.
محبوبه، اما میگوید بانکها با نزدیکشدن به پایان مهلت تنفس، برای دریافت اقساط پیامکزدن به مردم را شروع کردهاند و مردمی که هیچ ندارند، نمیدانند این پیامکها را کجای دلشان بگذارند.
این پیامکها بهحدی جدی است که فرماندار ثلاثباباجانی نیز پرداخت اقساط برای مردم را دشوار توصیف میکند و از دولت و مجلس میخواهد تا دو سه سال دیگر به مردم زلزلهزده مهلت بدهند.
مجتبی جاسمی، نایبرییس شورای شهر سرپلذهاب نیز که امهال وامها را مطالبه اصلی مردم سرپلذهاب میداند ارسال پیامکهای اخطاری از سوی بانکها را تایید میکند و میگوید این کار بر اعصابوروان مردم تاثیرگذاشته بهطوری که عدهای جرات مراجعه به بانکها را ندارند.
مهرداد سالاری، معاون عمرانی استاندار کرمانشاه، اما خبر خوبی برای مردم ندارد. او به ما میگوید دولت در این سه سال که مهلت تنفس مردم برای پرداخت وامها بود ۱۱ هزار میلیارد تومان به بانکها پرداخته است، اما استاندارکرمانشاه که پیگیر مهلت دوباره به مردم شده تاکنون به نتیجه نرسیده است.
سالاری خبر بدتری هم البته بهزعم ما دارد. او میگوید از بازسازی حدود ۱۱۰ هزار واحد مسکونی، طبیعی است کارهای اجرایی ۲۰ یا ۳۰ واحد مسکونی به دلایل مختلف باقی مانده باشد، اما از نظر آماری بازسازی واحدهای مسکونی در مناطق زلزلهزده به پایان رسیده است.
پایان... این کلمه وحشتناک... پس مردم بیخانمان مناطق زلزلهزده کرمانشاه به ما چه میگویند؟
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *