«به مجنون گفتم زنده بمان» روایتی از زندگی «شهید مهدی باکری»
- کتاب «به مجنون گفتم زنده بمان» روایتی از شهید مهدی باکری از سری کتاب های «از چشم ها ۲» است که به قلم فرهاد خضری نوشته شده و در انتشارات روایت فتح منتشر شده است. «به مجنون گفتم زنده بمان» «کتابِ دوم» روایتهایی است دربارهٔ مهدی باکری، از چشم کسانی که او را دیدهاند.
چشم تو خورشید را برنمیتابد، پس بیهوده چشم در خورشید مدوز. سهم تو از خورشید آن است که در آینه میبینی. اما روزگار آینهها نیز سپری گشته است. آینههای شکست گرفته و هزار تکه هر یک به قد خویش، قدری نور میتابند و هر یک به قدر خویش، پارهای از خورشید را حکایت میکنند.
روزگاری بوده است که آینههای پی درپی روزهای سرد زمین را در تابش خورشیدهای مکرر غرقه میکردند، اما چیزی نمیگذرد که آینهها یک یک شکست میگیرند و یاد خورشید در خردههای آینده بر زمین میماند؛ چیزی نمیگذرد که در نبود آینهها خورشید فراموش میشود و روی در خفا میکند؛ چیزی نمیگذرد که لاجرم تنها راه ما به خورشید از این پارههای آینه راست میشود.