صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«رنج بی پایان عشق» روایتی از علی اوسط تنهایی

۲۰ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۳:۴۵:۰۱
کد خبر: ۶۵۴۱۱۱
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب «رنج بی پایان عشق» خاطرات خودنگاشت سرباز نگهبان علی اوسط تنهایی از کمیته مشترک که توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.

- کتاب «رنج بی پایان عشق»خاطرات خودنگاشت سرباز نگهبان علی اوسط تنهایی از کمیته مشترک است. 

 در این کتاب آمده است: وقتی۷-۶ ساله بودم، تابستان‌ها بالای پشت بام می‌خوابیدیم. یک روز صبح مادرم مرا از خواب بیدار کرد و گفت که این گوشه بایست تا من رختخواب‌ها را جمع کنم و بعد تو را کول بگیرم و ببرم پایین. وقتی دست مرا رها کرد، ناخودآگاه راه افتادم و از پشت بام به روی پله‌های سنگی حیاط افتادم.

با صدای افتادن من، همسایه‌ها به خانه ما ریختند. وقتی به هوش آمدم، همه دور من جمع شده بودند و دستور دارو درمان می‌دادند. یکی می‌گفت: ببریدش به روستای قروه پیش «فرج الله» حکیم. آن یکی می‌گفت: بروید «اوستا رجب» شکسته بند را بیاورید و... مادرم به سر و صورتش می‌زد و‌های های گریه می‌کرد.

مادرم شب‌ها برای آرام کردن من قصه می‌گفت، مرا ناز می‌کرد و می‌بوسید. می‌گفت: «انشاءالله که زود خوب می‌شوی و می‌روی مدرسه درس می‌خوانی، بعد می‌روی شهر نوکر دولت می‌شوی، حقوق می‌گیری، ما را می‌بری زیارت «امام رضا(ع)»، برایمان پول می‌فرستی چند تا اتاق بزرگ می‌سازیم و بعد برایت هفت شبانه روز جشن عروسی می‌گیریم!»

تمام قصه‌ها و آرزو‌های مادرم واقعیت پیدا کرده بود، بجز یک چیز که در قصه‌هایش نشنیده بودم؛ نگفته بود که چه بلا‌هایی به سرت خواهد آمد 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *