روایتی از دل تاریخ در نمایش «پنهان خانه پنج در»
نمایش «پنهان خانه پنج در» به نویسندگی حسین کیانی و کارگردانی آرش فلاحت پیشه به تازگی در مجموعه تالار مولوی روی صحنه رفته و از جمله آثاری بود که بعد از بازگشایی تئاتر با استقبال خوبی از سوی مخاطبان روبرو بود.
کوشا ابراهیمی، مریم بهشتی، حمید باهوش، علیرضا رشیدی، مائده شهوازیان، سارا علاقمند، سارا فتحی، آیدا نوروزی از جمله بازیگرانی هستند که در این نمایش به ایفای نقش پرداخته اند.
در خلاصه داستان این نمایش آمده است: درس اول این بود که نترسید از آنچه با آن می ترسانند، در زمانهای که آگاهی برای زنان جرم محسوب میشد عطری جان منزل خود را وقف آموزش و تحصیل زنان کرده که مردان، شوهران، گزمهها و درآخر بیگانگان و مغولها بر آنها وارد میشوند و هر بار به ترفندی باید ایشان را مغلوب سازند.
عطری جان با درایت و هوشی که دارد توسط شاگردانش به بازی سازی دست می یازد و در آخرنگهبانان را به بند میکشند این ماجرا همزمان میشود با ورود مغول حالا شهر بدون نگهبان است و مردم زنان را تقصیر کار میداند در نهایت یکی از زنان به عنوان تقصیر کار به مردم تحویل داده میشود و کشته میگردد.
مغول میخواهد فرهنگ و زبان و... خود را نیز تحمیل کند. عطری جان نمیپذیرد و با شمشیر مغول خود را میکشد. پنهان خانه با خواست مغولان به عنوان یک درس خانه همگانی که فرهنگ وآئین مغول را تبلیغ میکند تبدیل میگردد. حتی نام زنان و شاگردان عطری جان به نام مغولی تغییر پیدا میکند.
متن در واقع مسئله آگاهی را مطرح مینماید اینکه زنان و دختران که نقش بزرگی در پرورش فرزندان این سرزمین دارند باید آگاه باشند و دانا و درس خوانده و گرنه مغولان و دشمنان برما حاکم خواهند شد. مغولها میتوانند هرکس یا هر چیزی باشند که بر قومی وملتی یورش میبرند وآنان را مورد تاراج و ستم و کشتار قرار میدهند.
حال این حمله میتواند فیزیکی باشد و فکری و فرهنگی البته نمایش حرف خود را میزند. اما اینکه یک شهر تنها سه نگهبان داشته باشد وبا بستن آنها شهر بی نگهبان و بی مدافع بماند و مغولان راحت شهر را تسخیر کنند کمی بعید به نطر میرسد.
از سویی متن نیز با نوعی نقض غرض روبروست. اینکه به دنبال آموختن و یادگیری وبه دانایی رسیدن زنان موجب میشود که آنان بر پدران و شوهران بشورند و، چون پنهان اینکار میکنند و خارج از عرف و قانون پس نگهبانان یا مجریان قانون را که متوجه کارشان شده اند با هزار ترفند به بند میکشند، چون نمیخواهید لو بروند آنگاه شهر بی نگهبان و بی محافظ میماند و دشمن از این فرصت استفاده کرده و حمل میکند و شهر را به تسخیر خود در میآورد و. نتیجه اینکه اگر زنان به دنبال آموختن ودرس گرفتن پنهانی نبودند لاجرم نگهبان در پی آنان نمیرفتند و توسط زنان به بند کشیده نمیشدند و شهر نیز بی نگهبان وبی محافظ نمیماند. حالا آیا با این تفاسیر درس خواندن خط یاد گرفتن و آموختن و آگاهی خوب است یا نه؟.
البته باید گفت متن نسبتا روان نوشته شده هرچند که میتوانست موجزتر باشد و از تکرار بپرهیزد مثلا بازی سازیها، از سویی زنان بیشتر شبیه به موجوداتی بی دست و پا و قابل ترحم وتصویر شدهاند که تنها به عنوان وسیله برای برآوردن امیال شهوانی مردان به آنان نگریسته میشود. آنان بکار بازی سازی و ادا اطوار آنهم جهت خوشایند مردان وسرگرم نمودن آنان بیشتر میآیند. چه از سوی نگهبان و امرای شهر و مردان وشوهران که ایرانی اند و چه مغولان که بیگانه اند ودشمن، همه به چشم غریزه و امیال شهوانی به زنان مینگرند واین به نوعی توهین به شخصیت زن است، از سویی ما در قدیم، مکتب خانههایی داشتیم که خاص دختران بوده است واینگونه نبوده که درس خواندن برای دختران و زنان مطلقا ممنوع باشد و پنهانی صورت بگیرد.
هرچند که این مفهوم یعنی عدم آگاهی وبی سوادی زنان ودختران دیگر در عصر ما ودر دوره ما تقریبا محلی از اعراب ندارد. متن به نوعی مشمول زمان است و دارای تاریخ مصرف.
هرچند که از لحاظ تاریخی میتواند تا حدودی قابل اعتنا باشد. البته میدانیم که مغولان مثلا در نیشابور به گفته مورخان اکثر نفوس را کشتند حتی سگ وگربههای نیشابور را، اینگونه نبوده که به محض ورود و تسخیر یک شهر به رواج فرهنگ وهنر و زبان وآئین خود بپردازند وسپس نمایندهای بگمارند وبروند. ابتدا با ایجاد وحشت وهراس وکشتار وخشونت وارد میشدند وهمه را از دم تیغ میگذرانند.
این اعتنا به فرهنگ و ادب، پس از مواجه با فرهنگ غنی ایرانی در آنان پدید آمد آنهم در طی سالیان که حکومت شان درمناطفی از ایران به ثبات رسید. هم از این روست که در فرهنگ ما حل شدند در واقع به نوعی فرهنگ وهنر وادبیات و آئین و سنن ایرانیان و ایران زمین آنان را به نوعی به این رشد ودرک رسانید.
از متن که بگذریم به اجرا میرسیم ابتدا باید گفت کارگردان وگروه اجرایی تلاش وافری را در طی دوسال ونیم برای به صحنه کشیدن این نمایش انجام داده اند. زمان تمرین طولانی تا رسیدن به هدف یعنی اجرا واین خود قابل ستایش است به ویژه درایام سخت کرونایی با همه مشکلات وخطراتش.
البته این بیشتر به کارگردانی باز میگردد هرچند که بازیگر خود میباید به این مهم دست یابد و متوجه تصنعی بودن حرکات ومیزان وبیان وحسش بشود. این در صورتی است که بازیگر باید ابتدا به شناخت شخصیت وحس و درک آن و ارتباطش با غریزه درونی ودرک حضورش در موقعیتی که هست و وضعیتی که برایش پیش آمده وتحلیلی درست همه اینها برسد وبه آن اشراف داشته وبا تمام وجود بفهمد و بپذیرد.
نمایش تاریخی بازی کردن صرفا به معنا عجیب و غریب حرکت کردن وحرف زدن نیست با صداهای کلفت و از ته گلو ویا از پس دندان. مثلا آیا بازی همین موقعیت یعنی حمله مغول با حمله بعثیها در ابتدا جنگ به لحاظ حس و حال و بیان و... تفاوت دارد یا نه. دربعضی نکات شاید شبیه هم باشند، اما در بسیاری از جهات نیز با یکدیگر متفاوتند؛ و این به غیرازهدایت وتحلیل کارگردان به هوشمندی بازیگر وداشته هایش ودرک او از حضور صحنهای دراین موقعیت و وضعیت وشناخت خودش از قابلیت های خودش وبکار گیری درست وحرفهای آن بازمیگردد.