خود بیمار انگاری چیست؟
البته این گروه واقعاً بیماری دارند، اما منبع بیماری آنان بدنشان نیست، بلکه بیماری این گروه منشاء ذهنی و عاطفی دارد و اصطلاح خودبیمار ـ انگاری (هیپوکوندریازیس) برای نامیدن وضعیت آنان به کار میرود.
این وضعیت قرنهاست که شناخته شده، اما در سالهای اخیر در طبقهبندی آن تغییراتی داده شده است و عناوین تشخیصی «نابسامانی نشانه جسمی»، «نابسامانی اضطراب بیماری» و «نابسامانی نشانة عصب ـ شناختی کارکردی» انواع آن را تشکیل میدهد. اما خود را با این عناوین خسته نکنید، زیرا آنچه در اینجا مورد نظر است، آگاهی از کلیاتی است که به ویژه در ایام کرونا به شما یاری میدهد که بیهوده نگران بیماریهای دشوار نشوید و از مراجعات مکرر به پزشکان و آزمایشگاهها و بیمارستانها خودداری کنید و در صورت لزوم، بدانید که چه باید کرد و کجا میتوان مراجعه کرد؟
انواع به «خود ـ بیمارانگاری» همیشه دیده میشود، اما در بحرانها و همهگیریها افزایش مییابد و این موضوع درباره «وسواس» هم صدق میکند که در هنگامه کرونا تظاهر بیشتری دارد. «خود ـ بیمار انگاری» مشخص میشود با نگرانی از ابتلاء یا اعتقاد به مبتلابودن به یک بیماری مهم، بر پایه سوءتعبیر بیمار از نشانههای بدنی. برای نمونه، بیمار افزایش طبیعی ضربان قلب را به عنوان بیماری قلبی و یا احساس فشار در شکم را به عنوان انسداد رودهها محسوب میکند و به سرعت به دنبال بررسی و درمان این بیماریهای خیالی میرود و علیرغم نتایج آزمایشگاهی منفی، سیر خوشخیم بیماری مورد ادعا و اطمینان خاطر از سوی پزشکان، یقین آنان در مورد ابتلاء به بیماری باقی میماند. آنان معتقدند بیماری شدیدی دارند که تشخیص داده نشده است، بنابراین از این پزشک به آن پزشک و از این آزمایشگاه به آن آزمایشگاه رهسپار میشوند، بلکه سرانجام این بیماری کشف شود.
در برخی بیماران گویا نیاز درونی برای بیماربودن وجود دارد و واقعاً هم بسیاری اوقات این موضوع از تعارضهای درونروانی بیمار سرچشمه میگیرد که به آن اشاره خواهم کرد. یکی از بیماران محترم که از سوی متخصص داخلی معرفی شده بود، پس از آنکه شرح حال او را با دقت شنیدم، عکسها و آزمایشها و نظرهای پزشکان معالج او را دیدم، و شخصاً هم معاینه کردم و سپس گفتم «شما واقعاً هیچ بیماری جسمی ندارید و مساله مربوط به ذهن و روان شماست».
با تحیر و درماندگی پاسخ داد «آقای دکتر من، این همه وقت صرف کردم، پیش پزشکان گوناگون رفتم، آزمایشهای متعدد انجام دادم، از شما وقت گرفتم و ۲ ساعت در مطب منتظر شدم، آنوقت شما به من میگویید هیچ مشکلی ندارم! پس این همه وقت و هزینهای که صرف کردم، چه میشود؟ مطمئن هستید که حتی یک مشکل کوچک ندارم؟ حتی خیلی کوچک؟!».
معیارهای تشخیصی دلالت دارد که نشانهها باید برای دستکم ۶ ماه وجود داشته باشد، اما تظاهراتگذاری «خود ـ بیمارانگاری» ممکن است پس از استرسورها (فشارهای عمده روانی) روی دهد که در مورد شرایط کنونی بیماری کرونا صدق میکند. شایعترین استرسورها، مرگ یا بیماری شدید فردی مهم برای بیمار است. گاهی خود فرد مبتلا به بیماری سختی بوده که اکنون برطرف شده است، اما عوارض روانی آن به صورت نگرانی شدید، بیمار را رنج میدهد و در بهبود او اثر منفی دارد. واکنشهای موقت به صورت «خود ـ بیمارانگاری»
نسبت به استرس بیرونی عموماً زمانی که استرس برطرف شود، بهبود مییابد، اما اگر این واکنشها براثر توجه زیاد بستگان و دوستان فرد، یا رسیدگی اغراقی کارکنان درمانی تقویت شود، امکان دارد صورت مزمن به خود بگیرند. گاهی اوقات فرد احساس میکند بیمار است، اما هیچ نشانه بیماری را نمیتواند بیان کند، عدهای نیز در واقع یک بیماری پزشکی دارند، اما اضطراب آنان فراتر از آن چیزی است که انتظار میرود، اشخاصی نیز بدترین سرانجام ممکن را در مورد بیماری خود تصور میکنند، که تشخیص این افراد «نابسامانی اضطراب بیماری» است.
برخی افراد ناگهان نابینا و عده دیگری دچار فلج دستها میشوند، کمر فرد دیگری ناگهان خم میشود و نمیتواند راست بایستد، معاینه دقیق این افراد نشان میدهد که چشم، مسیرهای عصبی، و مناطق ادراکی بینایی فرد اول سالم است، در شخص دوم نیز ماهیچهها، مسیرهای عصبی و مراکز حرکتی مغز بدون عیب است و در سومی ستون فقرات در نخاع سالم است. این وضعیتها «اختلال تبدیلی» یا هیستری است که اکنون تحت عنوان طولانی «نابسامانی نشانه عصب ـ شناخت کارکردی» نامیده میشود.
در این وضعیتها یک تعارض درون روانی که فرد نمیتواند با آن کنار بیاید، به یک نشانه حسی یا حرکتی بدل شده است که بهطور نمادین از تعارض فرد و راهحلی که برای آن یافته است، حکایت میکند. در مورد اول، خانمی همسر خود را بهطور اتفاقی با زنی دیگر در حال خنده و گفتگو میبیند و بدونآنکه پرس و جو کند، با احتمال خیانت همسر به این نتیجه میرسد که دیگر نمیخواهد این دنیا را ببیند، این خواست ناخودآگاه به کوری بدل میشود.
مورد دوم، مادر جوانی است که کودکی مبتلا به اختلال کاهش توجه (بیشفعالی) دارد و شیطنتهای این کودک به قدری او را عصبانی میکند که کودک را تنبیه میکند و احساس گناه ناشی از تنبیه کودک به صورت ناخودآگاه موجب فلج دستی میشود که تنبیه را انجام داده است.
مورد سوم، مردی است که برای تأمین معاش خانواده در ۳ جا کار میکند، صبحها کارمند ادارهای است، عصرها در آژانس تاکسی کار میکند و شبها مسئول پذیرش یک درمانگاه شبانهروزی است، او اخیراً احساس خستگی و فرسودگی زیاد میکند و میخواهد از کارش بکاهد. اما از دیگر سو نیازهای خانواده را نمیتواند نادیده بگیرد. راهحل نمادین، گرفتگی کمر اوست که حکایت دارد کمر او در زیر بار این همه فشار خم شده است و فشار بیشتر را نمیتواند تحمل کند.
همه موقعیتهایی که تاکنون به آنها اشاره شد، جنبه ناخودآگاه دارد، یعنی بیمار عمداً خود را بیمار وانمود نمیکند، اما مورد دیگری هم هست که گرچه در آن فرد به عمد نشانههای بیماری جسمی یا روانی را تقلید میکند، اما این کار را به دلایل نیازهای روانشناختی انجام میدهد.
آقایی با خوردن هورمون تیرویید نشانههای پرکاری تیرویید را در خود ایجاد میکند و سپس نزد پزشک میرود تا درمان شود، بدون آنکه بگوید با خوردن هورمون تیرویید نشانههای بیماری را به وجود آورده است. خانمی با شکایت از تب مراجعه میکند، در حالیکه همیشه به طور پنهان با حرارت دادن دماسنج، درجه آن را به طور مصنوعی بالا میبرد و در نتیجه به عنوان تب با منشاء ناشناخته تحت بررسی و درمان قرار میگیرد. خانمی با تزریق آب آلوده با سرنگ به زیر پوست خود، از بیماری پوستی ناشناختهای شکایت میکند و کوشش متخصص پوست برای یافتن دلیل این بیماری به نتیجه نمیرسد در همه این موارد نیاز روانشناختی دلیل ایجاد عمدی این نشانهها است.
بیمار میخواهد مورد توجه و محبت قرار بگیرد، بنابراین پزشک در ذهن او به یک پدر مهربان و مقتدر و آگاه، پرستار به مادری پرمحبت و فداکار و بیمارستان به آشیانه خانوادگی بدل میشود که وی از آنها محروم بوده است.
سرانجام باید اشارهای شود به تمارض، که در آن فرد سالم برای فرار از مجازات، نپذیرفتن مسئولیت، دریافت غرامتمالی و یا به دست آوردن دارایی تظاهر به بیماری میکند که میتواند بیماری جسمی یا بیماری روانی باشد. این تقلید بیماری بر مبنای تصوری است که فرد از آن بیماری دارد و ممکن است ابتدایی و سادهلوحانه باشد، اما گاهی دیده میشود فرد با خواندن کتابهای پزشکی میکوشد به نحو ماهرانهای تمارض کند. بخشی از پروندههای کمیسیونهای پزشکی و سازمان پزشکی قانونی را چنین مواردی تشکیل میدهد.
برخی از نابسامانیهای مرتبط با
«خود ـ بیمارانگاری» پدیدههای شگفتی است، نظیر آبستنیهای خیالی.
در آبستنیهای خیالی یک زن تحت تأثیر عوامل روانشناختی احساس میکند باردار است و واقعاً شکم او به تدریج بزرگ و قاعدگی قطع میشود، حالتهای ویار یا تهوع را که در خانمهای باردار دیده میشود، احساس میکند، اما پس از ۹ ماه از زایمان خبری نیست. البته در عصر جاری که خانمها با احتمال بارداری بیدرنگ به پزشک یا ماما مراجعه میکنند و آزمایش و سونوگرافی انجام میدهند، موضوع خیلی زودتر شناخته میشود. برای آنکه به حیرت خوانندگان محترم اضافه شود باید بگویم که در موارد نادری از این آبستنی خیالی در مردان هم ملاحظه شده است.
علت «خود ـ بیمار انگاری» چیست؟
در فردی که با مسائل به ظاهر غلبه نیافتنی و حل ناشدنی روبرو شده است، تمایلی برای ایفای نقش بیمار دیده میشود که به صورت ترس از بیمار شدن و باور به ابتلا به بیماری تظاهر میکند. بر عهده گرفتن نقش بیمار، گریزگاهی را به چنین فردی عطا میکند که از مسئولیت و تکالیف عادی خود رها شود. گاهی ترس از بیماری یا باور به آن، دفاعی در برابر احساس گناه است و بیمار بودن به عنوان مجازاتی در برابر احساس گناه تلقی میشود. فردی هم که خود را به صورت ذاتی بد میداند، بیماری را کیفری مناسب برای بد بودن خود میانگارد بیماری خیالی گاهی تظاهری از پایین بودن عزت نفس است، یعنی فرد خود را سالم و شایسته تصور نمیکند.
گاهی بیمار بودن نشانهای است از توجه اغراقآمیز فرد نسبت به خود، زمانیکه شخص احساس میکند کسی به او توجهی ندارد، به صورت جبرانی به خود بیشتر توجه میکند. ترس از بیمار بودن یا بیماری ساختگی، گاهی تنبیهی برای اشتباهات واقعی یا تصوری گذشته است. ماهیت روابط فرد با اشخاص مهم زندگیاش نیز در این میان میتواند مهم باشد. فردی که پدر یا مادر یا یکی دیگر از افراد مهم زندگی خویش را بر اثر بیماری خاصی از دست داده است، امکان دارد دچار ترس از ابتلا به آن بیماری شود. نوع ترس ممکن است در ضمن جنبة نمادین از تعارضهای ناخودآگاه را داشته باشد که در نوع بیماری مورد ترس بیمار یا در دستگاه، عضوی مورد گزینش، منعکس میشود. برای نموده، فردی که در عشق شکست خورده است، دچار ترس از بیماری قلبی میشود و فردی که قادر به حل وابستگی خود به مادر نیست، دچار نشانههای گوارشی میشود، که حاکی از وابستگی تغذیهای کودک شیرخوار به مادر است.
«خودـ بیمار انگاری» گاهی شکلی از یک نابسامانی روانی دیگر است. ۸۰ درصد مبتلایان به «خود ـ بیمارانگاری»نابسامانیهای افسردگی و اضطرابی را نیز همزمان دارند.
بسیار مهم است که نابسامانی خود بیمار انگاری، از بیماریهای غیر روانپزشکی که نشانههای مبهم و پیچیده دارند، تمیز داده شوند. از جمله این بیماریها اسکلروزیس مولتیپل (ام. اس.)، ایدز، بیماریهای غدد داخلی و سرطانهای پنهان است، پزشک و از جمله روانپزشکان به این بیماریها و بسیاری از دیگر بیماریها توجه دارند و از طریق شرح حال و معاینه و در صورت لزوم، آزمایش، این وضعیتها را جستجو میکنند.
«خود ـ بیمار انگاری» و مداوای آن:
بخشی از مداوای «خود ـ بیمار انگاری» را کاهش استرس و فشارهای روانی و بخشی را نیز آموزشهای رویارویی با بیماریهای مزمن تشکیل میدهد. انواع رواندرمانی برای بیماران مفید است و اگر «خود ـ بیمار انگاری ثانویه به یک بیماری دیگر روانپزشکی مانند اضطراب و افسردگی باشد، آن بیماری باید به روش خود درمان شود.
هنگامی که «خود ـ بیمار انگاری» یک واکنش گذاری موقعیتی است، همانند آنچه فعلا در شرایط کرونا ملاحظه میشود، پزشک باید به بیمار یاری دهد که بدون تشویق رفتار بیماری و استفاده او از نقش بیمار به عنوان راهحلی برای مشکلات خود، با استرس مقابله کند.
معاینههای گاه به گاه و با برنامه منظم، به بیمار اطمینان میدهد که پزشک او را طرد نمیکند و شکایتهای او جدی گرفته میشود. برخی بیماران از نشانههای مشخص جسمی شکایت نمیکنند، اما از خستگیهای ذهنی و جسمی، ضعف و فرسودگی بدنی، و ناتوانی در فعالیتهای روزانه به علت این نشانهها شکایت دارند که این بیماران هم با تشخیص و درمان مناسب از گرفتاری و رنج دراز مدت خویش رها میشوند.