غرب آسیا و نظریه «منطقه قوی»
- منطقه قوی به این مفهوم است که همه کشورهای غرب آسیا و خلیج فارس از قدرت نظامی بالایی برخوردار باشند و در واقع در یک مسابقه تسلیحاتی سعی کنند که هر یک از آنها از قدرت نظامی برخوردار باشد.
این مسابقه تسلیحاتی قطعاً باعث تقابل و تضادهای پیچیدهای خواهد شد و هر یک از آنها خود را برتر از دیگری از نظر نظامی میداند و پس باید رهبری منطقه را نیز در دست داشته باشد.
آیا چنین منطقهای با نظریه «منطقه قوی» به جای «دولت قوی» شکل خواهد گرفت؟
بر اساس آنچه که تجربه در جهان نشان میدهد، زمانی منطقهای قوی میشود که یک یا چند دولت قوی حضور داشته باشند و البته همگرایی و همکاری نزدیک و راهبردی نیز میان آنها برقرار باشد.
نمونه این «منطقه قوی» و «دولت قوی» را میتوان اتحادیه اروپا دانست، هر چند این اتحادیه با ضعفهایی روبرو است، اما در کل توانسته است به واسطه سیاستهایی که اعمال کرده، یک اتحادیه تقریباً موفق را تشکیل دهد.
مقایسه اتحادیه اروپا با دیگر اتحادیههایی که در دیگر نقاط دنیا وجود دارد، این موضوع را اثبات میکند.
آیا در این اتحادیه همه کشورهای موجود در قاره اروپا از ظرفیتها و قوت یکسانی برخوردارند؟ یا در زمینه سیاسی، اقتصادی و تکنولوژی تفاوتهای زیادی میان آنها دیده میشود؟ حتی از نظر نظامی نیز کشورهای اروپایی تفاوتهای زیادی دارند و در میان اعضای این اتحادیه تنها چند کشور وجود دارند که از ارتش و نیروی نظامی قوی برخوردارند.
به این ترتیب میتوان گفت که نظریه «منطقه قویم یا «دولت قوی» نمیتواند راهکار مناسبی برای غرب آسیا به ویژه خلیج فارس باشد چرا که هم اکنون نیز در این منطقه، شورای همکاری خلیج فارس وجود دارد که کارآیی آن تنها در تضاد با ایران است و البته به خاطر تفاوت دیدگاههایی که در میان کشورهای عضو آن دیده میشود، اختلافات عمیقی نیز میان آنها شکل گرفته است.
ایران در منطقه غرب آسیا با توجه به ظرفیتهای بالایی که دارد، قابلیت رهبری آن را نیز دارد، بدون آنکه چشم طمعی به خاک و منافع دیگر کشورها داشته باشد.
سابقه تاریخی ایران در طول ۴۰ سال پس از انقلاب اثبات کرده است که ایران نه تنها خطری برای دیگر کشورهای غرب آسیا و خلیج فارس نبوده است بلکه در شرایط بحرانی نیز به یاری آنها شتافته و باعث خنثی شدن مشکلات و گرفتاریهای این کشورها شده است.
اما برخی از رژیمهای موجود در منطقه در نقش منفی بازی میکنند و سعی دارند هر چه بیشتر منطقه در التهاب و بحران قرار داشته باشد.
این کشورها از خود ظرفیت و قابلیت لازم را ندارند بلکه وامدار دیگر کشورهایی هستند که خارج از منطقه وارد شده و نقش پدرخوانده را برای آنها بازی میکنند اما هزینه سنگین این پدرخواندگی را دریافت میکنند.
حتی با وجودی که رژیمهای عربی منطقه هزینه زیادی برای تسلیحات نظامی میکنند، باز هم ناتوان در این زمینه هستند،؛ نمونه بارز آن تجاوز ائتلاف سعودی علیه مردم مظلوم یمن است؛ سالهاست یمن زیر حملات وحشیانه ائتلاف سعودی مقاومت کرده و اکنون شرایط به گونهای تغییر یافته که سعودیها شکست را به چشم میبینند.
کمک به عراق در مقابله با داعش، یاری دولت و ملت سوریه مقابل فرقههای گوناگون تروریستی، کمک به لبنان در مقابل تهدیدات رژیم صهیونیستی، کمک به کویت زمانی که رژیم صدام به این کشور حمله نظامی کرد و موارد دیگر که نشان از حسن نیت ایران در قبال همسایگان خود دارد.
البته گسترش بحران در منطقه غرب آسیا تحت تاثیر مستقیم سیاستهای آمریکا قرار دارد و تا زمانی که برخی کشورهای غرب آسیا و خلیج فارس دست از وابستگی به آمریکا برندارند نمیتوان نظریه منطقه قوی یا دولت قوی را پیاده کرد.
منطقه غرب آسیا نیازمند تغییرات گسترده در نوع تفکر، سیاستها و دیدگاههایی است که در مغز سران برخی رژیمهای عربی آن وجود دارد.
این تغییرات دیر یا زود اتفاق خواهد افتاد چرا که غرب آسیا و خلیج فارس، تاب تحمل شرایط حاکم بر خود را دیگر ندارد و اگر این وضعیت ادامه پیدا کند، احتمال اتفاقات ناگوار پیش بینی میشود.
اما در این میان با توجه به تحولاتی که آمریکاییها نگران آن هستند و مانعی بر سر این تحولات ایجاد کردهاند، اتفاق خواهد افتاد باعث خواهد شد منطقه غرب آسیا و خلیج فارس پس از اخراج آمریکایی شاهد تحولات و اتفاقات مثبتی خواهیم بود.
«منطقه قوی» در غرب آسیا و خلیج فارس با نقش آفرینی ایران شکل خواهد گرفت؛ کشوری که در سیاست خود در اندیشه اتحاد جهان اسلام است و منطقهای که در آن قرار دارد، قلب جهان اسلام است و ایران این قلب را احیا کرده است.