«فرح، اما هاشمی نسب» چاپ شد
- کتاب «فرح، اما هاشمی نسب»، سرگذشت فرح هاشمی نسب است که در شهرستان سقز زاده شده و با وجود سن کم، از نزدیک شاهد جریاناتی شد که بر سقز آن زمان گذشته بود.
روح کنجکاو و بی آرام خانم هاشمی نسب او را واداشت برای ارضای این کنجکاوی به قلب جریانات اجتماعی آن زمان نفوذ کند و از نزدیک شاهد خیلی از رخدادهای آن زمان شهرش باشد.
فرح هاشمی نسب در بحران نوجوانی درست وقتی که دنبال هویت میگشت؛ مرام حزبی و تفکر احزابی را که آن روزها در سقز فعال بودند، را بررسی کرد تا بتواند بهترین راه را به نظر خودش انتخاب کند.
در بخشی از این کتاب آمده است: «روی تپه مالان توی محله سنگبران بودیم که یک موتوری هی رفت و دوباره برگشت و چپ چپ نگاهمان کرد. ما خودمان را آماده کردیم. به شهین گفتم اگر آمدند جلو، دستت را زیر چادرت طوری بگیر که انگار اسلحه دست گرفتهای. اما موتوری آمد جلو و پرسید: «چه کار میکنید؟ چی پخش میکنید؟» من هم دو تا اعلامیه دادم بهش. کمی نگاه کرد و رفت. حالا دیگر نمیدانم چی میشود؛ چون نمیدانم این موتوری کی بود و برای کی کار میکرد. نمیدانم مثل بابای شهین ما را میدزدند و میبرند و کسی اثری از آثارمان پیدا نمیکند؟ یا اینکه مثل عزیزچای میبرندمان و با شکنجه شهیدمان میکنند؟ من مامانجان را آماده کردهام برای شهادت خودم؛ اما به طور دقیق بهش نمیگویم چه کار میکنم. خدایا به امید خودت. چون میخواهم اعلامیهها را تا توی روستاها هم ببرم.»
«فرح، اما هاشمی نسب» در ۳۱۵ صفحه نوشته شده و نویسنده از سبک روزنوشت استفاده کرده که از آخر فروردین ۱۳۵۶ شروع میشود و در اردیبهشت ۱۳۹۴ پایان مییابد.