صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«رقص دلفین‌ها» نگاهی بر خاطرات خلبان هوانیروز غلامرضا علیزاده نیلی

۲۷ تير ۱۳۹۹ - ۱۶:۳۰:۰۱
کد خبر: ۶۳۷۱۷۴
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب«رقص دلفین‌ها» خاطرات سرهنگ خلبان هوانیروز غلامرضا علیزاده نیلی به قلم حجت شاه محمدی است.

- کتاب«رقص دلفین‌ها» خاطرات سرهنگ غلامرضا نیلی که در یک کتاب تدوین و به صورت حکایات و قصه‌های کوتاه توسط حجت شاه آبادی تدوین شده اند.

خاطرات به ترتیب از زمان بروز ناآرامی‌های انقلاب در پادگان‌ها شروع شده و تا پایان به ترتیب زمان و قوع شان ادامه یافته اند. این خاطرات به نسبت موضوعشان، گاه چکشی و کوبنده هستند و گاهی لحنی رسمی پیدا می‌کنند. به عنوان مثل هرجا که سخن از هواپیما‌های نیروهوایی می‌شود، روایت لحنی حماسی و باتکلف به خود می‌گیرد. به فراخور حماسی و رزمی بودن کلیت کتاب، این موضوع می‌تواند برای مخاطبان کتاب خوشایند و حس برانگیز باشد.

کتاب «رقص دلفین‌ها» به دلیل جذابیت نبرد‌های هوایی و تصویری بودن اتفاقات و وقایع، برای در آمدن به قالب فیلم، بسیار مناسب هستند. بد نیست اشاره‌ای هم به نام کتاب شود که از یکی از خاطرات آن وام گرفته شده است.

این خاطره به گشت زنی بالگرد هوانیروز در خلیج فارس برای تامین امنیت کشتی‌های تجاری ایران، برمی گردد که طی آن نیلی که محو تماشای رقص دلفین‌های خلیج فارس شده، ناگهان متوجه می‌شود فیوز الکترونیکی موشک‌های بالگرد فعال نیست و در صورت درگیری با هواپیما‌های عراقی، نمی‌تواند از موشک هایش استفاده کند. پس باید برای فعالسازی شان به پایگاه برگردد. خواننده با مطالعه این کتاب، هیجان نفس گیری را تجربه می‌کند.

از متن کتاب رقص دلفین‌ها:
خیلی دیر شده بود. در فاصله‌ای بسیار نزدیک و مقابلم، چند رشته کابل بسیار قوی از یک سمت رودخانه به طرف دیگر می‌رفت. با سرعت زیاد و ارتفاع کم، احساس کردم، لحظاتی دیگر سر از تنم جدا خواهد شد. از ترس نتوانستم جتی آب دهانم را قورت بدهم. در کوتاهترین زمان ممکن، محاسبه کردم، اگر ارتفاع را کم یا زیاد کنم در هر دو صورت با کابل‌های برق برخورد خواهم کرد. گردش به چپ و راست هم خالی از خطر نبود. چاره‌ای نداشتم. نا خود آگاه، ارتفاع گرفته و شروع به چرخش به سمت چپ کردم. انتظار داشتم کابل‌ها کابین را از هم جدا کنند.

هنوز گردشم کامل نشده، صدای مهیبی داخل کابین پیچید.

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *