پاسخ به نامه موسویخوئینیها/ نگارش برای مخالفت با حکومت دینی/ از فتنه ۷۸ تا فتنه جدید
متن این نامه به شرح زیر است.
در تاریخ ۷ تیر ۹۹، نامه آقای موسوی خوئینیها به امام خامنهای، نگاههای متعددی را به سوی خود جلب کرد. وی در آن نامه نگاشت: «در ذهن این مردم باورهایی که پشتوانه استحکام و نیز مقبولیت و مشروعیت نظام اسلامی بود؛ به گونهای روز افزون آسیب دیده و میبیند.»
ایشان در همان نامه میآورد: «بر زبان بسیاری از مردم، در کوی و برزن و در برخی محافل و مجالس، سخنانی میرود که از عمق بی اعتقادی نسبت به مدیریت کلان و مدیران کشور حکایت میکند.»
وی میافزاید: «مردم گرفتار در تلاطم زندگی و مشکلات طاقت سوز معیشتی، بسیارند انسانهای ناراضی از اوضاع فرهنگی و سیاسی که گرفتار بی عدالتیهای غیر قابل انکار شده اند.»
آقای موسوی خوئینیها در همان نامه مینویسد: «از نگاه مردم، شیوه مدیریت در بالاترین سطح، و قدرت نافذ آن، نقش آفرین اصلی در تمام یا اکثر مهامّ امور کشور است.»
اگر بخواهیم درباره تک تکِ جملات نامه ِ آقای خوئینیها بحث کنیم، حرف بسیار است و از عهده نگارنده هم بر میآید:
۱- ایشان از کدام مردم سخن میگوید؟ مینویسد: «در ذهن این مردم ...»؛ آیا وی ذهن خوانی دارد؟
۲- آقای موسوی خوئینیها مینویسد: «بر زبان بسیاری از مردم ...»؛ چرا ایشان در بند دوم، کوتاه میآید و مینویسد: «بسیاری از مردم»؛ این بسیاری هم با کدام دلیل بیان میشود؟
۳- ایشان همه گناه را به نام مردم، به گردن مدیریت در بالاترین سطح میداند، با چه استدلالی، این نتیجه گرفته میشود؟ منطق این بیانات چیست؟ مقصر را کسی میداند که قدرت نافذ دارد؟ اگر قدرت نفوذ رهبری نظام بالاست، به چه دلیل حرف خود را به نام «از نگاه مردم» میزنید؟ تا رابطه مردم و ولایت قوی نباشد که «قدرت نافذ»، شکل نمیپذیرد.
۴- چرا ایشان در این نامه، هیچ نقدی به همفکران خود -که مجموعه قوه مجریه را شکل داده اند- ندارد؟ گویا ایشان هیچ شناختی از ساختار حکومتی و اختیارات رئیس جمهور و وزرای دولت ندارد؟ و یا عمداً خود را به پهنه ایستادگی در برابر ولایت و نظام مردم سالاری دینی برده است؟!
چون نامه آقای موسوی خوئینیها منطقی نیست، بنده هم به همین چند نکته بسنده میکنم و از زاویهای دیگر وارد بحث میشوم.
با توجه به شناختی که نگارنده از نویسنده نامه دارد، هدف از نگارش، نقدِ با هدف اصلاح نیست. این واقعیت را در سخنان نگارنده جستجوی میکنم. ابشان در تاریخ ۳ آذر ۱۳۸۷میگوید: «انتخاب خاتمی در سال ۷۶، یک سیلی به گوش حاکمیت بود، امّا ما نتوانستیم آن جریان را حفظ کنیم که همین مطلب هم باعث شد حاکمیت دوباره خودش را بازسازی کند.»
در سال ۱۳۷۸ آقای موسوی خوئینی ها، مدیر مسئول روزنامهی سلام بود. روزنامه وی و تعدادی از روزنامههای زنجیرهای، تصوی میکردند در عصر آقای خاتمی، مردم به نظام پشت کرده اند. به همین دلیل با مقالات متعدد به ارزشهای دینی و انقلابی تاختند. مجلس شورای اسلامی برای جلوگیری از این هجمه حساب شده علیه ارزش ها، طرح اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار قرار داد. روزنامه سلام برای جوسازی علیه این کار قانونی مجلس، در تاریخ ۱۵ تیر ۷۸ در اقدامی غیرقانونی، نامهای کاملاً سرّی را منتشر کرده و با تیتر درشت نوشت: «سعید امامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است»؟!
این دروغ و تهمت آن قدر بزرگ بود که وزارت اطلاعات دولت اصلاحات، شکایتی را علیه روزنامه سلام تنظیم کرد و آن را تسلیم قوه قضائیه نمود و دادگاه ویژهی روحانیت نیز در پی این شکایت، روزنامهی آقای موسوی خوئینیها را به جرم انتشار اسناد طبقه بندی شده توقیف کرد.
این اقدام قانونی دادگاه ویژه، مورد اعتراض روزنامههای زنجیرهای قرار گرفت و آنان در اقدامی هماهنگ در صدد القای ناآرامی به جامعه بر آمدند.
روزنامهی نشاط در تاریخ ۱۷ تیر ۸۷ با تیتر درشت نوشت: «آیا محافظه کاران هزینه به صحنه آوردن آقای موسوی خوئینیها را محاسبه کرده اند؟»
با این جرقه، فتنه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ رقم خورد. فتنهای که با حضور به هنگام ملّت ایران در صحنهی دفاع از نظام اسلامی، در روز ۲۳ تیر ۷۸، خنثی شد و آقای موسوی خوئینیها و یاران همراهش فهمیدند که مردم از جمهوری اسلامی و ولایت فقیه حمایت میکنند.
سیلی مردم به فتنه گران، آنان را بیدار نکرد. سخن آقای خوئینیها در تاریخ ۳ آذر ۸۷ گویای عدم بیدار شدن وی است. ایشان در تاریخ ۲۶ خرداد ۸۸ نیز میگوید: «ما باید در موضوع تخلفات انتخاباتی ابتدا از آقای خامنهای شروع کنیم که برق از سر شورای نگهبان میپرد ... برای آقای خامنهای ابطال انتخابات به معنای این است که باید یک عقب نشینی را شروع کند که معلوم نیست ته آن به کجا کشیده میشود.»
موضوعی که آقای محمدعلی ابطحی در سال ۱۳۸۸ در دادگاه، پشت صحنه آن را برملا کرد و گفت: «در جلسه کمیته صیانت از آراء، آقای موسوی خوئینیها اعلام کرد، ما نباید فتیله بحث تقلب در انتخابات را پایین بکشیم؛ چون موقع جِر زدن لازم میشود.»
در همان دادگاه، آقایان بهزاد نبوی، محمد علی ابطحی، مازیار بهاری، مصطفی تاج زاده و صفایی فراهانی، در اعترافهای خود گفتند که در انتخابات هیچ تقلبی صورت نگرفته است؟!
آقای ابطحی در دادگاه میگوید: «تقلب از یک زمانی اسم رمز شورش در ایران شد»؟!
در سال ۱۳۷۸، رمز آشوب و فتنه گری پیرامون داستان سعید امامی رقم خورد. در سال ۱۳۸۸، فتنه با رمز تقلب، آغاز شد و امروز شاید تصور میکنند که با این نامه، فتنهای جدید را شعله ور میکنند!
اما آنچه مسلم است، نامه از سر دلسوزی و نقد برای اصلاح نیست. نامه با نگاه ضد امام و ولایت فقیه نگاشته شده است. نامه برای مخالفت با حکومت دینی نگارش یافته است.
آقای موسوی خوئینیها در تاریخ ۱۹ دی ۸۷ میگوید: «ما مدیون امام هستیم، ولی امام چیزهایی فرموده که با گذشت زمان نتیجه میگیریم که موفقیتی در آن نیست و حکومت دچار مشکل شده است.»
این جمله، یا از روی جهل است و یا عامدانه به قصد تخریب بیان میشود.
ایشان در سی امین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مصاحبه با نشریه شماره ۵۷ حضور -وابسته به مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) – میگوید: «به نظر من امام درباره حکومت برتر دینی که در ذهن داشته، طرح تفصیلی نداشته است»؟!
وی میافزاید: «ایشان به روش علمی و تطبیقی، برتری نظریه ولایت فقیه را اثبات نکرده است ... میخواهم بگویم امام در قدم اول به تطبیق نظریه ولایت فقیه با سایر نظریههای سیاسی نپرداخته است، چه رسد به اینکه به لوازم، مقتضیات، پیامدها و ضرورتهای ولایت فقیه بیندیشد.»
آقای خوئینیها غافل است از اینکه حضرت امام (ره)، ولایت مطلقه فقیه را به صورت نهادی کاملاً مضبوط در آورد، که آن نهاد امروز از مهمترین ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران و از محکمترین پشتوانههای کشور ماست. حاکمیت دینی در کشور برخاسته از این نگاه بلند مدت امام است که زیرآب تفکر لیبرالیستی و استکباری را در هم مینوردد.
با درایت و معماری عمیق حضرت امام (ره) و با بهره گیری از تفکر اسلامی، چنین نهادی پا به عرصه گذاشته است؛ نهادی که، چون سایر معماریهای امام عزیز در تثبیت و قدرت گرفتن نظام دینی نقشی مهم ایفا میکند و با همه تلاشهای غافلان داخلی و معاندان خارجی، این نظام الهی، چون کوه در برابر فتنهها و توطئهها و نیرنگها ایستاده است.
در تاریخ اردیبهشت ۱۳۶۹ نهضت آزادی در بیانیهای نگاشت: «اکنون کشور عزیز ما در بن بست و بحرانی از سختی و ناخشنودی دست و پا میزند ... ملک و ملّت به لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است.»
سی سال قبل، نهضت آزادی که خود را در لبه پرتگاه نابودی میدید، تصور میکرد جمهوری اسلامی ایران دارد نابود میشود. پس از سی سال امروز آقای موسوی خوئینیها با همان توهم، سخن میگوید که، چون مورچهای که در آب غرق میشد، و میگفت: دنیا را آب برد!، تصور میکند که عمق بی اعتقادی او نسبت به مدیریت کلان کشور، به معنای عمق بی اعتقادی همهی مردم ایران است!
ایشان بر چه اساس و با کدام مدرک و یا انتخابات، خود را موکل همه مردم یا بسیاری از مردم میداند و از طرف آنان سخن میگوید؟
وی در تاریخ ۳۰ تیر ۸۸ میگوید: «این جبههای که یک طرف آن آقای خامنهای و یک طرف هم مهندس موسوی، خاتمی و در کل مردم قرار گرفته اند، کدام یک حق هستند؟ این رفتارهای اینها (حاکمیت) دلیل این است که آنها باطل هستند.»؟!
در اینجا همه مردم را در کنار موسوی و خاتمی میبیند! اگر همه مردم در کنار آن دو بودند که فتنه ۸۸ به شکست ختم نمیشد.
آقای موسوی خوئینیها که در این بیان به ولایت اهانت میکند، به حرفهای خودش هم توجه نمیکند که دیروز چه گفته است و امروز چه میگوید.
وی در تاریخ ۲۸ آذر ۹۰ میگوید: «هنگامی که این موضوع (ولایت مطلقه فقیه) وارد قانون اساسی کشور میگردد و میثاق تمام آحاد کشور میشود، تنها التزام عملی لازم است و اعتقاد قلبی لازم نیست، زیرا تمامی آحاد کشور مقلد فقیهانی نیستند که به ولایت مطلقه فقیه نظر داده اند و تمام افراد کشور مسلمان نیستند تا مقلد باشند در صورتی که تمام آحاد کشور چه غیر مسلمان و چه مسلمان، چه مقلد و چه غیر مقلد، چه مقلدین فقهایی که با حضرت امام هم نظر باشند یا مقلدین فقیهانی باشند که فتوا به ولایت مطلقه نداده اند و حتی خود رهبر، هم باید ملتزم به تمام اصول قانون اساسی و از جمله اصول مربوط به رهبری باشند. تا اینجای قانون اساسی و اصول آن و از جمله اصول مربوط به رهبری محل اختلاف نیست و همه باید در عمل ملتزم به آن باشند.»
آقای موسوی خوئینیها نه در سخنان ۳۰ تیر ۸۸، التزام عملی به ولایت فقیه را عملی کرده است و نه در نامه ۷ تیر ۹۹، ملتزم به اصل ولایت مطلقه فقیه است.
وی در تاریخ ۲۲ تیر ۸۸ نیز گفته است: «این ولایت فقیه یک امر غیر عقلایی است.»
نامهی آقای خوئینیها به امام خامنه ای، با این اعتقاد ترسیم شده است.
امام خمینی (ره) در تاریخ ۱۲ مهر ۵۸ میفرمایند: «به حرفهای آنهایی که برخلاف مسیر اسلام هستند و خودشان را روشنفکر حساب میکنند و میخواهند ولایت فقیه را قبول نکنند، گوش ندهید. اگر چنانچه فقیه در کار نباشد، ولایت فقیه در کار نباشد، طاغوت است. یا خدا، یا طاغوت... نمیفهمند فقیه چه است؛ نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه؟ آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است! آنها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه را. آنها اسلام را فاجعه میدانند، نه ولایت فقیه فاجعه را ... ولایت فقیه، تَبَع اسلام است ... آقایان بعضی شان میگویند: «مسألهی ولایت فقیه، یک مسألهی تشریفاتی باشد، مضایقه نداریم، اما اگر بخواهد، ولی دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم. حتماً باید یک کسی از غرب بیاید. ما قبول نداریم که یک کسی اسلام تعیین کرده، او دخالت بکند.» اگر متوجه به لازم این معنا باشند، مرتد میشوند، لکن متوجه نیستند.»
آقای علی مطهری میگوید: «آقای خوئینیها جلسات تفسیر قرآنی در مسجد خود در نیاوران برگزار میکردند که آن زمان میگفتند ایشان قرآن را تفسیر مادی میکند. من این قضیه را در یک ملاقات خصوصی، زمانی که رهبر انقلاب، رئیس جمهور بودند، از ایشان شنیدم؛ گفتند که شهید مطهری به من گفتند به آقای خوئینیها بگوئید بیاید پیش من برای این که این تفسیرهایی که میگوید خطرآفرین و انحراف آفرین است.»
آیت الله مهدوی کنی نیز در کتاب خاطرات خود میگوید: «بعضیها در بیاناتشان ... حرفهایی میزدند که برای منافقین مطلوب بود، حتی آیات قرآن را طوری تفسیر میکردند که خلاف واقع بود. آقای مطهری از اینهای خیلی ناراحت بود و میگفت این سبک تفسیر کمونیستی است. تفسیر ماتریالیستی است، تفسر تفنگی است ... آقای مطهری به خصوص قبل از انقلاب، این گونه تفسیرها را خطرناک میدانستند.»
تفسیر آقای موسوی خوئینیها از ولایت فقیه نیز تفسیر غیر اسلامی است. حرف ایشان درباره ولایت فقیه، یک امر غیرعقلایی است. نامه به امام خامنهای نیز با همین نگاه نگاشته شده است و نامهای غیر عقلایی است. از روی علم و فهم و درایت و با دقت و توجه نوشته نشده است. سابقهای ایشان نیز احتمال ما را به یقین مبدل میسازد و باور میکنیم که با سیاست تخریب و با نگاه فتنه گری نگارش یافته است. این نگاه، خطر آفرین و انحراف آفرین است؛ خطری که شاید برای نظام هزینه داشته باشد، ولی هرگز قادر به شکست جمهوری اسلامی ایران نخواهد بود. این گونه بادها، هرگز حتی خط کوچکی بر بدنهی کشتی انقلاب اسلامی نخواهد کشید.