کمدی – تراژدی در سه پرده| «لبه پرتگاه؛ فرصت اندک؛ اوضاع غیرقابل دوام»
- وحید جلیلی یادداشتی درباره نامه اخیر حجتالاسلام موسوی خوئینیها نوشته که در ادامه میآید:
" اکنون کشور عزیز ما در بن بست و بحرانی از سختی و ناخشنودی دست و پا میزند ... ملک و ملت به لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است". این بخشی از نامه سرگشاده جمعی از اعضای نهضت آزادی در تبیین وضع کشور است.
در همین نامه آمده است: "اتخاذ هدفهای احساساتی افراطی، سیاستهای نابخردانه و بالاخره ناتوانی مسوولین و نادرستی روشهای پیروی شده در سیاست خارجی، کشور پرافتخار ایران را به بدترین انزوای سیاسی انداخته است، بدنامی و بیاعتباری بینالمللی را نصیبمان کرده است و ما را در معرض دائمی توطئههای "تلافی گرانه" قرار داده است. علاوه بر اینها از ارتباط و احترام و استفاده از جریانهای بینالمللی محروم گشتهایم. "
پای این نامه را؛ مهندس بازرگان، دکتر یزدی، مهندس صباغیان، مهندس معینفر و ... امضا کرده اند.
جماعتی که امضایشان پای نامه است؛ معتقد بودند فارغ از زندگی دینی ِفردی، با "دانستههایی از مبادی غیرمتعارف" نمیتوان حکمرانی درستی داشت. منظور آنها از دانستههایی از مبادی غیر متعارف، ایمان به محاسباتی در عالم بود که حقایقی مثل خدا وقرآن و نبوت و امامت را هم در بر میگرفت.
مهمترین جزء این نامه البته؛ مهمتر از اسامی معتبرِ امضاکنندگان؛ تاریخ انتشار آن است: اردیبهشت ۱۳۶۹. به ادعای نهضت آزادی؛ سی سال پیش، جمهوری اسلامی در بن بست و در لبه پرتگاه و در آستانه ویرانی و نابودی بوده است.
دوباره بخوانیم:
" اکنون کشور عزیز ما در بن بست و بحرانی از سختی و ناخشنودی دست و پا میزند ... ملک و ملت به لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی رسیده است".
بر همین مبنا هم بود که؛ امضا کنندگان نامه اردیبهشت شصت و نه، یازده سال قبل از آن، در اعتراض به تسخیر لانه جاسوسی از دولت استعفا دادند و حاضر به ادامه همراهی با امام نشدند.
***
محور اصلی اشغال سفارت آمریکا، موسوی خوئینیها بود؛ که " اکنون" (اردیبهشت ۶۹) از رهبران برجسته جناحی بود که مجلس شورای اسلامی را با ریاست مهدی کروبی بطور کامل در اختیار داشت، کاندیدایش در انتخابات ریاست جمهوری رای آورده بود، و از کرسیهای اصلی دولت؛ وزارت کشور به عبدالله نوری و وزارت ارشاد به سید محمد خاتمی از اعضای مجمع روحانیون رسیده بود. مصطفی معین منتخبِ ائتلاف "مستضعفین و محرومین" در انتخابات مجلس سوم، سکان وزارت آموزش عالی را به دست گرفته بود، بسیاری از جایگاههای کلیدی دولت در اختیار جناح چپ بود و از دیدگاه پیشکسوتانی مثل مهندس بازرگان، در دوره مسئولیت این عزیزان، " ملک و ملت به لبه پرتگاه وحشتناکِ ویرانی و نابودی " رسیده بود.
******
اکنون در حالی که سی سال (سه تا ده سال و شش تا برنامه پنجساله) از نامه " لبه پرتگاه" بهار ۶۹ گذشته، نامه دیگری در تابستان ۹۹ با همان مضمون، این بار با امضای موسوی خوئینیها! منتشر شده است.
****
در این سی سال، جمهوری اسلامی توانسته است از مملکتی که به گواهی کارشناسان و صاحب نظران معتبر و باتجربهای همچون مهندس بازرگان در" بن بست" و در " لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی " بوده است؛ کشوری بسازد که در برخی صنایع و فناوریهای مهم دنیای امروز از هوا-فضا و هستهای گرفته تا زیست فناوری و سلولهای بنیادی تا نانوتکنولوژی و صنایع موشکی و پهپادی و ... جزو هشت یا پنج یا سه کشور اول جهان است.
در چالشهای منطقه ای، آمریکا را با هفت هزار میلیارد دلار هزینه در غرب آسیا از سوریه بیرون انداخته، در یمن ناکام گذاشته، در لبنان به زوزه واداشته، در عراق رسما محکوم به خروج کرده و در ماجرای اسرائیل از جنگ ۳۳ روزه به جنگ ۲۲ روزه و جنگ ۸ روزه کشانده است.
در همین سی سال ناقابل که در پیش بینی قاطع و قریب الوقوع عقلا و دنیادیدگانِ نهضت آزادی تاخیری مختصر! پیش آمده، جمهوری اسلامیِ در لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی؛ حدودا بیست و پنج انتخابات سراسری با صدها میلیون رای برگزار کرده که متوسط مشارکت در آنها از بسیاری کشورهای اروپایی و آمریکایی بیشتر بوده است.
در این سی سال "دهها هزار" روستا؛ در ایران از جاده یا برق یا گاز یا همه اینها برخوردار شده و میلیونها جوان ایرانی از تحصیلات عالی با کیفیت بالاتر از همه کشورهای منطقه و در موارد زیادی قابل رقابت با جوامع صنعتی غرب، برخوردار شده اند که فقط بخشی از آنها اکنون بیش از ۴۰۰۰ شرکت دانش بنیان را اداره میکنند که یک قلم موفقیتشان صادرات لوازم درمانی و پزشکی در بحران کرونا به آلمان و ساخت پتروپالایشگاه ستاره خلیج فارس و صدور بنزین تولیدی آن به امریکای لاتین است؛ و در همین جمهوری اسلامی که سی سال پیش به خاطر " اتخاذ هدفهای احساساتی افراطی، و سیاستهای نابخردانه در سیاست خارجی" در لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی بوده!؛ همین چند ماه پیش دهها میلیون ایرانی از زن و مرد و پیر و جوان و نوجوان با فریاد انتقام سخت به خیابانها آمده اند تا میزان تَرهای که این ملت برای ترّهات عقلا و صاحبان دانستههای متعارف و منکران مبادی غیرمتعارف معرفت و خِرد؛ خُرد میکنند را به نمایش بگذارند.
**********
برگردیم به نامه هفت تیر ۹۹ آقای موسوی خوئینی ها.
اولا تاکید کنیم؛ ما که بخیل نیستیم، دم آقای خوئینیها هم گرم، ان شاء الله سی سال بعد هم، در پاییز ۱۴۲۹؛ بزرگوار دیگری احساس وظیفه کند و ملت ایران را در لبه پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی نشان بدهد. مگر نامه سی سال پیش مرحوم مهندس بازرگان با آن "اکنون" و آن الفاظ غلاظ و شداد و اعلام بن بست و پیش بینی نابودی قریب الوقوع ایران و ایرانی، ضرری به کسی رساند؟
تا باشد از این نامهها. "یبدّل الله سیئاتهم حسنات"؛ ان شاء الله روح مرحوم بازرگان به خاطر ادخال سرور در قلوب مومنین بابت مرور نامه سی سال پیش ایشان، مشمول رحمت الهی قرار گیرد و از این منظر؛ نامه آقای موسوی خوئینیها را هم میشود نوعی باقیات الصالحات دانست. کس نیارد ز پس تو پیش فرست!
البته ما که معتقدیم موسوی خوئینیها حتی اگر از این جنس باقیات الصالحات هم از خودش به جا نگذارد؛ به خاطر نقش بی بدیلش در تسخیر لانه جاسوسی شیطان بزرگ به دو شرط جایش وسط بهشت است.
یکی اینکه نفرین پیرمردهای مستجاب الدعوهای مثل تاجزاده و عباس عبدی و سعید حجاریان (که مشت هایگرهکردهشان را به سینه میکوبند و تسخیرکنندگان لانه را لعنت میکنند) او را نگیرد و دوم آنکه خودش به درگاه شیطان توبه نکند و مشمول احباط نشود.
*
در نامه بهار ۶۹ نهضت آزادی به "وعدههای به مستضعفین و شعارهای پرطنین" اشاره شده بود که قاعدتا نقطه اوجش در آن روزگار؛ "ائتلاف مستضعفین و محرومین" مجلس سوم؛ با شعار "جنگ فقر و غنا" و "مرگ بر اسلام آمریکایی" بود.
ائتلافی که موسویخوئینیها مغز متفکر و از ستون هایاصلی آن بود.
*
سه سال بعد از "پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودیِ" نهضت آزادی؛ من آقای موسوی خوئینیها را برای اولین و آخرین بار از نزدیک دیدم: میتینگ ائتلاف نیروهای خط امام در دانشگاه شهید بهشتی. قبل از مرحله دومِ انتخابات مجلس چهارم.
مجمع روحانیون "مبارز"؛ از رقیب عقب افتادهبود و امید داشت در مرحله دوم انتخابات جبران کند. آقایکروبی که آن زمان رییس مجلس بود، نفر سی و یکم تهران شدهبود و آمار شهرستانها هم از این بهتر نبود.
منِ دانشجوی یکلاقبا که برخلاف استادمان آقای مهدویکنی و رفیقش آقای کروبی قائل به حذف صددرصدی رقیب نبودم و نه نفیسه فیاض بخش و محمود صابر همیشگی را برای مجلس بهتر از مرضیه دباغ و حاجاقا رحیمیان میدانستم و نه از آن سو حاضر بودم به جای عمید زنجانی نام سعید حجاریان را بنویسم؛ نگران از غلبه فلّهای جناح راست، رفتهبودم به همایش انتخاباتی نیروهای خط امام! و موسوی خوئینیها، کاندیدای ناکام مرحله اول، سخنران جلسه بود.
از جمعیت تُنُک حاضر در سالن و حرفهای ناامیدانه خوئینیها میشد فهمید که مخالفانِ عصبانی ِ "استکبار و اسلام آمریکایی"، شانس چندانی برای پیروزی ندارند و همین هم شد.
جناح چپ که موسوی خوئینیها از رهبران موثر و اصلی اش به شمار میآمد، برخلاف چهارسال قبلش که توانست فهرست "مهدوی کنی" را با اتهام " اسلام آمریکایی" و "ضد ولایت مطلقه فقیه" از گردونه خارج کند این بار خودش در انتخابات کنار رفت.
در مجلس سوم؛ خوئینیها و جناحش معتقد بودند که "راستیها " (اصولگرایان بعدی): «با ولایت مطلقه فقیه مشکل دارند و نظرات، ولی فقیه را به مولوی و ارشادی تقسیم میکنند و اختیارات، ولی فقیه را در حد اختیارات رسول الله نمیدانند و به اندازه کافی با آمریکا دشمن نیستند و حتی ممکن است خیال مذاکره و سازش به ذهنشان خطور کند» و این گناهی بود از دیدگاه خوئینیها و کروبی و تاجزاده و سعید حجاریان و عباس عبدی ومیردامادی و رجب مزروعی و ...؛ نابخشودنی. کار به جایی رسید که مریدان کروبی و خوئینیها، شیخ محمد یزدی را در مسجد ارگ با فریاد مرگ بر ضد ولایت فقیه و مرگ بر اسلام آمریکایی از منبر به زیر کشیدند و از مسجد بیرون کردند، چون او را لایق نمایندگی در مجلس انقلابی و پیرو ولایت مطلقه فقیه نمیدانستند و البته چند روز بعد که امام؛ آقای یزدی را به عضویت شورای نگهبان منصوب کرد سوت زنان خودشان را به کوچه علی چپ انداختند، اگر چه در خلوت دلخور بودند که چرا نتوانسته اند امام را جوگیر تبلیغات خودشان کنند.
چهارسال بعد اما، اما آن تب تند به عرق نشسته بود و "ائتلاف مستضعفین و محرومین" که به رهبری کروبی و خوئینیها و سید محمد خاتمی و عبدالله نوری، توانسته بود در انتخابات مجلس سوم، اسلامِ سازشکارِ جناح راست را رسوا و خانهنشین کند؛ خودش در آستانه خانهنشینی بود.
***
از همایش دانشگاه شهید بهشتی و سخنرانی آقای خوئینیها تنها جملهای که به خاطرم مانده این بود که "من که خانوادهام بازاری بودهاند مخالف بازارم؟ " (قریب به همین مضامین).
جو انتخابات، خوئینیها را گرفته بود و داشت سیگنالهای متفاوتی میداد. دیر شده بود البته و انتخابات مرحله دوم هم آمد و رفت و جوگیرها را جا گذاشت. انتخابات تمام شد، اما جوگیری حضرات چپ تمام که نشد هیچ؛ وارد ابعاد عجیب و غریبی شد و سالها بعد، از ابراز ارادت به بازاریهای متدین به اظهارچاکری و نوکری به درگاه سرمایه داری لائیک و پذیرش ولایت مطلقه شیطان بزرگ بر دنیای متعارف، رسید.
*
خوئینیها اگرچه از سوی مردم کنار گذاشته شد؛ هنوز کرسی "مشاور سیاسی رهبری" را داشت.
آیت الله خامنهای او را که از معدود روحانیون مخالف رهبری او؛ در مجلس خبرگان بود در حکمی به مشاورت خود منصوب کرده بود.
این حکم در شرایطی صادر شدهبود که احمقهای بسیاری؛ تمام مشکلات کشور را به تسخیرلانه جاسوسی نسبت میدادند و عده نه چندان کمی، موسوی خوئینیها را به سبب نقش بیبدیلش در آن ماجرا؛ جاسوس شوروی یا رهبر اصلی گروه فرقان یا سرچشمه تندروی و افراط در کشور معرفی میکردند و در این ادعا هم بسیار مصر بودند و حکم رهبری (که جو گیر فضاسازیهای آنها نشده بود) برایشان موجب تعجب و حتی دلخوری بود.
شاید خود موسوی خوئینیها هم متعجب بود. بالاخره هرچه که باشد او به عنوان یک چهره ضد آمریکایی و مخالف اسلام لیبرال سرمایه دارها، شرعا نتوانسته بود خودش را قانع کند که به رهبری آقای خامنهای رای بدهد. چه بسا خامنهای از نگاه او به اندازه کافی انقلابی نبود و ممکن بود در غیاب امام؛ راه نفوذ آمریکا و اسلام لیبرال و غربزدهها و سازشکارها گشودهشود و او و دوستان خط امامیاش مهدی کروبی و سید محمد خاتمی و هادی غفاری و عبدالله نوری و غلامحسین کرباسچی واسحاق جهانگیری و ... وظیفه داشتند از انقلاب در برابر این خطر محافظت کنند!
******
به نامه اخیر برگردیم.
تفاوت نامه آقای خوئینیها با نامه مرحوم بازرگانِ منزوی و بی مسئولیت، در آن جاست که در روزهایی این نامه را منتشر کرده که رفقا و مریدانش لااقل در دو قوه سکان دار بوده اند. مجلس تَکرار پس از ۴سال، تازه چند روزی است بارش را زمین گذاشته و دولت "تَکرار" در هفتمین سال استقرار، همچنان سر کار است.
اسحاق جهانگیری؛ اصلاح طلب مشهور و مرید قدیمیِ خوئینیها و صاحبِ جمله طلاییِ و تاریخیِ "یادتان هست؟ "؛ همچنان مدیر ارشد قوه مجریه است.
آخوندی مسئول ارشد ستاد میرحسین موسوی که قرار بود از ۸۸ تدابیرش در حوزه مسکن را اجرایی کند؛ در ۹۲ رسید به جایی که میرحسین میخواست برساندش و رساند وضع مسکن را به جایی که میخواست برساند.
آرزوی آخوندی البته این بود که ۸۸ به قدرت میرسید و میتوانست جلوی ساخت میلیونی مسکن در عرض ۴ سال ۸۸-۹۲ توسط حزب اللهیهای جوان را بگیرد و سیاستی مبتنی بر دانستههای مبادی متعارف اعمال کند، اما اگر چه در آن مقطع ناکام ماند پس از آن توانست به شکل تحسین برانگیزی جبران کند و به پاس خدماتش به جای دو بار، پنج بار از مجلس محترم رای اعتماد بگیرد!
"یادتان هستِ" جهانگیری را که یادتان هست آقای خوئینیها؟
"تَکرار" رفیق گرمابه و گلستانتان را چطور؟
****
در نامه فرموده اید که گرانی نگرانتان میکند. میشود بپرسیم گزارش گرانی را دقیقا کدام رفیقتان به شما رسانده است؟
آنکه در خانه ۵۰ میلیاردی مینشیند؟ یا آن پرچمدار جنگ فقر و غنا که از عرش انقلاب، فقط یک خانه خیابان فرشته برایش مانده و از مبارزهاش با آمریکا فرش قرمزی زیر پای برجامیان؟
گرانی روی ابراهیم اصغرزاده فشار آورده یا هدایت آقایی یا مری ابتکار و سید هاشمی که شام عروسیشان خوراک لوبیا بود؟
یا سید محمد خاتمی و سلبریتیهای دور و برش که از توی جکوزی پنت هاوسشان در تهرانجلس یا از متلشان در اُتاوا برای فلاکت مملکت توئیت میکنند؟
راستی از شیخ غلامحسین کرباسچی نماینده امام در ژاندارمری چه خبر؟
وظیفه مرزبانیاش را خوب انجام میدهد؟ شنیدهام شبانهروز مواظب است کسی از مرزهای جُردَن؛ به قلعه جنگ فقر و غنایتان نفوذ نکند.
بچههای روزنامه سلام کجا هستند راستی آقای مدیر مسئول! بگذریم.
****
اسم محسن حججی به گوشتان خورده است حاج آقا؟ حسین حریری، مصطفی صدرزاده، محمد جاودانی، عباس دانشگر، محمودرضا بیضایی، حسن قاسمی دانا، ....
الو! حاج آقا! معنایی دارد این اسمها برایتان؟ و صدها و هزارها و دهها و صدها هزار اسم دیگر که به اندازه شما بصیرت نداشتند که با "دانستههایی از آن مبادی که برای دوستان غربزده و سکولار نامتعارف است " نمیشود جان خود را فدا کرد. حیف شد؛ اجازه نگرفته بودند از مبادی عرفی شما برای این که جانشان را بدهند تا شما امنیت داشته باشید با امامشان به زبان طعن سخن بگویید.
اسم قنات ملک را شنیدهاید؟ روستایی نزدیک راور.
بیبیسی که زیاد نگاه میکنید، حتماً باید آشنا باشد آن بچه دهاتی برایتان که پرزیدنت ترامپ این روزها اسمش را زیاد میبرد. یادتان نیامد؟
بیشتر فکر کنید. همان که سال ۷۸ به رفیق "تَکراری"تان نامه نوشت و گفت به مریدان ایرانیِ شهید آبراهام لینکلن زیاد دل خوش نکند، آنها هزار تایشان هم به یک موی محسن حججی معتقد به دانستههای "غیرمتعارف برای ِدنیای آزاد و بی بحران! غرب"، نمیارزد.
یادتان نیامد؟ همان که دُم آن سگ زرد را گرفت و از سوریه بیرونش انداخت. ببخشید حاج آقا به آمریکا توهین شد. اشکال شرعی نداشته باشد خدای نکرده؛ به دولت آمریکا بد گفتیم. مثل رفیق سابق ما قلبتان درد نگیرد. او هم مثل شما و رفیق جدیدش ترامپ محترم (که نباید او را تخریب کرد!)؛ حاج قاسم را سمبل "سلطه جویی منطقه ای"! میدانست. در هر صورت خوب شد به تشییع جنازه نیامدید وگرنه ممکن بود با دانستههایی از مبادی غیر متعارف مواجه بشوید. حاجاقا! آن دهها میلیون نفری که در آن مراسمات شرکت کردند احتمالا خیلی بیش از رفقای میلیاردر و قالتاق شما گرانی را حس نمیکردند؟ دیده اید فیلم بعضی رفقای عزیزقدیمی میلیاردرتان را که چطور به حاج قاسم طعنه میزنند و بد و بیراه میگویند؟
حاجاقا یادتان هست تیتر میزدید: اسلام ابراهیمی، اسلام آبراهامی!
راستی بچهها از آمریکا خبری برایتان نمیفرستند؟
زیادند که دستپروردههایتان، ما شاءالله در هر ایالت آمریکا چند تا پناهنده از پرچمدارانِ جنگ فقر و غنا! و دشمنان اسلام آمریکایی! دارید. بعضیهایشان در بازدید از کلوپ همجنس بازها مضامین نامه شما را توییت میکنند و بعضی زیر اعلامیه ازدواجِ سفیدشان.
****
حاج آقا یادتان هست چه قشقرقی به پا کردید سر ولایت مطلقه؟
و رفقایتان گفتند آقای خامنهای ولایت مطلقه فقیه را قبول ندارد! و میخواستند امام را هم حتی جوگیر کنند؛ که زد توی دهنشان که: “ خامنهای خورشید انقلاب است! “ که اگر قرار بود، ولی فقیه هم جوگیرِ فضاسازیهای امثال شما بشود که، ولی فقیه نبود دیگر. کسی بود مثل کاهنان سلف شما که آنها بگویند: " مملکت در پرتگاه وحشتناک ویرانی و نابودی است" و او تقدیم کند جمهوری اسلامی را به تمدن سکولار و کارآمد و شکوفا و حقوق بشریِ غرب که به جای مبادی نامتعارف؛ دانسته هایش را از مبادی متعارف میگیرد و این روزها شکوفایی و کارامدی و حقوق بشرش را بیش از هر دوره دیگری در خیابانهای آمریکا شاهدیم.
*
آقای خوئینیهای عزیز! خبر از آینده میدهید؟ چرا در کنار پیشگویی از آینده کمی به گذشته نگاه نکنیم؟
نگران نباشید. شما گذشته را شفاف کنید؛ آینده- به هر دومعنا- روشن خواهد شد. اما نگرانی شما ازآینده نیست، از گذشته تان است که حالا زیر نورافکن نگاه مردم است.
آینده وقتی در خطر خواهد بود که امثال شما بتوانید برای بار صدم نعل وارونه بزنید و در جمع بندی درست گذشته، اخلال کنید و گرنه امام حکیم ما آن روز که گفت: " جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر نه یک کلمه بیشتر"؛ میدانست چه میکند. هدف آن بزرگ این بود که امید بدهد: " اوضاع غیرقابلدوام " است.
اگر چه خواسته اید ما را از اوضاع غیر قابل دوام بترسانید، ولی ناخواسته نوید داده اید.
چرا هرگاه ملت در آستانه جمع بندیهای بزرگ قرار گرفته و موقعیت مکاران و ساده لوحان در خطر افتاده و غیر قابل دوام بودن وضعشان آشکار شده به تکاپو افتاده اند تا " لبه پرتگاه" بسازند.
یادتان هست آن نامه مشعشع قبلی را!
یادتان هست پیشبینیهایتان را؟ مجلس ششم از خاطرشما هم رفته باشد از یاد ما نرفته است. چیزی مشابه شورای شهر اول تهران که آن هم دربست در اختیار اصلاح طلبان بود و چیزی در مسخره و شامورتی بازی از مجلس اصلاحات کم نداشت.
سیزده سال بعد از نامه اردیبهشتی نهضت آزادی؛ این بار نوشتن نامه اردیبهشتی برای جهنم خواندن ایران بر دوش گروه دیگری افتاده بود.
اول بخشهایی از نامه را با هم بخوانیم و بخندیم:
" آنچه ما را بر آن داشت تا بدین صورت مصدع اوقات شویم؛ حساسیت شرایط، "فرصت اندک"؛ و بزرگی خطریست که پیش روی کشور است ... شاید در تاریخ پر فراز و نشیب معاصر ایران، هیچ زمانی را به حساسیت امروز نتوان یافت. با این حال و روز کشور، فرصت چندانی باقی نمانده است. غالب ملت ناراضی و نا امید، اکثریت نخبگان ساکت یا مهاجر، سرمایههای مادی گریزان و نیروهای خارجی از هر طرف کشور را احاطه کرده اند. " راستش من همین الانش هم که میخوانم جوگیر میشوم وبی درنگ دنبال تلفن میگردم که به کاخ سفید زنگ بزنم که ما رو نخور. اینقدر انرژی دارد این نامه.
این ادخال السرور و باقیات الصالحات دوم مربوط میشود به نمایندگان مجلس ششم و اردیبهشت ۱۳۸۲.
برای تغییر ذائقه؛ اسامی بعضی امضا کنندگان نامه " فرصت اندک! " را مرور کنیم؟
سرکار خانم حقیقت جو نماینده اصلاح طلب دوره ششمِ مجلس شورای اسلامی که فعلا مقیم ایالات متحده بوده و بنا به اعلام خودشان با افتخار به ازدواج سفید مشغول هستند.
جناب نورالدین پور موذن که ایضا در آمریکا تشریف دارند وفقط سرچ نامشان در گوگل کافیست کمالاتشان را آشکار کند.
جناب رجب علی مزروعی فعلا ساکن بلژیک و همکار اپوزیسیون.
جناب علی اکبر موسوی خوئینی پناهنده به ایالات متحده و جنابان میثم سعیدی، محسن صفایی فراهانی، جمیله کدیور، محسن میردامادی و ...؛ که یکی در کیش بیزنس دارد، دیگری در لندن و ... و البته همگی غمخوار فقرا و نگران گرانی.
**
"لبه پرتگاه" نهضت آزادی و "فرصت اندک "مجلس ششم و "اوضاع غیر قابل دوام" شما؛ همگی از یک جنس است.
هم نهضت آزادی در لبه پرتگاه بود، هم مجلس ششم فرصت اندکی داشت و هم اوضاع شما غیر قابل دوام است و البته هر سه ترجیح دادید فرافکنی کنید. خود را مساوی "جمهوری اسلامی" گرفتید؛ و هنر و مزیت خامنهای در این است که او همچون شما، خود را معادل جمهوری اسلامی نگرفته بلکه همچون سلف صالحش عمیقا به "جمهوری" اسلامی معتقد است.
او مثل شما نیست که اگر رای بیاورید آن چنان سرمست میشوید که دیگر خدا را هم بنده نیستید و اگر رای نیاورید فتنه به پا میکنید و از، ولی فقیه و شورای نگهبان خواستار وتوی رای جمهور میشوید و اگر بوی رای نیاوردن به مشامتان بخورد نه خود را که ملک و ملت را در لبه پرتگاه میخوانید و میخواهید.
خامنهای همچون خمینی؛ مدافع جمهوریتی است که از پس هزاران سال مردم را برکشید و به آنها فرصت آزمون و خطا و تجربه داد. جمهوریت در نگاه "خواصی از بندگان خدای متعال" ترجمه "حول حالنا الی احسن الحال " است؛ و جماعت " من النور الی الظلمات" را که ولایت طاغوت، برگزیده اند چه رسد که ادعای کهانت کنند.
به برکت جمهوری اسلامی، فرجام پیش بینیهای ِمدعیان؛ از بازرگان و بنی صدر تا منتظری و خوئینیها همیشه پیش روست.
نامه تان را ۷ تیر منتشر کرده اید. نمیدانم تعمدی در انتخاب این روز داشته اید یا خیر، اما بنی صدر هم در ۷ تیر ادعا و شوق "غیرقابل دوام بودن اوضاع" را داشت، اما وقتی با دانستههایی از منابع متعارف؛ زیر ابرویش را برداشت و در پاریس، رجوی او و دخترش را در کنار گرفت عاقبتِ " انقلاب اسلامی" پشت کرده به ولایت فقیه آشکار شد و معلوم شد انقلابیگری منهای امامت چقدر دوام میآورد و چه فرجامی دارد.
نامههایتان دیگر تَکراری شده است حاج آقا!
راستی چطور است که هر وقت از چشم ملت میافتید نامه نوشتنتان گل میکند.
البته در مواجهه با شما و جریانتان، دیگر عادت کردهایم به چرخشهای ۱۸۰ درجه.
عادت کرده ایم که رفقای بالای دیوارتان را در حال لیس زدن چکمههای بوش و ترامپ ببینیم، عادت کردهایم که پرشورترین عدالتخواهان جنگ فقر و غنایتان در جکوزی برج هایشان غمخواری برای ملت را توییت کنند.
عادت کردهایم دشمنان بخش خصوصی و سینهچاکان بخش ِتعاونی و دولتی را؛ امروز درچکادِ سرمایهداری و بانکداریِ رانتی ایران ببینیم، عادت کرده ایم دل دادن و قلوه گرفتن آمریکا را با دشمنان قدیمی و شیفتگان و موالیان امروزیاش ببینیم، اما نامه اخیر، برگ برنده شما در ربودن گوی سبقت از چرخشهای ۱۸۰ درجه رفقا و دست پروردگانتان است.
"تا نشان سمّ اسبت گم کنند ترکمانا نعل را وارونه زن"
درد سرتان ندهم حاج آقا!
از جمهوریت کینه دارید چرا به ولایت سنگ میزنید؟ جمهوری؛ اوضاعتان را غیر قابل دوام میکند دیگر. نمیشود یک بار سوار شد و برای همیشه از گرده ملت سواری گرفت؛ و از ولایت به همین خاطر مکدرید که پشتیبان جمهوریت است. بین خودمان باشد بعضی از رفقای اصولگرایتان هم همین گلایه را از ولایت دارند. تقاضایی که شما سال ۸۸ از رهبری داشتید بعضی رفقای راستی تان خرداد ۷۶ داشتند و هردوتان تو دهنی خوردید، هم از مردم هم از رهبری.
از مردم ترسیده اید اقای خوئینی ها. نه به خاطر تورم و گرانی. نگرانیتان از گرانی نیست از آگاهی است.
یادتان هست برای بزک برجام؛ از صدر تا ذیلتان چه تدلیسها کردید؟ عبای پیامبر به دوش گرفتید و به مشاطگی شیطان مشغول شدید.
حالا مردم دارند میبینند فرجام پیشگویی هایتان را که: " باغ برجام چه سیبها و گلابیهایی خواهد داد! "
تاوانِ برجام عزیزتر از جانتان را رهبری باید بدهد؟!
اگر کدخدا، خَدویی هم کف دست رفقای ذوقزدهتان نیانداخت؛ تلافیاش را سر نظام میخواهید در بیاورید؟
جناب مفسر قرآن! بیشتر تلاش میکردید شاید میتوانستید کذب بودن قرآن (این منبع دانستههای نامتعارف!) را ثابت کنید و دروغ بودن «انهم لا اَیمان لهم» را به مردم نشان بدهید. نشد؟ چرا فحشش را به خامنهای میدهید؟
خامنهای چه کند که آیه قرآن (این منبع دانستههای نامتعارف) غلط در نیامده؟
که اقیانوسی که به ملت نشانش دادید سراب بوده و کابوستان شده؟
"امضای کری تضمین بود " و قسم موکد پروردگار که " ان تنصروا الله ینصرکم" تضمین نبود!
با عمامههای سیاه و سفیدتان به منبر رفتید که مردم! وعدههای خدا پوچ است به وعده شیطان دل ببندید!
کلید مشکلات شما در دست کدخدای مودب و باهوش - همانکه آن پیرمرد شیطان بزرگش مینامید - است.
حالا که «یَعِدُهُمْ وَیُمَنِّیهِمْ ۖ وَمَا یَعِدُهُمُ الشَّیْطَانُ إِلَّا غُرُورًا» آشکار شده چنگ به چهره آقا میاندازید؟
خامنهای گفت بروید در خانههای ۵۰ میلیاردی بنشینید و دم در کاخ سفید ختم امن یجیب بگیرید و دنبال کلید بگردید تا مشکلات حل بشود؟
ختم امن یجیب جواب نداد؟ کنسرت بگذارید، شاید جواب داد. بلدید که.
از این شعبدهها که زیاد در آستین دارید، چند تایش را رو کنید. سلبریتی هم که علیبرکتالله تا دلتان بخواهد دارید. بگویید کمکتان کنند. در ایران هم که لازم نیست باشند حتماً.
از همان کانادا یا لسآنجلس یا پاتایا یا آنتالیا هم میتوانند توییت کنند دلسوزی تان را. «النصیحت لائمه المسلمین» تان را و از تیرانا البته.
حساب کرده اید احتمالاً رویشان: «نعم العون علی طاعه الله»!
خدا برکت بدهد به بن سلمان. تا دلتان بخواهد رسانه درست کرده برایتان و سلبریتی خریده برای دلسوزی هایتان.
بن سلمان را که یادتان هست؟ برادرزاده ملک خالد و ملک فهد. به دنیا نیامده بود هنوز آن روز که راهپیمایی وحدت و تظاهرات برائت از مشرکین راه افتاد در مکه و مدینه. امیرالحاج بودید حاج آقا یک زمانهایی. چه راه درازی را آمده اید حاجاقا تا تیتر یکِ بی بی سی و عیران عنترنشنال. خسته نباشی دلاور. خداقوت پهلوان!
حاج آقا خیلی زور دارد و زر دارد و تزویر دارد حرفهایتان.
برائت را که فروختید و به جایش دوستانتان در ولایت شیطان بزرگ، ذوب، بلکه بخار شدند. حالا وحدت را آماج کرده اید؟ ستون خیمه را میخواهید بزنید که مبادا جمهوریت؛ اوضاع غیر قابل دوامتان را به رخ شیطان بزرگ بکشد؟
چقدر طناز هم شدهاید حاج آقا! قلمتان هم بزنم به تخته بدک نیست. به نائب امام زمان تیکه میاندازید؟
«إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ»؟
یک کتابی در خانه ایرانیها هست که از دیدگاه شما ممکن است از "مبادی غیر متعارف معرفت" شناخته شود. در آن کتاب نوشته: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ».
همان کتابی که عمامههای سیاه و سفید، دروغ اعلام کردن آیاتش را کمر بستند. «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا» یش را به سخره گرفتند؛ و «قاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ» اش را قمار کردند و مدال "محور شرارت" گرفتند.
" وَلِبَاسُ التَّقْوَىٰ ذَٰلِکَ خَیْر " را بیرون آوردند وبه خلعت almost nothing شان فخر فروختند.
برای " مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین"اش شعار " نه غزه نه لبنان" ساختند و .. و. و...
عالیجناب از پس پرسههای پرثمر جناحتان در کابارههای متعارفِ دیپلماسی ِالتماسی؛ حالا که مست و عور و تلوتلو خوران با اردنگی پس فرستاده شدید و سیاست ورزی تخیلی و رمانتیکتان مضحکه خاص و عام شده، بر سفره جمهوری اسلامی آروغ عقلانیت میزنید و ایمان مومنان را به سخره میگیرید که زمین کج بود وگرنه خوش رقصی رفقای ما، مو، لای درزش نمیرفت؟
بهتر است به جای تراژدی سازی برای کشور؛ کمدی خودتان را ادامه بدهید؛ و در این کمدی-تراژدی؛ پرده آخر هر چه باشد فرار رندانه شما نخواهد بود.
شیطان سر کارتان گذاشت؛ انتقامش را از دین خدا میخواهید بگیرید؟
جناب خوئینیهای عزیز! "نتیجهٔ محاسبات متعارف و براساس آراء و تحلیلهای شناختهشده در حکمرانی " را هفتصد سال بعد از آغاز رنسانس؛ امروز در خیابانهای آمریکا و فرانسه با سابقه دو قرن و نیم حکمرانی مدرن ببینید. اگر دانستههای متعارف یوتوپیایِ سکولار شما میتوانست حقوق بشر و اشتغال و عدالت و آزادی بیاورد امروز دست پروردگانتان که در فرار از جمهوری اسلامی به سیاتل و واشنگتن و نیویورک و لس انجلس گریخته اند مجبور نبودند بهت زده به تماشای امنیت و عدالت و آزادی آمریکایی بنشینند و برای تشفّی دل داغدارشان نامه شما را شیر کنند که: " اگر آمریکا بدون جنگ و تحریم و ترور و نفوذ و با آن همه ادعا، قاراشمیش است و اوضاعش دوامی ندارد، ایران هم بحمدالله با مساعی مشکورِ برجامیان، و برنامه ریزی موفق اصلاح طلبان، هم چرخ سانتریفوژهایش ایستاد و هم چوب حراجی که به ارزشهای انقلاب زدند لای چرخ اقتصادش گیر کرده و به مردم فشار میآورد تا زمینه لازم برای تحقق بقیه آرزوهای غرب پرستها فراهم شود. " هم دلداری آنها به خودشان قابل درک است و هم وقاحت مثال زدنی شما، اما توصیه میکنم روزی دو بار قبل از ناهار و بعد از شام دانستههای متعارفِ " لبه پرتگاه" و " فرصت اندک" را مرور کنید.
خدا را شاهد میگیرم هرگز دوست نداشتم جناب موسوی خوئینیها را این چنین مورد خطاب قرار دهم، ولی بس است هر چه: " ما را به رندی افسانه کردند پیران جاهل شیخان گمراه"
این رندی شیخ پیر از حد تحمل بیرون بود.
ما نیز همچون ایشان معتقدیم "اوضاع امروز غیرقابلدوام " است و به قول یکی دیگر از مبادیِ دانسته هایِ غیر متعارفِ ما ایرانیان یعنی حضرت حافظ
"دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور"
و همان مبادی ایضا تاکید میکنند:ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند.
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور