عیدی ٩٩ میلیونی یک خیر، آرزوی یک زندانی را برآورده کرد
کابوس فریادهای کارگرش زیر آوار چاه هنوز در گوشش میپیچید تا آتش نشانی برسد نالهها قطع شد و حالا او مانده بود و ٩٩ میلیون پول دیه به خانوادهای که نان آور خانواده اش را از دست داده بودند.
دخترش زهرا ١٧ سال دارد و از همین حالا خواستگارها در خانهاش را میزنند خانوادهاش چشم انتظار در شهرستان نگران راهی هستند که حسینعلی رفت و برنگشت.
آمده بود تهران کار کند تا خرج درمان همسر بیمارش را تامین کند دکترها جوابش کرده بودند خرج شیمی درمانی امانش را بریده بود دخترش زهرا هم در چشم به هم زدنی قد کشیده بود و جهیزیه میخواست.
پسرش محمد تازه خدمتش را تمام کرده بود همه امیدشان به همین دستان حسینعلی بود که در ٤٥ سالگی پینه بسته و چینهای صورتش او را ٢٠ سال پیرتر نشان میداد وقتی زنگ تلفن خانه به صدا درامد آن سوی خط زنی بود شکسته و رنجور.
یک نفر خیر بدهی من را داد؛ من ساکم را دستم گرفتم و میخواهم از زندان آزاد شوم آن سوی خط صدایی نیامد سکوت بود و هق هق گریه. تو یعنی واقعا میآیی؟
او مقنی با پشتکاری بود که بر اثر یک حادثه کاری محکوم به پرداخت ٩٩ میلیون دیه شده بود. وی به مدت هفت ماه در ندامتگاه دماوند محبوس بود تا اینکه خیری گمنام با مراجعه به ستاد دیه، همه هزینه دیه را پرداخت میکند.