صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

کتاب «حاء. سین. نون» به چاپ دهم رسید

۰۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۰:۰۱
کد خبر: ۶۲۲۴۶۷
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
انتشار دهمین چاپ از رمان «حاء. سین. نون» به قلم سید علی شجاعی روایتی از زندگانی «امام حسن مجتبی (ع)» است.

- انتشار دهمین چاپ از رمان «حاء. سین. نون» به قلم سید علی شجاعی روایتی از زندگانی «امام حسن مجتبی (ع)» است. این رمان روایتی از زندگانی «امام حسن مجتبی (ع)»، در بستر زمانی شهادت حضرت امیر و آغاز خلافت امام تا شهادت ایشان؛ و محوریت موضوع صلح است.

شجاعی در این رمان با رفت‌وبرگشت‌های راوی میان دو جبهه امام و معاویه و بازسازی و بازیابی اهداف و افکار و شخصیت معاویه، تصویری جدید از صلح امام به مخاطب ارائه میدهد.

نویسنده که آغاز کتاب آورده است: و خداوند را آیه‌ای است، که نازل شد به آغوش پیامبر: حاء. سین. نون. ذِکرُ رحمَتِ رَبکَ عَبدَه مُجتَبی… با تاکید بر رازورانگی شخصیت حضرت و رفتارشان در برابر مکر معاویه، تلاش میکند تا کمی از اسرار نهان انتخاب‌های امام را برای خواننده تصویر کند.

فصل چهارم رمان با نام «میم» چنین آغاز شد:

که اگر جز این راه پیش گیری، بین مان خدا حکم فرماید و هو خیر الحاکمین. والسلام. خیرۀ معاویه می‌شوم: – شنیدی چه خواندم یا سیر آسمان‌ها می‌کنی؟

معاویه خودش را یله می‌کند: – شنیدم عتبه! شنیدم… تکرار حکایت همیشگی، باز هم خدا و بهشت و جهنم و عذاب و… افسانه هزار بارۀ خاندان محمد. به خدای خودشان سوگند، مانده ام که این جماعت به چه ایمان آورده اند؟ پدران و اجدادمان، جان کندند تا مردم به بتی که می‌دیدند مؤمن شوند؛ چه سِحری است در کار محمد که پیروانش برای خدای ندیده جان می‌دهند؟ مانده ام ولله!
سه چهار خرمای دهانم را می‌بلعم: – چه غصه‌ها می‌خورد خلیفه مسلمین عالم!‌

می‌خندم:  از پی همان دین است که تو بر مسندی و عیش و عشرت مان مهیا و میان بیت المال غوطه ور و…

معاویه ناگاه برمی خیزد و مقابلم می‌ایستد، تند و عصبانی: – تو را به لات و عزی سوگند که انقدر احمق نباش عتبه! کوری یا نمی‌خواهی ببینی؟ کری یا دوست نداری بشنوی؟

معاویه راه می‌رود و صدایش حالا به فریاد: ابوبکر خلیفه بود، روزگار را حرام کرد بر خودش و رعیتش، مُرد و نامش هم با خودش زیر خاک رفت. عمر هم، ده سال بر گرده مردم سوار بود، او هم مُرد و نامش هم با خودش دفن شد…
متعجب نگاهش می‌کنم. می‌فهمد که منتظر ادامه ام.

–، اما محمد…

انگار خسته، خودش را رها می‌کند روی تخت:

– سال هاست که مرده اما…، اما نامش را تا کنار نام خدا بالا برد…

آه بلندی می‌کشد:

– عجب همتی داشتی محمد! که اکنون هر روز بر سر مأذنه ها، نامت را بعد الله فریاد می‌زنند.

انتشارات کتاب نیستان این رمان را برای دهمین بار تجدید چاپ کرده وهم اکنون در بازار نشر موجود است.

 



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *