صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

قتل‌های سیاسی رضا خان

۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۷:۴۰
کد خبر: ۶۲۰۸۵
خبرگزاری میزان: اگرچه تیمورتاش، نصرت‌الدوله فیروز، علی اکبر داور و محمدعلی فروغی نقش مهمی در زمینه‌سازی برای به قدرت رسیدن رضاشاه بر عهده داشته‌اند اما در نهایت با بی رحمی ذاتی رضاشاه سرنوشتی فاجعه‌آلود برای هر یک از این مزدوران رقم خورد.

به گزارش گروه فضای مجازی ؛ اگرچه تیمورتاش، نصرت‌الدوله فیروز، علی اکبر داور و محمدعلی فروغی نقش مهمی در زمینه‌سازی برای به قدرت رسیدن رضاشاه و تحکیم سلطنت شبه‌مدرنیستی او بر عهده داشته‌اند اما در نهایت رضاشاه با بی رحمی ذاتی خود سرنوشتی فاجعه‌آلود برای هر یک از این مزدوران خود رقم زد. تنها فروغی از چنگال قتل رهایی یافت. و زمینه انتقال قدرت از رضاخان به محمد رضا شاه را بر عهده گرفت.

فیروزمیرزا نصرت‌ الدوله

فیروز میرزا نصرت‌ الدوله فرزند ارشد فرمان‌فرما، نخستین نامزد انگلیسی‌ها برای جانشینی حکومت قاجار بود. فیروز میرزا در بیروت و فرانسه درس حقوق خوانده و سابقه‌ وزارت عدلیه و امور خارجه را در دولت‌های پس از مشروطیت در کارنامه‌ خود داشت.

او مردی سخن‌ران بود و یکی از چهره‌های  متجدد و متنفذ تهران قبل از  کودتای 1299 به شمار می‌رفت که دارای نفوذ سیاسی و اجتماعی فراوان بود. 

اما هم‌چنان که می‌دانید بخت با او یار نبود و همای سعادت پادشاهی روی شانه‌های رضاخان میر‌ پنج نشست. با این‌حال نصرت‌ الدوله در دوران حکومت رضا شاه به همراه علی‌اکبر داور و تیمورتاش، نقش موثری در تحکیم قدرت رضا شاه داشتند. 

برخی مورخان، اقدامات و برنامه ‌های تجددخواهانه‌ی دوران رضا شاه را به ایشان نسبت می‌دهند. 

اما ماجرای به پادشاهی رسیدن رضاخان و ناکامی و سرنوشت شوم نصرت ‌الدوله توسط او آخرین پرده از داستان شگفت‌انگیزی‌ است، که پرده  نخست آن به روزگاری بر‌ می‌گردد که «عبد‌الحسین میرزا فرمانفرما» پدر نصرت ‌الدوله، در دوران جنگ جهانی اول حاکم کرمانشاه بود و رضاخان یکی از سربازان قشون فرمانفرما.»

 عبدالحسین تیمورتاش، بوروکرات متجددمآب مستبد عهد رضاشاهی

عبدالحسین تیمورتاش یکی از چهره‌های بوروکرات ـ روشنفکر متعلق به کاست روشنفکری ایران در دوران رضاشاه است. او به سال 1258 ش در خانواده‌ای از خوانین و سرداران بروجرد به دنیا آمد.

برای تحصیلات به روسیه رفت و پس از استبداد صغیر وارد عرصه‌ سیاست ایران شد.تیمورتاش به سال 1300 ش در مقام وزیر عدلیه به عضویت کابینه‌ مشیرالدوله‌ی پیرنیا درآمد. در بهمن ماه 1302 ش نماینده‌ مجلس شد و اندکی بعد در زمره‌ طرفداران و همراهان سردار سپه قرار گرفت.

او مدتی نیز در مقام حاکم گیلان فعالیت می‌کرد. در این دوران تیمورتاش مظالم و تجاوزات زیادی نسبت به مردم و کشاورزان گیلان اعمال کرد.

تیمورتاش مردی پرانرژی، قدرت‌طلب بود. او پیوسته در تلاش برای ارضاء جاه‌طلبی‌های خود بود. از هنگامه‌ مجلس پنجم تلاش زیادی برای بسترسازی جهت سلطنت رضاشاه انجام داد و پس از اعلام زوال سلطنت قاجاریه و برقراری سلطنت پهلوی در مقام وزیر دربار نیرومند رضاشاه عملاً به مرد دوم قدرت ایران آن روزگار بدل شد.

*تیمورتاش بوروکراتی متجددمآب و روشنفکر صفت بود

تیمورتاش بوروکراتی متجددمآب و روشنفکر صفت بود با ادبیات فرانسه و زبان‌های روسی و انگلیسی آشنایی داشت و سوداهای مدرنیستی در سر می‌پروراند، موقعی که تیمورتاش به ایران بازگشت نزدیک به یک سال از شروع انقلاب مشروطیت می گذشت. او که جوانی پر شور، شجاع، روشنفکر و جاه طلب بود که به صف مشروطه خواهان پیوست و دانش نظامی خود را در اختیار گردانندگان این نهضت گذاشت. 

ورود تیمورتاش به عرصه سیاست گذاری کشور از دوره دوم قانونگذاری ( که در دوم ذی القعده 1327گشایش یافت ) آغاز شد.  زمانی که عمر سلسله قاجار به سر رسید و سردار سپه بعنوان رضا شاه پهلوی بر تخت سلطنت نشست تیمورتاش توانست وزارت دربار پهلوی را بدست آورد. تیمورتاش در آن دو سه سال اول نقش خود را به خوبی ایفا کرد و نفوذش روز به روز افزایش می‌یافت. در هیئت وزراء شرکت می کرد و هیئت دولت گفته ها و عقاید وی را متن اراده شاه می‌دانستند.

در تمام امور دولتی، بجز امور مربوط به ارتش و وزارت جنگ، یکّه تاز میدان بود و دیگران را هدایت می کرد. داور، نصرت الدوله فیروز، عدل الملک دادگر همه از اعمال و دستورهای او پیروی می کردند. 25 و به عبارت دیگر او را می‌توان قوی‌ترین بوروکرات ـ روشنفکر نیمه‌ اول سلطنت رضاشاه دانست.

به عقیده دشتی یکی از چند دلیل بی مهری شاه نسبت به تیمورتاش که باعث برکناری اش از وزارت دربار شد، همانا کثرت مداخله در امور سایر وزارتخانه ها و تظاهر به اداره کردن امور کشور بود مثل اینکه خود شاه هیچ کاره است.

به نظر می‌رسد رضاشاه تدریجاً نسبت به قدرت گرفتن تیمورتاش نگران گردیده و در ترس از آن بود که حضور تیمورتاش پس از مرگ رضاشاه مانع انتقال قدرت به ولیعهد وقت (محمدرضا) شود. تیمورتاش با دولتمردان مختلف غربی آشنایی داشت و طریق زدوبندهای سیاسی را خوب بلد بود. تیمورتاش نقش مهمی در شکل‌گیری زیرساخت‌های دولت شبه‌مدرنیستی رضاخان بازی کرد.او همچنین به نمایندگی از دولت ایران در مذاکرات تمدید قرارداد دارسی را انگلیس شرکت داشت.

*تیمورتاش نه به دلیل انگیزه‌های ایدئولوژیکی فقط به خاطر پول جاسوس شوروی شد

بوریس باژانف یکی از دیپلمات‌های شوروی که به انگلیس پناهنده شد، در اعترافات خود اذعان داشته است که تیمورتاش بدون داشتن انگیزه‌های ایدئولوژیکی و به صرف انگیزه‌های مالی برای دولت شوروی جاسوسی می‌کرده است.

ظاهراً انگلیسی‌ها با ارائه‌ اسنادی مسأله‌ جاسوسی و یا تمایل تیمورتاش به دولت شوروی را آشکار کرده‌اند و این مسأله موجب تشدید نگرانی‌های رضاشاه از تیمورتاش شده که نهایتاً منتهی به برکناری و دستگیری تیمورتاش و قتل فجیع او در زندان قصر به دست شکنجه‌گران رضاشاه شد.  به دستور رضاشاه به سال 1312 ش هنگامی که نماینده‌ای از طرف دولت شوروی برای وساطت و آزادی تیمورتاش به ایران سفر کرده بود، عبدالحسین تیمورتاش در زندان به دست شکنجه‌گر معروف عصر رضاشاه یعنی پزشک احمدی به قتل رسید.

علی اکبر داور، روشنفکر بنیانگذار عدلیه‌ شبه‌مدرن در ایران

 داور در سال 1289 یعنی چند سال قبل از ان که بر مسند عدلیه بنشیند، در سن 24 سالگی، در سمت ریاست اجرای احکام قرار گرفت.

که در آن زمان یکی از دشوارترین مقامات عدلیه محسوب می‌شد. که دشواری کار اجرای احکام بیشتر از تشدد نظریات در عدلیه و نبود مأمور اجرایی ناشی می‌شد؛ همچنین می‌توان به اعمال نفوذ‌هایی اشاره کرد که از سوی درباریان و صاحب منصبان و یا عناصر دیگر، در کار عدلیه اختلال ایجاد می‌کردند.

چرا که اگر چه نظام قانونی در مملکت مستقر شده بود، اما آموزه‌های قبیله ای و نظام ارباب و رعیتی و سیستم خدایگان و بندگی، هنوز در کشور لایه‌های اجتماعی – سیاسی را پا بر جای نگه داشته بودند. با این حال ورود و خروج داور در نظام عدلیه، امتیازاتی برای داور در پی داشت که از جمله می‌توان به ملموس کردن ویرانی عدلیه برای او و رویگردانی کامل و یا به تعبیری گسست از نظام قضایی سنتی برای احقاق حقوق مردم اشاره کرد که داور با روانه شدن به اروپا و تکمیل تحصیلات حقوقی خود، توانست به آن تجربیات به دست آورده در دوره ریاست اجرای احکام و سمت مدعی العمومی، در بنیان دادگستری نوین واقع بینانه تر از تمامی‌پیشکسوتانش وارد کارزار شود و موفقیتی را در استقرار سیستم عدالت جویانه به دست آورد که از آمال و آرزوهای مشروطه خواهان – تجدد طلبان و آزادی خواهان بود. بار دوم که داور در تماس با امر عدلیه قرار گرفت، پس از کودتای 1299 بود. او از تحصیلات خود در فرنگ فارغ شده و به ایران بازگشته بود؛ وی در انتقال فرماندهی کل قوا به سردار سپه و در امر انقراض سلسله قاجار و به پادشاهی رسانده رضاشاه در مقام نمایندگی نامی‌به هم آورده بود.

او زمانی که در کابینه مستوفی الممالک به مقام وزارت عدلیه رسید ( 20بهمن ماه 1305)، این بار بلافاصله در یک اقدام سریع کلیه تشکیلات قضایی در مرکز و سپس در سراسر ایران را منحل اعلام کرد که در واقع نیازهای زمان و آگاهی داور از آن نیازها و لزوم ایجاد تحولات حقوقی بود که داور را به انحلال عدلیه و پی ریزی دادگستری نوین رهنمون کرد.

داور پس‌ از کسب‌ پشتوانة‌ قانونی‌ از مجلس‌ و با تمدید لایحة‌ خود در 25 خرداد1306، با تشکیل‌ «کمیسیون‌ اصلاح‌ قوانین‌ عدلیه‌» که‌ کسانی‌ چون‌: میرزا حسن‌‌خان ‌مشیرالدوله‌ ـ محمد مصدق‌ ـ میرزا محسن‌‌خان‌ صدر ـ منصورالعدل‌ و میرزا احمدخان ‌شریعت‌زاده‌، در آن‌ عضویت‌ داشتند،

بنابراین‌ در این‌ اقدام‌ واقع‌بینانة‌ داور، نوعی‌ فرایند سکولاریزاسیون‌ محاکم‌ سنتی‌ و گذار از دورة‌ «دکة‌القضا» به‌ عصر نهادهای‌ تازة‌ حقوقی‌ را مشاهده‌ می‌کنیم‌.

با توجه به اینکه ‌ یکی‌از عوامل‌ اصلی‌ برپایی‌ مشروطیت‌ و نخستین‌ درخواست‌ متجددان‌ در آن‌ دوره‌، ایجاد عدالت‌خانه‌ بود؛ سازمانی‌ که‌ اگر چه‌ در آن‌ زمان‌ در هاله‌ای‌ از ابهام‌ بود، اما در واقع‌ دوری‌گزینی‌ از محاکم‌ شرعی‌ و دستگاهی‌ بود که‌ برای‌ رسیدگی‌ به‌ تظلمات‌ مردم‌، از کارآیی‌ لازم‌ خود برخوردار نبود و نمی‌توانست‌ عدالت‌ و برابری‌ حقوقی‌ را در میان‌ آحاد ملت‌ تأمین‌کند.

در واقع می‌توان داور را یکی از سازمان‌دهندگان اصلی رژیم پهلوی اول و به ویژه بانی دادگستری نوین دانست. داور با وجودی که از بی مهری رضا شاه نسبت به تیمورتاش اطلاع داشت ولی تصور نمی کرد سرنوشت بدی در پیش داشته باشد بطوری که یک هفته قبل از رفتن داور به سویس برای دفاع از لغو قرار داد دارسی، تیمورتاش از کار برکنار و وزارت دربار منحل شد و مرد شماره دو ایران تحت تعقیب قرار گرفت. سه سال قبل از آن نصرت الدوله از کار برکنار شده بود و حالا تیمورتاش به سرنوشت شوم دچار گردید. پس دور از انتظار نمی نمود که او نیز به سرنوشت دوستان خود دچار شود.  از این رو داور هر چه سریع‌تر خود دست به کار شد و قبل از آن که رضاشاه او را به زندان افکنده و به شکل مفتضحانه و فجیعانه به قتل برساند، دست به خودکشی زد. داور در بیست و یکم بهمن 1315 ش به دلیل خودکشی از طریق مسمومیت درگذشت. 

علی‌اکبر داور یک بوروکرات ـ روشنفکر فعال در کاست روشنفکری شبه‌مدرنیست دوره‌ی رضاشاه بود. او و تیمورتاش را شاید بتوان با میرزا حسین‌خان سپهسالار در عصر ناصرالدین شاه مقایسه کرد.

*محمد علی فروغی و ساختارهای نوین مدنی

محمد علی فروغی که در اواخر دوران قاجاریه به لقب « ذکاء الملک » شهرت داشت اولین و آخرین رئیس الوزراء رضا شاه و اولین نخست وزیر محمد رضا شاه است. او در جریان انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوی و هم در جریان انتقال سلطنت از رضا شاه به محمد رضا نقش مهمی ایفا کرد.

فروغی در بیست سالگی در وزارت انطباعات به شغل مترجمی استخدام شد و همزمان با کار در وزارت انطباعات در مدرسه علمیه که حاج مخبرالسلطنه مدیریت آن را بر عهده داشت به شغل معلمی پرداخت.

بعد از صدور فرمان مشروطیت و تشکیل اولین مجلس شورای ملی، صنیع الدوله رئیس مجلس محمد علی فروغی را به ریاست دبیرخانه مجلس انتخاب کرد و فروغی علاوه بر سرپرستی امور اداری و مالی مجلس نظامنامه داخلی مجلس را نیز با استفاده از نظامنامه های مجالس اروپایی تنظیم و تحریر کرد.

محمد علی ذکاءالملک در انتخابات دوره دوم مجلس شورای ملی که بعد از خلع محمد علی شاه از سلطنت انجام گرفت نمایندگی مردم تهران را بر عهده گرفت. و در سال 1289 در سن 35 سالگی به ریاست مجلس انتخاب شد. که عده‌ای ترقی سریع او را به خاطر عضویت در تشکیلات فراماسونری و ارتباط وی با رجال معروف آن زمان که در اولین ل‍ژ فراماسونری در ایران عضویت داشتند نسبت داده اند. فروغی بعد از کودتای 1299 به تهران بازگشت و در سال 1301 در کابینه مستوفی الممالک به وزارت خارجه منصوب شد و برای نخستین بار در جلسات هیئت دولت با رضاخان که وزارت جنگ را بر عهده داشت آشنا شد. فروغی در اولین و دومین کابینه رضاخان وزارت خارجه را بر عهده داشت و در کابینه سوم و چهارم وزیر مالیه شد .و در این مدت بیش از هر کسی توانست اعتماد رضاخان را به دست آورد. به گونه ای که در زمانی که رضاخان ریاست دولت موقت را تا تشکیل مجلس مؤسسان بر عهده داشت فروغی بعنوان کفیل نخست وزیری انتخاب شد.

کمتر از دو ماه بعد از تاج گذاری رضا شاه فروغی مجبور به استعفا شد و به جای او مستوفی الممالک به نخست وزیری رسید. که در این تغییر و تحول به احتمال زیاد تیمورتاش – وزیر دربار و محرم اسرار رضا شاه – که فروغی را مانع پیشرفت مقاصد خود می دانست نقش اصلی را بر عهده داشت.  فروغی در سال 1309 در کابینه مخبر السلطنه تصدی وزارتخانه جدیدی به نام اقتصاد ملی به عهده گرفت و در اردیبهشت همین سال به وزارت خارجه منصوب شد.

با تعیین تقی زاده به وزارت مالیه، فروغی و تقی زاده که دوست یکدیگر به حساب می آمدند اختیار امور را در دست گرفتند و از این زمان  به بعد از قدرت تیمور تاش کاسته شد و بازماندگان تیمورتاش بعدها مدعی شدند که این دو در ایجاد سوء ظن رضا شاه نسبت به تیمورتاش و سقوط او نقش داشته است.

محمد علی فروغی به نسلی از روشنفکران ایرانی تعلق دارد که توانستند ایده‌های مدرن را به محک آزمون عملی زده و آموخته‌های خود را در نهادهای فرهنگی – سیاسی و اقتصادی تجربه کنند؛ ذکاء الملک فروغی، علی اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش و... از جمله روشنفکران عملگرایی هستند که از فرصت به دست آمده توسط دولت مدرن و متمرکز دوره رضا شاه استفاده کرده و خواسته ها و اهداف معوق مانده جنبش مشروطیت را با تاخیر بیست ساله به کنش‌های نوین پیوند زدند؛ نسل اول روشنفکران ایرانی از این فرصت بی بهره بودند و فقط توانستند به تبیین ایده‌های جدید و پرداخت تحول شرایط نوپیدایی بپردازند که پارادایم مدرنیته را در گسست از دنیای پیشین، با ورود ایران زمین به روابط تازه بین المللی پیش روی آنان گذارنده بود.

/انتهای پیام/

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای منتشر می‌شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *