نگاهی به سیره سیاسی امام حسن(ع)/ صلح حسنی؛ زمینهساز قیام حسینی
شبیهترین فرد به رسولالله(ص)
سخن از امام حسن مجتبی علیهالسلام، سبط اکبر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و دردانه علیِ اعلاء و زهرای اطهر است؛ هم او که رسوالالله فخرآفرینش دربابش فرمود: «أشبهتَ خَلقی و خُلقی». او شبیه ترین فرد از حیث صورت و سیرت و سیادت به پیامبر اکرم (ص) بود.
امام حسن مجتبی علیهالسلام اقیانوسی از مکارم و سجایای پسندیده اخلاقی بود؛ از زهد و پرهیزگاری تا صبر و عیبپوشی و بخشندگی و سخاوت. پرداختن به گوهرهای تابناک معنوی و اخلاقی آن امام همام در یک مقاله ژورنالیستی نمیگنجد و حتی به تعبیر مولانا در هزاران مثنوی نیز درنمیگنجد؛ لذا در ادامه این وجیزه منحصراً برآن هستیم تا اندکی از معارف سیاسی امام حسن(ع) را با استناد به سخنان و بیانات معاریف و مشاهیر دینی و سیاسی تشریح کنیم.
حرکت مستمر و طولانی هدایت
در بادی امر باید تاکید کرد همانطور که بزرگان فرمودهاند دوران ۲۵۰ ساله امامت ائمه هدی از وفات پیامبر (ص) در سال ۱۱ هجری تا آغاز غیبت صغری در سال ۲۶۰ را نباید جداگانه منظور نظر داشت؛ این تاریخ ۲۵۰ ساله عمر یازده نفر نیست بلکه عمر یک انسان کامل ۲۵۰ ساله با یک فکر و یک هدف مشخص است. به عبارت دیگر زندگی امامان ما علیرغم تفاوت ظاهری در مجموع یک حرکت مستمر و طولانی است که ۲۵۰ سال ادامه پیدا میکند؛ بنابراین وجود مقدس و مبارک هرکدام از حضرات معصومین علیهمالسلام چنانچه در هر مقطع تاریخی در عرصه حیات دنیوی متجلی بود، همان موضع و اقدام را پی میگرفت که اسلاف یا اخلاف مطهرشان اتخاذ کرده بودند.
برای نمونه میتوان به خانه نشینی و صبر و سکوت امیرالمومنین علی علیهاسلام در دوران غصب خلافت برای حفظ اسلام اشاره کرد؛ سکوت و صبری که به تعبیر مولای متقیان علیرغم وجود خار در چشم و استخوان در گلو بود؛ «فِى الْعَیْنِ قَذًى وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً». قطعا چنانچه هر کدام از ذوات مقدس ائمه هدی در شرایط امیرالمومنین علی علیهاسلام بودند برای حفظ اسلام و میراث پیامبر خاتم، همین مشی صبر و سکوت را برمیگزیدند. یا در نمونه دیگری میتوان به قیام امام حسین علیهالسلام و یا تقیه امام صادق علیهالسلام اشاره کرد.
صلحی که بقا و استمرار حرکت اسلام را تضمین کرد
بر همین مبنای فوقالذکر باید به سیره و روش سیاسی امام حسن علیهالسلام نگریست. قضیه صلح امام حسن (ع) با معاویه که از آن با عنوان «نرمش قهرمانانه» یاد میشود، همچون سکوت و صبر امیرالمومنین علی (ع) و قیام سیدالشهداء، از جلوههایی است که بقا و استمرار حرکت اسلام را تضمین کرد؛ اسلامی که در ابتدا با جهاد و تعلیمات پیامبر (ص) در مکه در قالب یک مبارزه و یک نهضت عظیم انقلابی، خود را نشان داد و در مرحله بعد در مدینه در قالب استقرار نظام سیاسی و اجتماعی درآمد.
بعد از آنکه اسلام در قالب یک نظام سیاسی و اجتماعی درآمد، طی ۱۰ سالی که از آن زمان به بعد، نبىّاکرم (ص) حیات داشتند، وجود مقدسشان بر صدر این نظام الهی بودند و بعد از ایشان، دوران خلفای چهارگانه بود و سپس زعامت این نظام سیاسی الهی به امام حسن مجتبی (ع) رسید و تقریبا ۶ ماه به طول انجامید.
ریشههای صلح؛ قدرتگیری جریان معارض
در دوران خلافت امام حسن (ع)، جریان مخالف مشی سیاسی نبوی و علوی که از دوران پیش از استقرار حکومت اسلام ریشه دوانده بود و در دوران نظاممندی سیاسی اسلام اقدام به رسوخ در لایههای این نظام کرده بود، به مانعتراشی و سنگاندازی در حرکت عادلانه مسیر حکومت اسلامی مبادرت ورزید.
«تلقّفنّها تلقّف الکرة»؛ این جملهای است که ابوسفیان در دوران خلافت عثمان خطاب به بنیامیه گفت و معنای آن این است که مثل توپ، حکومت را به هم پاس بدهید و نگذارید از دست شما خارج بشود!
مقطع و شرایطی که امکان و بستری برای قیام و شهادت وجود نداشت
همین جریان و همین طرز تفکر انحصارگرایانه بنیامیه، در دوران خلافت امام حسن (ع) با عاملیت معاویةبنابیسفیان، به یک جریان معارض تبدیل شد تا راه را بر حکومت اسلامی ببندد و مانع از پیشروی جریان حکومت اسلامی شود؛ لذا شرایطی برای امام مجتبی (ع) پیش آمد که صلح با معاویه را برای حضرت ناگزیر میکرد؛ مرحوم «شیخ راضی آل یاسین» در کتاب «صلحالحسن» که پیش از انقلاب توسط مقام معظم رهبری ترجمه شد، با ادله متقن ثابت میکند که در مقطع صلح امام حسن (ع) با معاویه به هیچ وجه امکان و بستری برای قیام و شهادت وجود نداشت و چنانچه فردی دست به قیام علیه معاویه میزد و کشته میشد، حرکتش شهادتگونه نبود بلکه حرکتی انتحاری و خارج از مدار عقلانیت و تدبر بود.
امامی که در مسند خلافت است و یک نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام کرده است
استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار» به تشریح دلایل صلح امام حسن (ع) میپردازد و تصریح میکند: «امام حسن علیهالسلام بعد از امیرالمؤمنین علیهالسلام در مسند خلافت قرار میگیرند. معاویه هم روز به روز نیرومندتر میشود... به طوری که نوشتهاند بعد از شهادت امیرالمؤمنین، به فاصله هجده روز ـ که این هجده روز هم عبارت است از مدتی که خبر به سرعت رسیده به شام و بعد معاویه بسیج عمومی و اعلام آمادگی کرده است ـ معاویه حرکت میکند برای فتح عراق. در اینجا وضع امام حسن یک وضع خاصی است؛ یعنی خلیفه مسلمین است که یک نیروی طاغی و یاغی علیه او قیام کرده است. کشته شدن امام حسن علیهالسلام در این وضع، یعنی کشته شدن خلیفه مسلمین و شکست مرکز خلافت. مقاومت امام حسن علیهالسلام تا سرحد کشته شدن نظیر مقاومت عثمان بود در زمان خودش نه نظیر مقاومت امام حسین علیهالسلام».
جولان جواسیس و خائنین در مرکز خلافت امام حسن(ع)
همچنین باید توجه داشت که عراق و کوفه در آن مقطع خلافت امام حسن (ع)، دچار چنددستگی و حرکات نفاقگونه بود؛ از یک سو، «خوارج» جولان میدادند که از عمق تعلیمات اسلامی بیبهره بودند و از سویی دیگر معاویه با پول گزاف و تطمیع افراد سست عنصر، یک پایگاه جنگ روانی و جاسوسی در کوفه مرکز خلافت امام حسن (ع) ایجاد کرده بود؛ پایگاهی که یکی از نتایج عمده آن، تشکیل ستون پنجم دشمن تحت بیرق خلافت امام حسن (ع) و خیانت فرماندهان سپاه ایشان بود.
ترور نافرجام
این جواسیس و خائنین در اطراف حکومت کوفه به قدری بودند که معاویه ملعون حتی چشم به ترور امام مجتبی (ع) نیز داشت؛ لذا نقشه ترور امام در شام توسط معاویه و مشاورانش کشیده شد و برای این منظور چهار تروریست منافقِ مستقر در کوفه به نامهای «عمرو بن حریث» و «اشعث بن قیس» و «حجربن الحارث» و «شبث ربعی» اجیر شدند؛ امام حسن (ع) خیلی زود از این توطئه آگاهی یافتند و در زیر لباسهایشان زره پوشیدند. یکی از تروریستهای منافق اجیر شده توسط معاویه، امام را در موقع نماز هدف قرار داد، اما نتوانست کاری از پیش ببرد چرا که زره از نفوذ تیر در بدن امام جلوگیری نمود.
فقدان یاران باوفا
اما علاوه بر کثرت خیانتکاران و مزدوران معاویه در کوفه مرکز خلافت امام حسن (ع) یکی دیگر از دلایلی که صلح را ناگزیر میکرد، فقدان یاران با وفای اهلالبیت (علیهمالسّلام) در زمان خلافت امام حسن (ع) بود؛ یارانی نظیر مالکاشتر و عمار یاسر و محمدبنابیبکر و ... که در جنگهایی که به امیرالمومنین علی (ع) تحمیل شد، به شهادت رسیده بودند؛ لذا گرداگرد امام مجتبی (ع) یاران صدیق و سلحشور انگشتشمار بودند و در عوض خائنین و عناصر طماع خودفروخته به معاویه رو به تزاید میرفتند.
صلح امام حسن(ع) صددرصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود
همانطور که در سطور بالا اشاره شد، ائمه اطهار، نور واحد هستند و رفتار و مواضع این بزرگواران را نباید جداگانه تفسیر و تبیین کرد؛ مقام معظم رهبری نیز در یکی از بیاناتشان به همین وجه در باب صلح امام حسن (ع) اشاره میکنند و میفرمایند: در باب صلح امام حسن (علیهالسّلام)، این مسئله را بارها گفتهایم و در کتابها نوشتهاند که هر کس - حتّی خود امیرالمؤمنین (ع) - هم اگر به جای امام حسن مجتبی (ع) بود و در آن شرایط قرار میگرفت، ممکن نبود کاری بکند، غیر از آن کاری که امام حسن کرد. هیچکس نمیتواند بگوید که امام حسن، فلان گوشهی کارش سؤالبرانگیز است. نه، کار آن بزرگوار، صددرصد بر استدلال منطقىِ غیر قابل تخلف منطبق بود.
حسینبنعلی(ع) پشت سر امام زمانش در موضع صلح
رهبر انقلاب در ادامه تصریح کردند: «در بین آل رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوالهوسلّم)، پُرشورتر از همه کیست؟ شهادتآمیزترین زندگی را چه کسی داشته است؟ غیرتمندترین آنها برای حفظ دین در مقابل دشمن، برای حفظ دین چه کسی بوده است؟ حسینبن علی (علیهالسّلام) بوده است. آن حضرت در این صلح، با امام حسن (ع) شریک بودند. صلح را تنها امام حسن نکرد؛ امام حسن و امام حسین این کار را کردند؛ منتها امام حسن (ع) جلو بود و امام حسین (ع) پشت سر او بود. امام حسین (علیهالسّلام)، جزو مدافعان ایدهی صلح امام حسن (ع) بود. وقتی که در یک مجلس خصوصی، یکی از یاران نزدیک - از این پُرشورها و پُرحماسهها - به امام مجتبی (علیهالصّلاةوالسّلام) اعتراضی کرد، امام حسین با او برخورد کردند: «فغمز الحسین فی وجه حجر». هیچکس نمیتواند بگوید که اگر امام حسین به جای امام حسن بود، این صلح انجام نمیگرفت. نخیر، امام حسین با امام حسن بود و این صلح انجام گرفت و اگر امام حسن (علیهالسّلام) هم نبود و امام حسین (علیهالسّلام) تنها بود، در آن شرایط، باز هم همین کار انجام میگرفت و صلح میشد».
صلحی برای تدارک ضربات قاطع
بیتردید، کسانی که صلح امام حسن(ع) را به منزله شکست میانگارند، یا نادان و جاهلاند و یا مغرض. صلح امام حسن (ع) به منزله تسلیم و سازش و رویگردانی از جنگ در راه خدا به شیوه قاعدین نبود؛ بلکه این صلح به معناى متارکه موقت جنگ براى تدارک ضربات قاطع به جریان و لشکر عنود ضداسلامی بود.
تبلور دوباره اسلام ناب با صلح امام حسن (ع)
صلح امام حسن (ع) زمینه تبلور دوباره اسلام ناب و اصیل بود؛ اسلامی ظلمستیز که با استکبار و مستکبران سازشناپذیر و مهیا برای قیام به قسط است؛ اسلامی که از تحریف مبرّاست و بازیچه هوا و هوس عناصر آلوده به قدرت دنیوی نمیشود. به تعبیری دیگر، صلح امام حسن (ع) زمینهساز قیام حیاتبخش امام حسین (ع) بود که تداوم اسلام راستین را تضمین کرد.
اسلام با صلح امام مجتبی (ع) مجددا احیاء شد؛ اگر چه این احیاگری در قالب یک نظام سیاسی نبود بلکه در قالب همان نهضت انقلابی اولیه در زمان رسولالله (ص) بود.
مقام معظم رهبری در همین زمینه میفرمایند: در زمان امام حسن (علیهالصّلاةوالسّلام)، تفکر انقلابىِ اسلامی - که دورهای را طی کرده بود و به قدرت و حکومت رسیده بود - دوباره برگشت و یک نهضت شد. البته در این دوره، کار این نهضت، به مراتب مشکلتر از دوره خود پیامبر بود؛ زیرا شعارها در دست کسانی بود که لباس مذهب را بر تن کرده بودند؛ درحالیکه از مذهب نبودند. مشکل کار ائمهی هدی (علیهمالسّلام)، اینجا بود.