«چشم به راه»؛ نگاهی تازه به خاطرات و وقایع دوران دفاع مقدس
- کتاب «چشم به راه» روایتی از رویدادهای بخشی از هشت سال دفاع مقدس به قلم هادی عابدی، رحیم آقا محمدپور که در انتشارات صریر منتشر شده است.
کتاب چشم به راه نوشتهی هادی عابدی، خاطرات و وقایع دفاع مقدس که از طریق مصاحبه و جمعآوری اطلاعات از بنیاد شهید و امور ایثارگران و ستاد لشکر ۶۴ نیروی زمینی ارتش به دست آمده را به تصویر میکشد.
هادی عابدی در مقدمه کتاب بیان میکند:
رحیم آقا محمدپور را یکی از دوستان مشترک به منظور مصاحبه و ضبط خاطرات معرفی کرده بود. اولین دیدارم با او در آخرین روزهای ماه میانی بهار سال ۱۳۹۱ رخ داد، ۲۷ اردیبهشت ماه. روز پیش از ملاقات طی صحبت تلفنی که با وی داشتم، از لحن کلام و سوالات رک و صریحی که در خصوص علت تماسم و چگونگی آشنائیم با وی میپرسید دانستم که با فردی روبرو هستم که از روحیهای خاص برخوردار است و یا حداقل سعی دارد این چنین وانمود کند. اما طی چند جلسه مصاحبت و ضبط خاطرات دریافتم که او حقیقتاً همان است که مینماید. این صداقت در کلام و رفتار بخصوص آن زمان بیشتر برایم آشکار شد که پس از تدوین خاطراتش در صحبتی که با یکی از امرای ارتش در خصوص یکی از وقایعی که وی به آن پرداخته بود، برخی موارد را در تضاد با نگاه و باور او یافتم.
ابتدا میل و رقبتی برای بیان خاطراتش نشان نمیداد. مدعی بود که هر چه کرده برای انجام تکلیف بوده و در راه خدا. حال هم گفتن از کردههایش را در راستای خود بینی و به رخ کشیدن و مطرح کردن خود میدانست و از این رو دل به بیان اندوختههای ذهنیش نداشت. اما عاقبت در مقابل این استدلالم که «بیان این خاطرات به دلیل آنکه بخشی از تاریخ و آنچه بر این مردم و کشور گذشته را در خود دارد، همچون حضور در سنگر و جبهه است» او را کمی به فکر وا داشت و به عنوان آخرین کلام در آن ملاقات گفت: «کمی به من وقت بدید در موردش فکر کنم». فردای آن روز تماس گرفت و آمادگیش برای انجام گفتگو را اعلام کرد.
بنا بر آنچه ذکر شد، گفتگوهای نگارنده با راوی خاطرات کتاب چشم به راه (waiting) میتوانست بیش از آنچه در اینجا آمده است ادامه پیدا کند، اما به دلیل بیرقبتی و عدم تمایل رحیم آقا محمدپور به ادامه گفتگوها که معتقد بود «مطالب بعدی بیشتر حکم خود نمائی دارد و چندان فایدهای برای مردم ندارد»، پیگیری ضبط خاطرات وی را وا نهادیم و به تکمیل خاطرات دفاع مقدس از منابع معتبر دیگر پراختیم.
در بخشی از کتاب چشم به راه میخوانیم:
زمانی که قاسم حقیقت نیکو به فرماندهی سپاه شهرستان نقده تعیین شد، به دلیل آنکه ایشان در نقده تنها بود و با ناصر علیزاده هم دوستی رفاقت قبلی داشت، برای کمک به او، ناصر به نقده رفت و فرماندهی عملیات سپاه نقده را به عهده گرفت.
هیز «افشین» با فرماندهی شخصی به نام «قادر افتخاری» در حوزه شهرستان نقده فعالیت داشت. زادگاه قادر افتخاری روستای «چشمه گل» که در جنوب جاده نقده به اشنویه قرار دارد بود. هیز افشین، روی روستاهای «مملو»، «چاقال مصطفی»، «محمد شاه بالا» و «محمد شاه پائین» تمرکز داشت.
دموکراتها دائماً در این منطقه، جاده را میبستند و ناامنی ایجاد میکردند؛ بنابراین ناصر علیزاده عملیاتی را طراحی کرد تا شر هیز افشین را از این منطقه کم کند. در این عملیات گردان جندالله اشنویه، گردان نقده و تیپ ویژه شهدا با همراهی و هماهنگی یکدیگر عمل میکردند. فرماندهی عملیات از طرف نقده ابتدا با ناصر علیزاده بود، اما از آن جا که وی صبح روز عملیات از ناحیه پا مجروح میشود، فرماندهی عملیات را یوسف، ولی نژاد بر عهده گرفت.
عملیات در اولین ساعات روز اول نوروز سال ۶۲ صورت گرفت. من جزء نیروهائی بودم که هنگام روز باید به نیروها میپیوستم، لذا شب را به استراحت پرداختم. آن شب گردان جندالله اشنویه از ناحیه روستای مملو حمله را آغاز کردند.
این روستا در کنار یک تپه کم ارتفاع قرار دارد که ضد انقلابیون بالای آن مقری احداث کرده بودند. نیروهای ما ابتدا این مقر را تسخیر کرده، سپس وارد روستا شده بودند. روستای مملو در ضلع شمالی روستای چاقال مصطفی قرار دارد و روستاهای محمد شاه بالا و محمد شاه پائین نیز در ضلع جنوبی چاقال مصطفی واقع هستند. با آغاز عملیات، تیپ ویژه شهدا نیز از سمت روستاهای محمد شاه، حمله خود را آغاز میکند و گردان نقده نیز از سمت غرب که روستای «قره قصاب» واقع شده است، عملیات میکند. با دمیدن صبح، کل نیروهای هیز افشین در روستای چاقال مصطفی گرد هم آمدند.