صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«صد روسی»؛ روایتی جذاب از خاطرات جانباز دفاع مقدس «عبدالعلی یزدانیار»

۲۳ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۶:۴۱:۰۵
کد خبر: ۶۱۱۷۷۳
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب «صد روسی» به قلم میثم رشیدی در انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است، این کتاب خاطرات جانباز دفاع مقدس عبدالعلی یزدانیار را شرح و بیان کرده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، کتاب «صد روسی» به قلم میثم رشیدی در انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است، این کتاب خاطرات جانباز دفاع مقدس عبدالعلی یزدانیار را شرح و بیان کرده است. 

جوانی از اهالی تهران که با به صدا درآمدن ناقوس جنگ تحمیلی، راهی مناطق عملیاتی جنوب شد و همراه با نیرو‌های جنگ‌های نامنظم به فرماندهی شهید چمران، به جنگ با دشمنان بعثی پرداخت.


کتاب«صد روسی» حاوی اسامی بسیاری از شهداست و نویسنده معتقد است انتشار خاطرات جانبازان جنگ تحمیلی در هر سطحی این نکته را به ما گوشزد میکند که هنوز این گنجینه‌ی عظیم شناخته نشده و در اختیار عموم مردم قرار نگرفته است. از جمله آثارنویسنده در حوزه دفاع مقدس میتوان به حاجی فیروز و خیابان تبریز اشاره کرد. «صد روسی» نام خمپاره‌ای است که از سوی دشمن مورد استفاده قرار می‌گرفت و یکی از حوادث مهم این کتاب را رقم زده است.

گزیده متن: ناگهان یکی دو تا خمپاره سمت ما آمد. «ناصر اصفهانی» دقیقاً پشت من و به فاصله نیم متری، داخل کانال ایستاده بود. من صدای ته قبضه را شنیدم و تا آمدم بگویم بچه‌ها مواظب باشید و حرکت کنم، دنیا زیر و رو شد. ابتدا اصلاً متوجه نبودم و بعد از مدتی به خود آمدم و دیدم داخل کانال، طاقباز افتاده ام. چند متر جلوتر از من، یکی دو تا از بچه‌های دیگر از جمله «حاج عباس روحانی» هم مجروح شده بودند. جراحت آن‌ها خیلی کاری نبود و داخل سنگر‌ها رفته بودند.

فقط من و ناصر داخل کانال افتاده بودیم. من برگشتم و دیدم ناصر با صورت به زمین افتاده و چند ترکش به پهلو و کمرش خورده. ترکشی بزرگ هم به پشت گوش راست و داخل سرش رفته بود. ناصرِ نازنین با صورت روی خاک-های نرم کنار کانال که موقع تردد بچه‌ها از بالای آن می‌ریخت، افتاده بود. من هنوز متوجه جراحاتم نشده بودم. آمدم به ناصر کمک کنم تا خفه نشود که تازه متوجه شدم پای راستم از زیر زانو قطع شده و پای چپم هم از پنجه، ترکش خورده و از وسط قاچ شده است.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *