نامه به یادگار مانده ارسالی از جبهه زبیدات
به گزارش گروه جامعه ، شهید گرانقدر «داوود منصور یار» فرزند «محمد علی» و «منصوره» میباشد. وی در بیست و پنجم بهمن ماه ۱۳۴۳، در شهر کرج چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد و به عنوان سربازی جان بر کف و با عشق به امام و ولایت در بیست و ششم فروردین ماه ۱۳۶۵، بعد از جانفشانیها و دلاورمردیهای فراوان جان به جانان تقدیم و در راه آرمانهای خود به شهادت رسید. پیکر پاک شهید در «امامزاده محمد کرج» میباشد.
از شهید گرانقدر «داوود منصور یار» نامهای در دست است که ما در ادامه خبر میآوریم:
خدمت پدر و مادر عزیز سلام.
پس از سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند خواسته و امیدوارم هیچ گونه کسالتی نداشته باشید و اگر از احوال این فرزند حقیر خود جویای باشی به حمد الله خوب بوده و دعا گو میباشم، ما بعد از ظهر روز بیست و ششم اسفند ماه ۱۳۶۴، ساعت سه بعدازظهر از «پادگان ذوالفقار» حرکت کردیم و به راه آهن رفتیم. قطار ساعت ۵:۱۵ حرکت کرد و ما فردا صبح ساعت ده به اندیمشک رسیدیم و از آنجا به منطقه منتقل شدیم و حالا در جبهه «زبیدات» خط اول مستقر هستیم، اما جای نگرانی نیست و فعلاْ امن است و قرار است که من به گردان پشتیبانی منتقل گردم و به امید خدا اگر بروم جای خیلی خوبی است.
مامان و بابا میدانم که من تا به حال جز ناراحتی و نگرانی چیزی برای شما نبودم و همیشه باعث ناراحتی و رنج شما بودم و میخواستم حالا که این جا هستم از شما طلب بخشش کرده و این که ما را حلال کنید تا مدیون شما نباشم و شما از من ناراضی نباشید زیرا در این دنیا جز شما کسی را ندارم. دیگر بیشتر از این شما را ناراحت نمیکنم و از خداوند سلامتی شما را خواستارم و در این عید نوروز به شما تبریک گفته و امیدوارم که این سال، سال خوبی برایتان بوده و به امید خدا هیچ اتفاقی برایتان پیش نیاید و خلاصه این شب عید به یاد ما هم باشید ولی این جا ما هم تنها نیستیم و با بچههای خیلی خوش میگذرد و حالا هم در سنگرنشسته ایم و ساعت شش شب است و در آخر به آرش خان نیز سلام میکنم و خواهش میکنم درس هایت را خیلی خوب بخوان و سعی کم فقط به علم و دانش فکر کنی و همیشه شاگرد اول باش و از قول من به سیمین نیز سلام برسان.
راستی از قول من از آقای خندان و خانمش عذر خواهی کنید که نتوانستم به دیدن فرزندشان بروم زیرا ملاقات نشد و از قول من به تمام فامیلها و دوستها سلام برسانید و به امید خدا ۴۰ الی ۵۰ روز دیگر به مرخصی خواهم آمد دیگر عرضی ندارم و شما را به خداوند بزرگ میسپارم به امید پیروزی نهایی رزمندگان اسلام بر کفر.
مورخه: بیست و هفتم اسفند ماه ۱۳۶۴