صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

ضدقدرت‌هایِ قدرت‌دوست

۲۴ بهمن ۱۳۹۸ - ۱۶:۱۴:۰۳
کد خبر: ۵۹۶۱۷۰
چپ‌های متقدم و اصلاح‌طلبان متأخر همواره ثابت کرده‌اند که در بحرانی و بغرنج جلوه دادن شرایط و بهره‌برداری از آن، مهارت خاصی دارند. با علم به این توانایی و با نگاه به صحنه انتخابات ادوار در ایران، می‌توان نتیجه گرفت که ایشان با وجود تبلیغات گسترده ماه‌های اخیر، در روز دوم اسفند با حداکثر ظرفیت خود حضور خواهند یافت.
گروه سیاسی - حسام رضایی؛ مدت‌هاست که جبهه سیاسی موسوم به اصلاح‌طلبی در ایران، در تعیین نوع کنش خود در قبال انتخابات مجلس یازدهم دچار تشکیک است. اگر پیش از این، گذرواژه «مشارکت مشروط» یا «نامشروط» در این جبهه باب بود، اکنون بر سر ارائه یا عدم ارائه لیست واحد در تهران توسط گروهی موسوم به «شورای عالی سیاست‌گذاری انتخاباتی اصلاح‌طلبان» جدل و مناقشه وجود دارد. شاید صورت فرق کند لیکن سیرت چنین دوقطبی‌هایی، بازگوکننده یک مساله و آن، بلاتکلیفی همیشگی جبهه اصلاح‌طلبی در تعیین نسبتش با ساحت قدرت است. در تقریر پیش‌رو تلاش دارم به مهم‌ترین دلایل موثر بر ایجاد ابهام میان مرز اصلاح‌طلبی با قدرت بپردازم.
 
۱- شأن ضد قدرت: جبهه اصلاح‌طلبی از همان اوان تکوین، خود را در نظر عموم، با شأن و مرتبت ضد قدرت یا مستغنی از امکانات قدرت جا انداخت و در عوض، رقیب را حافظ آنچه موجود است، نشان داد. سخنرانی مشهورِ قائم مقام معزول در ماه رجب سال ۱۳۷۶، دقیقاً به این نکته مهم طعنه می‌زد که اصلاح‌طلبان و عناصر نزدیک به آن‌ها، پرستیژ متباین خود نسبت به دیگر جریان‌های سیاسی را در گرو همین زاویه‌گیری و فاصله‌گیری از ساخت قدرت می‌دیدند. اصلاح‌طلبان برای صحیح جلوه‌دادن آنچه مدعی‌اش بودند، پیشینه سیاسی و فرهنگی و ایضاً، امنیتی و اطلاعاتی و نظامی و انتظامی خود در ماه‌ها و سال‌های ابتداییِ پیروزی انقلاب اسلامی را عمدتاً مکتوم و ناگفته و تا حد زیادی مبهم باقی می‌گذاشتند و نوعاً از اواخر دهه شصت و ابتدای دهه هفتاد به عنوان سرآغاز ورودشان به عرصه سیاست رسمی یاد می‌کردند؛ بازه زمانی که طی آن، تعمداً از مرکزیت قدرت دوری گزیدند و در نقاط عمدتا پژوهشی و روشنفکری مانند «مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌جمهوری» یا مجله «کیان» به نظریه‌ورزی مشغولیت یافتند؛ مشغولیتی که بعد‌ها و در جریان انتخابات هفتم ریاست‌جمهوری، مایه تئوریکِ جبهه دوم خرداد را تدارک دید.

معنای برقدرت یا ضد قدرت‌بودنِ جبهه اصلاح‌طلبی البته نباید با «براندازی» یا «شورش رادیکال علیه نظام سیاسی مستقر» متداخل شود. هرچند بخش‌هایی از جبهه دوم خرداد بعد‌ها خاصه در فتنه ۸۸ در قامت و قاموس برانداز، جلوه‌گری و میدان‌داری کردند لیکن عمده‌ی نیت نگارنده از عبارت «ضد قدرت» در این نوشتار، بیشتر ناظر بر تلاش‌های تئوریک، رتوریک و پراتیک جبهه اصلاح‌طلبی برای پالایش و پیرایش وجه افسونی و ایدئولوژیک نظام اسلامی و تبدیل نظام به سوژه‌ای نرمال و سر به راه و در عین حال، مستحیل در ارزش‌ها و باور‌های جهانی است. یکی از شاهدمثال‌های این کوشش، ترویج اصطلاحاتی مانند «فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا» در روزگار قدرت‌مداری گفتمان اصلاحات بود. مرادِ رهبرانِ فکریِ این گفتمان از برساختن چنین ترکیباتی، مشخصاً ساماندهی و سازماندهی اعتراضات مردمی (پایین) با هدف اخذ تخفیف از قدرت (بالا) برای سهل‌گیری در اعمال برخی رویه‌های عقیدتی و ارزشی بود.

۲- تناقض در شأنیت و هویت: شأن ضد قدرت اصلاحات، بی‌شک با حضور ایشان در ساختار‌های حکومتی مثل قوه مجریه و قوه مقننه، در تناقض بود؛ به عبارتی امکان نداشت که اصلاح‌طلبی (در معنای خاص دوم خردادی‌اش) همزمان با زیست درون چارچوب قدرت، حیات سیاسی خود را به تبلیغ علیه آن، گره بزند. با این حال حضور در ساختار، ناگزیر خوی محافظه‌کارانه به رهبران جبهه اصلاح‌طلبی عطا کرد. همین منش محتاطانه هم باعث شد تا بدنه و حتی برخی رئوس جبهه اصلاحات در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری هشتم، ساز عبور از رئیس دولت‌های هفتم و هشتم را کوک کند. از نظرگاه این گروه، شخص یادشده آنطور که باید و شاید، قدرت را به چالش نکشیده و نتوانسته بود به شعار‌های تجدیدنظرطلبانه این جبهه، رنگ واقعیت بزند. تناقض مترتب بر شأنیت ضد قدرت اصلاح‌طلبان با وجود حضور در قدرت، از سال ۹۲ و در جریان حمایت همه‌جانبه ایشان از رئیس جمهور فعلی تشدید شد و سویه تناقض گفتمانی و هویتی نیز به خود گرفت. به بیانی، اصلاح‌طلبان خصوصاً طیف رادیکال آن (گروهی که سر سازش با گفتمان رئیس دولت‌های پنجم و ششم نداشتند) برای بازگشت دوباره به حکومت که از سال ۸۸ رؤیای آن را در سر می‌پروراندند، باید پشت چهره‌ای درمی‌آمدند که از اساس، اعتقادی به پروژه «فشار از پایین، چانه‌زنی از بالا» نداشت و چندان حاضر نبود با بازی در زمین اصلاح‌طلبی، آینده سیاسی خود و یارانش را به مخاطره اندازد.

۳- تفاوت میان چپ‌های جدید و سنتی: منظور و مقصود از مفهوم «جبهه»، طیف گسترده و متنوعی از نگرش‌ها و همنشینی آن‌ها به دلیل وجود برخی پسند‌ها و منافع مشترک است. جبهه دوم خرداد که بعداً به جبهه اصلاحات یا اصلاح‌طلبی شهره شد، دربرگیرنده احزاب، تشکل‌ها و مجامعی بود که گاه در حوزه تاکتیک و گاه در حوزه راهبرد، دچار اختلاف آرای بنیادین می‌شدند. برای مثال اگر چپ‌های جدید مثل مؤسسان و گردانندگان جبهه مشارکت، بر مفاهیم مدرنی مانند «جامعه مدنی» و لزوم الهام جامعه ایرانی از این مقوله غربی تاکید می‌کردند، در قطب مقابل سنتی‌ها مشخصاً «مجمع روحانیون مبارز» ترجیح می‌دادند به جای «جامعه مدنی» از «مدینه‌النبی» پیامبر گرامی اسلام (ص) به عنوان کعبه آمال خود یاد کنند؛ یا فرضاً اگر برای طیف نخست، ظاهراً انگاره‌های لیبرالی مانند آزادی و فردگرایی دغدغه به حساب می‌آمد، برای طیف دوم، مباحث مربوط به عدالت و عدالت‌خواهی، از اهمیت نسبتاً بیشتری برخوردار بود. دوقطبی (By polar) میان چپ‌های جدید و سنتی، دقایق دیگری از جمله نسبت با قدرت را نیز شامل می‌شود. برای مثال اگر چپ‌های جدید سعی در بهره‌برداری سیاسی از اعتراضات دی‌ماه سال ۹۶ و تقدم آن بر موضوعات معیشتی و اقتصادی را داشتند، مجمع روحانیون مبارز در بیانیه‌ای دور از انتظار، معترضین را «عناصر فرصت‌طلب» و «عوامل آشوبگر» معرفی کرد که قصد داشتند با «ایجاد آشوب، ناامنی و اهانت به مقدسات دینی»، «اهداف پلید دشمنان» را دنبال کنند. با توجه به این کنش و افعالی از این دست، می‌توان مدعی شد که چپ‌های سنتی به واسطه تبار اجتماعی و سیاسی خود، در مقایسه با چپ‌های جدید، استعداد و پتانسیل بیشتری برای همگامی و همراهی با ساختار‌های رسمی دارند.

۴- تفاوت میان آرمانگرایان و عملگرایان: علاوه بر چپ‌های جدید و سنتی، صف‌آرایی دیگری نیز در جبهه اصلاح‌طلبی وجود دارد که از رونق و اعتبار تعیین‌کننده‌ای برای ایجاد ابهام میان مرز اصلاح‌طلبی و مرز قدرت برخوردار است و آن، تقابل میان آرمانگرایان (مشخصا چپ‌های جدید) و عملگرایان (مشخصا راست‌های مدرن) است. ایدئالیست‌ها که جبهه منحله مشارکت و سازمان منحله مجاهدین انقلاب مهم‌ترین نمایندگان آن هستند، عمدتا بر برقراری دموکراسی با لحاظ همه لوازمش تاکید دارند لیکن پراگماتیست‌ها که حزب کارگزاران سازندگی مهم‌ترین سخنگوی آنهاست، بر این باورند که امکانات صحنه سیاست، تعیین‌کننده نوع کنش ما خواهد بود نه خواست و میل مطلق ما.

در پایان ذکر این نکته ضروری به نظر می‌رسد که با وجود برشمردن ۴ مؤلفه مزبور، چپ‌های متقدم و اصلاح‌طلبان متأخر همواره ثابت کرده‌اند که در بحرانی و بغرنج جلوه دادن شرایط و بهره‌برداری از آن، مهارت خاصی دارند. با علم به این توانایی و با نگاه به صحنه انتخابات ادوار در ایران، می‌توان نتیجه گرفت که ایشان با وجود تبلیغات گسترده ماه‌های اخیر، در روز دوم اسفند با حداکثر ظرفیت خود حضور خواهند یافت. این ظرفیت حداکثری می‌تواند، ارائه لیست واحد در تهران یا پیگیری روش‌هایی جایگزین، اما با همان میزان از تأثیرگذاری، باشد.
 
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *