«عزت» رمز پیدایی و ماندگاری انقلاب
البته برای برپایی و ماندگاری انقلاب و نظام اسلامی برآمده از آن میتوان دلایل دیگری اعم از سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و... را نیز ذکر کرد که هر کدام در جای خود قابل قبول هم هست، اما وقتی به این دلایل نگاه میاندازیم میبینیم که در نهایت به واژه «عزت» میرسند. در این میان آن دسته از افراد و جریانات و نهادهایی که ادبیات و برخوردهای عزتمندانه دارند و یا به آن شهرت یافتهاند، مورد توجه مردم قرار گرفتهاند و البته در این میدان بعضی جوفروشان هم گندمنمایی کردهاند. درخصوص این کلیدواژه نکاتی وجود دارد:
۱- ایران کشوری نام و نشاندار بود و ایرانی از نظر فرهنگ و تمدن خود را در ردیف «اولینها» در دنیا به حساب میآورد و این البته گزافه نبود، اما از اواسط دوره قاجار رویه حاکم بر «دستگاه سیاسی ایران» از چیز دیگری خبر میداد. ایران و ایرانی که خود را برتر از آمریکا، اروپا و روسیه و... میدید، به دلیل سیاستهای نابخردانه حکام ایران، در سیطره سیاه قدرتهای اروپایی و آسیایی قرار گرفته بود و از جنبههای فیزیکی و معنوی، دائماً کوچکتر میشد. در این زمان بخشهای بزرگی که از قضا سابقه تمدنی ایران بعضاً به آنان استناد پیدا میکرد، از ایران جدا شدند و در مقاطعی شمال، جنوب و حتی مرکز ایران اشغال شد و ایران بار دیگر در معرض تجزیه و حتی فروپاشی مطلق قرار گرفت و البته هر بار با عنایت خداوند متعال و توجهات پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام از خطرات بزرگ جست.
در این دوران به موازات حقارتی که حکام در مواجهه با دشمنان ایران داشتند و به خصوص این اواخر به حضیض ذلت درغلتیده بودند، در صحنه داخلی و در مواجهه با مردم ایران بدترین نوع استبداد و خودکامگی را اعمال میکردند ضمن آنکه این حکام از نیمه قاجار تا پایان پهلوی -به جز در موارد معدودی مثل دوره بسیار کوتاه حکومت میرزاتقیخان امیرکبیر- به انواعی از فساد و سوءاستفاده آلوده بودند. در این دوران ایران و ایرانی از دوسو تحت ستم و فشار قرار داشت؛ دشمن غدار و مکار خارجی و حکام فاسد ایرانی.
اما در این میان بدترین اتفاقی که رخ میداد اعمال انواعی از سیطره سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خارجی بر جامعه ایران بود. حکام دوران قاجار و پهلوی در کنار خارج کردن فکر و اندیشه متعالی و توانایی ویژه ایرانی از صحنه، افکار منحط و مصنوعات غرب را در جامعه توسعه میدادند. به عنوان مثال وقتی پادشاه قاجاری یا پهلوی به اروپا میرفت و با یک پیشرفت صنعتی مواجه میشد بدون توجه به ابعاد و اهمیت آن و نیز بدون توجه به هزینهها و پیامدهای آن همه تلاش خود را مصروف میکرد تا این کالا به هر ترتیبی شده به ایران بیاید و هر آنچه برای جا افتادن آن باید تغییر میکرد، در دستور کار دولت ایران قرار میگرفت. مهمترین مبنای اتخاذ چنین رویهای هم این بود که چنین کاری از ایران و ایرانی ساخته نیست.
اقدامات حقیرانه پادشاهان قاجاری و پهلوی در مواجهه با فرهنگ و تمدن نوپای غرب در حالی دنبال میشد که هنوز مردم ایران، به حق، خود را برتر از غرب و شرق و فرهنگ و تمدن آنان میدانستند و این شد که به میزانی که تلاش دولتها برای پیوندزدن ایران به غرب تشدید میشد، فاصله تودهها و حتی نخبگان ایرانی از حکومت ایران نیز بیشتر میشد و در این اواخر که به سبب افزایش قیمت نفت، سرعت غربی سازی جامعه ایرانی تشدید گردید، شدت و سرعت جدا شدن مردم و حکومت ایران از یکدیگر فزونی گرفت.
جامعه ایرانی در طول این دوران حدود ۱۵۰ ساله، بارها علیه فساد داخلی و استیلای خارجی واکنش نشان داد و به انواعی از جنبشها و خیزشهای محلی و یا ملی دست زد که عدد آن به دهها مورد میرسد و جالب این است که در همه این موارد دولتمردان حاکم بر ایران و طرفهای خارجی توأمان مورد اعتراض جامعه ایران بودند. اما این جنبشهای ضداستبدادی و ضداستعماری به دلیل اینکه هر کدام از نقصانی رنج میبرد، یا به طور کلی به نتیجه نرسیدند و یا در دستاوردهای اندک محدود ماندند. در همه این موارد نوعاً حضور مردم در صحنه، جدی، پرشمار و مداوم بود، اما عنصر رهبری وجود نداشت. در بسیاری از این موارد، رهبران از حسن نیت و صلاحیت هم برخوردار بودند، ولی به دلیل آنکه درایت کافی نداشته و یا طرحی برای اداره پس از نهضت نداشتند، نتوانستند کار را به نقطه مناسب برسانند و لذا نوعاً هر بار وضعیت از قبل هم بدتر شد به گونهای که دوران دوم پادشاهی محمدرضاخان -سالهای ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷- بدترین «دوران سیاه» استبداد داخلی و استیلای خارجی بود.
۲- حضرت امام خمینی -سلامالله علیه- با کلیدواژه «عزت» وارد شد و بر آن تمرکز یافت و از اینکه انواعی از اهداف متوسط و کوچک ملی یا محلی راه را بر هدف اصلی تنگ نمایند، جلوگیری کرده و بعضاً حتی آن را کار ساواک و دستگاه فاسد پهلوی میدانست. امام از همان سال ۱۳۴۱ که در جایگاه رهبری مبارزات مردم ایران قرار گرفت، اساس حکومت شاهنشاهی و سیطره خارجی را زیر سؤال برد و به چیزی کمتر از، از میان برداشتن این دو تن نداد. از این رو مردم، امام را گمشده مبارزات تاریخی خود دیده و با ایمان کامل دور ایشان جمع شدند. امام ضمن آنکه درد مردم را دقیقاً تشخیص داده بود، راه درمان آن را هم به درستی میدانست و با موانع داخلی و خارجی راه هم آشنا بود و از این رو با قدرت، اعتقاد و استحکام زیاد، مبارزات مردم را تا پیروزی کامل رهبری کرد و از متن آن «بنیان مرصوص»ی ساخت که در طول چهار دهه از باد و باران گزندی نیافته است. حضرت امام در طول دوران رهبری خود و به خصوص در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در دو بعد داخلی و خارجی، محور عزت ایران و ایرانی بود.
در بعد داخلی، امام خود را خدمتگزار دانسته و بارها تأکید میکرد که برای خود هیچ امتیاز و عنوانی قایل نیست و واقعاً هم اینگونه عمل کرد و دولتها را هم به خاکساری در برابر مردم فراخواند و مردم را، ولی نعمت مسئولین خطاب میکرد. در بعد مقابله با استیلای خارجی نیز، ایشان تا آخر ادبیات «مقابلهجویانه» را حفظ کرد و به غرب اجازه نداد در هیچ شأنی از شئون مردم دخالت کند. از این رو، امام از آغاز نهضت در سال ۱۳۴۱ تا زمان رحلت در سال ۱۳۶۸ «محبوب» باقی ماند و در کانون توجه مردم ایران قرار داشت.
پس از حضرت امام - قدسسره-، حضرت امام خامنهای - دامت برکاته- که از ابتدای حرکت امام، پابهپای ایشان در صحنه مبارزه بود، همین سیره را با جدیت تمام ادامه داد و امروز پس از ۳۰ سال میتوان گفت، مهمترین پرچمدار عزت ایران و ایرانی در دو عرصه داخلی و خارجی است. زندگی ساده رهبری و اعتقاد به فرهنگ ایران، اعتماد جدی به آراء مردم و لزوم توجه به خواستههای مردم و مقابله اساسی با دشمنان ایران و ایرانی گواهی سیره عزتمدارانه رهبر معظم انقلاب است و به این دلیل در کانون توجه مردم قرار دارد. کلیدواژه ایشان در مواجهه با مسئولین کشور، «خدمتکاری» و در مواجهه با قدرتهای خارجی، «مقاومت» میباشد. تشییع تاریخی و بینظیر پیکر سردار شهید سلیمانی به خوبی نشان داد که مقاومت در برابر قدرتهای خارجی و تلاش برای به شکست کشاندن برنامههای آنان چه جایگاهی در میان تودههای مردم ایران دارد؛ بنابراین انقلاب اسلامی برخلاف نهضتهای پیشین، ماندگار شد و با گذشت زمان عمق بیشتری هم پیدا کرد.
۳- تجربه چهل ساله ما میگوید: در صحنه داخلی، همواره آنان که از «عزت» ایران و ایرانی سخن گفتهاند، مورد توجه بیشتر مردم قرار گرفتهاند و امروز هم همین افراد بیش از دیگران مورد توجه قرار دارند. در این میان در موارد متعددی افرادی بیصداقتی به خرج داده و با پنهان کردن باورها و نیات خود، خویشتن را طرفدار عزت ایرانی معرفی کرده و به جلب آراء مردم نیز نایل گردیده و بر کرسیهای مهم نظام هم تکیه زدهاند. اینها جوفروشانی بودهاند که گندمنمایی کرده و ملت را به بیراهه کشاندهاند.
در یک دورهای یک تفکر به نام «سازندگی» آمد و مدعی شد با برنامه خود، ایران را به نقطهای میرساند که در ردیف قدرتمندترین کشور و مردم آن در ردیف آسیبناپذیرترین مردم قرار داشته باشند. مردم به این شعارها رأی دادند و البته چیزی نگذشت که معلوم شد آنان در عرصه خارجی، هضم اقتصادی ایران در اقتصاد غرب و در عرصه داخلی، امتیازدهی به یک طبقه خاص را دنبال میکنند که به معنای پشت کردن به عزت ایران و ایرانی بود. از این رو ملت به زودی تکلیف آن را مشخص کرد.
این تفکر که در سال ۶۸ با حدود ۱۶ میلیون رأی وارد میدان شد، در سال ۷۶ از چشم مردم افتاد به گونهای که کاندیدای پیروز انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۷۶ با شعار نه به سیاستهای دوران پیش از آن به حدود ۲۰ میلیون رأی رسید. این تفکر در سال ۱۳۷۶ با شعار «توسعه آزادیهای مردم» پا به میدان گذاشت و مردمی که در دوره قبل از آن زیر چرخهای تکنوکراسی له شده بودند، احساس بسیار مثبتی پیدا کردند.
اما زمان زیادی نگذشت که آنان چهره واقعی خود را به مردم نشان دادند و پرده از دیکتاتوری خود برداشتند که در قالب قانونستیزی جلوهگر شده بود؛ لذا مردم از اطرافشان پراکنده شدند به گونهای که در انتخابات بعد رأی مردم متوجه کاندیدایی شد که خود آنان وی را به طور صد درصد نقطه مقابل خود معرفی میکردند.
جالب این است رأی بالای مردم به این کاندیدا در سال ۱۳۸۸، دقیقاً به دو وجهه مردمداری و صهیونیسمستیزی او بازمیگشت و البته در این اواخر ادعاهای کاندیدای پیروز در محک تجربه سربلند بیرون نیامد هرچند حکایت دولت او تا آخر با این دو شاخص همخوان بود. یک نکته مهم در این میان این است که بسیاری از نیروهای انقلاب اسلامی به هر دلیل نتوانستهاند آنچنانکه باید، نیات واقعی عزتمدارانه خود را بروز داده و بر زبان آورند، به گونهای که مردم آنان را پرچمدار عزت خود ببینند.
ادبیات این دسته از نیروها گاهی با کلماتی بیان میشود که گویا طرفدار اعمال محدودیتها و توسعه محدودیتهای سلیقهای هستند. طرف مقابل با سوءاستفاده از ویژگی عزتخواهی مردم ایران، تلاش کرده است تا خود را مخالف اعمال محدودیتها جا بزند و حال آنکه تجربه ۴۰ ساله ما میگوید آنان در عرصه اداره دولت و حکومت و در مواجهه با مطالبات بهحق مردمی چقدر سختگیرانه عمل کرده و تنگنظری نموده و چه ناسزاهایی نثار مخالفان فکری خود کردهاند.
آنان البته نوعاً نه تنها با رعایت نواهی شرعی میانهای ندارند، بلکه به اصل دین هم آنچنان دلبستگی ندارند؛ به گونهای که بزرگ اینها با صراحت میگفت اگر دین و آزادی در مقابل هم قرار گیرند، این دین است که باید به نفع آزادی میدان را ترک گوید!
در این میان نیروهای مؤمن باید بتوانند ضمن آنکه پرچمدار دین و اصول و فروع آن باشند، پرچمدار عزت و آزادی، مردم و «توسعه دخالت مردم در امور اجتماعی و حکومتی» هم باشند و اجازه ندهند مخالفان دین، بهنام آزادی، مردم را از دینداران جدا نمایند.
جالب این است که رهبر معظم انقلاب اسلامی -دامت برکاته- در نظریه حکومتی خود معتقدند، حکومت دینی به توسعه اختیار و اراده انسان کمک میکند و میدان اعمال اراده مردم در امور خود را مرتباً توسعه میدهد چرا که مردم تحت تعالیم اسلامی، هر روز رشد و تعالی بیشتری پیدا مینمایند. ایشان در تاریخ ۲/۱۰/۱۳۵۹ در این باره فرمودهاند: «در جامعه اسلامی، ویژگیهای اصلی انسان تقویت پیدا میکند که از ویژگیهای اصلی انسان اختیار و قدرت بر انتخاب است...
تحکم در جامعه اسلامی نیست بار حرکت به دوش انسانهاست حاکم خادم انسانهاست، حاکم هماهنگکننده انسانهاست، مشوق انسانهاست، دورکننده دست طغیان از حرکت کلی و اصیل انسانهاست. رابطه حاکم با آحاد مردم رابطه چوپان و گوسفندان نیست. بلکه همه چوپانند، همه تصمیمگیرندهاند و اختیارکنندهاند.» ایشان همچنین در تاریخ ۷/۱۲/۶۶ در پاسداشت عزت مردم فرمودهاند: «آیا ما میتوانیم اجازه بدهیم که یک قشری از جامعه در شرایط دشواری زندگی بکنند، به خاطر ظواهر فقهی که در رساله عملیه وجود دارد و از این حفظ مصلحت غافل بشویم؟ صلاح قشرهای جامعه هم جزو فقه شرعی است و اسلامی است و بخشی از فقه وسیع اسلام است».