نشست نقد و بررسی کتاب «اندیشه سیاسی آیتالله خامنهای» برگزار شد
در ابتدای این نشست حجت الاسلام صلحمیرزایی به مأموریتهای چهارگانه در حوزههای پژوهشی، آموزشی، ترویجی و جمعآوری تاریخ شفاهی توسط دفتر مؤسسه انقلاب اسلامی در استان قم اشاره کردند و جلسه نقد کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدّظلّه العالی)» را در راستای توسعهی فعالیتهای پژوهشی این دفتر قلمداد کردند.
۱- بخش اول: توضیحات نویسنده
سپس محمدمهدی اسماعیلی نویسنده کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی)» به تبیین فرایند تالیف کتاب پرداخته و بیان داشت: در ابتدا قرار بود مجموعهای از مباحث علمی رهبر معظّم انقلاب بری با همکاری مؤسسه انقلاب اسلامی تدوین شود و بر همین اساس در گام نخست به دو موضوع اندیشه سیاسی و سیاست خارجی پرداخته شد، پس از اینکه مراحل تدوین به پایان رسید تصمیم بر این شد که مجموعهی تولیدشده در قالب یک کتاب گردآوری و منتشر گردد. پس از اینکه تصمیم به تدوین کتاب گرفته شد، چندین نشست تخصصی با کارشناسان و صاحبنظران اندیشهی سیاسی برگزار شد تا بدین وسیله بنیانهای کتاب مستحکم گردد.
۱-۱. تجربهای بیسابقه در تاریخ تشیّع
ایشان اظهار داشت: رهبر معظّم انقلاب به عنوان یک فقیه برجسته جهان تشیّع برای نخستینبار در تاریخ شیعه توانستهاند به مدت سی سال، مدیریت یک حکومت دینی را برعهده داشتهباشند؛ ما از آن جهت که در دل انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از انقلاب زیست کردهایم، عظمت این حرکت بزرگ را چندان که باید درک نکردهایم؛ اما واقعیت این است که جمهوری اسلامی به لحاظ مستقر ساختن یک حکومت بر پایه اصول دینی و حراست از کیان آن حکومت، هیچ نمونه تاریخی نداشته است.
اندیشه سیاسی شیعه پس از طی یک سیر تکاملی ۱۴۰۰ ساله به تکوّن رسیده است. اما کتابی که مستقلاً در زمینه اندیشه سیاسی رهبر معظّم انقلاب، نوشته شده باشد وجود ندارد و صرفاً با مجموعهای از بیانات ایشان در چند مقطع تقویمی در چهاردهم خردادماه هرسال که مباحث مهمی در راستای تبیین اندیشه سیاسی انقلاب اسلامی مطرح میگردد، همچنین در دیدارهایی که با اعضای مجلس خبرگان در دو بازه شهریور و اسفندماه صورت میگیرد یا دیگر دیدارهای تعیینکننده و بیانیههای سرنوشتساز، روبرو هستیم. چنانچه مجموعه بیانات مقام معظم رهبری به صورت چارچوبمند در کنار هم گرآوری شود میتوان به شناخت دقیقی از اندیشه سیاسی ایشان دست یافت.
کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدّظلّه العالی)» در واقع تقریری از اندیشه سیاسی معظم له است که طی آن توجه شده به بیانات ایشان در مقاطع مختلف پرداخته شود و چیزی از قلم جا نماند.
۲-۱. ابداع ۱۵۰ مفهوم در ادبیّات سیاسی
اسماعیلی به گزارش محتوای این کتاب پرداخته و بیان داشت: رهبر معظّم انقلاب حداقل ۱۵۰ مفهوم ابداعی دارند که در کتاب کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدّظلّه العالی)» به چند مورد از این مفاهیم همچون «مردمسالاری دینی» یا «نظریهی مقاومت» اشاره شده است.
یک نکته مهم که میبایست مورد توجه قرار گیرد این است که فهم اندیشه رهبر معظّم انقلاب، باب شناخت اندیشه امام خمینی (رضواناللهعلیه) است؛ زیرا بزرگترین مفسر آراء امام خمینی (رضواناللهعلیه) بهعنوان مؤسس انقلاب اسلامی، حضرت آیتالله العظمی خامنهای (مدّظلّهالعالی) میباشند.
فهم اندیشه سیاسی رهبری میتواند ارتباط نظر و عمل را در حکومت جمهوری اسلامی ترسیم نماید، از سویی پایهگذاری بسیاری از خردهگفتمانها و گفتمانهایی که در جمهوری اسلامی شکل میگیرد، ذیل گفتمانی است که رهبر معظم انقلاب طراحی میکنند.
در تکوین اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، به حوزه فکری مشهد اشاه کردهایم. چراکه هیچ اندیشمندی را نمیتوان بدون نگاه به جغرافیای تکوین اندیشههای آن بررسی کرد. حوزه علمیه مشهد یک جریان خاص است که در ۱۰۰ گذشته بسیاری از چهرههای انقلابی و عدالتخواه ما از خواستگاه مشهد برخواستهاند.
همچنین آشنایی با شخصیتهای مهم تاریخ انقلاب در تکوّن اندیشه سیاسی ایشان نقش داشته؛ به طور مثال ایشان خود فرمودهاند که اولین جرقّههای انقلاب از جانب مرحوم نواب در ذهن ایشان شکل گرفته است و همچنین توجهی که ایشان به آثار سید قطب دارند.
از آنجا که در ابتدا، تولید ادبیاتِ مورد نیاز حکومت اسلامی به شکل ضعیف انجام شده بود، مقام معظم رهبری تشخیص دادهاند که آثاری همچنون کتب سید قطب به فارسی ترجمه شود و در دسترس عموم قرار گیرد. همچنانکه حضور آیت الله خامنهای در کنار امام خمینی (رضواناللهعلیه) و تاثیری که ایشان از حضرت امام گرفتهاند در بخشهایی از کتاب آورده شده است.
۳-۱. بررسی آراء مختلف درباره حکومت اسلامی
در بخشی از کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدّظلّه العالی)» به این موضوع پرداخته شده است که در دوران غیبت امام معصوم چه کسانی قائل به تشکیل حکومت دینی هستند و چه کسانی قائل به این موضوع نیستند. یا اینکه چه کسانی قائل به تشکیل حکومت دینی با حاکمیت فقیه هستند و چه کسانی حکومت دینی را بدون حاکمیت فقیه میخواهند.
علاوه بر این، موضوعاتی همچون «توجه به جایگاه مردم در تشکیل حاکمیت اسلامی»، «تعیین اختیارات و وظایف حاکم»، مدخلهایی هستند که از طریق آن، بحث اندیشه سیاسی را دنبال کردهایم.
در بخشی از کتاب، نگاه رهبر انقلاب به اختیارات ولایت مطلقه فقیه مورد بررسی قرار گرفته است. چراکه بنده معتقدم تفاوتهایی بین فهم عموم فقهاء و اندیشه رهبری وجود دارد که به صورت مبسوط و تاریخی به همه اتفاقاتِ حول این موضوع از جمله تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام، پرداخته شده است.
۴-۱. مسئلهی ارتباط میان دین و جمهوریّت و نظریهی «مردمسالاریِ دینی»
همچنین بحث تلازم جمهوریت و دین در اندیشه سیاسی معظمله، بخش دیگری از کتاب میباشد؛ بنده معتقدم طبق آنچه که تقریرات آن در کتاب موجود آورده شده است، در اندیشه سیاسی رهبر معظّم انقلاب تفکیکی بین مقبولیت و مشروعیت اتفاق نیافتاده است؛ طبق دیدگاه ایشان، «مردم» و «ضوابط شرعی» دو پایهی مشروعیت هستند، به عبارتی حضور مردم، مشروعیت حاکم را تکمیل میکند و این دو در کنار یکدیگر امکان تحقق حکومت اسلامی را مهیا میسازند.
نقطه تعیین کنندهای که مقام معظم رهبری را از اندیشمندان سنتی در حوزه اندیشه سیاسی متمایز میسازد و زمینهساز تولد نظریه «مردمسالاری دینی» میشود، دقتنظر ایشان در ترسیم جایگاه مردم در حکومت دینی است.
نظریهی «مردمسالاری دینی»، محصول تکامل اندیشه سیاسی شیعه و نقطه ممیّزهی اندیشه رهبر انقلاب با دیگر علمای تاریخ تشیع است؛ در اندیشه ایشان، حضور مردم برای تداوم مشروعیت با رضایتمندی و کارآمدی گره خورده است؛ به واقع رهبر معظّم انقلاب شرط «کارآمدی» را برای برقراری «مشرعیت» لازم دانسته است و «حاکم مشروع»، ملزم و مشروط به کارآمدی است.
از سوی دیگر ایشان، بارها و بارها مؤلفههای کارآمدی را مشخص کردهاند و علیرغم اینکه خودشان در جایگاه رهبری هستند، مشروعیّت حاکم اسلامی را منوط به کارآمدی دانسته است و آن را با رضایتمندی مردم گره است. این موضوع بسیار حائز اهمیت است چراکه معظمله در عین قرار داشتن در رأس حاکمیت، جایگاه رهبری را بهواسطه مؤلفههای کارآمدی و اصل رضایتمندی، تحدید کرده است.
۵-۱. جلوههای عملیِ «امّت و ولایت»
در بخش بعدی، جلوههای عملی رهبر معظّم انقلاب را در حوزه «ولایت و امت» بررسی کردهایم؛ مردم سالاری دینی، خوانش عملی از جایگاه مشروعیتسازِ مردم در شکلگیری حاکمیت دینی و استمرار آن است.
حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی) الگویی را ترسیم میکند که امروز میتواند پشتیبان جایگاه رهبری باشد و جلوهی عملیِ حمایت ایشان از گفتمان برآمده از رأی مردم را تبیین کند، و بر همین اساس است که معظمله پس از بعضی از انتخاباتها، با وجود اختلاف گفتمانی که با منتخَب مردم دارند، از آن حمایت و دفاع میکنند.
۶-۱. نسبت عدالت و پیشرفت و سیاست خارجی
رهبر معظّم انقلاب در زمینه عدالت و پیشرفت دارای یک نگاه توأمان هستند؛ عدالت از دیدگاه رهبر انقلاب بر دو پایه «عقلانیت» و «معنویت» استوار است و این تلقی از عدالت است که موجب تمایز معظمله از دیگر صاحبنظران حوزه سیاست میشود. همچنین در عرصهی سیاست خارجی، ایشان چنان رفتار کرده است که چنانچه مدیریت سیاست خارجی را با معیارهای منطقی و عقلانی بررسی کنید، درخواهید یافت که علیرغم همه فشارهای بینالمللی و اِعمال تحریمهای یکجانبه، جمهوری اسلامی در زمینه «قدرت منطقهای»، فراتر از انتظار عمل کرده است.
۲- ناقد اول؛ حجتالاسلام و المسلمین موسوی
در ادامه حجت الاسلام سید محمدمهدی موسوی به نقد بخشهایی از کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدّظلّه العالی)» پرداخت و ضمن تشکر از دفتر موسسه انقلاب اسلامی بابت برگزاری این نشستها بیان داشت: بحث و تبادلنظر در مورد اندیشههای مقام معظم رهبری و حضرت امام خمینی (رحمت الله علیه) بهعنوان رهبران انقلاب اسلامی، از کارهای مهمّی است که میبایست ادامه پیدا کند چراکه اگر از زوایای مختلفی به اندیشهی رهبران انقلاب اسلامی نگریسته شود، ابعاد جدیدی از نظرات آنان برای جامعه روشن خواهد شد. چنانچه ما بعد از قرنها همچنان به اندیشههای افرادی همچون شیخ مفید، فارابی و دیگر بزرگان تاریخ نیازمندیم و میبایست مورد بازخوانی قرار دهیم.
۱-۲. رهبر معظّم انقلاب بهمثابه «نظریهپرداز کلان اجتماعی»
در باب اندیشههای رهبر انقلاب یک اصلِ موضوعی وجود دارد که نقدهای بنده بر کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّه العالی)» متّکی به آن اصل میباشد؛ کسانی که در باب «سیاست» صاحب اندیشه هستند را میتوان در دو دسته قرار داد، گروه اول کسانی هستند که در مورد موضوعات مختلف، گزارههایی از اندیشه سیاسی را دارا میباشند؛ این گروه شامل همه افرادی میشود که در «زندگی اجتماعی» مشارکت داشتهاند و به نوعی دارای اندیشه سیاسی هستند، حتی آنانی که به «عدم ورود به سیاست» نظر دارند نیز طبق این دستهبندی دارای اندیشه سیاسی میباشند.
اما سنخ دیگری از اندیشه سیاسی وجود دارد که میتوان آن را «نظریهپردازی سیاسی» عنوان کرد؛ به عبارتی چنانچه فردی دارای یک چارچوب فکری نسبت به سیاست و ابعاد و اجزاء آن باشد و بتواند مسائل مختلف را در چارچوب فکری خود تحلیل نماید، میتوان او را نظریهپرداز سیاسی عنوان کرد. از این حیث رهبر معظّم انقلاب را باید پپیک «نظریهپرداز سیاسی» دانست.
علاوه بر این، نظریهپردازان سیاسی را نیز باید در دو بخش تفکیک نمود؛ بخشی از این افراد «سیاست» را مسئلهی اصلی جامعه میدانند و معتقدند که برای مدیریت جامعه و حل بحرانهای اجتماعی به حاکمیت و سیاست متوسل شد. افرادی همچون آگوستین، هابز و ماکیاولی در این دسته جای میگیرند.
بخش دیگری از نظریهپردازان سیاسی هستند که «سیاست» را مسئلهی اصلی نمیدانند و مشکلات جامعه را از طریق نگاهی کلانتر و فراتر از سیاست پیگیری میکنند و سیاست یکی از خردهمسائلِ دخیل در طرح کلی اندیشهی آنان است. بهعنوان مثال «فارابی» اینگونه است، مسئله اصلی فارابی «سیاست و حاکمیت» نیست؛ بلکه مسئلهی اصلی او «فضیلت» است به همین خاطر باید ابتدا مدینهی فاضله و نقطهی مقابل آن را در حکمت عملیِ خود شرح دهد و سپس به مراتب پایینتر وارد شود.
به اعتقاد بنده آیتالله العظمی خامنهای (مدّظلّهالعالی) یک نظریهپرداز کلان اجتماعی است که یکی از مؤلفههای نظام اجتماعی در نظریهی خودشان را عنصر «سیاست» قرار دادهاند.
به عبارتی اگر بخواهیم دیدگاه ایشان در باب سیاست را بشناسیم، میبایست در گام نخست، کلاناندیشهی ایشان در موضوعاتی همچون توحید، جامعه و انسان را تبیین کنیم، تا در مرحلهی بعد مشخص شود که معظمله جامعه را شامل چه ارکان و اجزائی میدانند و جایگاه سیاست و حاکمیت در این نظام کجاست تا پس از آن بتوانیم رابطهای که ایشان بین حاکمیّت و دیگر عناصر و اجزاء جامعه برقرار میکنند را تبیین نماییم.
رهبر معظّم انقلاب در سوّمین کنفرانس اندیشه اسلامی، یک دور اندیشه خودشان در باب سیاست را تبیین کردهاند، به طور مثال ایشان در همین رابطه میفرمایند: نظامی که بر اساس اعتقاد و اندیشه الهی بوجود بیاید، یک ساخت سیاسی دارد و آن حکومت است، کما اینکه یک ساخت اقتصادی دارد و آن، عدالت بر مبنای قسط است؛ همانگونه یک ساخت اخلاقی دارد. یعنی یک جامعهای بهوجود میآید بر مبنای تفکر الهی، این جامعه نمیتواند از این ساختارهای چندگانه، خالی باشد.
۲-۲. نکات مثبت کتاب
یکی از مزایای کتاب پیشرو، توجه جدّی به سوابق علمی و عملی رهبر معظّم انقلاب است؛ در این کتاب همچنین از فلسفه سیاسی به اندیشهی سیاسی گذر شده است و به مباحثی همچون ولایتفقیه، عقلانیت، مردمسالاری دینی، گفتمان عدالت و پیشرفت و نهایتاً بحث سیاست خارجی پرداخته شده است. از سوی دیگر به کتاب «طرح کلی اندیشه قرآنی» توجه شده است؛ درحالیکه برخی دیگر از آثار تولیدشده در مورد رهبری به آن بخش از اندیشههای ایشان که قبل از دروهی رهبری بیان شده است اشاره نکردهاند. مزیّت دیگر کتاب این است که چکیدهای از مطالب در پایان کتاب آورده شده است، قلم خوب کتاب نیز از مزایای بارز آن است، اما در این جلسه قرار بر این است که اشکالات احتمالی کتاب و نقدهایی که به آن وارد است مطرح گردد تا بتواند چراغ راهی برای گامهای بعدی نویسنده باشد.
۳-۲. اشکالات خرد محتوایی
۱. در صفحه ۶۱ کتاب چنین آورده شده که «امام خمینی به عنوان یک اندیشمند دینی برخلاف مشی غالب علمای شیعه قبل از انقلاب، عمیقاً با قرآن و معارف دینی آشنا هستند»، از این جمله چنین برداشت میشود که غالب علمای شیعه قبل از انقلاب با قرآن و معارف ناآشنایند! این جمله حاوی یک اشکال است که لازم بود تذکر داده شود.
۲. در فصل اول کتاب به نقش جریانات سیاسی فعال در مشهد اشاره کردهاند و مشهد را به نوعی به میرزا مهدی اصفهانی (رضواناللهعلیه) محدود کردهاند و ایشان را نیز به تقریرِ آقای حکیمی، به عنوان یک فردی تفکیکی معرفی کردهاند. در صورتی که میرزا مهدی اصفهانی یک ضدّفلسفهی درجه یک است که در کتبی همچون «ابواب الهدی» و «مصباح الهدی» بخشهایی از این رویکرد، نمود یافته است.
۳. از سوی دیگر ندیدن مدرسه حِکمی مشهد، یک خلأ بارز است. چراکه مشهد به گفته رهبر معظّم انقلاب جزء مدارس سابقهدار در حوزه حکمت میباشد و خود ایشان شرح منظومه را در مشهد نزد شیخ سیفالله ایسی (رضواناللهعلیه) گذراندهاند.
۴. علاقهی رهبر معظّم انقلاب به نواب صفوی (رضواناللهعلیه) را حلقهی اتّصالی برای اثباتِ تأثیرپذیری از اندیشههای اخوان المسلمین تلقی کردهاند که تحلیل دقیقی نیست.
۴-۲. ادعای بیدلیلِ تأثیرپذیری از اندیشههای سیّد قطب
مسئله دیگری که بیشازحدِّ متعارف پررنگ شده است، تاکید چندبارهی مؤلف به اینکه رهبر معظّم انقلاب تحت تأثیر جدیِ سید قطب قرار گرفته است تا حدی که اندیشههای سیاسی ایشان متاثر از دیدگاههای سیّدقطب عنوان شده است، تأکیدات مؤلّف این سوال را برمیانگیزد که آیا سیدقطب دارای یک اندیشه سیاسی -مطابق آنچه رهبر معظّم انقلاب مطرح کردهاند- است؟ در همین رابطه در صفحه ۵۴ کتاب حتی از مقام معظم رهبری نیز فراتر رفتهاند و نوشتهاند «میتوان این احتمال را داد و به نوعی خطر کرد و گفت رهبران انقلاب اسلامی از جمله امام خامنهای در کاربرد مفاهیمی نظیر ابتذال اخلاقی، بردگی و بتپرستی و نسبت دادن این مفاهیم به غرب، از سید قطب استفاده کردهاند»! اگر این ادعا، صادق باشد باید بپذیریم که در سالهای دهه ۴۰ چنین مفاهیمی در ادبیات سیاسی کشور مطرح نبوده است. در حالی چنین مفاهیمی با ادبیات مختلف از زمان مشروطه در بین علما و سیاسیون مطرح بوده است. این کتاب حتی ادعا دارد مفهوم "اسلام آمریکایی" نیز برگرفته از سید قطب است که این ادعا بدون بررسی دقیق بیانات و مکاتبات امام خمینی که از این واژه استفاده نمودهاند، امکانپذیر نیست.
در پاورقی صفحه ۴۹ آمده است: «باید گفت که ترجمهی آثار سید قطب نقش چشمگیری در وصلکردن ایران به اندیشههای انقلابی داشت، رهبران ایران در این دوره احساس میکردند که به لحاظ ایدئولوژیک دارای فقرِ کتب و مجله هستند، چراکه فکر میکردند با رساله و توضیح المسائل نمیشود ملّت ایران را در مقابل گرایشهای غیراسلامی حفظ کرد»، جمله فوق این سوال را مطرح میکند که مگر انقلابیّون ایران در حفظ بنیههای اعتقادی جامعه، متکی به توضیحالمسائل بودند؟ گویی منابع مهمّی همچون اصول فلسفه علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه)، کشف الاسرار امام خمینی (رضواناللهعلیه) و... مورد توجه مؤلف نبوده است.
۵-۲. غفلت از تأثیرات علمیِ مکتب قم و امام خمینی (ره)
نکته دیگر اینکه در کتاب پیش رو اشارهای به تاثیر عمیق و مهم مدرسه فقهی، فلسفی و تفسیری قم بر مقام معظم رهبری نشده است، درحالی که مبنای فقاهتی، مبنای تفسیری و مبنای علمیِ حضرت آیتالله خامنهای (مدّظلّهالعالی) در قم و در محضر بزرگانی همچون حضرت آیت الله بروجردی، علامه طباطبایی و امام خمینی (رضواناللهعلیهم) شکل گرفته است. در این کتاب اشارهای به علامه طباطبایی (رضواناللهعلیه) نشده است؛ درصورتی که تأثیر اندیشهایِ رهبر معظّم انقلاب از تفسیر المیزان را میتوان به وضوح در طرح کلی اندیشه رهبری مشاهده کرد. به عبارتی روششناسی اجتهادی ایشان برگرفته از مدرسه فقاهتی قم میباشد و ایشان ذیل این مدرسه میاندیشند.
همچنین در این کتاب گویی تأثیرپذیری معظّمله از امام خمینی صرفا به یک رابطه اخلاقی بین استاد و شاگردی محدود شده است، این در حالی است که مقام معظم رهبری در روش فقاهت، وابسته به اندیشه امام خمینی است، در واقع نقش امام خمینی، علامه طباطبایی و شهید مطهری (رضواناللهعلیه) در تأثیرگذاری بر اندیشههای رهبری بسیار برجستهتر از سید قطب است؛ اما در این کتاب با تحلیل متفاوتی روبرو هستیم.
نکته دیگر اینکه، رهبر معظّم انقلاب بسیار متأثر از قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام است، ایشان از ابتدای دوران طلبگی با این منابع مأنوس بودهاند، نقش تاریخ اسلام در گفتارهای مقام معظم رهبری در سالهای ابتدایی دهه ۵۰ که در کتاب «همرزمان حسین (علیه السلام)» آورده شده است به وضوح قابل مشاهده است. اما در کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مد ظله العالی)» اشارهای به تاثیرپذیری ایشان از قرآن، نهج البلاغه و تاریخ اسلام نشده است.
۶-۲. نقد روششناختی
در صفحه ۳۴ کتاب میخوانیم «با الهام از چارچوب هرمونوتیک اسکینر و با تکیه بر حقایقی مانند هنجارهای مرسوم، ایدئولوژی یا تصرف، سعی خواهیم کرد تا به دیدگاهها و مواضع امام بپردازیم». نکتهی مهم اینکه، اگر شما از دربِ فقه وارد شدهاید، باید از روششناسی اجتهادی استفاده کنید، اینکه بخواهیم در این مورد به روش هرمونوتیک اسکینر تکیه کنیم اشتباه است. چون روش اسکینر، ظرفیّت این کار را ندارد.
۷-۲. ابعاد مغفول در مبانی فکری معظّمله
در مبحث هستیشناسی و انسانشناسی نیز باید بپذیریم که آیتالله العظمی خامنهای (مدّظلّهالعالی) در دستگاه فکری خود دارای یک تحلیل هستیشناسی و انسانشناسیِ ویژه هستند؛ اما حرکت خود را از هستیشناسی شروع نمیکنند؛ بلکه توجه ایشان در مقام نخست با تکّیه بر حوزهی انسانشناسی و مفاهیمی همچون حرکت، آرمان، تعهد و مسئولیّت آغاز میشود و با تعهد و مسئولیت به پایان میرسد، در نهایت نیز تعهد و مسئولیت را به توحید وصل میکنند.
رهبر معظّم انقلاب از توحید به حیات اجتماعی انسان و از حیات اجتماعی انسان به نبوّت و از نبوّت به ساخت جامعه میرسند و سیاست در خلال ساخت جامعه معنا مییابد؛ به اعتقاد بنده در فصل سوم کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مدظلهالعالی)» که به مبانی فکری ایشان میپردازد، باید با چینشی که خود معظّمله مطرح کردهاند همساز باشد. به طور مثال در کتاب «روح توحید، نفی عبودیت غیرخدا» به خوبی مبانی فکری ایشان در سه حوزهی خداشناسی، انسانشناسی و خط مشیگذاری، دستهبندی شده است.
۸-۲. ضعف در تبیین اندیشهی سیاسیِ رهبر معظّم انقلاب
در فصل چهارم کتاب (مولفههای اندیشه سیاسی)، تعریفی از مؤلفههای اندیشه سیاسی وجود ندارد؛ تعریف مقام معظم رهبری از «سیاست» باید در این بخش تبیین میشد که آیا ایشان حاکمیّت را به مثابه جوهرهی سیاست میداند یا «مؤلفههای قدرت» مد نظر ایشان است.
نکته دیگر اینکه در در این کتاب، نویسنده جایگاه اندیشه سیاسی رهبر معظّم انقلاب در اندیشه سیاسی تشیع را چنین بیان کرده است که یک گزارش مختصری از اندیشه فقه سیاسی ارائه دادهاند و معظمله را ذیل فقه سیاسی قرار میدهند؛ اشکال این سخن این است که تقلیلدادنِ اندیشهی فقهیِ شیعه به فقه سیاسی، به منزلهی نادیده گرفتن بزرگانی همچون ابنسینا و فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی در اندیشهی فلسفی میباشد و هیچ توجیهی ندارد.
۹-۲. عدمفهم عمیق فلسفهی سیاسی معظّمله
همچنین اصرار بر اینکه رهبر معظّم انقلاب از اثر منظم سیاسی برخوردار نیستند -هم در اول کتاب و هم در صفحه ۱۸۷- نیز جای سوال دارد؛ اگر منظور ما همین سیاست مصطلح با فهرست امروزی باشد درست است. اما اگر منظور آن چیزی که در ابتدا آمده است، مبنی بر اینکه ایشان برای سیاست، جایگاهی در چارچوب فکری خودشان قائلاند، باید بپذیریم که کتاب «طرح کلی اندیشه اسلامی» و همچنین کتاب «روح توحید، نفی عبودیّت غیرخدا» یک دور کامل از نظریهی سیاسی معظمله میباشد که در طی آن به مباحثی همچون جایگاه و ضرورت حکومت، نقش مردم در حکومت، نقش حاکم، رابطه حکومت با سایر دولتها و ... پرداخته شده است.
رهبر انقلاب همچنین در سال ۱۳۶۰ به تبیین جایگاه ولایت پرداختهاند که یک بار در حزب جمهوری و یک بار در اداره ارشاد آن زمان به چاپ رسیده است؛ اما با مطالعهی کتاب پیشرو این سوال مطرح میشود که آیا نقطهی آغاز اندیشه سیاسی رهبر معظّم انقلاب در طرح کلی اندیشهی ایشان، «حاکمیّت» و «ولایت فقیه» است یا ایشان ابتدا به بحث «جامعه اسلامی» و «نظام اسلامی» پرداختهاند؟
طبق کتاب پیشرو، نظام اسلامی به سه پایه «حاکمیت»، «قانون» و «مردم» تقلیل داده شده و از امر «ولایت فقیه» در این اثر به شکل مستقل سخنی به میان نیامده است و مشخص نشده که آیا «ولایت فقیه»، روح حاکم بر نظریهی رهبری است یا اینکه به عنوان یک مدل حکومتی مطرح شده است؛ اگر بگوییم «ولایت فقیه» روح حاکم بر نظریه سیاسی معظمله است، پس بیانات ایشان در همایش بیداری اسلامی -که فرمودند: شاید این مدل حکومتی که ما امروز در ایران داریم قابل توسعه در همه کشورها نباشد- را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
۱۰-۲. ابهام در ادّعای دورکنی بودنِ مشروعیّت
نکته دیگر اینکه در کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مد ظله العالی)»، مشروعیّت به دو رکن «ضوابط شرعی» و «مردم» تفکیک شده است که به اعتقاد بنده، چنین تحلیلی با اندیشهی کلی معظّمله همخوانی ندارد؛ ایشان معتقدند وقتی توحید به منصهی ظهور بیاید، همهی دوگانهها را کنار میزند.
۱۱-۲. عدمتوجّه به فلسفهی حقِّ رهبر معظّم انقلاب
گذشته از این، مقصود نویسنده از کاربرد مفهوم «مشروعیّت» مشخص نیست، مشروعیّت به نوعی مشترک لفظی است بین «اندیشه» و «عمل سیاسی». برخیها از مشروعیّت، قانونیبودن را میفهمند، بعضیها پذیرش همگانی را فرض میگیرند، بعضیها توجیه عقلانی را میفهمند و بعضیها حق داشتن» را برداشت میکنند؛ حال اگر ما مشروعیت را «حق» تعریف کنیم، آیا میتوان به «دورکنی بودن حق» قائل شویم؟ اینجا است که باید به سراغ فلسفهی حقّ رهبر معظّم انقلاب برویم و پاسخ این پرسش را آنجا و مبتنی بر آراء بنیادین ایشان جستجو کنیم؛ بنابراین باید سنخِ تلقّی از مشروعیت در این بخش از کتاب مشخص شود.
۳- ناقد دوّم: حجتالاسلام و المسلمین ایزدهی
در ادامهی این نشست پژوهشی حجتالاسلام و المسلمین ایزدهی به بیان برخی از کاستیها و ایرادات کتاب «اندیشه سیاسی حضرت آیت الله خامنهای (مد ظله العالی)» پرداخته و اظهار داشت: کتاب پیشرو دارای یکسری مشکلات ساختاری، شکلی، پینوشتی و استنادی میباشد که بهقدر مجال، بهطور دقیق عرض خواهم کرد.
۱-۳. ارائه محتوا بدون سند
اولین ایراد کتاب این است که بسیاری از مطالب نقل شده در کتاب، بدون سند است؛ علاوه بر این در برخی موارد سرفصلهایی تعریف شده است که حتی یک عدد سند هم برای آن قید نشده است.
در بحث «مبانی انسانشناسی»، فقط نیم سطر به بیانات رهبر معظّم انقلاب اختصاص داده شده که آن هم ارتباط چندانی با موضوع ندارد و بیشتر استنادها و تحلیلها به سندهای درجه ۲ و ۳ استناد داده شده است؛ مثلاً به آقای مهاجرنیا! متاسفانه از این قبیل موارد در این کتاب زیاد دیده میشود؛ به طور مثال در صفحه ۲۰ کتاب، استنادی داریم از «اندیشه سیاسی ابنرشد» که از زبان مرحوم آقای سلمان مطرح شده است، علیرغم احترامی که برای ایشان قائل هستیم، باید بپذیریم که اینگونه استناد دادنها عجیب به نظر میرسد. یا اینکه مثلاً به سایت اینترنتیِ روزنامهی ایران استناد داده شده است. از این موارد زیاد است که به دلیل قلّت مجال از آن میگذریم.
۲-۳. اشکالات ساختاری
میتوانیم مباحث کتاب را خلاصه کنیم در سه بخش «مبانی هستی شناسی و انسان شناختی»، «مؤلفههای اندیشه سیاسی» و «جلوههای عملی مؤلفهها»؛ اگر از لحاظ ساختاری بخواهیم این کتاب را مورد قضاوت قرار دهیم، با سوالاتی روبرو میشویم که باید روشن گردد؛ در بخش «مبانی» چرا فقط به هستیشناسی و انسانشناسی اکتفا شده است؟ بماند که در ذیل هستیشناختی، بحثهای بایدشناختی مطرح شده و در ذیل انسانشناختی نیز با مباحثی غیرمرتبط روبرو هستیم.
در بخشی از کتاب که تحت عنوان «جایگاه مقام معظم رهبری در طبقهبندی نظرات سیاسی حوزه شیعی» نامگذاری شده است، جایگاه معظمله مشخص نشده و صرفاً به بیان نظریات دیگران پرداخته شده است.
در بخش مؤلفههای اندیشه رهبر معظّم انقلاب، ۴ سرفصل مطرح شده است که به قرار زیر است
۱. جایگاه اندیشه مقام معظم رهبری
۲. ولایت فقیه
۳. میزان اختیارات حاکم
۴. منبع مشروعیت
سرفصل اول (جایگاه اندیشه مقام معظم رهبری) که اصلا ذیل مؤلفههای اندیشه ایشان نیست، میزان اختیارات و منبع مشروعیت نیز که قائدتا باید ذیل ولایت فقیه بررسی شود؛ لذا باید بپذیریم که مولفههای اندیشه رهبری بجز بحث «ولایت فقیه» در این بخش مورد اشاره قرار نگرفته است.
گذشته از این، مواردی که ذیل هرکدام از سرفصلها بیان شده است نیز بعضا با اصل بحث، بیارتباط است؛ به طور مثال در سرفصل «میزان اختیارات حاکم اسلامی» اولین موردی که اشاره شده «زعامت سیاسی» میباشد. در صورتی که وقتی صحبت از «حاکم اسلامی» میشود به آن معنایی است که زعامت سیاسی جزئی از آن است. بخش دیگری که در ذیل این سرفصل آورده شده است «مصلحت در نگاه امامین انقلاب» میباشد که به واقع، ارتباطی با اختیارات حاکم اسلامی ندارد.
۳-۳. فقدان عمق لازم در تحلیل «مشروعیّت» از منظر معظّمله
در سرفصل «منبع مشروعیت»، از دیدگاه برخی نظریات همچون «نظریه نصب»، «نظریه انتخاب»، «نظریه تلفیقی» و «نظریه مشروعیت و کارآمدی» به طرح بحث میپردازد. در «نظریه نصب» چنین مطرح شده است که «نصب» هست، ولی مردم به طور جدی دخالت دارند، همچنین در نظریه «مشروعیت و کارآمدی»، مشروعیت را دورکنی تعریف کرده است و جایگاه این دو رکن را در عرض یکدیگر تعریف قرار میدهد درحالی این دو رکن باید در طول یکدیگر باشند.
در مورد «کارآمدی» نیز ذکر این نکته لازم است که، آن مشروعیتی که در حاکمیت اسلامی مطرح است، «مشروعیت در أخذ» است. به این معنا که حاکم نباید جایگاه حکومتی را غصب نماید، اما «مشروعیت در استدامه» جایگاهی ندارد، به طور مثال در زمانی که مردم به امام علی (علیه السلام) رجوع میکنند و او را به عنوان حاکم میپذیرند، بدین معناست که جایگاه او مشروع است و غصبی نیست، بعدها اتفاقاتی میافتد و درگیریهایی بوجود میآید و شرایط به گونهای رقم میخورد که وقتی امام علی (علیه السلام) از مردم برای حضور در میدان جنگ درخواست میکند، تعداد کسانی که با امام همراه میشوند از تعداد انگشتان دست هم کمتر است، آیا این بدان معناست که امام فاقد مشروعیت است؟.
۴-۳. بیتوجّهی به تفاوت دیدگاهها در مبانی فقهی ولایتفقیه
در صفحه ۷۲ کتاب آمده است «اندیشمندان متقدم و متاخر، اختیارات فقیه را در مطلق امور سیاسی و اجتماعی فرض میکنند نظیر صاحب جواهر و امام خمینی»، در اینجا مشخص نشده است که استناد به دیدگاه «صاحب جواهر» در باب ولایت مطلقه به چه شکل است. چراکه دیدگاه امام خمینی و مرحوم صاحب جواهر (رضواناللهعلیهما) در موضوع ولایت، اساسا! با هم متفاوت است. در جای دیگر به آیت الله خویی استناد دادهاند که ایشان ولایت فقها را در «امور حسبیّه» جایز میدانند، درحالیکه ایشان نه ولایت، بلکه صرفاً «جواز تصرّف» را برمبنای امور حسبیه پذیرفتهاند.
۵-۳. فقدان تعریف روشن از «ولایت مطلقه»
مشکل دیگری که اساسا در این کتاب به چشم میخورد، عدم ارائه تعریفی شفّاف از «ولایت مطلقه» است؛ تنها یک جمله در این باب آمده است و آن اینکه «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»، همانگونه که مستحضرید این روایت، ربطی به ولایت مطلقه ندارد و صرفا تقلید از فقیه را مجاز میداند!.