صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«الی الحبیب» منتشر شد/روایتی از شهیدی که دست راست و دو چشمش را از دست داد

۰۴ آذر ۱۳۹۸ - ۱۳:۴۵:۰۱
کد خبر: ۵۷۰۸۸۰
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب «الی الحبیب» مجموعه‌ای از خاطرات خانواده و همکاران شهید علیرضا بابایی است که به قلم «علی آسترکی» گردآوری و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، شهید «علیرضا بابایی»، شهیدی که در روز ولادت «حضرت ابوالفضل (ع)» در سوریه دست راست و دو چشمش را از دست داد و پیکرش بدون غسل و کفن در حرم ۶ امام طواف داده شد.

راه شهادت از سال‌ها پیش با از خود گذشتگی سرداران ملی آغاز شد، اما بعد‌ها با ۸ سال جنگ تحمیلی، رنگ و بوی دیگری گرفت و حالا چندین سال است که مدافعان حرم پرچمدار این راه پر فراز و نشیب شده‌اند، جوانانی که غیرت و همت آن‌ها در این راه، همچون گذشته، مثال عینی مردانگی شده است.

شهید علیرضا بابایی متولد۱۳۵۱ و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت تحول، نویسنده و پژوهشگر، مدرس و کارمند دانشگاه اراک بود که پس از تلاش‌های بسیار، در راه دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت در ۲۵ اردیبهشت سال ۱۳۹۵ در فلوجه عراق در اثر گرفتار شدن در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری به درجه رفیع شهادت نائل شد.


شهید علیرضا بابایی در روز تولد حضرت ابوالفضل ع در سوریه دست راست و دو چشمش را از دست داد و به شهادت رسید.
او اولین شهید بسیجی ایران بود که بدون وغسل و کفن با پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در حرم مقدس «امام حسین (ع)»، «حضرت ابوالفضل(ع)»، «حضرت علی(ع)»، «حضرت جواد(ع)»، حضرت «امام موسی کاظم(ع)»، و حرم حضرت «امام هادی و امام حسن عسکری(ع)» طواف داده شد.

برشی از کتاب: بسیار با محبت بود. در همان یک یا دو دیدار اولی که با ایشان داشتم، به نظر می‌رسید که سال‌هاست مرا می‌شناسد. به حدی گرم و گیرا سلام و علیک کرد که تا آن زمان کسی را این‌قدر صمیمی ندیده بودم.

بارزترین ویژگی اخلاقی او برای قرآن‌آموزان مؤسسه، محبت و مهربانی بی‌منت بود. به حدی صمیمی و طبیعی مهر می‌ورزید که تصور می‌کردم در بین این‌همه قرآن‌آموز، تنها مرا دوست دارد و تنها کسی هستم که می‌خواهد، جرعه‌نوش محبتش باشد. غافل از این‌که همه دوستان، همین احساس را داشتند. هر چه میزان محفوظات ما از کلام الهی بیشتر می‌شد، احترام آقای بابایی نیز افزایش می‌یافت. اواسط دوره بود که تا مرا می‌دید به سر و صورتم دست می‌کشید و به صورت و چشم‌های خودش می‌مالید و صلوات می‌فرستاد. او نه تنها برای قرآن احترام زائدالوصفی قائل بود، بلکه هر کسی را هم که رنگ و بویی از آیات قرآن داشت، به صورت ویژه احترام می‌کرد.

همین مرد لطیف و مهربان برای گفتن حرف حق، هیچ ملاحظه‌ای جز حدود الهی نداشت. در دفاع از اسلام و انقلاب، اهل مواضع دوپهلو نبود. از خوش‌بختی ما بود که در رکاب او، روز نهم دی سال ۱۳۸۸ از دفتر مؤسسه در خیابان شریعتی، به سمت میدان شهدا راهپیمایی کنیم و همراهش فریاد بزنیم: «آقا اگر فرمان دهد، جان را نثارش می‌کنیم».



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *