سیاه گوشها در معرض تهدید
چهار گونه سیاهگوش در دنیا وجود دارد که عبارتند از سیاهگوش اوراسیایی (Lynx lynx)، سیاهگوش ایبریایی (Lynx pardinus)، سیاهگوش کانادایی (Lynx canadensis) و باب کت (Lynx rufus) که در این بین، سیاهگوش اوراسیایی از نظر جثه از سایر گونهها بزرگتر و دارای گستردهترین پراکنش است که ایران را نیز در بر میگیرد.
طول بدن سیاه گوشها ۸۰ تا ۱۳۰ سانتیمتر، طول دم ۵ تا ۱۹ سانتیمتر، ارتفاع بدن ۵۰ تا ۷۵ و وزن آنها ۸ تا ۳۱ کیلوگرم است. نر و ماده همشکل هستند. دارای اندام حرکتی بلندی بوده و کف و دست پایش نیز بزرگ است، به طوری که مانند کفش برفی آن را قادر میسازد که در برف عمیق به سهولت حرکت کند، موهای بلند کف دست و پاها در زمستان نیز سازگاری دیگری برای این گربهسان است. سیاهگوشها عمدتا دارای الگوی خالدار در سطح بدن خود بوده و دم کوتاه و نوک سیاهی دارند. در انتهای گوش آنها نیز دسته موی سیاه رنگ مشخصی دیده میشود. بر اساس شواهد موجود زیرگونهای از سیاهگوش که در ایران وجود دارد L.l.dinniki است که در حوزه قفقاز، ایران و ترکیه دیده میشود.
این زیرگونه از جمله ناشناختهترین زیرگونههای سیاهگوش در دنیا محسوب میشود که در جنوبیترین حد پراکنش خود در نواحی شمال، شمال غرب و برخی مناطق غرب ایران دیده شده است. در طبیعت گاهی با پلنگ اشتباه میشود، ولی به دلیل دم بسیار کوتاه با نوک پهن و سیاه از پلنگ قابل تمایز است، دست و پا بلند، دم بسیار کوتاه و سیاه، موهای گونه بلند و ریش مانند است. در انتهای گوشها، دستهای از موهای سیاه بلند به طول متجاوز از ۴ سانتیمتر وجود دارد.
اوج فعالیت این حیوان عمدتا اوایل صبح و نزدیک غروب بوده و میانه روز و شب را معمولا به استراحت میپردازد. تکزی بوده و قلمرو هر نر معمولا قلمرو تعداد بیشتری ماده را در برمیگیرد. سیاهگوشها را عموما دشمن راسته خرگوشها میدانند، در حالیکه غذای عمده این جانور را سمداران کوچک به خصوص شوکا تشکیل داده است، پستانداران کوچکجثه تنها زمانی شکار میشوند که دسترسی به سمداران چندان ساده نباشد.
این حیوان در زمستان جفتگیری میکند، پس از ۶۷ تا ۷۴ روز دوره بارداری، ۱ تا ۴ توله به دنیا میآورد. تولهها ۲۵۰ تا ۴۳۰ گرم وزن داشته و الگوی خالدار بدنشان تا ۱۱ هفتگی به خوبی دیده نمیشود. آنها در سن ۵ تا ۶ ماهگی از شیر گرفته شده و در سن حدود ۱۰ ماهگی از مادر مستقل میشوند. سن مادهها در زمان نخستین زادآوری ۲۰ تا ۲۴ ماه و سن نرها حدودا ۳۰ ماه است. آنها تا ۱۷ سال در طبیعت زندگی میکنند.
بیشتر بخوانید:سیاهگوش واقعی کدام است: لینکس یا کاراکال؟
سیاهگوش در صورتیکه به مقدار کافی امنیت، غذا و پناه در دسترس داشته باشد توانایی تطبیق با زیستگاههای مختلف، حتی مزارع کشاورزی را نیز دارد. در خصوص جمعیت سیاهگوش به مانند سایر گوشتخواران در ایران نمیتوان به طور قطع اظهارنظر کرد، از آنجا که گوشتخواران به طور معمول شب فعال و مخفی کار هستند مشاهده مستقیم و تخمین جمعیت آنها کار دشواری است.
مرتضی اسلامی از بنیانگذاران موسسه انجمن یوزپنلگ ایرانی درباره وضعیت سیاهگوش در ایران گفت: سیاهگوش گونهای است که به دام اهلی حمله میکند از این رو با مردم محلی تعارض دارد و توسط مردم شکار میشود، درست است که گربه کوچکی است، اما در میان گربهها جثه نسبتا بزرگی دارد و طعمههای خیلی بزرگتر از خود را میتواند شکار کند.
وی افزود: سیاهگوش در ایران کمتر، اما در کشورهای همسایه شمالی ما برای پوستش زیاد شکار میشود، چون تجارت پوست در آن کشورها رونق زیادی دارد البته درست است که در ایران به خاطر پوست شکار نمیشوند، اما از بسیاری مسائل در امان نیستند.
وی ادامه داد: سیاهگوش بیشتر در مناطق جنگلی و کوهستانی زندگی میکند برای همین بیشتر استانهای شمالی کشور زیستگاه این گربهسان است البته شرقیترین گزارش سیاهگوش که خودم هم مشاهده کردهام مربوط به تندوره خراسان رضوی است، در سراسر شمال و شمال غرب ایران و از آن طرف هم زاگرس تا نواحی چهارمحال و بختیاری سیاهگوش گزارش شده که البته الان احتمالا پراکندگی آن محدودتر شده است.
اسلامی درباره اینکه آیا گونهای در خطر انقراض است، گفت:، چون اطلاعات دقیقی از این گونه در دست نداریم بنابراین با قاطعیت نمیتوان گفت که در خطر انقراض است، اما با توجه به اینکه سالانه تلفاتی داریم میتوانیم بگوییم در معرض تهدید است.
وی اظهار داشت: بدترین و مهمترین عامل تهدید سیاهگوش در ایران تخریب زیستگاه است، چون به شدت درگیر تغییر کاربری در اراضی و مراتع هستیم، توسعه شهرنشینی، ایجاد شهرکهایی در حاشیه مناطق، جادهکشی، فعالیتهای معدنی و گردش چوپانها در مراتع با هدف چرای دام برخی از عوامل تهدید این گربهسان ارزشمند است.
وی درباره تاثیر کاهش طعمه در زندگی سیاهگوش گفت: کاهش طعمه خیلی تاثیرگذار نیست، چون گونهای است که وسواس زیادی در شکار ندارد، هم از پرندگان و هم پستانداران تغذیه میکند بنابراین نمیتوان گفت که کاهش طعمه، عامل اصلی کاهش جمعیت آن باشد.