غرب بدنبال الگوی «بیدولتسازی» در عراق و لبنان است
قدرتهای جهانی و غربی و رژیم صهیونیستی از دههها قبل و حداقل از سال ۱۹۴۸ به این سو که رژیم صهیونیستی تأسیس شده، یک الگوی ثابت را دنبال میکنند که الگوی «بیدولتسازیِ» کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا و عموماً جهان اسلام یا حداقل تضعیف حاکمیت مرکزی این کشورها است.
پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در یادداشتی به قلم آقای سیاوش فلاحپور فعال رسانهای در حوزهی مسائل بینالمللی به تحلیل سخنان و مواضع اخیر رهبر انقلاب براساس ابعاد تحولاتِ داخلی عراق و لبنان پرداخته است که در ادامه میخوانید.
به طور طبیعی دو نکتهی روشن در سخنان کوتاه و اخیر رهبر انقلاب اسلامی در مورد تحولات عراق و لبنان وجود دارد؛ یکی ضرورت حفظ امنیت و مقابله با تحولاتی که به سلب امنیت کشورها و منطقه میانجامد. ایشان دلایلی را نیز ذکر کردند؛ اولاً عدهای هستند که از این ناامنی سود میبرند. ثانیاً و در وهلهی دوم این مطلب بسیار مهم که این مطالبات مردمی برحق است.
این که چرا مطالبات برحق مردمی در عراق و لبنان زمینهی شکلگیری تحولات اخیر است، اگرچه متأسفانه از مسیر اصلی خودش منحرف شده که اتفاقاً در کشورهایی مانند عراق و لبنان قابل پیشبینی هم بود، دلیلش نفوذ وسایل ارتباط جمعی و سیطرهی امپراطوری رسانهها بر افکار عمومی است. در جهان امروز میشود تا درصدی بر امواج اعتراضات مردمی سوار شد و احیاناً آن را منحرف کرد و به سمت و سوی مطلوب خود سوق داد. ساختار جوامع عراق و لبنان نیز بیش از هر نقطهی دیگری امکان این انحراف را فراهم میکند. خب اصل اعتراضات وجود داشت و همان طور که حضرت آقا فرمودند، برحق هم هست و این خیلی مهم است؛ هم برای بدنهی هوادار جمهوری اسلامی ایران در این دو کشور و هم برای جریان مقابل. طرف مقابل میخواهد این سوء تفاهم رسانهای را ایجاد کند که ایران اساساً مقابل مردم ایستاده و مخالف مطالبات مردمی است. متقابلاً شخص اول مملکت اینجا بهصراحت بیان میکند که این مطالبات مردمی برحق است و باید پیگیری شود، منتها در چهارچوب قانون.
همان طور که رهبر انقلاب بیان کردند و اتفاقاً باید از مجاری رسانهای ایران و رسانههای نزدیک به ایران پیگیری شود، نباید موضع منفعلانهای نسبت به مطالبات و موضع منفی مردم در قبال حکومتهایشان در این دو کشور اتخاذ شود. همچنین باید مشخص شود که ازقضا بدنهی حامی مقاومت در هر دو کشور بیش از دیگران برای پیگیری مطالبات برحق مردمی تلاش میکند. حامیان حزباللّه لبنان در چند روز اول اعتراض و پیش از سخنرانی سید حسن نصرالله، بخش قابل توجهی از معترضان کف خیابان را تشکیل میدادند. پس از فراخوان سید در بسیاری از نقاط لبنان بدنهی معترضین مردمی کاهش چشمگیری داشت؛ البته به غیر از چند شهر که پایگاه حزبی و جریان سیاسی مشخصی دارد.
این که ایران اعلام کند ما با شما هستیم و این مطالبات را برحق میدانیم، از یک سو برای جریان مخالف نیز مهم است، زیرا راه سوء استفادهی رسانهی آنها را میبندد. البته آنها در هر دو حال رویکرد خودشان را اتخاذ میکنند، اما از این پس این برگ برنده در اختیار جریان مقاومت و بدنهی اجتماعی و رسانههای آنها هست که ایران مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم را برحق میداند و صرفاً نسبت به روش پیگیری این مطالبات و ایجاد ناامنیها موضع منفی دارد.
اما بخش دوم فرمایش حضرت آیتالله خامنهای و طرح مسألهی امنیت، طبیعتاً در سطح رسانهها بازتاب بیشتری داشت، چون حساسیت این موضوع در شرایط فعلی دو کشور و در رسانههای عربی و غیر عربی بیشتر است؛ این که مردم باید امنیت را در اولویت قرار بدهند و اگر به دنبال معاش و ثبات و توسعهی اقتصادی هستند، نقطهی اول امنیت است. قدرتهای جهانی و غربی و رژیم صهیونیستی از دههها قبل و حداقل از سال ۱۹۴۸ به این سو که رژیم صهیونیستی تأسیس شده، یک الگوی ثابت را دنبال میکنند که الگوی «بیدولتسازیِ» کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا و عموماً جهان اسلام یا حداقل تضعیف حاکمیت مرکزی این کشورها است. این نکته را حتی در مورد عراق و لبنان پیش از تحولات سالهای اخیر میتوانید ببینید، چون اصولاً نظامهای سیاسی در این دو کشور برای شکست خوردن آنها و برای ناکارآمدیشان طراحی شده است. نظام سیاسی لبنان بازمانده از میراث استعمار فرانسه و بعد هم توافق طائف است که آمریکا در طراحیاش سهم عمدهای داشت. نظام حاکمیت فعلی عراق هم پس از اشغال این کشور توسط آمریکا و پل بریمر طراحی شد و اجازهی وجود یک حکومت مرکزی قدرتمند و توانا برای حل مشکلات مردم و اجرای قانون اساسی را نمیدهد.
نظام طائفهای این دو کشور اصولاً طراحی شده است برای شکست و رویکرد بیدولتسازی درجات مختلفی دارد. حالا ما در عراق و لبنان یک درجهی زیرساختی از آن را میبینیم. یعنی دولت وجود دارد و نهادهای حاکمیتی هستند، اما عملاً قادر به کار و فعالیت نیستند، زیرا یک نظام طایفهای بر آن استیلا دارد. در یک جای دیگر مثل سوریه خواستند کل دولت را بزنند و در جای دیگری مثل لیبی کاملاً همه چیز را ویران کردند.
عدم وجود دولتها و نبود یک قدرت مرکزی که بتواند کشور را مقتدرانه و یکپارچه اداره کند، اولین نتیجهی طبیعیاش درجا زدن و عقب ماندن کشور و عدم هر گونه پیشرفت کشور خواهد بود. نتیجهی دومش نیز هموار شدن زمینه برای افزایش نفوذ قدرتهای خارجی در این کشورهاست. شما اگر بخواهید مقایسه کنید با یک کشوری که یک دولت مرکزی مقتدر و توانمند دارد و امنیت داخلیاش را حفظ کرده، با یک کشوری که در آن جنگ است و چندقدرتی است، طبیعی است که نفوذ در کشور دوم آسانتر است و طبیعی است که قدرتهای غربی بخواهند از این الگو پیروی کنند تا به هدف نهاییشان برسند که غارت منابع ملی کشورهای عربی و اسلامی است. بهترین مثال برای این الگو، لیبی است. الان شما میبینید فارغ از این که بخواهیم عملکرد قذافی را قضاوت کنیم که بد بود یا خوب، سقوط قذافی به معنی سقوط دولت مقتدر در لیبی بود. الان غرب لیبی دست یک جریانی است به مرکزیت شهر طرابلس که احیاناً به ایتالیا یا کشورهای دیگری نزدیکتر است. حتی در منطقهی خودمان احیاناً کسانی هستند که از این جریان غرب لیبی حمایت میکنند. یک جریان دیگری هم در شرق لیبی است که پایتختشان بن قاضی است و دیگرانی مثل فرانسه آنها را حمایت میکنند. الان مکانیزم اینها این است که آن جریان طرابلس نفتش را به شرکتها و غولهای نفتی ایتالیایی میفروشد. متقابلاً آن جریان سمت دیگر لیبی نفتش را به توتال فرانسه میفروشد؛ لذا اینها را به جان هم میاندازند و مانع از شکلگیری یک دولت مرکزی قدرتمند میشوند تا نفوذشان را افزایش دهند و منابع و ظرفیتهای این ملتها را غارت کنند و نهایتاً آیندهشان را خراب کنند.
علاوه بر این نگاه ساختاری، حتی اگر بخواهیم یک نگاه مقطعی به مسائل اقتصادی امروز لبنان داشته باشیم، میبینیم که در همین وضعیت نابهنجار اعتراضات که خیابانها و جادهها را میبندند، دولت هم بانکها را تعطیل کرده و نظام خدمات عمومی را عملاً از کار انداخته و همین بیشتر به ضرر آن بخشی از جامعهی لبنان و جریانی است که مطالبات معیشتی دارند. مثلاً الان وضعیت ارز لبنان بعد از پانزده سال ثبات دچار تحولات منفی شده است و قیمت لیر مرتب نسبت به دلار سقوط میکند. هم اینک طبق پیشبینیهای اکثر کارشناسان اقتصادی نزدیک به هر یک از جریانهای سیاسی لبنان، اگر یک هفتهی دیگر این وضعیت ادامه پیدا کند؛ ارزش برابری هر دلار به سه هزار لیر لبنان هم خواهد رسید. یعنی آن شهروندی که آمده به خیابان و بحق به ناکارآمدی و بیکفایتی دولت لبنان در تأمین برق و خدمات عمومی و درمانی اعتراض کرده، عملاً به خودش ضرر زده است، چون دولت را عاجز کرده است.
اما چرا در جامعهی لبنان این اتفاق به این راحتی میافتد و فضای این جامعه اینقدر برای نفوذ قدرتهای خارجی آماده است؟ خب در لبنان هنوز این تحولات از تعریف یک رهبری که بتواند به صورت منسجم مدیریت کند، عاجز است و بعید است که به این زودیها هم بتوانند. در عراق هم هیچ اشکالی ندارد که اپوزوسیونی طراحی بشود برای فشار قانونی بر دولت و پیگیری مطالبات مردم، ولی این که متأسفانه ایجاد ناامنی شود، آن هم در کشوری که ورود و خروج سلاح به آن اینقدر آسان است و اقتدار دولت مرکزی هم پایین است، و این قطعاً به ضرر شهروندان خواهد بود.
بسیار تأسفآور است که بگوییم نه از الان، از مدتها قبل قابل پیشبینی بود که این اعتراضات برحق شهروندان لبنانی تا حدی از مسیر خودش منحرف شود و مثل روز روشن و تأسفآور است که احتمالا در انتها میخواهند آن را به مسألهی سلاح حزباللّه و حضور حزباللّه در قدرت سیاسی برسانند. حال چه کسانی باید جلوی این را بگیرند؟ صاحبان قدرت در این جوامع. یعنی از کسانی که رسانه دارند تا جریاناتی که منشأ اثر در سطوح بالا هستند. در یک جامعهی یکدست که همه امنیت و پیشرفت جامعه را میخواهند، این آسانتر است و همان طور که حضرت آقا اشاره کردند، در ایران چنین برنامهای بود، اما حضور بموقع مردم و تدابیر حاکمیت، با وجود شیطنت رسانههای خارجی، رسانهی داخلی درست به کار گرفته شدند و ماجرا جمع شد.
مشخص است که در جوامعی مثل لبنان و عراق و در نبود حاکمیت مقتدر مرکزی تا چه حد این میتواند خطرناک بشود. این میراث غرب است و غرب چیزی جز تضعیف قدرتها و کشورهای اسلامی نمیخواهد. حال این قدرت اسلامی میتواند الجزایر باشد، میتواند مصر باشد، میتواند قطعاً ترکیه باشد، میتواند مالزی باشد، میتواند جمهوری اسلامی ایران باشد یا کشورهای اصیل و مهمی مثل عراق و سوریه و لبنان. طرح و استراتژی بیش از دو دهه این است و با استفاده از ابزارهای روز و با رسانهها و فضای سایبری و اِنجیاوها در این مسیر گام برمیدارند و این هوشیاری نخبگان سیاسی را میطلبد.
الحمدللّه این تحضیری که رهبری انقلاب داشتند، حتماً بسیاری را مخصوصاً در عراق به خودشان میآورد، اما این به معنی رفع تهدید نیست. کما این که میدانیم به حدی ساختار اقتصادی در این دو کشور و مخصوصاً لبنان بحرانی است و تا زمانی که اصلاحات اساسی اقتصادی و سیاسی انجام ندهند، این تهدید رفع نخواهد شد؛ لذا نظام سیاسی این کشورها نیز باید از خود را از بقایای طراحیهای استعماری خارج کند و بتواند از درون، با انجام اصلاحات با تبدیل شدن به یک نظام سیاسی توانا و قدرتمند به جنگ فساد و ساختارهای نامناسب اقتصادی بروند.
به طور طبیعی دو نکتهی روشن در سخنان کوتاه و اخیر رهبر انقلاب اسلامی در مورد تحولات عراق و لبنان وجود دارد؛ یکی ضرورت حفظ امنیت و مقابله با تحولاتی که به سلب امنیت کشورها و منطقه میانجامد. ایشان دلایلی را نیز ذکر کردند؛ اولاً عدهای هستند که از این ناامنی سود میبرند. ثانیاً و در وهلهی دوم این مطلب بسیار مهم که این مطالبات مردمی برحق است.
این که چرا مطالبات برحق مردمی در عراق و لبنان زمینهی شکلگیری تحولات اخیر است، اگرچه متأسفانه از مسیر اصلی خودش منحرف شده که اتفاقاً در کشورهایی مانند عراق و لبنان قابل پیشبینی هم بود، دلیلش نفوذ وسایل ارتباط جمعی و سیطرهی امپراطوری رسانهها بر افکار عمومی است. در جهان امروز میشود تا درصدی بر امواج اعتراضات مردمی سوار شد و احیاناً آن را منحرف کرد و به سمت و سوی مطلوب خود سوق داد. ساختار جوامع عراق و لبنان نیز بیش از هر نقطهی دیگری امکان این انحراف را فراهم میکند. خب اصل اعتراضات وجود داشت و همان طور که حضرت آقا فرمودند، برحق هم هست و این خیلی مهم است؛ هم برای بدنهی هوادار جمهوری اسلامی ایران در این دو کشور و هم برای جریان مقابل. طرف مقابل میخواهد این سوء تفاهم رسانهای را ایجاد کند که ایران اساساً مقابل مردم ایستاده و مخالف مطالبات مردمی است. متقابلاً شخص اول مملکت اینجا بهصراحت بیان میکند که این مطالبات مردمی برحق است و باید پیگیری شود، منتها در چهارچوب قانون.
همان طور که رهبر انقلاب بیان کردند و اتفاقاً باید از مجاری رسانهای ایران و رسانههای نزدیک به ایران پیگیری شود، نباید موضع منفعلانهای نسبت به مطالبات و موضع منفی مردم در قبال حکومتهایشان در این دو کشور اتخاذ شود. همچنین باید مشخص شود که ازقضا بدنهی حامی مقاومت در هر دو کشور بیش از دیگران برای پیگیری مطالبات برحق مردمی تلاش میکند. حامیان حزباللّه لبنان در چند روز اول اعتراض و پیش از سخنرانی سید حسن نصرالله، بخش قابل توجهی از معترضان کف خیابان را تشکیل میدادند. پس از فراخوان سید در بسیاری از نقاط لبنان بدنهی معترضین مردمی کاهش چشمگیری داشت؛ البته به غیر از چند شهر که پایگاه حزبی و جریان سیاسی مشخصی دارد.
این که ایران اعلام کند ما با شما هستیم و این مطالبات را برحق میدانیم، از یک سو برای جریان مخالف نیز مهم است، زیرا راه سوء استفادهی رسانهی آنها را میبندد. البته آنها در هر دو حال رویکرد خودشان را اتخاذ میکنند، اما از این پس این برگ برنده در اختیار جریان مقاومت و بدنهی اجتماعی و رسانههای آنها هست که ایران مطالبات اجتماعی و اقتصادی مردم را برحق میداند و صرفاً نسبت به روش پیگیری این مطالبات و ایجاد ناامنیها موضع منفی دارد.
اما بخش دوم فرمایش حضرت آیتالله خامنهای و طرح مسألهی امنیت، طبیعتاً در سطح رسانهها بازتاب بیشتری داشت، چون حساسیت این موضوع در شرایط فعلی دو کشور و در رسانههای عربی و غیر عربی بیشتر است؛ این که مردم باید امنیت را در اولویت قرار بدهند و اگر به دنبال معاش و ثبات و توسعهی اقتصادی هستند، نقطهی اول امنیت است. قدرتهای جهانی و غربی و رژیم صهیونیستی از دههها قبل و حداقل از سال ۱۹۴۸ به این سو که رژیم صهیونیستی تأسیس شده، یک الگوی ثابت را دنبال میکنند که الگوی «بیدولتسازیِ» کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا و عموماً جهان اسلام یا حداقل تضعیف حاکمیت مرکزی این کشورها است. این نکته را حتی در مورد عراق و لبنان پیش از تحولات سالهای اخیر میتوانید ببینید، چون اصولاً نظامهای سیاسی در این دو کشور برای شکست خوردن آنها و برای ناکارآمدیشان طراحی شده است. نظام سیاسی لبنان بازمانده از میراث استعمار فرانسه و بعد هم توافق طائف است که آمریکا در طراحیاش سهم عمدهای داشت. نظام حاکمیت فعلی عراق هم پس از اشغال این کشور توسط آمریکا و پل بریمر طراحی شد و اجازهی وجود یک حکومت مرکزی قدرتمند و توانا برای حل مشکلات مردم و اجرای قانون اساسی را نمیدهد.
نظام طائفهای این دو کشور اصولاً طراحی شده است برای شکست و رویکرد بیدولتسازی درجات مختلفی دارد. حالا ما در عراق و لبنان یک درجهی زیرساختی از آن را میبینیم. یعنی دولت وجود دارد و نهادهای حاکمیتی هستند، اما عملاً قادر به کار و فعالیت نیستند، زیرا یک نظام طایفهای بر آن استیلا دارد. در یک جای دیگر مثل سوریه خواستند کل دولت را بزنند و در جای دیگری مثل لیبی کاملاً همه چیز را ویران کردند.
عدم وجود دولتها و نبود یک قدرت مرکزی که بتواند کشور را مقتدرانه و یکپارچه اداره کند، اولین نتیجهی طبیعیاش درجا زدن و عقب ماندن کشور و عدم هر گونه پیشرفت کشور خواهد بود. نتیجهی دومش نیز هموار شدن زمینه برای افزایش نفوذ قدرتهای خارجی در این کشورهاست. شما اگر بخواهید مقایسه کنید با یک کشوری که یک دولت مرکزی مقتدر و توانمند دارد و امنیت داخلیاش را حفظ کرده، با یک کشوری که در آن جنگ است و چندقدرتی است، طبیعی است که نفوذ در کشور دوم آسانتر است و طبیعی است که قدرتهای غربی بخواهند از این الگو پیروی کنند تا به هدف نهاییشان برسند که غارت منابع ملی کشورهای عربی و اسلامی است. بهترین مثال برای این الگو، لیبی است. الان شما میبینید فارغ از این که بخواهیم عملکرد قذافی را قضاوت کنیم که بد بود یا خوب، سقوط قذافی به معنی سقوط دولت مقتدر در لیبی بود. الان غرب لیبی دست یک جریانی است به مرکزیت شهر طرابلس که احیاناً به ایتالیا یا کشورهای دیگری نزدیکتر است. حتی در منطقهی خودمان احیاناً کسانی هستند که از این جریان غرب لیبی حمایت میکنند. یک جریان دیگری هم در شرق لیبی است که پایتختشان بن قاضی است و دیگرانی مثل فرانسه آنها را حمایت میکنند. الان مکانیزم اینها این است که آن جریان طرابلس نفتش را به شرکتها و غولهای نفتی ایتالیایی میفروشد. متقابلاً آن جریان سمت دیگر لیبی نفتش را به توتال فرانسه میفروشد؛ لذا اینها را به جان هم میاندازند و مانع از شکلگیری یک دولت مرکزی قدرتمند میشوند تا نفوذشان را افزایش دهند و منابع و ظرفیتهای این ملتها را غارت کنند و نهایتاً آیندهشان را خراب کنند.
علاوه بر این نگاه ساختاری، حتی اگر بخواهیم یک نگاه مقطعی به مسائل اقتصادی امروز لبنان داشته باشیم، میبینیم که در همین وضعیت نابهنجار اعتراضات که خیابانها و جادهها را میبندند، دولت هم بانکها را تعطیل کرده و نظام خدمات عمومی را عملاً از کار انداخته و همین بیشتر به ضرر آن بخشی از جامعهی لبنان و جریانی است که مطالبات معیشتی دارند. مثلاً الان وضعیت ارز لبنان بعد از پانزده سال ثبات دچار تحولات منفی شده است و قیمت لیر مرتب نسبت به دلار سقوط میکند. هم اینک طبق پیشبینیهای اکثر کارشناسان اقتصادی نزدیک به هر یک از جریانهای سیاسی لبنان، اگر یک هفتهی دیگر این وضعیت ادامه پیدا کند؛ ارزش برابری هر دلار به سه هزار لیر لبنان هم خواهد رسید. یعنی آن شهروندی که آمده به خیابان و بحق به ناکارآمدی و بیکفایتی دولت لبنان در تأمین برق و خدمات عمومی و درمانی اعتراض کرده، عملاً به خودش ضرر زده است، چون دولت را عاجز کرده است.
اما چرا در جامعهی لبنان این اتفاق به این راحتی میافتد و فضای این جامعه اینقدر برای نفوذ قدرتهای خارجی آماده است؟ خب در لبنان هنوز این تحولات از تعریف یک رهبری که بتواند به صورت منسجم مدیریت کند، عاجز است و بعید است که به این زودیها هم بتوانند. در عراق هم هیچ اشکالی ندارد که اپوزوسیونی طراحی بشود برای فشار قانونی بر دولت و پیگیری مطالبات مردم، ولی این که متأسفانه ایجاد ناامنی شود، آن هم در کشوری که ورود و خروج سلاح به آن اینقدر آسان است و اقتدار دولت مرکزی هم پایین است، و این قطعاً به ضرر شهروندان خواهد بود.
بسیار تأسفآور است که بگوییم نه از الان، از مدتها قبل قابل پیشبینی بود که این اعتراضات برحق شهروندان لبنانی تا حدی از مسیر خودش منحرف شود و مثل روز روشن و تأسفآور است که احتمالا در انتها میخواهند آن را به مسألهی سلاح حزباللّه و حضور حزباللّه در قدرت سیاسی برسانند. حال چه کسانی باید جلوی این را بگیرند؟ صاحبان قدرت در این جوامع. یعنی از کسانی که رسانه دارند تا جریاناتی که منشأ اثر در سطوح بالا هستند. در یک جامعهی یکدست که همه امنیت و پیشرفت جامعه را میخواهند، این آسانتر است و همان طور که حضرت آقا اشاره کردند، در ایران چنین برنامهای بود، اما حضور بموقع مردم و تدابیر حاکمیت، با وجود شیطنت رسانههای خارجی، رسانهی داخلی درست به کار گرفته شدند و ماجرا جمع شد.
مشخص است که در جوامعی مثل لبنان و عراق و در نبود حاکمیت مقتدر مرکزی تا چه حد این میتواند خطرناک بشود. این میراث غرب است و غرب چیزی جز تضعیف قدرتها و کشورهای اسلامی نمیخواهد. حال این قدرت اسلامی میتواند الجزایر باشد، میتواند مصر باشد، میتواند قطعاً ترکیه باشد، میتواند مالزی باشد، میتواند جمهوری اسلامی ایران باشد یا کشورهای اصیل و مهمی مثل عراق و سوریه و لبنان. طرح و استراتژی بیش از دو دهه این است و با استفاده از ابزارهای روز و با رسانهها و فضای سایبری و اِنجیاوها در این مسیر گام برمیدارند و این هوشیاری نخبگان سیاسی را میطلبد.
الحمدللّه این تحضیری که رهبری انقلاب داشتند، حتماً بسیاری را مخصوصاً در عراق به خودشان میآورد، اما این به معنی رفع تهدید نیست. کما این که میدانیم به حدی ساختار اقتصادی در این دو کشور و مخصوصاً لبنان بحرانی است و تا زمانی که اصلاحات اساسی اقتصادی و سیاسی انجام ندهند، این تهدید رفع نخواهد شد؛ لذا نظام سیاسی این کشورها نیز باید از خود را از بقایای طراحیهای استعماری خارج کند و بتواند از درون، با انجام اصلاحات با تبدیل شدن به یک نظام سیاسی توانا و قدرتمند به جنگ فساد و ساختارهای نامناسب اقتصادی بروند.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *