مگه آیه رو نخوندی؟ چرا دیر بیدار شدی؟
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت یازدهم؛ جلالی
در حین صحبتهایش برای بچهها گفت: برادرا ! سعی کنین صبحها زودتر از خواب بلند بشین. شما اگه آیه آخر سوره کهف رو قبل از اینکه بخوابین بخونین، میتونین سر وقت بلند شین.
صبح با صدای بروجردی از خواب بلند شدم. داشت همان شعر معروف را که همیشه میخواند، زمزمه میکرد: ای غنچهی خوابیده چو نرگس، نگران خیز؛ از خواب گران، خواب گران، خواب گران، خیز
از جا برخاستم. با تعجب نگاهی به من کرد و از من پرسید: چی شده؟ مگه آیه رو نخوندی؟ گفتم: چرا خوندم! گفت: پس چرا دیر از خواب بیدار شدی؟ نگاهی به ساعتم کرد و گفتم: دیر از خواب بلند نشدم، نیت کردم سر اذان بلند شم، سر اذان هم بیدار شدم!
لبخند زد و گفت: خدا خیرت بده! من گفتم آیه آخر سوره کهف را بخونی که برای نماز شب بیدار بشی، برای اذان صبح میخوای بلند نشی؟
خندیدم و گفتم: حاج آقا! ما اگه بخوایم برای نماز شب بیدار شیم، باید کل سوره کهف رو بخونیم، نه آیه آخرش رو!