صفحهای جدید در مطالبه گری بینالمللی ایران/ چرا «دست مریزاد»؟! /شتاب
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان «صفحهای جدید در مطالبه گری بینالمللی ایران» منتشر کرده که به این شرح است:
یکی از حوزههایی که در کشورمان طی ۴۰ سال پس از انقلاب اسلامی مغفول مانده و در این حوزه ضربات بسیاری را متحمل شدیم، مشکلاتی بود که از ناحیه دستدرازی به اموال جمهوری اسلامی در عرصه بینالمللی پدید آمد. چنانچه این اموال احصاء و تجمیع شوند، رقم بسیار عظیمی به دست خواهد آمد و اگر داراییهای توقیفی ایران در آمریکای شمالی و اروپا به همراه سود بانکی متعلق به آن را محاسبه کنیم این مبلغ به دهها میلیارد دلار بالغ میشود. نکته اینجاست که این مقدار، تنها به ۴ دهه اخیر یا بخشی از اموال یا به تصرف غیرقانونی توسط یک کشور خاص منحصر نیست، بلکه به این معناست که بخشی از این اموال متعلق به مردم در زمان پهلوی بوده و بخشهای دیگری از آن، مربوط به اموال عمومی کشورمان در آمریکا، انگلیس و دیگر کشورهای غربی است که عمدتاً به شکل سپردههای بانکی و یا ساختمان هستند. بهعنوان نمونه، ساختمان «بنیاد علوی» در یکی از مرغوبترین نقاط تجاری آمریکا و متعلق به دولت ایران در زمان پهلوی بود که مالکیت آن توسط جمهوری اسلامی به ثبت رسید و توسط دستگاه قضایی آمریکایی مصادره شد. هرچند این رأی در مردادماه سال جاری توسط دادگاه استیناف حوزه دوم آمریکا در منهتن نقض شد، اما نفس این اقدام، از خیز آمریکا برای تاراج اموال ایران حکایت دارد که به مواردی از آن در ادامه اشاره میشود. به عبارت سادهتر، مبالغی که قبل و بعد از انقلاب اسلامی در بانکهای آمریکایی و اروپایی بهعنوان داراییهای کشورمان به ودیعه سپردهشده بودند یا مبالغی که برای خرید اسلحه و سایر ملزومات از سوی ایران به دولتهای اروپایی و آمریکا پرداختشده بودند، مجموعه اموال و داراییهایی هستند که بخش زیادی از آنها توقیفشدهاند. در سالهای اخیر نیز با موجی از توقیف اموال کشورمان مواجه بودیم که یکی از موارد پسابرجامی آن، توقیف ۲ میلیارد دلار از سپردههای جمهوری اسلامی توسط دولت آمریکاست. نمونه دیگر، توقیف ۱.۶ میلیارد دلار از سپردههای بانک مرکزی ایران در لوکزامبورگ آلمان است. آخرین مصداق ازایندست سرقتهای مدرن نیز به فروش ساختمان مرکز فرهنگی ایران در نزدیکی دانشگاه اتاوا توسط کانادا بازمیگردد که بهتنهایی ۲۶.۵ میلیون دلار قیمت داشت. مواردی اینچنینی اخیراً رایج شده و همگی توسط دولت آمریکا کلید خورده است که چنانچه سود بانکی این مبالغ توقیفشده را بر اساس عرف رایج اروپا و آمریکا را حساب کنیم، رقم آن به بیش از ۳۵ الی ۴۰ میلیارد دلار بالغ میشود. افزون بر این، توقیف اموال و سپردههای جمهوری اسلامی در خارج از کشور که دیوار کج آن توسط کاخ سفید بنا نهاده شد، این روزها به بهانه پرداخت خسارت به خانواده قربانیان حوادث تروریستی شدت یافته و به طنز تلخی تبدیل شده است. این رویکرد تا جایی امتدادیافته که حتی چند هزار قطعه اشیاء باستانی متعلق به بنای تاریخی تخت جمشید که در دوره پهلوی بهعنوان امانت به دانشگاه شیکاگو برای مطالعات و تحقیقات علمی و باستانشناسی داده شده بود نیز توقیف شد. این در حالی است که میراث فرهنگی هر کشور متعلق به ملتهاست و ربطی به حاکمیت و جنس دولتها ندارد. محاکم قضایی غربی مدعیاند که جمهوری اسلامی در حوادث تروریستی ازجمله ۱۱ سپتامبر دست داشته و برای پرداخت غرامت به خانواده قربانیان آنها، دست به راهزنی نوین میزنند. در واقع، دادگاههای این کشورها در همه مواردی که ذکر آنها گذشت، بهصورت پیش فرض، حکم به عاملیت و مدخلیت جمهوری اسلامی ایران در حوادث تروریستی نه در آمریکا بلکه در سراسر جهان میدهند و بر این اساس، چوب حراج به اموال کشورمان میزنند. این رویه طی ۴۰ سال گذشته همواره ادامه داشت و برخورد بازدارندهای از سوی هیچ نهادی اعم از وزارت خارجه یا سایر ارگانها و دستاندرکاران مربوطه صورت نمیگرفت و در نتیجه، عملاً تبدیل به راهی برای چپاول بدون هزینه ثروتهای ایران شده بود. در بهترین حالت، به ابراز محکومیت شفاهی از سوی برخی دستگاههای ذیربط بسنده میشد، اما بینتیجه بود، غارتگری داراییهای کشورمان ادامه داشت. راهی هم برای استیفای آن متصور نبود تا اینکه صفحه جدیدی در مطالبه گری کشورمان گشوده و قوه قضائیه برای معکوس کردن این روند وارد میدان شد. ورود قوه قضاییه به این ماجرا ثابت میکند که دستگاه قضا به این خلأ بزرگ، کاملاً واقف است و بهصورت حسابشده، فرایندی را طراحی کرده است. به بیان دیگر، برای اولین بار در جمهوری اسلامی، رئیس عدلیه روی نقطهای مغفول دست گذاشتند و اعلام کردند که در صورت عدم رفع توقیف اموال ایران، با همکاری معاونت بینالملل قوه قضاییه و وزارت امور خارجه، نسبت به شناسایی و توقیف اموال کانادا از طریق نهادهای بینالمللی اقدام مقتضی صورت خواهد گرفت و بههیچعنوان اجازه تضییع حقوق ملت ایران به هیچ کشوری داده نخواهد شد. این رویکرد حاکی از آن است که: ۱. دستگاه قضا برای رسیدگی به این تجاوز آشکار، عزم خود را جزم کرده است. ۲. پیگیری با استفاده از ظرفیتهای داخلی و بینالمللی موجب کشیدن خط پایانی بر راهزنی اروپا و آمریکای بهاصطلاح متمدن به بهانههای واهی ازجمله حوادث ۱۱ سپتامبر میشود. ۳. چنانچه سرقت و تاراج اموال ایران پایان نیابد و حقوق کشورمان اعاده نشود، قوه قضاییه به نیابت از ملت و با برخورداری از مقبولیت و پشتوانه عمومی، به میزان اموال تصرفشده، داراییها و اموال کشورهای متجاوز را در هر نقطهای از دنیا که امکان پیگیری حقوقی و قضایی آن فراهم باشد، استیفا کرده و اجازه نخواهد داد که این سناریو، تکرار شود. اگر کشورهای اروپایی آمریکا و کانادا بدانند که اقدامات آنها با پاسخ متقابل جمهوری اسلامی مواجه خواهد شد، طبیعتاً دیگر این رویه ادامه پیدا نخواهد کرد. از این منظر، ورود قوه قضائیه و ریاست آن را به این ماجرا باید به فال نیک گرفت و همه دستگاهها بهویژه وزارت امور خارجه باید به جد به این موضوع ورود کنند. حتی پیش از ورود دستگاههای مسئول و حاکمیتی، به نظر میرسد که همه اساتید و کارشناسان حقوق بینالملل که دغدغه صیانت از منافع و داراییهای ملت را دارند، ضروری است که دست یاری بهسوی دستگاه قضا دراز کنند تا از رهگذر همیاری و معاضدت آنها با این رویه یکطرفه، اقدامی هماهنگ و در همه سطوح آغازشده و فصل جدیدی در اقتدار جمهوری اسلامی رقم بخورد.
• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان «چرا «دست مریزاد»؟!» منتشر کرده که به این شرح است:
یادداشت روز پنجشنبه نگارنده که بعد از سخنرانی آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل نوشته شده و با عنوان «آقای روحانی، دستمریزاد» از سخنان ایشان استقبال شده بود، بازتاب گستردهای داشت. بسیاری از آنان که یادداشت مورد اشاره را در کیهان و یا سایتها و فضای مجازی خوانده بودند، «آزاداندیشی کیهان» را ستوده بودند و از اینکه نشان داده است حزب و قبیلهگرا نیست ابراز خرسندی کرده بودند. در این میان برخی از دوستان نیز تمجید کیهان از سخنان رئیسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل را اقدام شایستهای ندانسته بودند. تعداد منتقدان محترم اگرچه اندک و کمشمار بود، ولی از آنجا که دوستان پاکباختهای در شمار آنها هستند، برخی از دوستان توصیه کرده بودند که برای رفع شبهه و یا دغدغه آنان توضیحی داده شود که هرچند یادداشت یاد شده را بینیاز از توضیح میدانیم، ولی بیپاسخ گذاشتن آنچه برخی از آن عزیزان خواستهاند را هم شایسته نمیدانیم. از این رو گفتنی است که؛
۱- شماری از طرفداران آقای روحانی، تقدیر کیهان از سخنان ایشان را «تعجبآور» دانسته و گفته یا نوشتهاند «چه عجب که فلانی برای یک بار هم که شده از روحانی تقدیر کرده است»! در پاسخ آنان به همین اندازه بسنده میکنیم که کدامیک از مواضع قابل قبول آقای روحانی را سراغ دارید که کیهان به آن انتقاد کرده باشد؟ و یا، کدامیک از انتقادات کیهان به مواضع و عملکرد آقای روحانی را میتوانید نشان بدهید که ناوارد بوده و در آن انتقاد حق با کیهان نبوده است؟! اگر نمونهای دارید، بسم الله، بفرمائید!
۲- و، اما عمده انتقاد و یا ابهام برخی از دوستان در این دو محور جای دارد. اول؛ آنکه عملکرد آقای روحانی با مواضعی که در سخنرانی سازمان ملل طرح کردهاند همخوانی نداشته و متناقض است و دوم اینکه؛ اگرچه سخنان ایشان از موضع انقلاب بود، ولی در سفر نیویورک برخوردها و مواضع ناشایستهای هم داشتهاند که دیدار با سران سه کشور فرانسه و انگلیس و آلمان، آنهم بعد از صدور بیانیه ضدایرانی و اهانتآمیز این سه کشور اروپایی علیه کشورمان و قهقههای ایشان در دیدار با بوریس جانسون از جمله آنهاست. در این خصوص باید گفت.
الف- اینکه مواضع آقای روحانی در سخنرانی یاد شده با برخی از مواضع و عملکرد ایشان همخوانی نداشته است در یادداشت کیهان به صراحت مطرح شده، آنجا که آمده است؛ «سخنان دیروز آقای روحانی با برخی از دیدگاههای قبلی ایشان و نگاه بارها اعلام شده جمعی از مدعیان اصلاحات و کارگزارانیها و شماری از اطرافیان وی که بعضا به فتنه آمریکائی - اسرائیلی۸۸ آلودهاند، تفاوت جدی و فاصلهای پُر ناشدنی دارد.»
ب- اینکه نوشتهاند آقای روحانی در سفر اخیر خود برخی از برخوردهای ناشایست هم داشتهاند، نیز در یادداشت کیهان مورد تاکید قرار گرفته و حتی این اقدام را اهانت به مردم ایران دانستهایم، آنجا که در یادداشت مورد اشاره آوردهایم؛ «هنوز بر این باوریم که بعد از بیانیه مشترک خصمانه و اهانتآمیز سه کشور اروپایی، ملاقات آقای روحانی با آنان و قهقهه و.. شایسته و در شأن رئیسجمهور ایران نبود و اهانت به مردم این مرز و بوم بوده است.»
ج- این دغدغه که مبادا مواضع اعلام شده آقای روحانی ادامه نداشته باشد نیز در همان یادداشت کیهان آمده و ابراز امیدواری شده است که؛ جناب روحانی با دیدگاهها و بینش و منشهای قبلی مرزبندی کرده و فاصله گرفته باشند و به لطف خدای منّان و گرهگشا، این مسیر آنگونه که دیروز در سخنان ایشان بروز یافته بود ادامه داشته باشد. ملاحظه میشود که انتقاد این دوستان به یادداشت کیهان وارد نیست و البته معدود افرادی که درپی ایجاد فاصله میان نیروهای انقلاب هستند، حساب جداگانهای دارند که پرداختن به آن وارد شدن به میدان فریب آنان تلقی کرده و لازم نمیدانیم.
۳- کیهان بارها نشان داده است که «قبیلهگرا» و «حزب و گروهگرا» نیست و به همان اندازه که عملکرد و مواضع ناحق و ضد انقلابی را برنمیتابد و علیه آن به سختی موضع میگیرد، در همان حال سخنان حق و انقلابی را از سوی هر کسی مطرح شده باشد شایسته تقدیر و دفاع میداند. در کلام خدای منّان است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِله شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلى أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوى وَاتَّقُوا الله إِنَّالله خَبیرٌ بِما تَعمَلون...ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، باخبر است.» حضرت آقا در این خصوص میفرمایند؛ «اگر به نام عدالتخواهی و به نام انقلابیگری، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کردهایم» و توضیح میدهند که:
«و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور میدهد و میگوید: مخالفت شما با یک قومی، موجب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّی در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوی»؛ این عدالت، نزدیکتر به تقواست. مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم. این بُعد هم نباید ابعاد دیگر را در سایه قرار بدهد» (۷/۴/۸۹ در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه.)
۴- دشمن با صراحت اعلام کرده بود که انتظار دارد از ایران درباره مذاکره با ترامپ، دو صدا شنیده شود! و حضرت آقا همین دو هفته پیش
(۲۶ شهریور ۹۸) در درس خارج فقه خود تاکید فرموده بودند: «مذاکره با آمریکا یعنی تحمیل خواستههای آنان بر جمهوری اسلامی. مذاکره یعنی نمایش موفقیت سیاست فشار حداکثری آمریکا. برای همین است که مسئولان کشور از رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و دیگران، یکصدا اعلام کردند که با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد، نه مذاکره دوجانبه نه چندجانبه». خُب حالا که رئیسجمهور، علیرغم اصرار پیدرپی سران اروپایی و برخی از کشورهای دیگر، دقیقاً همین موضع را اعلام میکند، انتظار دارید همخوانی ایشان با نظر رهبری را نادیده بگیریم؟! و مثلاً بنویسیم نخیر، از ایران درباره مذاکره با آمریکا دو صدای متفاوت بلند میشود؟! یا هنگامی که ایشان اعلام میکند پاسخ ما به مذاکره تحت تحریم نه خواهد بود بنویسیم تحت تحریم هم مذاکره میکنیم! و یا وقتی آمریکا را راهزن بینالمللی معرفی میکند، توقع دارید کیهان بنویسد، نه! حرف دل رئیسجمهور این نیست؟! یا وقتی میگوید؛ آمریکا بانی افراطیگری، طالبانیگری و داعشیگری است و یا «آمریکا حقیرتر و کوچکتر از آن است که قدرت حل مسائل منطقه را داشته باشد و...» با آن مخالفت کنیم؟! آیا نباید از این اظهارات دفاع و حمایت کرد؟! این سخنان که تکرار همان مواضع کیهان و نیروهای انقلاب است. نیست؟! چرا بعضیها از روی غفلت و برخی نیز با انگیزههای ناصواب دیگر اصرار دارند توپ آمریکا را در میدان نظام نگاه دارند؟!
۵- نکتهای که برخی از دوستان به آن اشاره دارند، آن بخش از سخنان آقای روحانی است که خطاب به غربیها گفته بود؛ «برجام حداقل بود، چه برای ما و چه برای شما. اگر بیشتر میخواهید باید بیشتر بدهید»! و معتقدند این بخش از سخنان رئیسجمهور چراغ سبز برای برجام ۲و مذاکره درباره صنایع موشکی است! در این باره باید گفت که ما هم به این بخش از سخن ایشان انتقاد جدی داریم، ولی برداشت دوستان یاد شده را صحیح نمیدانیم. چرا که.
الف- ایشان با صراحت اعلام کرده است که به هیچوجه مذاکره تحت تحریم را نمیپذیریم و به صراحت نیز گفته است آمریکا و هیچ کشور خارجی حق مداخله در امنیت منطقه را ندارد و امنیت منطقه باید توسط کشورهای منطقه تامین شود و یا «امنیت را نمیتوان خرید و توسط دولتهای خارجی، تأمین کرد» و «آمریکا وکیلِ هیچ ملتی و کفیلِ هیچ دولتی نیست. هیچ دولتی به دولتِ دیگر، وکالت نمیدهد و کفالت خویش را به دیگری نمیسپارد» و یا «ما حاضریم برای صلح از همه توان ملی و اعتبار منطقهای و اقتدار بینالمللی خویش، مایه بگذاریم» و... بنابراین جمله یاد شده - با آن معنی و مفهوم که برخی دوستان میگویند - با جغرافیای سخنان ایشان همخوانی ندارد.
ب- ایشان و آقای ظریف پیشنهادی داشتند که اگر آمریکا همه تحریمها را لغو کند، ما هم پروتکل الحاقی (بازرسی از تاسیسات در هر مکان و در هر زمان) را در مجلس به تصویب میرسانیم که این نیز به شدت قابل انتقاد است و کیهان پیش از این به آن پرداخته است. بنابراین، نمیتوان جمله فوق را آنطور که برخی از مدعیان اصلاحات با ذوقزدگی و برخی از دوستان با نگرانی مطرح کردهاند، دعوت به برجام ۲ و ۳ دانست.
۶- میگویند آنچه آقای روحانی اعلام کرده است با آنچه در عمل دولت دنبال میکند، متفاوت است که باید گفت کیهان از آنچه ایشان رسماً اعلام داشته، حمایت کرده است و چنانچه در عمل مسیر دیگری را در پیش بگیرد، موضع کیهان نیز متفاوت خواهد بود.
۷- و بالاخره رئیسجمهور در یک مجمع عمومی و بینالمللی سخن میگفته، اگر سخنی خلاف بود، حق داشتیم اعلام کنیم که آن سخنان مواضع جمهوری اسلامی ایران نیست، اما وقتی ایشان همان مواضع افتخارآفرین جمهوری اسلامی را اعلام میکنند - چه خدای نخواسته ظاهراً و چه واقعاً - آیا حق داریم بگوئیم مواضع ایران نیست؟!
• روزنامه اطلاعات مطلبی با تیتر «شتاب» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
دولت اگر هزار حسن داشته باشد عیوبی هم دارد که البته کم وبیش از دولتهای پیشین به ارث برده است. یکی از این عیوب کندی زاید الوصف در انجام کارهایی است که خود تصمیم به آن گرفته است. فی المثل برای حذف اقشار پر درآمد از دریافت یارانه، طی سالهای اخیر بارها اعلام تصمیم و حتی اعلام اجرا کرده است، اما کماکان در مراحل ابتدایی آن قرار دارد. گاه کار به قدری طولانی میشود که اگر عایدیای نصیب دولت شود دیگر از نظر ارزش واقعی، چندان کارایی نخواهد داشت. اصلاح یارانه سوخت نیز از همین دست است. یک بار اعلام شد برای اصلاح و هدفمندی یارانه سوخت دولت سه سناریو دارد، یک بار اعلام شد ۷ سناریو دارد و یک بار ۱۱ سناریو! آخر هم موضوع تقریباً رها شد. در شرایطی که سرمایه انسانی، بزرگترین سرمایه هر کشور و توسعه انسانی، زیربنا و پیش نیاز همه صُور توسعه است، دولت میخواست راههای عملی و قابل اجرایی بیابد که از خروج سرمایههای انسانی از کشور پیشگیری کند. نرخ بیکاری عمومی کشور کماکان دو رقمی و بیش از ۱۱ درصد است. اما نرخ بیکاری جوانان ۱۵ تا ۳۰ ساله بیشاز ۲۵ درصد و نرخ بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاه بیش از ۴۰ درصد است. در این میان نرخ بیکاری زنان همواره بیشتر از مردان است، بنا بود مجموعه سیاستهایی به کار گرفته شود که نرخ بیکاری، یکی از خطیرترین مسائل اجتماعی کشور است کاسته شود. افت کیفیت آموزش در دانشگاهها و تقلب علمی تقریباً فراگیر شده است. اخیراً اعلام شد که نیروی انتظامی در عملیاتی ضربتی ۲۵ مؤسسه را پلمب کرد که به طور حرفهای برای دانشجویان پایاننامه و برای استادان مقاله تولید میکردند. قرار بود جلوی این فاجعه با قدرت و صلابت گرفته شود. اما نشد. در دنیا شکلی از مالیات وجود دارد به نام مالیات بر عایدی سرمایه (CGT). این مالیات شامل درآمد حاصل از سرمایههای افراد است. این مالیات دو کارویژه اصلی دارد. اول: افزایش درآمد مالیاتی دولت. دوم: سلب انگیزههای سوداگرانه افراد. این نوع مالیات هم اکنون در ۱۷۰ کشور جهان وجود دارد و در ایران با آنکه سامانه اطلاعاتی آن بوجود آمده همچنان قانونی برای آن وجود ندارد. سال هاست که قرار است این مالیات از ثروتمندان اخذ شود، اما نشده است. همانطور که مالیات واقعی پزشکان هنوز روی زمین مانده و دریافت نمیشود. تعداد دانشگاههای ایران طبق آمار وزارت علوم بیش از ۲۸۰۰ دانشگاه است. این تعداد در چین با یک میلیارد و چهارصد میلیون جمعیت۲۴۸۰ و در هندوستان با یک میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت۱۶۲۰ دانشگاه است. آلمان با جمعیتی برابر با ایران بزرگترین قطب دانشگاهی اروپا محسوب میشود، اما کمتر از۴۰۰ دانشگاه دارد. قرار بود دانشگاههای کشور ساماندهی شود، اما نشد. علی رغم تاکید برنامههای توسعهای کشور، به گفته رئیس انجمن بهرهوری، رشد بهرهوری کل از سال ۸۴ تا ۹۶ یک دهم درصد بوده است. در برنامههای پنجم و ششم توسعه، رشد تولید ناخالص داخلی (رشد اقتصادی) ۸ درصد پیشبینی شده بود که باید یک سوم آن (معادل ۵/۲ درصد) از طریق بهرهوری تأمین میشد با این حال تنها ۶ دهم درصد حاصل شده است و بر اساس آمار میانگین بهرهوری در حال حاضر صفر است. قرار بود نرخ بهره وری سالها پیش اصلاح شود، اما نشد. ۸۵ درصد اقتصاد ما دولتی۲ است. یعنی از نظر سهم دولت در اقتصاد یکی از بالاترین نسبتها را در میان کشورهای دنیا داریم. دولت تبدیل به نهاد بنگاهدار اقتصادی با هزاران کارگاه و کارخانه و نیروگاه و بانک و بیمه و کشتیرانی و هواپیمایی و قطار و پالایشگاه و پتروشیمی و هتل و … است. براساس سیاستهای اجرایی اصل ۴۴ قانون اساسی، میبایست دولت از بنگاهداری رهایی مییافت و مالکیت و مدیریت بنگاههای دولتی به بخش خصوصی واقعی (نهخصولتی) واگذار میشد، اما این کار با شیوههای عجیب و غریبی رخ داد که منجر به ابداع واژه «خصولتی» (خصوصی ـ دولتی) شد و اعتراض نهادهای نظارتی - نظیر سازمان بازرسی کل کشور - را برانگیخت بعد هم مرکز پژوهشهای مجلس گفت که عملاً حجم دولت در طی سالیان اخیر، بیشتر و بزرگتر شده است و شعار «دولت کوچکتر، دولت چابکتر» عملاً در محاق فراموشی رفت. اینها بخشی از کندی عملکرد دولت - و البته دولتهای پیشین- است. کندیای که همه دولتها آن را برای دولتهای بعد به میراث میگذارند. آن هم در دنیای شتابان امروز...
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر «قطع امید از اروپا؛ گزارهای راهبردی در سیاست خارجی ایران» درج کرده که درادامه میخوانید:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار منتخبان ملت در مجلس خبرگان به نکات مهم و تعیین کنندهای در حوزه سیاست خارجی کشور اشاره فرمودند. معظم له در خصوص رفتار اتحادیه اروپا در قبال ایران تاکید کردند:"انگیزههای دشمنی اروپاییها با جمهوری اسلامی تفاوت اصولی با دشمنی آمریکا ندارد. اروپاییها در ظاهر به عنوان میانجی وارد میشوند و حرفهای طولانی هم میزنند، اما همه آنها پوچ است. اروپاییها به رغم وعدههای خود، عملاً به تحریمهای آمریکا پایبند ماندند و هیچ اقدامی انجام ندادند و از این پس هم بعید است کاری برای جمهوری اسلامی انجام دهند، بنابراین باید بهکلی از اروپاییها قطع امید کرد. "واقعیت امر این است که نوع مواجهه واشنگتن و تروئیکای اروپایی با ایران، "مصدر استراتژیک واحد" دارد. هر دو بازیگر (آمریکا و اروپا) در خصوص استراتژی" مهار ایران قدرتمند" با یکدیگر اتفاق نظر دارند. این هدفگذاری مشترک، مرهون پیوستگی امنیتی واشنگتن و شرکای اروپایی آن در ناتو است. بنابراین، "تفکیک اروپا از آمریکا"، یک گزاره راهبردی اشتباه در حوزه سیاست خارجی کشورمان محسوب میشود. موضوع دیگر در خصوص بازی تروئیکای اروپایی در قبال ایران، به "میانجی گری ظاهری" آنها باز میگردد. امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه خود را از کسوت یک "بازیگر خاطی" خارج کرده و به یک "میانجی خیرخواه" تبدیل کرده است! این در حالیاست که پاریس بخشی از خود بحران به وجود آمده محسوب میشود. همگان به یاد دارند که ماکرون برای نخستین بار و قبل از خروج ترامپ از توافق هسته ای، خواستار "تغییر برجام " از طریق گنجاندن موضوعاتی مانند توان موشکی ایران و اعمال محدودیتهای فرازمانی بر فعالیتهای هستهای ایران شد! حتی پس از خروج ترامپ از برجام، مقامات فرانسوی به رایزنیهای برجامی خود با کاخ سفید ادامه دادند، تا جایی که ماکرون در اظهاراتی وقیحانه و با وجود خروج واشنگتن از برجام، خواستار "تحدید توان موشکی" ایران شد! نکته مهم تری که در خصوص سخنان رهبر معظم انقلاب باید مدنظر قرار گیرد، عدم ایستادگی اروپا در برابر خروج واشنگتن از برجام است. با توجه به شدت وزن "بخش خصوصی" در اروپا و غلبه آن بر توان "بخش دولتی"، عملا اتحادیه اروپا قدرت مانور چندانی برای وادارسازی شرکتهای کوچک و متوسط اروپایی برای مراوده با ایران (به عنوان یکی از اصلیترین پیش شرطهای تحقق خواستههای ایران) ندارد. اما فراتر از آن، جایی که اتحادیه اروپا قدرت اقدام موثر در این معادله را داشته است نیز به صورت عامدانه از تامین منافع ایران اجتناب کرده است. به عبارت بهتر، در این معادله صرفا "نتوانستن" اروپائیان موضوعیت ندارد، بلکه باید "نخواستن" اروپائیان را نیز مدنظر قرار داد. نکته آخر، مربوط به "آینده پژوهی رفتار اروپا" میشود. بدیهی است که اتحادیه اروپا همچنان به عنوان متغیر و تابعی از ایالات متحده آمریکا در نظام بین الملل ایفای نقش خواهد کرد. این "متغیر وابسته" هرگز به یک "متغیر مستقل" تبدیل نخواهد شد! بنابراین، محاسبات راهبردی، تاکتیکی و حتی رفتاری حوزه سیاست خارجی کشورمان باید بر مبنای " وابستگی اروپا به کاخ سفید"تنظیم و تعریف شود. هر گونه وزن و جایگاهی که فراتر از آن برای "اروپای واحد" لحاظ شود، به مثابه "نقطه انحراف راهبردی" خواهد بود. سخنان اخیر رهبر معظم انقلاب در خصوص قطع امید از اروپائیان (که قبلا نیز از سوی ایشان بیان گردیده است) نه تنها در رفتار دولتمردان، بلکه باید در "نگاه " آنها نسبت به اتحادیه اروپا و خصوصا تروئیکای اروپایی ظهور و بروز پیدا کند.
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «اروپا، ایران و آینده پیش رو» منتشر کرده که به این شرح است:
حجم مبادلات مالی و اقتصادی اروپا و نداشتن استقلال سیاسی-اقتصادی این کشورها از آمریکا آنان را مجبور میکند که طرف آمریکایی را برگزینند. گرچه واضح است خودشان نیز میدانند که این موضع منطقی یا برحق نیست، اما در فضای سیاست بینالملل امروز منطق و حق جای خاصی ندارد. از همین جهت و باتوجه به این تحلیل، نباید تغییر موضع اروپا را موضوعی صرفا مرتبط با حمله به آرامکو یا مواضعی مقطعی دانست. به نظر میرسد این یک تغییر جدی در فضای سیاسی سه کشور اروپایی است؛ بنابراین ایران باید راهبردهای جایگزین خود را پیگیری کند. ایران که تا امروز قدمهای سیاسی و منطقهای خود را با دقت و حفظ صبرعاقلانه برداشته و از حرکتهای هیجانی دوری جسته است، از این به بعد نیز باید با همین عقلانیت به پیش رود. اول از همه دیپلماسی عمومی و رسانهای قوی که با گفتمان منطقی پیش گرفته شده بود، بازهم باید پیگیری شود. در این زمینه اندیشمندان کشورهای غربی مخاطب اصلی قرار گیرند. دوم این که باید در این موضوع به دیگر کشورهای اروپایی مراجعه کرد. اتحادیه اروپا خواهان حفظ است و این اتحادیه فقط شامل سه کشور -که یکی انگلیسِ درحال خروج است- نیست بلکه اروپای دوم شامل کشورهایی مانند ایتالیا، اتریش، اسپانیا، سوئیس و... است که در تصمیم گیریها اثرگذارند و باید با ارتباط گیری با این کشورها توازن سیاسی در اروپا را تا حد ممکن به سمت خود کشاند. سوم این که باید دانست وضعیت ترامپ در داخل متزلزل است. گرچه استیضاح وی احتمالا به جایی نمیرسد، اما اگر نتیجه نظر سنجیها همین طور باقی بماند، انتخابات سال آینده را باخته است. البته نباید و نمیتوانیم به چنین اموری امیدوار باشیم یا وضعیت خود را به چیزی که در دست خودمان نیست گره بزنیم، اما دانستن این موضوع میتواند به ما در گفتگو با سه کشور و استفاده از اختلافات آنها با ترامپ کمک کند. چهارم این که گفتگوهای منطقهای به ویژه برای پایان دادن جنگ یمن -که خودبهخود نوعی شکست برای سعودی است- باید پیگیری شود. کاری که میتواند توازن فشار ترامپ را کاهش دهد و منافذ اقتصادی و سیاسی برای کشور ایجاد کند. پنجم این که نباید یادمان برود همه کشورهای جهان آمریکا و سه کشور اروپایی نیست، همسایهها و کشورهای قدرتمند جهانی -مانند چین و روسیه در برهههای سخت میتوانند به ما کمک کنند بنابراین باید با پیگیری ارتباطات سیاسی، مالی، اقتصادی و... با این کشورها از طرفهای غربی به شکل کامل مستقل و بی نیاز شد کما این که هماکنون نیز این کمکها بسیار اثرگذار بوده است و هنوز جای گسترش دارد. اما همه اینها درگرو کار فعالانه در داخل کشور است. چنان چه شرایط اقتصادی داخل کشور به سمت بازیابی اقتصادی و رشد حرکت کند –آن گونه که بخش غیرنفتی به این سمت حرکت کرده است، میتوان تمام توفانهای خارجی را از سر گذراند. در واقع راهحل اصلی و نهایی در داخل کشور است گرچه باید تمام منافذ بیرونی پیگیری و تمام امکانات به کار گرفته شود. مسئولان اولا (به لحاظ منطقی) باید به داخل امید داشته باشند و ظرفیتهای آن را فعال کنند و سپس امکانات بیرونی را به کار بیندازند تا فضا برای فعالیت داخلی بیشتر و بیشتر شود. به بیان دیگر فعال کردن ظرفیتهای خارجی باید با هدف افزایش توان داخلی باشد و نه صرفا ارتباطات بی ثمر برای بخشهای مختلف کشور. از همین جهت سیاست خارجی پویا با استفاده از ظرفیتهای ممکن میتواند به کمک تولید داخلی بیاید و شرایط را برای عبور از مشکلات کنونی مهیا سازد.
• روزنامه صبح نو مطلبی با تیتر «فرهنگ؛ مظلوم و منفعل» منتشر کرده که به این شرح است:
برای چندمینبار در ماههای اخیر، رهبر معظم انقلاب نسبت به مساله نفوذ فرهنگی هشدار داده و آن را از جمله اصلیترین مشکلات کشور در کنار مساله اقتصادی دانستهاند؛ فرهنگ چونان هوا برای زندگی است و اگر مسموم یا کم شود، زیست را با دشواری مواجه میکند. از سه دهه قبل، با افول هژمونی سوسیالیستی در جهان بهعنوان آلترناتیو کاپیتالیسم، اسلام، اسلامگرایی و اسلام سیاسی در جایگاه جایگزینهای اصلی قرار گرفتند که ایران پرچمدار آن تلقی میشد؛ طبیعیترین واکنش، ازمیانبردن این نگرش برای حل مسائل جهانی بود که با استفاده از ایجاد نمایشهای کاذب (نظیر افراطگرایی داعشی)، تزلزل در فرهنگ عمومی کشورهای انقلابی و ایجاد سایش فرهنگی وسیع برای آنها در دستور کار قرار گرفت. در ایران نام این هجمه، تهاجم فرهنگی گذاشته شد و تقریبا معضلی بود که بهواسطه آمریکاییسازی جهان، همه کشورها به آن مبتلا بودند. اشاعه انقلابیگری ایرانی در منطقه، حساسیتها را افزون کرد تا جایی که امروزه بالغ بر ۴۰۰ شبکه ماهوارهای فارسیزبان، هزاران صفحه و سایت و کانال مجازی و صدها مبلغ مخرب فرهنگ بهکار گرفته شدهاند تا فرهنگ ایران اسلامی را مضمحل کنند (این وضع آرایش رسانهای را با یکی از کشورهای همسایه مقایسه کنید تا به عمق خباثت پی ببرید)؛ با این همه فشارهای مالی هر روز از دامنه فعالیتهای فرهنگی ایران کاست و در دو ساله اخیر، نخستین بودجههایی که کم شده، از این بخش بوده است. واقعیت آن است که اگر مدیران ارشد باور به دشمنی دشمن را قبول داشته باشند، در کنار آنچه برای نان شب مردم هزینه میشود، باید برای هوایشان هم فکر کنند. فرهنگ در حال مسمومشدن است؛ آن را دریابیم.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر «رویای برباد رفته باند نیویورکیها» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
مراسم هفتاد و چهارمین سالگرد سازمان ملل متحد در نیویورک در حالی برگزار میشود که میزبانی ناشایست آمریکا و اقدام غیر قانونی این کشور مبنی بر عدم صدر روادید برای اعضا عضو این سازمان، و محور بودن اهداف فردی و کشوری به جای نگاه جهانی داشتن در سخنرانی بزرگان اروپا همچون انگلیس و فرانسه در کنار آمریکا بیش از گذشته لزوم تغییر در مقر سازمان ملل و ساختار اجرایی آن بویژه تغییر ساختار تصمیم گیر از شورای امنیت به مجمع عمومی را بیش از پیش آشکار ساخت. از نکات قابل توجه در نشست امسال رویکرد تامل برانگیز سه کشوراروپایی آلمان، انگلیس و فرانسه در قبال جمهوری اسلامی ایران بود بگونهای که آمریکا در وضعیتی ذوق زده، از همسویی کامل این کشورها در قبال ایران گفت. مروری بر رفتار این کشورها نشان میدهد که آنها در سخنرانیها و نیز صدور بیانیهها تلاش کردند تا چند اصل را در قبال جمهوری اسلامی اجرایی سازند. نخست سیاست فشار حداکثری بوده است طرح ترامپ اصل فشار حداکثری یعنی افزایش و اجرای تمام گزینههای اقتصادی علیه ایران است. در نیویورک سه کشور در کنار آمریکا تلاش کردند تا این فشارها را تشدید کنند که تحریم بانک ملی ایران، بیانیه ضد ایرانی سه کشور در باب آرامکو، طرح مباحث موشکی و منطقهای و اتهام زنیهای حقوق بشری را میتوان در این چارچوب دانست. دوم سیاست یارگیری است که امریکا با ردیف کردن کشورهای اروپایی، عربی و برخی کشورها مثل کانادا و کشورهای کوچک و ذرهای سعی کرده تا چنان وانمود کنه که اجماعی جهانی علیه ایران صورت گرفته است تا خود رو در اجماع سازی مقتدر نشان دهد. کشورهای غربی سعی کردهاند تا با این رفتار به زعم خود ایران را در میان مجموعهای از مخالفان نشان دهند و به نوعی انزوای ایران را مطرح سازند. ادعایی که البته رویکرد سران و مقامات بسیاری از کشورها به دیدار با رئیس جمهوری و وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران، چندان دوان نیاورد. جایگاه ایران چنان بوده که حتی کشورهای اروپایی نیز نتوانستد از آن چشم پوشی کنند و دیدار سران آلمان، انگلیس و فرانسه با روحانی را در این چارچوب میتوان دانست. سوم آنکه بخش عمده طراحی سه کشور و آمریکا که میتوان از آنها با عنوان باند نیویورکیها یاد کرد، سیاست سردرگم سازی است. اصلی که در سازمان ملل با ترکیب سیاستهای یارگیری و فشار حداکثری صورت میگیرد ایجاد یک نوع سردرگمی میان مردم ایران و البته مسئولان است. در باب مردم ایران ایجاد فضای یاس از سیاست مقاومت فعال و اینکه مقاومت و اجرای گام به گام تعلیق برجامی و توان موشکی و منطقهای دستاوردی جز تشدید فشار نداره پس باید تسلیم شد. آنها برآن بودهاند تا چنان القا سازند که مقاومت دستاوردی ندارد و هرآنچه غرب بخواهد همان میشود تا ملت ایران را از رویکرد به کار و تلاش باز دارند. آنها بر آن بودهاند تا در باب مسئولان نیز این اشتباه محاسباتی را ایجاد کنند که دیگر توان مقاومت وجود نداره و باید تسلیم مذاکره شد تا به اصطلاح با دست پر برگشت. مجموع این اهداف سوی دولتمردان سه کشور اروپایی و آمریکا در حالی پیگیری شد که سخنرانی رئیس جمهوری اسلامی ایران در مجمع عمومی و مواضع مطرح شده از سوی وزیر امور خارجه در باب عدم رویکرد به مذاکرات تحت شرایط فشار و تحریم و نیز یکصدایی ملت و مسئولان در داخل ایران مبنی بر عدم اعتماد به وعدههای اروپا و آمریکا، عملا این سیاستها را ناکام ساخت. در این میان بررسی رفتاری غرب نشان میدهد که آنها با ابزارهای جدید به دنبال پیگیری همان برنامههای قبلی و حتی جبران شکست نیویورک هستند. محور این رفتارها در فضای رسانهای و تبلیغاتی نمود بیشتری دارد تا هم بر شکستشان سرپوش گذارند و هم چشم امید به اشتباه محاسباتی مسئولان دوختهاند تا شاید در لوای این وضعیت بتوانند زیادهخواهی خود را تحمیل کنند. بخشی از این سیاست در قالب بزرگنمایی اثرات تحریمها صورت میگیرد که تکیه کلام راهبردی آنها نیز افزایش و تشدید تحریمهاست که برجسته سازی تحریمهای قدیمی همچون تحریم بانک مرکزی در لوای تحریم جدید نمودی از آن است. بعد دیگر تحرکات غرب در قالب اتهام زنی در شورای حکام و آژانس بین المللی انرژی اتمی است حال آنکه آژانس بارها بر صداقت ایران در اجرای تعهداتش مهر تایید زده است. نکته مهم آنکه اروپا از هم اکنون جوسازی ادعای خروج احتمالی از برجام رابا درج مقالهای در گاردین در پیش گرفته است و سعی دارد تا ایران را از پیامدهای این خروج بترساند در حالی که تمام شواهد نشان میدهد که اروپا تاکنون به هیچ تعهدی عمل نکرده و عملا برجام را کنار نهاده و ادعای خروج آن از برجام یک بلف ریاکارانه است. ادعاهایی مانند آنچه روزنامه گاردین در باب خروج سه کشور اروپایی از برجام عنوان کرده یک بازی رسانهای است که هیچ پشتوانه عملی ندارد و اروپا به خوبی میداند که توان چنین کاری را ندارد و از سوی دیگر ماندن یا خروجش در برجام تاثیری ندارد چرا که به هیچ تعهدی عمل نکرده و چنانکه رهبر انقلاب تاکید کردهاند اروپا را نیز باید در کنار آمریکا کنار گذاشت و آنها رسما مردود شده اند. اما حوزه دیگر رفتاری اروپاییها و آمریکا تشدید ادعاها در باب تحولات منطقه و البته القا تصور جنگ است. آنها با مباحث ساختگی و نخ نما همچون مسئله آرامکو سعی در منفی نشان دادن جایگاه منطقهای ایران دارند و هم زمان با طرح مباحثی همچون اعزام نیرو به منطقه به القا تصور جنگ میپردازند تا از یک سو سیاست ترس و هراس در میان ملت و مسئولان ایران را اجرایی سازند و از سوی دیگر افکار عمومی جهان را با ترساندن از جنگ به همراهی با خود ضد ایران سوق دهند. روندی که تاکید ایرانیان بر آمادگی برای پاسخگویی قاطع به هر تهدیدی و نیز رویکرد جهانی به مخالفت با سیاست فشار بر ایران، با ناکامی همراه شده است. به هر تقدیر میتوان گفت که سه کشور اروپایی و آمریکاییها و البته چند کشور عربی و صهیونیستها که میتوان آنها را باند نیویورکیها نامید که نتوانستهاند در نیویورک به اهدافشان دست یابند و رویاهایشان بر باد رفته، به دنبال اجرای سیاستهای تبلیغاتی و رسانهای خواهند بود که مقاومت فعال و یکپارچگی مردم و مسئولان ناکامی این سیاست را نیز رقم خواهد زد.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با مضمون «کسری بودجه، تورم و ترفند دولتها» منتشرکرده که به این شرح است:
نباید تصور کرد که توسل به «چاپ پول» برای تامین مالی کسری بودجه از ابداعات دولتهای ما یا حتی پدیدهای جدید است. در طول تاریخ، به ویژه در سدههای میانه، حکام و پادشاهان مختلف نیز اغلب با آنچه میتوان «کسری بودجه» نامید مواجه بودند، یعنی خرجشان از دخلشان بیشتر بوده و شیوه کم و بیش مشابهی نیز برای جبران این کسری به کار میگرفتند. یادمان باشد که پولهای کاغذی، که فاقد ارزش ذاتی هستند و «پول نشانهای» ۵ نامیده میشوند، صرفنظر از چند استثنا، پدیده نسبتا جدیدی در تاریخ هستند. پیش از آن و در طول تاریخ، پول در نقاط مختلف جهان بهصورت سکههایی بود که از طلا، نقره یا مس برای معاملات بزرگ و کوچک مورد استفاده قرار میگرفتند. سکهها واجد ارزش ذاتی بودند و ارزش هر سکه بستگی به وزن و عیار فلزی داشت که از آن ساخته شده بود. معمولا سکهها، به ویژه سکههای طلا و نقره، نوشتههایی روی خود داشتند و به مهر پادشاه یا حکام مناطق مختلف ممهور بودند. در این شرایط حکومتی را در نظر آورید که بر اثر چند سال جنگ یا به سبب دست و دلبازی پادشاه و اختلاس «اطرافیان» یا به دلیل کاهش مالیات و خراج ناشی از خشکسالی و فقر مردم، گرفتار دخل و خرج نامتعادل شده است. در این حکومت مداخل پاسخگوی مخارج نبود و به اصطلاح امروزی «کسری بودجه» وجود داشت. اگر روشهای معمول کاهش هزینهها یا افزایش درآمدها عملی نمیبود (مثلا توقف هزینههای جنگ مقدور نبود یا مهار ولخرجی و اختلاس اطرافیان قدرتمند خطر نوعی کودتا را در پی داشت یا افزایش مالیات و خراج، شورشهای مردمی را محتمل میساخت)، حکومت خود را با بحرانی ظاهرا علاج ناپذیر مواجه میدید. در این شرایط قاعدتا برای مغزهای جوینده و خلاق، پی بردن به این ترفند که با جایگزینی چند درصد مس به جای نقره در سکههای نقرهای، میتوان موجودی خزانه را به سرعت افزایش داد، نباید چندان دشوار بوده باشد. جایگزینی طلا و نقره موجود درسکههای رایج، با فلزات و آلیاژهای کمارزشتر (که البته مخفیانه و بدون تغییر در نام و قیافه سکهها صورت میگرفت) بهطور معجزهآسایی شکاف میان خرج و دخل حکومت را پر میکرد و مشکل موجود را فیصله میداد. تاثیر ماندگارتر این ترفند، افزایش عمومی قیمتها (تورم) بود که البته مدتی بعد تحقق مییافت. از آنجا که سکههای جدید و کمارزشتر، همان عنوان و همان شکل و شمایل سکههای قبلی را داشتند، تغییر ماهوی آنها تا مدتی مخفی میماند. اما نه برای همیشه. دیر یا زود راز سکههای جدید برملا میشد. شاید به واسطه شایعاتی که از ضرابخانه سرچشمه میگرفت و شاید هم از سوی بازرگانان شکاکی که عیار سکههای جدید را آزموده بودند. در هر حال ازدیاد سکههای در گردش و افزایش تقاضایی که در بازار پدید میآمد (و عامل افزایش قیمتها نیز همین بود) میتوانست خود موجبی برای هوشیاری صرافان یا بازرگانان گوش به زنگ باشد. در این شرایط، نخستین واکنش مشهود در بازار، جایگزینی سکههای جدید به جای سکههای قدیمی در معاملات بود. با سرعتی اعجابانگیز، سکههای با ارزشتر قدیم از گردش خارج و در صندوق صرافان پنهان میشدند یا مستقیما راه خود را به خزانه مییافتند تا تبدیل به سکههای جدید؛ البته به تعداد بیشتر شوند. رواج سکههای جدید، با ارزش ذاتی کمتر، اما به تعداد بیشتر، موجب افزایش قیمت همه کالاهای دیگر نسبت به سکهها میشد. خلاصه اینکه مقامات حکومتی، به برکت این سیاست که «غش در عیار» نامیده میشد، بخشی از تولید اجتماعی را از دست مردم درآورده و خود تصاحب کرده بودند. آنچه واقعا رخ میداد این بود که به اندازه افزایش معجزهآسای درآمدهای حاکمان، از مردم خراج یا مالیات گرفته شده بود. مالیاتی اعلام نشده، اجباری و فراگیر. اگر حکومت، به یمن در دست داشتن سکههای بیشتر میتوانست مثلا ۱۰درصد بیش از گذشته در بازار خرید کند، با فرض ثابت ماندن تولید، قاعدتا این خرید اضافی باید معادل کاهش سهم شهروندان بیخبر از همه جا از تولید اجتماعی باشد و به بیان سادهتر، اضافه خرید و مخارج حکومت از کیسه شهروندان رفته بود. محمل این انتقال قدرت خرید نیز البته همان افزایش عمومی قیمتها (تورم) بود که به دنبال افزایش تعداد سکهها و به زبان امروزی «افزایش حجم پول در گردش»، پدید میآمد. کارآمدی و جذابیت این سیاست برای حاکمان موجب شد که «غش در عیار» به مدت بیش از ۱۵۰۰ سال به سیاستی رایج درمیان حکمرانان بیتدبیر و کارنابلد در سراسر جهان تبدیل شود. با این تفاصیل، آیا دولتمردانی که برای جبران کسری بودجههای خود، اغلب به دریافت وام از بانک مرکزی یا بانکها توسل میجویند و به بهای افزایش بی رویه نقدینگی و تورمی که به دنبال میآورد، مشکل کسری بودجه خود را حل و فصل میکنند، راز جدیدی را کشف کردهاند؟
• روزنامه ایران مطلبی با عنوان «روحانی قدرت ایران را نمایش داد» درج کرده که به این شرح است:
مجمع عمومی سازمان ملل متحد امسال به وضوح به عرصه منازعه دیپلماتیک ایران و امریکا تبدیل شده است. این منازعه را نباید فقط به موضعگیری رسمی رؤسای جمهوری دو کشور در سخنرانیهای خود و مصاحبههای وزرای خارجه ایران و امریکا محدود کرد. این در حالی است که اغلب بازیگران مهم جهان در خلال نشست جاری سازمان ملل بر کاهش تنش میان ایران و امریکا و یافتن راهکاری جهت نجات برجام متمرکز شدند. تحلیل ملاقاتهای دیپلماتیک رؤسای کشورهای مطرح جهان با رئیسجمهوری ایران و بهطور مشخص حضور رهبران فرانسه، انگلیس و آلمان در محل اقامت روحانی در نیویورک در یک گزاره خلاصه میشود. کاهش تنش میان ایران و امریکا. رهیافتی که از مدتها پیش با ارائه ابتکارعمل از سوی امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه آغاز شد و بهرغم پیچ و خمها و دشواریها با جدیت دنبال میشود. مکرون رایزنیهای فشردهای را با آقای روحانی در نیویورک به جریان انداخته است و در حالی که بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس هم طی روزهای گذشته به او پیوسته بود، تلاش زیادی به عمل آورد فاصله دیدگاههای ایران و امریکا را برای برونرفت از بحران برجام کم کند. نکته دیگر که در این رابطه باید بهطور جدی مورد توجه قرار داد چند اتفاقی است که قبل از ورود آقای روحانی به نیویورک رخ داد که نباید آنها را دستکم گرفت. اول اینکه جنگ افروزان دستگاه ترامپ، با خواست و اراده شخص رئیسجمهوری امریکا، یکی پس از دیگری یا کنار گذاشته شدند یا مجبور به عقبنشینی و همراهی با مواضع ترامپ شدند. بهطور مشخص میتوان به برکناری مفتضحانه جان بولتون، یکی از کلیدیترین چهرههای دستگاه سیاستگذاری امریکا اشاره کرد. همچنین مایک پمپئو، وزیر خارجه امریکا عملاً به تعدیل سیاست خصمانه خود و همراه شدن با دیدگاه ترامپ روی آورد چنانکه او از ۱۲ شرطی که برای مذاکره با ایران مطرح کرده بود، عقبنشینی و در کنار رئیسجمهور امریکا از گفتگوهای بدون پیششرط با ایران صحبت کرد. مسأله اخراج بولتون از دولت امریکا را نباید دستکم گرفت، او نماد ضدیت با ایران و همبستگی با گروههای برانداز ایران و سمبل کوبیدن بر طبل جنگ در همراهی با نتانیاهو و رژیم غاصب صهیونیستی بود. نکته دیگر در این رابطه، اصرار ترامپ بر مذاکره با مقامهای ایران حتی در سطح دیدار با وزیر خارجه بود. این مسأله را میتوان به دو شکل تفسیر کرد؛ اول نیاز ترامپ به گفتگو با ایران برای بهرهبرداری در انتخابات آتی امریکا و دوم درک درست او از ظرفیتهای بیبدیل ایران در منطقه است. این همان استدلالی است که حتی ریگان را وادار کرد در توجیه اعزام مک فارلین به تهران در برابر مردم امریکا به آن اعتراف کند. مسأله دیگر وقوع رویدادهای مهمی، چون سرنگونی پهپاد امریکایی و نوع عکسالعمل امریکا مقابل این رویدادها پیام روشنی به جهان داشت و نشان داد که این کشور تا چه اندازه به جایگاه و اقتدار منطقهای ایران واقف است. پیدا بود که نوع مواجهه ترامپ با این رویدادها، چندان خوشایند اسرائیل، عربستانسعودی و حتی برخی کشورهای منطقه نباشد. رئیسجمهور امریکا حتی پس از گزارش وزیر دفاعش درباره موضوع آرامکو به صراحت باور خود را به راهحلهای دیپلماتیک و گفتگو با ایران تکرار کرد. در حالی که همه بر این باور بودند که بعد از آن او به تهدید شدیدتر ایران و کوبیدن بر طبل جنگ ادامه خواهد داد. نکته آخر اینکه فضای بینالمللی در رابطه با ایران و رویدادهای منطقه خاورمیانه فضای بشدت ملتهب است. آقای روحانی در سخنرانی خود هم اقتدار ایران را به نمایش گذاشت و هم باب مذاکره را نبست. مطالبه ایران کنار گذاشتن همه تحریمها از سوی امریکا و بازگشت به میز مذاکره براساس برجام است. اگر مطالبه ایران برای برونرفت از این بحران انجام ملاقات دوجانبه است، این امر نیازمند وجود یک محلل است. اگرچه ترامپ بارها گفته که نیازی به طرف سوم یا میانجی وجود ندارد و ایرانیان میدانند کجا و چطور با ما صحبت کنند، اما این یک شعار پوچ تبلیغاتی است؛ زیرا او بهخوبی میداند که در این شرایط نه ایران پای میز مذاکره مینشیند و نه امکان مذاکره وجود دارد. این محلل اکنون در عرصه حضور دارد و آن آقای مکرون و ابتکاری است که اگرچه زوایای آن برای ما مشخص نیست، اما به نظر میرسد گزاره تعدیل در برابر تعدیل را دنبال میکند. به این معنی که امریکا بخشی از تحریمها را بردارد و ایران از گامهای سهگانه کاهش تعهدات برجامی خود برگردد. اگر ما در این شرایط بتوانیم با دیپلماسی قدرتمندانه و هوشمندانه ابتکار مکرون را تکمیلتر نموده و مطالبه ایران را به گونهای که امریکا وادار به بازگشت به برجام شود، مورد پیگیری قرار دهیم، میتوان امیدها برای حفظ برجام را زنده نگاه داشت. بر پایه چنین ابتکاری که به نوعی در سخنرانی آقای روحانی هم مورد اشاره قرار گرفت، میتوان محتوای برجام را حفظ کرد هر چند اگر لازم باشد تغییراتی هر چند ظاهری در آن رخ دهد. این اقدام میتواند مشابه همان کاری باشد که درباره نفتا انجام شد؛ زیرا توافق نفتا میان آمریکا، مکزیک و کانادا حفظ شد، اما طرفین پذیرفتند که نام آن را تغییر دهند. به نظر من این نکته در سخنرانی آقای روحانی هم بهطور مشخصی گفته شده بود و ایران باید این نکته را مدنظر قرار دهد. از سوی دیگر رئیسجمهوری ایران برای حلوفصل بحرانهای جاری منطقه خاورمیانه طرحی موسوم به «ائتلاف برای امید» و «ابتکار صلح هرمز» مطرح کرد. این در حالی است که پیششرط موفقیت اجرای این طرح پیگیری آن از طریق کشورهایی، چون عربستان، امارات و قطر، عمان و کویت است. اما اکنون دو عنصر اصلی یعنی امارات و عربستان عناصر مفقودهای هستند و بعید به نظر میرسد امکان گفتگو میان ایران و این کشورها مهیا باشد. به باور من اگر اتفاق اول شکل بگیرد، یعنی امکان گفتوگوی ایران و امریکا فراهم شود، تأثیر بسیار مهمی در اراده عربستان و امارات برای ورود به بحث درباره ابتکار عمل منطقهای آقای روحانی فراهم خواهد شد.