شاهراهی به سوی سراب! / قورباغه چشمزرد و کرکس مصری یا...؟!
• روزنامه حمایت مطلبی با تیتر «شاهراهی به سوی سراب!» منتشر کرد که به این شرح است:
«استیو منوچین»، وزیر خزانه داری آمریکا پس از آنکه چندی پیش به دستور ترامپ، تحریم مجدد بانک مرکزی را این بار با برچسب «تأمین مالی تروریسم» اعلام کرد، اذعان نمود که تحریمها به سقف خود رسیده؛ به این مفهوم که تحریمی برای اعمال باقی نمانده و تأکید میکند که برای فشار آوردن بر جمهوری اسلامی باید از کشورهای ثالث خواست که این رویه را در دستور کار خود قرار دهند. این نکته قابل تأملی است؛ چرا که فقط کشورمان نیست که بی اثر بودن تحریمها را اعلام کرده و بر عدم عقب نشینی ایران از مواضع اصولی خود تصریح نموده است، بلکه در حال حاضر، مقامات کشورهای دنیا حتی در داخل آمریکا تأکید دارند که محدودیتهای اقتصادی و دشمنیها نتوانسته انقلاب اسلامی را به زانو در آورد و به پذیرش مذاکره وادار کند. این حقیقت اکنون، به دستمایهای برای ایجاد امواج تند انتقادی علیه کاخ سفید تبدل شده، در حال حاضر، ترامپ و تیم متوهمش متهمند که در تحلیل صحیح از قدرت ایران، به خطا رفته اند و شرایط متشنج موجود را محصول سیاستهای غلط و راهبرد به اصطلاح «فشار حداکثری» تحلیل میکنند. حتی در اتهام زنیها و اکاذیبی که اخیراً متوجه کشورمان کردهاند، رسانهها و مسئولین اسبق آمریکا از جمله «جان کری»، وزیر امور خارجه دولت اوباما تأکید کردهاند که شرایط موجود، نتیجه جنگ اقتصادی واشنگتن علیه ایران است. افکار عمومی آمریکا نیز غائله آفرینی و هیاهوی کاخ سفید را مسبب اوضاع فعلی میدانند و معتقدند که خروج یکجانبه ترامپ از برجام، وی را به نتیجه مطلوب و مورد نظر نخواهد رساند. علاوه بر این، فضا علیه تیم تصمیمگیر و تصمیمساز ترامپ آنچنان تند است که نامزدهای ریاست جمهوری سال آینده آمریکا از آن برای جلب آرای مردم استفاده کرده و بازگشت به برجام به همراه لغو تحریمها را وعده میدهند! نکته اینجاست که عملکرد به ناحق، خلف وعده و فریبکاری، مختص دولت ترامپ یا جمهوری خواهان نیست و در دولتهای پیشین این کشور نیز چنین رویهای معمول بوده است. آمریکاییها ثابت کردهاند که به تعهدات خود پایبند نیستند و ربطی به جمهوریخواه و دموکرات بودن آنها هم ندارد؛ کما اینکه در شانه خالی کردن از الزامات برجامی، اوباما و ترامپ، گوی سبقت را از یکدیگر ربودند. افزون بر این، علیرغم اینکه در «برنامه جامع اقدام مشترک» امتیازات فراوانی به دست آوردند و در مقابل، به جای واگذاری امتیاز، وعده سرخرمن رفع موانع متعدد از سر راه ایران را دادند، ولی از عمل به همین تعهدات اندک نیز شانه خالی کردند. گفتنی است که «مایک پمپئو»، وزیر خارجه آمریکا و رئیس سابق سازمان اطلاعات مرکزی این کشور در سخنرانی خود در دانشگاه «ایاند ام» تگزاس علناً اذعان کرده بود که «در دوره ریاست من بر سیا، دروغ میگفتیم، فریبکاری و دزدی هم میکردیم. ما برای یادگیری اینها یک دوره کامل آموزشی داشتیم.» این موارد، نه فقط در یک سازمان دولتی، بلکه بر تمام حاکمیت آمریکا تسری پیدا کرده و خلف وعده، دروغگویی و فریبکاری که آخرین مصداق آن را در اتهام زنی به ایران در ماجرای آرامکو دیدیم، بنمایه سیاستورزی این کشور را تشکیل میدهد. مقامات کاخ سفید گویا فراموش کردهاند که چنانچه ایران با قدرت نظامی خیرهکننده خود به تأسیسات نفتی عربستان حمله کرده بود، این کشور قرونوسطایی حتی قادر به صادرات یک قطره از نفت خود نبود. آمریکا و غرب میدانند که جمهوری اسلامی در این حمله دست نداشته، اما اگر بپذیرند که یمنیها با یک ضربه، بیش از نیمی از صادرات نفت آنها را متوقف کردهاند، در واقع، اعترافی بزرگ و بیسابقه به شکست خود در حمایت از پدر جدتروریستها نمودهاند. این در حالی است که بخشی از اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی در فاصله زمانی آغاز قیام مردم تا پیروزی انقلاب اسلامی، نشان میدهند که آمریکا از رابطه با ایران و برخورداری از سفارتخانه برای توطئه علیه کشورمان از جمله جعل اسناد، شنود، نفوذ، استخدام جاسوس، حمایت از گروههای تروریستی، تلاش برای کودتا و ... سوءاستفاده میکرده است، بنابراین، حتی احیای روابط هم قادر نیست که از عمق خصومتورزی شیطان بزرگ علیه کشورمان بکاهد، چه رسد به مذاکره که به طریق اولی از غلظت دشمنی یانکیها کم نمیکند. با این حساب، اصرار بر عدم مذاکره با کاخ سفید، هم مبنای منطقی دارد و هم بر پایه تجربه بنا نهاده شده است. کوبیدن بر طبل مذاکره با آمریکا از سوی ترامپ، با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن موضوع گفتگو با کشورمان از جانب وی، از این منظر قابل واکاوی است که کلیددار کاخ سفید، نیازمند به دست آوردن چیزی درباره ایران است که سلفش اوباما در حصول آن عاجز بود. در حقیقت، مذاکره با مقامات جمهوری اسلامی برگ برنده او برای پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ به شمار میرود و ابداً اعتقادی به وفای به عهد در برابر جمهوری اسلامی ندارد؛ کما اینکه در سخنرانی روز گذشته خود در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، دیدگاه و ایدئولوژی هیئت حاکمه آمریکا نسبت به ایران را با سخیفترین الفاظ بیان کرد؛ لذا فرو غلطیدن در تله مذاکره با چنین فردی و کسانی که این دیدگاه را نمایندگی میکنند، امضای رضایتنامه تضییع حقوق مردم ایران تلقی میشود. از سوی دیگر، نباید فراموش کنیم که آمریکاییها وعدههای رنگارنگ گشایشهای اقتصادی به کره شمالی، لیبی و بسیاری از کشورها دادهاند و خلاف آن عمل کردهاند. در مقابل همکاری جمهوری اسلامی علیه تهدید طالبان در دهه ۸۰ نیز کشورمان را بخشی از محور شرارت نام نهادند. تجربه برجام نشان داد که آنها فقط در پی کسب امتیاز در جادهای یکطرفه هستند، نه داد و ستدی منصفانه. توافق هستهای با همه تلخیها و خسارات محضی که به همراه داشت، یک فایده بزرگ نیز داشت و آن اینکه مذاکره و عقد قرارداد با آمریکا و غرب با هدف بهبود اقتصاد و رونق معیشت، شاهراهی به سوی سراب است. شدت بدعهدی آمریکا چنان بود که حتی بعضی از کسانی که برای گفتگو با آمریکا جشن میگرفتند نیز به کلید واژه «عدم اعتماد» به کاخ سفید ایمان آوردهاند، چون خلف وعدههای پیدرپی واشنگتن، اجماع معناداری در داخل علیه آمریکا ایجاد کرده است. طرفه آنکه نمیتوان از فرافکنی برخی که ضعف و ناکارآمدی خود را به پای تحریمها میگذارند و در کشاکش جنگ اقتصادی، گرای مذاکره میدهند، غافل شد. راهکار برونرفت از وضعیت موجود، توجه صرف به توانمندیهای داخلی و ظرفیتهای بیشمار از حیث منابع و نیروی انسانی است، چرا که یکی از اغراض آمریکاییها برای انداختن پوست خربزه مذاکره زیر پای برخی مسئولین، مشغول کردن آنان به وعدهها و در نتیجه، غفلت از ظرفیتهای درونی است؛ توطئهای که به طور حتم به سر منزل مقصود نخواهد رسید.
• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان «قورباغه چشمزرد و کرکس مصری یا...؟!» درج کرده که به این شرح است:
سال گذشته همین روزها بود که اتوبوس حامل دانشآموزان مدرسهای در شهر ضحیان استان صعده یمن، از اردویی تفریحی بازمیگشتند. این اردو، جشن پایان دوره حفظ قرآن آنان بود. ساعت ۸ و ۲۰ دقیقه صبح، راننده اتوبوس را در بازاری شلوغ متوقف کرد تا بچهها خوراکی بخرند. چند دقیقه بعد یک جنگنده سعودی بمبی لیزری به وزن ۲۲۷ کیلوگرم را به سوی اتوبوس شلیک کرد. در این حمله ۵۴ نفر کشته شدند. ۴۵ تن از قربانیان، کودکان این اتوبوس مرگ بودند که اغلب آنان زیر ۱۰ سال سن داشتند و کولهپشتیهایی با آرم یونیسف به آنها داده شده بود. اما کولهپشتیهای آبی رنگ یونیسف که با عنوان کمکهای بشردوستانه به آن کودکان داده شده بود، حریف معامله تسلیحاتی آلسعود و وزارت خارجه آمریکا نبودند. معاملهای که یکی از اقلام آن بمب MK۸۲ ساخت شرکت لاکهید مارتین بود. حسین الاجری ۱۱ ساله تنها بازمانده این حمله وحشیانه بود. پدر حسین دو سال پیش در حمله هوایی دیگری جان خود را از دست داده بود. رژیم آلسعود تا آن زمان ۱۸ هزار حمله هوایی به یمن کرده بود. سازمانهای به اصطلاح بینالمللی برای گرم شدن زمین و تغییرات آب و هوایی هزار و یک خیمه شببازی به راه میاندازند و از خرج کردن معصومیت چهره دخترکی ابا ندارند، اما نه در رسانهها و نه در سازمان ملل و یونیسف و پارلمان اروپا و کنگره آمریکا و امثال این سالنهای خیمهشببازی، جایی برای حسین نیست که بگوید جهان متمدن غرب، این حامی حقوق بشر، مدافع حقوق کودکان و زنان و حتی سگها و گربهها چگونه همکلاسیهای او را به معنای واقعی کلمه سلاخی کردند. اگر اندکی صداقت و شرافت وجود داشت این حسین الاجری بود که باید در برابر سران کشورهای دنیا قرار میگرفت و میپرسید؛ شمایی که حتی نگران انقراض مرغ مگسخوار، کرکس کالیفرنیا، گوریل کوهستان، سمندر اندرسون، میمون سیاه کاکلدار، کرگدن جاوهای، تیزشاخ عربی، قورباغه درختی چشمزرد، لاکپشت ماداگاسکار، کرکس مصری، پلنگ برفی و یک دوجین دیگر پرنده و چرنده و خزنده هستید، «چطور رویتان میشود» چشم خود را به روی کشتار دوستان من ببندید؟ وقتی هر ۱۰ دقیقه یک کودک یمنی جان میدهد، چطور رویتان میشود که از حقوق بشر و کودکان بگویید؟ اما جهان بیعارتر و سران آن گستاختر از این حرفها هستند. نفت سیاه عربستان رنگینتر از خون سرخ کودکان یمنی است. آنها میتوانند کودکان یمنی را بکشند، اما یمنیها حق ندارند و نباید به تاسیسات نفتی عربستان نگاه چپ کنند. کارشناسان غربی گفتهاند حمله به آرامکو آلودگی زیست محیطی داشته است! ریختن خون یمنیها البته مشکلی برای محیط زیست ندارد. فروردین سال گذشته وقتی فلسطینیها در غزه برای در امان ماندن از گلوله تکتیراندازان رژیم وحشی و کودککش اسرائیل، لاستیک آتش میزدند، سخنگوی دولت نتانیاهو گفت: سوزاندن لاستیکها باعث انتشار سموم و آلایندهها شده و باعث فاجعه محیطزیستی میشود! آقای ظریف وزیر امورخارجه کشورمان در نیویورک گفته است شاخه زیتون روی میز است. آقای ظریف! ترامپ و ماکرون و جانسون زبان شاخه زیتون را میفهمند؟! سه کشور اروپایی طرف قرارداد ایران در برجام بیانیه رسمی داده و در قضیه حمله به آرامکو، ایران را متهم کردهاند. طبق کدام سند و مدرک؟ هیچ! همانهایی که در جنایت جنگی یمن دست دارند و دستشان که نه، کل هیکلشان آغشته به خون یمنیهاست، با کمال وقاحت میگویند ایران باید درباره ثبات در منطقه مذاکره کند. از نظر آنها ثبات یعنی مردم مظلوم منطقه دست خود را بالا ببرند و پذیرای بمبهای اهدایی آنان باشند. این یعنی ثبات! اما اگر کسی در برابر تجاوز از خود دفاع کرد و زیر بار حرف مفت و زور نرفت، عامل بیثباتی است و باید محاکمه شود. امروز قرار است رئیسجمهور کشورمان در سازمان ملل سخنرانی کند. آقای روحانی باید بپرسد شمایی که حتی به یک مورد از تعهدات قبلی خود عمل نکردید، چطور رویتان میشود از مذاکره و توافق جدید حرف بزنید؟ شمایی که عامل اصلی جنایت و ناامنی در منطقه هستید، چطور رویتان میشود از امنیت و ثبات دم بزنید؟ این روزها سالروز آغاز جنگ تحمیلی هشت ساله است. هنوز زندهاند پدران و مادرانی که چشم انتظار خبری، پلاکی، تکه استخوانی از جگرگوشه خود هستند. مردم ایران فراموش نکردهاند چه کسی صدام را تا بن دندان مسلح کرد و به جان ملت ایران انداختند. اگر آن روز هم چشم امید ملت ایران به کمک و پادرمیانی شما بود که نه از تاک نشان میماند نه از تاکنشان. مشکل غرب آن است که جمهوری اسلامی به طرز شگفتانگیزی قواعد بازی را تغییر داده است. اگر تا چند دهه پیش این آمریکاییها بودند که به راحتی تصمیم میگرفتند چه بلایی سر کدامین سرزمین و مردمانش بیاورند و هزینهای ندهند، اینک باید شاهد انهدام پهپاد پیشرفته خود باشند و کاری از دستشان ساخته نیست. گمان میکردند یمن ضعیفترین حلقه محور مقاومت است و از همین حلقه چنان سیلی خوردهاند که هنوز از گیجی آن درنیامدهاند. فهم و هضم این تحولات برای دستگاه محاسباتی غرب که همه چیز را با دلار و بشکه نفت حساب و کتاب میکند، ناممکن است. تجاوز، وحشیگری و استعمار میراث و شیوه غرب است. ترامپ، ماکرون، جانسون و مرکل فرزندان همان کسانی هستند که تا یک قرن پیش، سیاه پوستان آفریقایی را در باغ وحشهای انسانی به نمایش میگذاشتند. استعمار و بردهداری تنها پوستاندازی کرده و تغییر شکل داده است. اینجاست که ملتهای مستضعف و تحت ستم جهان، به دنبال روزنهای برای رهایی و نقطهای به سوی روشنایی میگردند. این نقطه که میرود تا مرکز جهان شود کربلاست. چهکسی فکرش را میکرد در عاشورای سال ۲۰۱۹ میلادی در کشور غنا در غرب آفریقا و ساحل اقیانوس اطلس که تا نیمه قرن بیستم تحت استعمار انگلستان بود و زبان رسمی آن نیز امروز انگلیسی است، مردمی با سربند یا حسین (ع) و «هیهات منا الذله» در حالی که به زبان بومی خود (هوسایی) نوحه میخوانند و سینه میزنند، ترجیعبند نوحهشان بندی از نوای حاج صادق آهنگران در دوران دفاع مقدس باشد که؛ سوی دیار عاشقان به کربلا میرویم، آن هم با زبان فارسی شیرین!
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان «زمستان میگذرد» درج کرده که در ادامه میخوانید:
باوری در میان پیشینیان وجود داشت که معمولا در اواخر زمستان و زمانی که هوا رو به گرمی میرود، یکباره شرایط تغییر میکند و هوا آنقدر سرد میشود که حتی برف میبارد. در این مواقع، اصطلاحا میگفتند زمستان دارد زور آخرش را میزند و دلش نمیآید تمام شود. حالا این قصه روزگار ماست، ۷۵ ماه پیش، دولتی در کشورمان بر سر کارآمد که عمده نگاه و امیدش به خارج از مرزها بود، همان دولتی که رئیسش معتقد بود چرخ سانتریفیوژ باید بچرخد، چرخ زندگی مردم هم باید بچرخد، همانکه میخواست گذرنامه ایرانی را به عزت برساند و حالا در دو سال آخر دولتش، خودش هم بهسختی برای حضور در سازمان ملل روادید دریافت میکند و برخی از تیم همراهش، از سفر جا میمانند. حالا و پس از شکست برجام و در نگاه کلانتر، شکست فکر و ایدهای که نگاه به غرب را حلال همه مشکلات و حتی آب خوردن میدانست، در زمانهای که حتی خود جناب رئیسجمهور هم از بیفایده بودن مذاکره با چاقوکش سخن گفته بود، چندهفتهای است که آقای روحانی و حلقه اطرافشان، زمزمه مذاکره سر میدهند و حتی روز گذشته، رئیسجمهور کشورمان با برخی رؤسای اروپایی دیدار کرده است. جالبتر اینکه کشورهای اروپایی طرف مذاکره، همانهایی هستند که بیش از یک سال وقت ملت ایران را تلف کردند که سازوکار مالی جایگزینی برای برجام تدارک ببینند، همانها که باوجود اطلاع از واقعیت، ایران را عامل حمله به تأسیسات آرامکو معرفی کردند و علیه کشورمان بیانیه دادند. رفتارهای اخیر رئیسجمهور محترم در حوزه سیاست خارجی، جداً قابلفهم نیست، مگر اینکه تصور کنیم دولت فعلی، پس از مشاهده شکست نحوه عملش در عرصه سیاست خارجی و با توجه به ورود به سال هفتم دولت و دیدن خط پایان، دارد تلاشهای آخرش را میکند. متأسفانه، فرصت خوبی در حال از دست رفتن است. فرزندان دلیر ایران، پهپاد متجاوز آمریکایی را ساقط کرده بودند، در جواب دزدی دریایی انگلیس، نفتکش این کشور توقیفشده بود، بدخواهان منطقهای ما در برابر محور مقاومت بهزانو درآمده بودند، تعهدات برجامی در حال کاهش گامبهگام بود و خلاصه آنکه، بهترین فرصت برای امتیاز گیری از طرف مقابل بود. همه اینها به کنار، در سیاست خارجی میگویند هر سفری باید حتماً آوردهای برای کشور داشته باشد، حالا ما انتظار آورده هم از سفر دولتمردان کنونی نداریم، اما تقاضا میکنیم اگر سفرهایتان، نفع و بهرهای برای ملت ایران ندارد حداقل خسارتی هم برای کشور به بار نیاورد، اما نقطه امیدوارکننده این است که زمستان میگذرد و ماجرای این روزها هم آخرین تلاشهای سرماست.
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «تاکتیک مرگ و تب!» منتشر کرده که به این شرح است:
بیانیه سه کشور اروپایی علیه ایران و توافق هستهای که شامگاه دوشنبه منتشر شد و از مذاکرات جدید «هسته ای»، موشکی و منطقهای سخن گفت و ایران را به دست داشتن در انفجارهای آرامکو متهم کرد را میتوان چرخشی ناگهانی در مواضع تروئیکا دانست. البته توفان تند خبرهایی که از آمریکا و حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل میرسد، اجازه تحلیل همه جانبه این بیانیه را نمیدهد، اما درک چرایی این بیانیه در فهم تبعات بعدی آن بسیار مهم است. قبل از هر چیز باید اذعان کرد که این بیانیه تفاوتهای آشکاری با مواضع پیشین سه کشور اروپایی دارد. اولاً سه کشور اروپایی تا امروز هر بار درباره ایران سخن میگفتند، بر «ادامه برجام» تأکید میکردند و هر گونه مذاکره جدید درباره مسائل هستهای را به بعد از پایان توافق هستهای موکول میکردند، اما در این بیانیه از ایران خواسته شده به مذاکرات جدید هستهای و موشکی تن دهد. ثانیاً همین کشورها تا دیروز از اتهام زنی به ایران در ماجرای آرامکو خودداری میکردند و حتی در آخرین موضع گیری امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه ظهر دوشنبه در واکنش به اتهام زنی نخست وزیر انگلیس تأکید کرد که نباید برای پیدا کردن مقصر حادثه آرامکو عجله کرد. این که چه اتفاقی رخ داده که موضع فرانسه از ظهر دوشنبه تا دوشنبه شب تغییر مییابد، چندان روشن نیست. اما این تغییر موضع ناگهانی را باید در دو عرصه تحولات داخلی این کشورها و سیاست بین المللی آنها جست وجو کرد. علت رفتار انگلیس چندان پنهان نیست؛ بوریس جانسون نخست وزیر انگلیس که به شدت در ماجرای برگزیت در مخمصه گرفتار شده است، سعی دارد طرح خود را برای برگزیت سخت اجرایی کند و باانعقاد یک توافق تجاری با آمریکا ازتبعات وخیم اقتصادی و سیاسی آن برای بریتانیا بکاهد بنابراین برای جلب نظر ترامپ حاضر است بر سر مواضع قبلی لندن درباره برجام معامله کند. این توافق اقتصادی در سخنرانی ترامپ هم مورد اشاره قرار گرفت و مشخص است که بوریس جانسون مجبور است برای رسیدن به این توافق، امتیازاتی به ترامپ بدهد. ضمن این که انگلیس همواره در سیاست خارجی خود نوعی همگرایی با آمریکا داشته و به نظر میرسد این همگرایی که در مواردی همچون برجام وجود نداشت، در حال بازگشت به حالت اولیه است. اما درباره فرانسه و آلمان نمیتوان به این صراحت قضاوت کرد. چند فرض را میتوان درخصوص این چرخش متصور بود:نخست این که سه کشور اروپایی از بازگشت ایران به قبل از مرحله کاهش تعهدات، مأیوس شدهاند و در یک «تصمیم راهبردی» بنا دارند روند به اصطلاح مماشات با ایران را پایان دهند و از این به بعد به طور علنی و کامل در زمین آمریکا بازی کنند. مطابق این فرضیه آنها برای تصمیم خود نیویورک را انتخاب کرده اند که برد رسانهای بیشتری دارد و میتوانند روایت خود را در بوق و کرنا کنند. موضع گیریهای بعدی اروپاییها و میزان همراهی آنها با اتهام زنیهای ضدایرانی محور «سعودی – آمریکایی – صهیونیستی» درستی یا نادرستی این تحلیل را روشن میکند. اما در یک تحلیل دیگر میتوان این تصمیم اروپاییها را «تاکتیکی» ارزیابی کرد. وزیران خارجه ۱+۴ و ظریف امروز چهارشنبه در نیویورک با یکدیگر دیدار و درباره کاهش تعهدات هستهای ایران و وضعیت اسفبار رفع تحریمهای قبلی و تحریمهای جدید آمریکا گفتگو میکنند. براساس این تحلیل سه کشور اروپایی با این بیانیه شدیداللحن علیه ایران، سعی دارند دست خود را در این گفتگوها پر کنند. به عبارت دیگر آنها به این نتیجه رسیده اند که رویکرد تند تری را در مقابل کاهش تعهدات برجامی ایران اتخاذ کنند و به تعبیر عامیانه آنها میخواهند «به مرگ بگیرند که ایران به تب راضی شود». حتی علاوهبر اینها فرضیه بدبینانهتر درباره اقدامات آینده آن ها، برگرداندن تحریمها به شورای امنیت و استفاده از سازوکار ماشه است که هر چند با وجود ساختار معیوب برجام در این بخش، ممانعت چین و روسیه نمیتواند اثری داشته باشد و تحریمها به صورت خودکار باز میگردد، اما در عمل به دلیل اثرگذاری حداکثری این تحریمها و اشباع فضای جهانی، تغییر چندانی رخ نمیدهد. به هر صورت بیانیه جدید سه کشور اروپایی را باید نقطه عطف جدیدی در روند تحولات سیاسی و دیپلماتیک چند ماه اخیر دانست، این که ایران در برابر تصمیم اروپا باید چه کند، مجال بیشتری میطلبد و البته نیازمند روشن شدن زوایای بحث است، اما اجمالاً آن چه مسلم است این است که ایران نباید در برابر این زیاده خواهی جدید جا بزند. چرا که برجام نتوانسته است شرایط تحریمی ایران را چندان بهبود بخشد و با وجود ماندن اروپاییها در این توافق آنها عملا اقدامی برای بهره مندی اقتصادی ایران از برجام انجام نداده بودند بنابراین افزوده شدن آنها به آمریکا تغییر چندانی در وضعیت تحریمها پدید نخواهد آورد ضمن این که آمریکا تا جایی که میتوانسته ایران را تحریم کرده است و به تازگی برای چندمین بار بانک مرکزی را تحریم کرد. علاوه بر این حتی در صورت کشیده شدن مسئله به وضعیت بحرانی ایران کارتهای بازی بسیاری برای مقابله با حریف دارد.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با عنوان «برد ترامپ، برد ما نیست» منتشر کرده که به این شرح است:
حرکت اول از جانب روحانی در راستای سفر نیویورک، اعلام آمادگی برای دیدار با هر مقام سیاسی بود. استنباطی که از این سخن شده بود، اشتیاق برای دیدار با ترامپ بود. گرچه او روز بعد سخنش را وارونه کرد، ولی حرف اول، حرف اصلی بود. سخن او پاسخ مثبتی به نقشهراه مکرون بود که با دیدار ترامپ- روحانی آغاز میشود. سخن او موازی با مذاکرات پشت پرده برای افتتاح خط اعتباری و مذاکرات منطقهای و برجام بیان شد. این شاید از معدود فرصتهای روحانی برای احیای برجام و تبدیل سیاست خارجی به سرمایهای برای سیاست داخلی است. از همین رو مأموریت ظریف پیچیده و دشوار است. در این میان، اما رویکرد سه کشور اروپایی منافقانه و غیرمسوولانه است. اکنون که ایران گامبهگام از تعهدات برجامی میکاهد و در منطقه قدرتمند است و از شوک اقتصادی عبور کرده، اعتماد به ترامپ و مکرون منطقی نیست. ترامپ آن کسی نیست که در برد خود، بردی هم برای ایران قائل باشد. او از برد خود باخت ایران را میخواهد. اعتماد به چنین فردی با توجه به شرایط امروز ایران، منطقی نیست و فقط زمانی میتوان وارد یک مذاکره شد که ترامپ به برجام بازگردد و تحریمهای هستهای را لغو کند.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با عنوان «خودفروشی اروپایی برای مشتی دلار» درج کرده که به این شرح است:
اروپا اگر واقعا به دنبال امنیت منطقه است باید به جای حمایت از جنایت سعودی و صهیونیستها و حمایت از تروریستها در سوریه صادقانه به حمایت از ابتکار ایران مبنی بر ابتکار صلح هرمز بپردازد که زمینه ساز صلح و امنیت پایدار خواهد بود. تحولات سوریه و عراق نقش ایران در امنیت منطقه را آشکار ساخت چنانکه جهانیان ایران را عامل صلح و غرب را مخل امنیت میدانند حال آنکه کارنامه افغانستان به خوبی ماهیت غرب را اشکار میسازد و واهی بودن ادعای آنها مبنی بر به دنبال امنیت بودنشان را نشان میدهد. اما در باب ادعاهای سه کشور در باب برجام نیز نکاتی چند قابل توجه است. گزارشهای آژانس اذعان دارد که ایران همواره پایبند به برجام بوده و این طرفهای مقابل هستند که متعهد نبودهاند در همین حال تعلیق تعهدات برجامی واکنشی در برابر بدعهدی و تعهد ناپذیری طرفهای مقابل بوده و بر اساس بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام، حق ایران است ایران حق پاسخگویی بر بی تعهدی طرف مقابل رو برای خود محفوظ میدارد و غرب نمیتواند همچنان سیاست بی تعهدی بدون هزینه را اجرا کند و باید هزینه آن را بپردازد. شرط لغو گامهای تعلیق تعهدات برجامی از سوی ایران، اجرای تمام تعهدات طرفهای مقابل و لغو تمام تحریمهاست و اروپا اگر به دنبال اجرای برجام است باید تعهدات خود و امریکا را اجرا سازد و از شعارهای به ظاهر حمایت از برجام دست بردارد. مروری بر روند تحولات نشان میدهد ریشه خشم اروپا از شکست فشار حداکثری و دستاوردهای آشکار مقاومت فعال است که موجب رسوایی غرب در جهان شده است. اما از نکات قابل توجه و ادعای سه کشور مسئله بازگشایی ادعای تکراری مذاکره موشکی است حال آنکه چنانکه در بیانیه وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز آمده توان موشکی ایران هرگز قابل مذاکره نیست و اروپا نمیتواند به هیچ بهانهای چنین خواستهای را مطرح سازد بویژه اینکه توان موشکی ایران برای امنیت منطقه است و این غرب است که با تبدیل منطقه به ابنار باروت مخل امنیت است. اروپا اگر به دنبال امنیت منطقه است از فروش میلیاردها دلار تسلیحات به کشورهای عربی خودداری و برای حذف بمب هستهای رژیم صهیونیستی اقدام کند ایران بارها برای امنیت منطقه طرح داده و نمود آن را در سوریه، عراق و یمن میتوان مشاهده کرد و غرب اگر واقعا به دنبال امنیت منطقه بود میتوانست از اقدامات ایران استقبال کند نه آنکه علیه ان اقدام و به تشدید بحران بپردازد. اروپا اگر به دنبال امنیت منطقه بود از نشستهای سوچی و استانه درباره سوریه حمایت میکرد نه آنکه با حمایت از تروریستها علیه آن اقدام کند. جهانیان اذعان دارند اگر حضور منطقهای ایران نبود اکنون تروریستها به اروپا رفته بودند لذا اروپا به جای ادعای واهی علیه ایران باید قدردان مبارزه ایران با تروریسم باشد. با توجه به آنچه ذکر شد میتوان گفت که بیانیه اروپا نشان میدهد که آنها همچنان در توهمات گذشته مبنی بر برچیدن حقوق هستهای، موشکی و منطقهای ایران هستند و این بی صداقتی آنها را درباره حمایت از مذاکره آشکارتر میسازد. ادعاهای سه کشور اروپایی همان ادعاهای آمریکاست که نشانگر همسو بودن مواضع طرفین است که حقانیت بی اعتمادی ایران به اروپا را نشان میدهد. روند رفتاری غرب نشان میدهد که آنها با اصل سیاست فشار حداکثری برآنند تا دولتمردان ایران را که اکنون در نیویورک قرار دارند دچار اشتباه محاسباتی لزوم مذاکره با اروپا و آمریکا سازند حال آنکه ورود به هرگونه مذاکرهای در این شرایط در کنار تحقیر سازی ملت ایران و نظام اسلامی، دستاوردهای مقاومت فعال را که غرب را به تغییر مواضع وادار ساخته را از میان برده و تشدید کننده توهم دستاورد فشار حداکثری خواهد بود که زمینه ساز افزایش تحریمها و فشارها علیه ایران میشود. بر این اساس هیات ایرانی حاضر در نیویورک به ریاست رئیس جمهوری محترم، اکنون نقشی مهم در مقابله با این ترفندهای غرب دارند که عدم گرفتار آمدن در بازی مذاکره تحمیلی و تاکید بر اصل مقاومت فعال محور نقش آفرینی آنها در حفظ عزت و کرامت ملت ایران و نظام اسلامی در صحنه بین الملل خواهد بود.
• روزنامه ایران مطلبی با تیتر «بزرگمردی که هرگز ایران را از یاد نبرده است» منتشر کرده که به این شرح است:
دو پرسش طرح کردهاید که از دیدگاه من پیوندی ناگسستنی دارند. از شناختی که من از استاد اسلامی دارم پرسیدهاید و از فردوسیپژوهی و فردوسیشناسی ایشان.
۱. بدانیم که سخنان هرکس ترجمان شخصیت اوست. به تعبیر استاد حکمت و سخن، سعدی در بوستان که «.. که پوشیده زیر زبان است مرد». همان سخن مولی علی (ع) که «المرء مخبوء تحت لسانه»، سخنان استاد اسلامی ندوشن، جملگی سخن عشق است؛ عشق به «ایران» و به «انسان ایرانی». عشق به انسان ایرانی نتیجه عشق به انسان است. به سعدی بنگرید که خداوندگار عشق به انسان است؛ عشقی که برآمده از دیدگاهی انسانی است؛ دیدگاهی که در این ابیات مشهور گزارش شده است:
بنیآدم اعضای یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بیغمی / نشاید که نامت نهند آدمی
۲. عشق به انسان ایرانی، عشق به انسانی است با فرهنگ انسانی و معنوی. یعنی فرهنگ ارجمند ایران؛ فرهنگی که به هر میزان از آن دور شویم به همان میزان تیرهروز و سرگشته خواهیم بود (چنانکه اکنون هستیم)، و به هر میزان آن را بشناسیم و بدان بپیوندیم نیکبخت و روشنرأی و با آرامش خواهیم بود و با رفتاری نیک.
۳. جلوهگاه این فرهنگ ادبیات ماست؛ ادبیات فارسی و در میان گنجینههای گرانسنگ ادب فارسی، گنجینههایی هست بی مانند که دستیافتن بدانها همانا دستیافتن به گوهرهایی بهراستی بیمانند است. در رأس این گنجینهها شاهنامه فردوسی قرار دارد که شاهِ نامههاست و سندِ هویت مردم ایران. یک گنجینه بیهمتای دیگر، دیوان حافظ است که در آن فرهنگ ایران با هنریترین و اثرگذارترین زبان و بیان گزارش شده است و حافظ خود به درستی از این تأثیر سخن گفته است: گر سنگ از این حدیث بنالد عجب مدار / صاحبدلان حکایت دل خوش ادا کنند. استاد اسلامی ندوشن این معانی را چنانکه باید دریافت و در تحقیقات ادبی خود، جایگاه ویژهای برای این دو بزرگ - فردوسی و حافظ - در نظرگرفت. آثاری ارجمند پدید آورد که بررسی هر یک از آنها فرصتی دیگر میطلبد و اکنون، مجال اندک است. به همین سبب تنها بر یک نکته تأکید میکنم که عشق استاد اسلامیندوشن به ایران و به فرهنگ ارجمندی که در پهنه ایران؛ ایران فرهنگی، به همت نیاکان فرهیخته همه ما در طول زمان پدید آمده است، علت اساسی تلاشهای فرهنگی کممانند بزرگمردی بوده است که «اگر احیاناً در برههای از زمان خود را از یاد برده باشد، بیگمان هیچگاه ایران را از یاد نبرده است» و به همه خوانندگان خود نشان دادهاست که ایراندوستی که همانا در پرتو شناخت ژرف فرهنگ ایران به بارمیآید، راه رستگاری است و راه حفظ تمام ارزشهایی که یک ایرانی باید با همه وجود در حفظ آن بکوشد.
• روزنامه جوان مطلبی با عنوان «نمایش مسخره گرتا تونبرگ!» درج کرده که به این شرح است:
«گرتا تونبرگ» از آن بازیگران بازیهای لیبرالدموکراسی است که هر ازگاهی یکی از آنها در غرب رو میشود. کشورهای صنعتی غرب بزرگترین خسارتهای زیست محیطی را به کره خاکی وارد میکنند و با هیچ قیمتی حاضر به کوتاه آمدن مقابل طبیعت نیستند. اما در برابر طبیعت آنقدرها هم بی رحم نیستند که به یک دختربچه سوئدی اجازه ندهند برای این طبیعت زیبا مقابل سران جهان اشک بریزد و خطابههای شورانگیز را از روی نوشته بخواند! صنایعی برای جنگافروزی، صنایعی برای رفاه حداکثری یک گروه حداقلی در جهان و صنایعی برای کنترل گروه حداکثری به دست گروه حداقلی! این صنایع در نظام سرمایهداری غرب، چیز زشتی است و با اصول نظام لیبرالدموکراسی جور در نمیآید؛ اصولی که اصالت را به فرد، به عقل، به آزادی، به تساهل و به عدالت میدهد. پس باید یک نمایشی برای سرگرمی مخاطبان به راه انداخت، نمایش یک دختربچه سوئدی که همه جا برود (راهش بدهند) از جمله در سازمان ملل و به ترامپ با خشم نگاه کند و سخنرانیهای محیطزیستی بکند! لیبرالدموکراسی امریکا با دوسوم جهان از چین و روسیه گرفته تا ایران و برخی امریکای لاتینیها در حال جنگ است و بقیه جهان را هم به شدت زیر نظر دارد یا زیر تحریم یا زیر استثمار. این دوسوم جهان از منظر لیبرال دموکراسی امریکایی نه فردشان اصالتی دارد، نه عقلشان، نه آزادیشان، نه عدالتشان، و نه لزومی به تساهل در برابر آنها دیده میشود! اما طبیعت! خیلی برای امریکا و اروپا مهم است، آن قدر که در تصمیمگیریهای جدی در نشست سران با هم میجنگند تا سهم کمتری از مقابله با آلودهسازی را بر عهده بگیرند و امریکا نیز خود را از شر هرچه تعهدات زیست محیطی جهان است با خروج از معاهدهها خلاص میکند، اما یک دختربچه کوچولو؟ چه اشکالی دارد؟! بگذارید نفس بکشد! و هرچه میخواهد بگوید! غرب محفل آزادی بیان و آزادی گفتمان و اندیشه است، اجازه بدهید دختربچهها برای گلها و سنبلها و بلبلها، برای دلفینها و پنگوئنها، برای درختها و سبزهها، برای سوسن و نسترن، و بالاخره برای روباهها و خرگوشها در گوش خرها آواز بخوانند. ما اصالت را به فرد و به آزادی دادهایم!