شهیدی که کارگران را برای به تعطیلی کشاندن کارگاه همپیمان کرد
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «میرزا محمد پدر کردستان» به کوشش علی اکبری گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت دوم؛ جلالی
قبل از انقلاب ، محمد همراه با بیست و پنج، شش نفر دیگر در یک کارگاه خیاطی کار میکردند. با توجه به اینکه در آن کارگاه شیعه و سنی در کنار هم بودند، محمد نوعی وحدت و یکدلی را در آنجا حکمفرما کرده بود.
یک بار یکی از کارکنان خیاطی، بر اثر تصادف با موتور، گوشتهای ران پایش از بین رفته بود. او را به بیمارستان انتقال دادند. بیمارستان برای بستری کردن و انجام عمل جراحی، مبلغ هشت هزار تومان طلب کرده بود. خانواده آن کارگر هم وضع مالی خوبی نداشتند و عاجز مانده بودند. وقتی محمد باخبر شد، یک راست پیش استاد کارش که آدم متمولی بود، رفت و از او مبلغ هشت هزار تومان درخواست کرد، اما استادکار در جواب او گفت: من بابت این قضیه پولی پرداخت نمیکنم.
محمد با شنیدن این جمله چیزی به او نگفت، اما تمامی کارگرها را جمع کرده و به آنها گفت: بچهها همه باید از این کارگاه بریم!
وقتی صاحب کار دید که همه در حال رها کردن کارگاه هستند، آنها را نگه داشت و مبلغ درخواستی محمد را پرداخت کرد و بدین وسیله هزینه عمل جراحی آن کارگر مجروح فراهم شد.
اوایل انقلاب، وقتی محمد پولی را که از استاد کارش گرفته بود به او برگرداند، استاد کار فقط گریه میکرد و از محمد طلب عفو و بخشش داشت.