وحشت در برابر وحشت/ با پوزش از حضرات آیات! / واپسین دولت مشروطه
• روزنامه حمایت یادداشتی با عنوان «وحشت در برابر وحشت» را منتشر کرده که به این شرح است:
یکم:حمله پهپادهای دور پرواز یمنی به حوزه نفتی پالایشگاه «الشیبه» که از زیرمجموعههای شرکت سعودی «آرامکو» به شمار میآید، تحولی بسیار شگرف و مهم طی نیم دهه گذشته علیه منافع عربستان و امارات است. این عملیات که بهوسیله ۱۰ پرنده بدون سرنشین رادار گریز انجام شد، به گفته «سید عبدالملک الحوثی»، «بزرگترین عملیات یمنیها از ابتدای جنگ ائتلاف سعودی علیه یمن محسوب میشود» چراکه در این مسیر هزار و ۲۰۰ کیلومتری انواع و اقسام سامانههای پدافندی پیشرفته آمریکایی مستقر شده و ریاض مدعی بود که همه نقاط راهبردی ازجمله تأسیسات نفتی این کشور زیر چتر دفاعی آنها قرار دارند. این در حالی است که حدود سه هفته پیش (۱۱ مرداد)، «یحیی سریع»، سخنگوی نیروهای مسلح یمن از اصابت موشک بالستیک و دور برد «برکان ۳» به مقر نظامیان سعودی در شهر «الدمام» خبر داد. این موشک راهبردی نیز مانند پهپادهای دور پرواز، میتوانست اهداف کلیدی بسیاری را در مسیر خود مورد اصابت قرار دهد که پایگاه هوایی ملک خالد، پایگاه هوایی شاهزاده سلطان و پایگاه هوایی ملک عبدالعزیز ازجمله آنهاست.
دوم: سکوی نفتی و تأسیساتی که در پالایشگاه «الشیبه» وابسته به شرکت آرامکو هدف حملات پهپادی قرار گرفتند، در واقع زنگ خطر و هشداری جدی به متجاوزان سعودی است که به حماقت خود در حمله به یمن پایان دهند وگرنه به تعبیر «محمد البخیتی» عضو شورای سیاسی انصار الله، «چنانچه سعودی بر تداوم جنگ در یمن اصرار ورزد، ممکن است این جنگ با نابودی آن، پایان یابد.» آرامکو، یکی از منابع غنی درآمد نفتی عربستان است که ارزش آن، پنج برابر «اکسون موبیل» - بزرگترین شرکت غربی تولیدکننده نفت – یعنی بیش از ۲ هزار میلیارد دلار ارزیابی شده است. درآمدی که آرامکو از سود خالص فروش نفت به دست میآورد، تقریباً معادل سود خالص غولهای فناوری دنیا ازجمله گوگل و اپل است و ۱۲ درصد از تولید جهانی نفت، به این شرکت سعودی اختصاص دارد. آرامکو روزانه بیش از ۱۰ میلیون بشکه در روز نفت تولید میکند و ۲۶۱ میلیارد بشکه نفت را ذخیره کرده و با این خصوصیات، نابودی تأسیسات آن بهمنزله زدن شاهرگ اقتصادی عربستان و درآمدهای سرشاری است که بخشی از آنها را از طریق صادرات نفت به اروپا و آمریکا تأمین میکند. در واقع، حمله به آرامکو و زیرمجموعههای آن، نهتنها اقتصاد عربستان را بهطور بیسابقهای تهدید میکند، بلکه امنیت انرژی اروپا و آمریکا را نیز به خطر میاندازد.
سوم: سعودیها تا یک ماه پیش مدعی بودند که یمنیها حداکثر میتوانند به مناطق جنوبی حمله کنند و نقاط دیگر ازجمله مناطق شرقی و شمالی، دور از دسترس آنهاست، اما با رونمایی از تسلیحات و تجهیزات اخیر، دروغ رسانهها و مسئولان عربستان فاش و نوعی وحشت عمومی در میان مردم این کشور فراگیر شده است. یمنیها پس از چهار سال صبر راهبردی، اکنون معادله «وحشت در برابر وحشت» را در دستور کار قرار دادهاند. آل سعود اکنون بهخوبی دریافته است که اگر حمله به یمن را ادامه دهد و بهویژه به زیرساختها و اهداف غیرنظامی تعرض کند، با پاسخی کاملاً متفاوت و کوبنده بهنحویکه تاکنون سابقه نداشته، روبهرو خواهد شد.
چهارم: از سوی دیگر، به آتش کشیده شدن سکوهای نفتی پالایشگاه الشیبه که در مرزهای امارات قرار دارد، حاوی پیامی رسا برای این کشور کوچک است که تا دیر نشده و فرصت باقی است، بازی با آتش را کنار بگذارد و به جولان و دستاندازی در یمن پایان دهد. امارات به قطب سرمایهگذاری خارجی در منطقه مشهور شده و همراهی با عربستان، میتواند دایره حملات موشکی و پهپادی یمن را به این کشور امتداد دهد و درنتیجه، سرمایهگذاران را فراری داده و پشیمان کند. امارات پسازاینکه حدود دو ماه پیش، بخشی از نیروهای خود را از شهر «الحدیده» بیرون کشید، اعلام کرد که صرفاً جابجایی نیروها اتفاق افتاده و قصدی برای خروج از این کشور ندارد. اماراتیها در جنوب یمن، میکوشند که نقاط توریستی و میدانهای گازی و نفتی را بهعنوان سهم خود از این کشور تصرف کنند، غافل از آنکه لقمهای بسیار بزرگتر از دهان خود برداشتهاند و چنانچه به اشغالگری خود پایان ندهند، مقصد بعدی پهپادها میتواند فرودگاههای بینالمللی و نقاط تجاری مهم این کشور باشند. نکته اینجاست که میدان نفتی هدف قرار گرفته، محل مورد مناقشه امارات و عربستان است و ابوظبی در سال ۲۰۰۷ نقشهای با شمول این سکوی نفتی در مرزهای خود منتشر کرد، اما چندی بعد بنا به دلایلی از ادعای مالکیت آن دست برداشت. بااینحال، ارتش و انصار الله با ضرب شست اخیر به اماراتیها پیغام دادند که تملک آن، درحالیکه چشم طمع به خاک یمن دوختهاند، فایدهای به حال آنان ندارد و هر زمان که اراده کنند، در کوتاهترین زمان ممکن و با عبور از تور تکهتکه شده پدافندی آمریکا، میتوانند آنجا و هر نقطه از امارات را به آتش بکشند.
پنجم: آمریکاییها انصار الله را قدرتی در کنار حشدالشعبی عراق، جنبش نجباء، حزبالله لبنان و حماس و جهاد اسلامی بهعنوان بخشی از حلقه نفوذ ایران در منطقه میبینند و با دقت، تحولات اخیر را بررسی میکنند. حتی اروپاییها هم نسبت به توان رو به تزاید انصار الله حساس شده و خواهان پایان جنگ یمن، نه برای متوقف کردن حملات سبعانه آل سعود به غیرنظامیان و کشیدن خط پایان بر قتل خاموش هزاران بیمار و مجروح، بلکه برای توقف قدرت فزاینده انصار الله هستند. نشست سهجانبه اخیر در تهران با حضور نمایندگانی از اروپا، انصار الله و مقامات کشورمان به همین منظور انجام شد. آمریکاییها هم با چشمهای که یمنیها به عربستان نشان دادهاند، خواهان پایان جنگ یمن و خروج آبرومندانه ائتلاف سعودی از این کشور هستند، چون باعث میشود که راهبردهای منطقهای آنها در قبال ایران ازجمله استراتژی «فشار حداکثری» تحتالشعاع قرار گیرد. آل سعود و شرکا به همراه آمریکا و متحدانش دریافتهاند که انصار الله در حال تبدیلشدن به بازیگری مهم در غرب آسیاست که میتواند معادلات و تحولات را بهسادگی تغییر دهد، لذا با توجه به اجلاس اخیر تهران و تحرکات دیپلماتیک امارات در قبال ایران، قاعدتاً چارهای جز مصالحه با این رکن مقاومت ندارند و به نفع آنان است که هر چه زودتر، عرصه سیمرغ را رها کرده و به حد و مرز خود قانع باشند.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر «با پوزش از حضرات آیات!» درج کرده که در ادامه میخوانید:
درباره مرحوم آیتالله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که حضرت امام -رضوانالله تعالی علیه- از ایشان با عنوان استاد عرفان خود یاد میفرمایند آمده است؛ دو سال از ورود ایشان به نجف اشرف و حضور در جلسات درس عارف برجسته، مرحوم آیتالله حسینقلی همدانی گذشته بود که روزی به استاد میگوید «من در سیر و سلوک خود به جایی نرسیدهام» مرحوم ملا حسینقلی میپرسد؛ نام شما چیست؟ و میرزا جواد آقا با تعجب میگوید مرا نمیشناسید؟! من جواد ملکی تبریزی هستم! استاد میپرسد با آن ملکی تبریزی دیگر که در همین جلسات درس شرکت میکند چه نسبتی داری؟ پاسخ میدهد که پسر عمو هستیم. استاد میگوید از فردا کفشهای او را جفت کن! اجرای این دستور برای مرحوم میرزا که با وی کدورتی داشت سخت بود، ولی از انجام آن طفره نرفت. دو ماه بعد، استاد از احوال او سؤال کرد و میرزا جواد آقا با خرسندی گفت دریچههایی از معرفت به رویم گشوده شده است و مرحوم ملاحسینقلی فرمود؛ زائران تبریزی خبر کدورت تو با پسر عمویت را به تبریز برده و در پی آن میان طائفه شما نیز کدورتی پدید آمده بود، اما وقتی تو را دیدند که کفش او را جفت میکنی، خبر این احترام و تواضع را نیز به تبریز بردند و کدورت از میان آنها برخاست و به دوستی و برادری تبدیل شد و خدای مهربان به پاداش، دریچههای علم و معرفت را به رویت گشود.
دیروز رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام با انتشار نامهای مفصل و سرگشاده، به سخنان منتسب به حضرت آیتاللهیزدی پاسخ داد. ماجرا از دستگیری اکبر طبری معاونت اجرایی حوزه ریاست، رئیسسابق قوه قضائیه آغاز شد؛ دستگیری این فرد که با اتهامات متعددی مواجه است، بهانهای شد تا موج سنگینی از حملات و هجمهها علیه آیتالله آملی لاریجانی شکل بگیرد. ضدانقلابیون خارج نشین با استفاده از بستر فضای مجازی، سردمدار این حملات و تهمتها بودند. در این میان شایعهای در فضای مجازی منتشر شد مبنی بر اینکه رئیس پیشین دستگاه قضا و رئیس امروز مجمع تشخیص مصلحت نظام تهدید کرده است در صورت ادامه برخورد با طبری، ایران را به مقصد نجف ترک خواهد کرد! یک کانال تلگرامی که در انتشار اکاذیب علیه نظام و شخصیتهای آن و جعل خبر، یدطولا و سابقه سیاهی دارد، منبع اولیه این شایعه بود. منابع نزدیک به آیتالله آملی لاریجانی ضمن تکذیب این شایعه، تاکید کردند که «آیتالله آملی لاریجانی بهزودی جلسات دروس حوزوی خود را در حوزه علمیه قم مجدداً از سر خواهند گرفت و بنایی بر مهاجرت ندارند.» در ادامه ماجرا، چند روز پیش خبر دیگری در فضای مجازی منتشر شد که در آن آمده بود، آیتالله یزدی دبیر محترم جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در جلسهای نسبت به شایعه مورد اشاره واکنش نشان داده و انتقادات تندی را نسبت به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام بیان کرده است این خبر نیز در فضای مجازی و از سوی رسانههای خارجی با پوشش گستردهای روبرو شد و دهها دروغ دیگر نیز جعل گردیده و به آن افزوده شد؛ و اما، در حالی که گزارشهای متناقضی درباره صحت و سقم این خبر منتشر شده بود، روز گذشته آیتالله آملی لاریجانی با انتشار نامهای مفصل و سرگشاده و البته با ادبیاتی تند، به سخنان منتسب به آیتالله یزدی واکنش نشان داد. اختلاف نظر و یا اشتباه در کسب خبر پدیدهای است که احتمال بروز آن در میان تمامی افراد جامعه وجود دارد و عالمان دینی و روحانیان برجسته نیز از این قاعده مستثنا نیستند. چاره کار نیز -چنانچه خبر از اهمیت تعیینکننده و موثری برخوردار باشد- بررسی و کشف واقعیت ماجراست تا در صورتی که خبر منتشر شده زمینهای از آسیب در پی داشته باشد از بروز آن پیشگیری شود. این فرمول اما، درباره شخصیتهای اثرگذار و مخصوصا وقتی پای عالمان برجسته دینی در میان است، با موارد عادی تفاوتهای درخور توجهی دارد که رعایت آن از سوی آنان ضرورتی حیاتی و اجتنابناپذیر است. چرا که آنان از یکسو، معلمان جامعه هستند و رفتار و گفتارشان میتواند پیامدهای نامطلوبی به دنبال داشته باشد و از سوی دیگر شخصیت و جایگاه برجسته آنان «امانت الهی» است و تنها متعلق به خودشان نیست که در حفاظت و پاسداری از آن بینیاز از مراقبت باشند! انتشار اینگونه اخبار و سخنان و نامهها حتی در صورت صحت نیز نتیجهای جز دلگیری عموم مردم و شادی دشمنان به دنبال ندارد. رهبر معظم انقلاب اسلامی (آبان ماه سال ۱۳۹۱) درباره اختلاف مسئولان فرموده بودند: «هم اختلافات بین مسئولین مضر است، هم بدتر از آن، کشاندن اختلاف میان مردم مضر است. این را من به مسئولین، به رؤسای محترم هشدار میدهم... به آنها هشدار میدهم، مراقب باشند. نه اینکه این نامهنگاریها خیلی مهم باشد؛ نه، صد تا نامه بنویسند؛ کار خودشان را بکنند، اختلافات را به میان مردم نکشانند، چیزهای جزیی را مایه جنجال و هیاهو و استفاده تبلیغاتی دشمن و خوراک تبلیغاتی رادیوهای بیگانه و تلویزیونهای بیگانه نکنند، صد تا نامه بنویسند؛ نامه اهمیتی ندارد. مهم این است که همه ما بدانیم مسئولیتی داریم، همه ما بدانیم موقعیت حساسی داریم.»
و بالاخره امید آنکه حضرات آیتالله یزدی و آیتالله آملی لاریجانی عذر نگارنده را در قلمی کردن این وجیزه بپذیرند و به او خُرده نگیرند که...
از سرودههای سعدی است - و به درستی سروده و حکیمانه نیز هست- که.
گَه بود کز حکیم روشن رای
بر نیاید درست تدبیری
گاه باشد که کودکی نادان
بهغلط بر هدف زند تیری
• روزنامه اطلاعات تیتری با عنوان واپسین دولت مشروطه درج کرده که در ادامه میخوانید:
جریانهای مذهبی که از زمان مشروطه با وجود روحانیون نامداری، چون آخوند ملامحمدکاظم خراسانی، نائینی، سیدین طباطبایی و بهبهانی در هواداری از مشروطه و آشیخ فضلالله نوری در مخالفت با مبانی مشروطیت وارد عرصههای سیاسی شده بودند و ملاهای فعال سیاسی همچون خالصیزاده و دیگران نیز در مجامع و مجالس مختلف، تجربة سیاسی میاندوختند، مجدداً در تنش و تضاد با حزب توده و دربار، به پشتیبانی از دولت ملی مصدق و جبهة هوادار آن به میدان آمدند. چهرههای نامدار این جریان، به غیر از مراجع بزرگ، خاصه آیتالله سید محمدحسین طباطبایی بروجردی، آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی بود و سپس فداییان اسلام که مشی تند و حذفگرایانهای را در ارتباط با مخالفان و دشمنان مورد نظرشان برگزیده و دنبال میکردند. اتحاد این جریانات، سبب برآمدن دولت مصدق و اقتدار نهضت ملی شدن نفت شد و این ماجرا تا تصویب لایحة ملی شدن صنعت نفت و اخراج شرکتها و توابع انگلیسی و شوروی از ایران ادامه یافت. اما غائلههای متعددی که از زمان کشتار سی تیر آغاز شده بود به دورة صدارت مصدق رسید و در خیابانها و میتینگها تداوم پیدا کرد. آرام آرام ترورهایی انجام شد، وزرا، روزنامهنگاران، شخصیتهای پرنفوذ و... شعارهای تند و تهدیدآمیز، اهانتها و سرانجام توطئههایی که با صرف پول و اعمال زور در پس پردههای سیاست طراحی و اجرا میشد... ۲۸ مرداد، حاصل وحدت انگلیس و آمریکا و متحدان داخلی آنها بود، اما پیش از آن، محصول تفرقة نیروهایی بود که از اواسط سال ۱۳۲۱ و اواخر آن سال از انشعاب و گسستهای مسالمتآمیز به خصومت و تنازع خشونتآمیز رسیده بودند. دولت ملی تنها مانده و متحدان خود را از دست داد بود و در سال ۱۳۳۲، بهتدریج، فضای گرم سیاسی به آتش ویرانگری بدل شد که مردم را سرگردان و دولت را بیپشتوانه رها کرد و شد آنچه نباید میشد... اینک هنوز پروندة آن کودتا و عوامل داخلی و خارجی آن باز است و پس از ۶ سال میباید با هشیاری و براساس عبرتها و تجربههای آن واقعة تاریخی و تاریخساز، به گفتگو و تحلیل و تحقیق بپردازیم و دریابیم چگونه با انحلال نهادهای قدرتمندی که قانون و ملت را نمایندگی میکردند، بهویژه مجلس و احزاب و انجمنها و سندیکاها، و سپس وابستگی احزاب فرمایشی به دولتهای خارجی، نظیر حزب توده و احزاب فرمایشی انگلیس ساخته، و بالاخره خشونت تندروان و استفاده از اسلحه و ایدههای حذفگرایانه در رقابتهای سیاسی، چگونه مردم را ناامید کرد تا گروهی کوچک بتوانند موجهترین دولت پس از مشروطیت را براندازند و نظام مشروطة مردمسالار را به رژیم دیکتاتوری فردی تبدیل کنند. راهی که خسارتهای آن تمامی ندارد و نسلهای پیاپی باید تاوان آن را بپردازند...
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان تشخیص مصلحت بفرمایید! منتشر کرده که به این شرح است:
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسّکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة علیهم السّلام. برویم به سال ۱۰ هجری قمری و حجة الوداع؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از جبرئیل درخواست میکنند از خدا بخواهد تا ایشان را از ابلاغ وصایت امیرالمؤمنین علیه السلام معاف بدارد؛ زیرا از کمی متقین و زیادی منافقین و فساد ملامتکنندگان و حیلههای مسخرهکنندگانِ اسلام اطلاع دارند، اما با وجود این میدانند خداوند از ایشان راضی نمیشود مگر آنچه در حق علی بر او نازل کرده ابلاغ نمایند. «یا اَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَالله یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ؛ای پیامبر برسان آنچه ـ در حق علی ـ از پروردگارت بر تو نازل شده و اگر انجام ندهی رسالت او را نرساندهای و خداوند تو را از مردم حفظ میکند.» سپس پیامبر خدا (ص) محکم، قاطع و مستظهر به وعده الهی فرمود: «ای مردم، این مطلب را درباره او بدانید و بفهمید و بدانید که خداوند او را برای شما صاحباختیار و امامی قرار داده که اطاعتش را واجب نموده است بر مهاجرین و انصار و بر تابعین آنان به نیکی و بر روستایی و شهری و بر عجمی و عربی، و بر آزاد و بنده و بر بزرگ و کوچک و بر سفید و سیاه. بر هر یکتاپرستی حکم او اجرا شونده و کلام او مورد عمل و امر او نافذ است. هر کس با او مخالفت کند ملعون است و هر کس تابع او باشد و او را تصدیق نماید مورد رحمت الهی است. خداوند او را و هر کس را که از او بشنود و او را اطاعت کند آمرزیده است.» از فرازهای دیگر خطبه غدیر در اینجا میگذرم، اما شیعیان و محبان امیرالمؤمنین (ع)، لااقل در این ایام نگذرند. آیات قرآن، تأکیدات صریح پیامبر (ص) در غدیر، بشارت و انذار بی بدیل و خلاصه هر چه در توان ایشان بود به کار گرفته شد، اما پس از ماجرای غدیر با آن عظمت و بیعت مسلمانان، تنها هفتاد روز بعد، شد آنچه شد؛ سقیفه به پا شد و امر خدا و تأکید رسول خدا به کناری نهاده شد و علی (ع) بالاجبار، بنا به «مصلحت» و برای بقای اسلام، سکوت پیشه کردند؛ سکوتی به طول بیست و پنج سال. آن علی (ع) بود و مسئله هم ولایت، امامت و وصایت بعد از پیامبر (ص) بود؛ مسئلهای که هدایت بشریت را تحت الشعاع قرار میداد. هزار و چهارصد و سی سال سفر کنیم. دو فقیه، دو اسلام شناس، دو قاضی القضات، فارغ از قضاوت راجع به آنان، اصلا کارشان تشخیص مصلحتها و صلاحیتهاست، از مصلحت نظام تا مصلحت و صلاحیت کاندیداها و حتی رهبر مملکت؛ اما نکته شگفتانگیز ماجرا اینجاست که در سخنرانی و نامهنگاری خود نمیدانند، مصلحت را به مقتل میبرند. آقایان! شأن شما که جای خود، جایگاه بزرگتر از شما نیز بالاتر از اسلام نیست، فلذا تشخیص مصلحت فرموده و بیش از این دشمن شادمان نکنید. تمسک به ولایت امیرالمؤمنین که شکرش را ابتدای متن بهجا آوردیم یعنی همین تشخیص مصالح؛ یعنی خود را سپر اسلام کنیم نه بالعکس.
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با تیتر «آقایان رعایت کنید» منتشر کرده که به این شرح است:
چند روزی میشود که دو تن از مسئولان عالی کشور با خطاب قرار دادن یکدیگر، موارد اتهامی را علیه دیگری مطرح میکنند و عجیبتر اینکه این حملات نه در جلسات خصوصی بلکه در رسانهها رخ داده است. ماجرا از آنجایی آغاز شد که آیتالله محمد یزدی، عضو شورای نگهبان در دیداری با جمعی از اساتید، بیمحابا به رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام تاخت و برمبنای اطلاعاتی که پیشتر از سوی دفتر آملیلاریجانی تکذیب شده بود با ادبیاتی بهدور از شأن مسئولان عالی کشور، زبان به نقد آیتالله آملیلاریجانی گشود. او موضوع دستگیری یکی از مسئولان سابق قوه قضائیه را به رئیس سابق قوه ربط داد و مواردی را پیرامون مدرسه علمیه وی مطرح کرد. در ادامه این داستان عصر روز گذشته آیتالله آملیلاریجانی نیز نامه شدیداللحنی خطاب به آیتالله یزدی منتشر کرد تا بهزعم خود پاسخی به موارد مطرحشده از سوی وی داده باشد. اتفاق محیرالعقول این بود که این نامه در سایت مجمع تشخیص مصلحت نظام منتشر شد و واقعا چه تناسب پارادوکسیکالی در محل انتشار نامه (سایت تشخیص مصلحت نظام) و محتوای آن وجود دارد. تعابیر تند و حملات تیز دو تن از اعضای شورای نگهبان نسبت به هم درحالیکه هر دو سابقه ریاست قوه قضائیه را دارند و احتمالا از شرایط ویژه کشور در کمکردن تعهدات برجامی خبر دارند، عجیب است. ایران در اوج فشارهای خصمانه آمریکا بدون دست زدن به اینکه بهانه حقوقی و سیاسی به آمریکا بدهد، پهپاد جاسوسی فوقپیشرفته این کشور را ساقط کرد. آمریکا در مقابل آن حتی نتوانست بهصراحت رجز بخواند. بعد از آن وقتی انگلیسیها در اقدامی تلافیجویانه کشتی حامل نفت ایران را دزدیدند، ایران با قدرت، کشتی آنها را طبق معاهدات حقوقی دریایی متوقف کرد و واسطههای التماسگونه انگلیسیها را هم بیپاسخ گذاشت. حالا این وسط درحالیکه قوه قضائیه در ادامه دادگاههای ویژه دوران آقای آملی با قدرتی بیشتر به جنگ با پروندههای بزرگ فساد اقتصادی رفته است، دو رئیس سابق دستگاه قضا سوژه خوبی را در اختیار رسانههای ضدانقلاب قرار دادهاند. ما از جزئیات مواردی که در اظهارات آقای یزدی مطرح شده یا در نامه جناب آملی آمده خبری نداریم و قضاوتی هم نمیکنیم، اما بهخوبی میدانیم اگر بنا بود مشکلی که هرکدام از آقایان نگران آن هستند حل شود حالا با طرح رسانهای آن سختتر حل میشود. باز هم تاکید میکنیم فارغ از مواردی که در نامه آملیلاریجانی و اظهارات محمد یزدی بیان شده، به نظر میرسد تنها چیزی که احتمالا مدنظر رعایت آقایان نیست چشم نظارهگر افکارعمومی و شرایط کشور است که متعجبانه نظارهگر این کنشگری غیرمسئولانه هستند. آیا این بزرگواران که اندوختهای از تجربه و سیاستورزی هستند نمیتوانستند این موضوعات را با سعهصدر صبورانه حلوفصل سازند؟ هر دوی این مسئولان در دو شورای عالی کشور (شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام) عضویت دارند که درباره صلاحیت مسئولان و مصلحت کشور تصمیم میگیرند. اکنون این سوال مطرح میشود که آیا در این تنش عجیب که سطح آن شاید در شورای مرکزی تشکلهای دانشجویی کوچک هم یافت نشود، صلاح نظام و کشور لحاظ شده است؟ هر دوی این بزرگواران برای حلوفصل مسائل خصوصی و عمومی یا احیانا ابهاماتی که پیرامون عملکرد یکدیگر دارند، دسترسی راحتی به هم دارند و حتی برای این کار نیازی به جلسات رسمی نیست. دست آخر اینکه ما مخالف شفافسازی و پاسخ به ابهامات افکارعمومی نیستیم، برای همین فکر میکنیم اگر زودتر از آنکه رسانهای ضدانقلاب مورد اتهامی علیه روسای سابق قوه قضائیه مطرح کند و با آب و تاب فراوان به سیاهنمایی علیه کلیت نظام بپردازد، هرکدام از آقایان پیشقدم شفافسازی میشدند، اعتماد افکارعمومی بیشتر میشد.
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «خدا، انسان را رها نکرد» منتشر کرده که در ادامه می خوانید:
و خداوند عزّوجلّ انسان را آفرید و مرتبت اشرف مخلوقات و خلیفة اللهی به او بخشید آن گاه جمیع فرشتگان و ملائک را به کرنش در برابر او امر فرمود تا همه خلقت از «ابد» تا «ازل» جایگاه انسان را در منظومه هستی درک کنند و بدانند این آفریده حق تعالی، گل سرسبد آفرینش است و قابلیت قد کشیدن از «فرش» تا «عرش» دارد و برای به فعلیّت رساندن این قابلیت بنی آدم را یاری رساند و هدایت فرمود، اول به زینت و داشته و هادی پرمقداری به نام «عقل» که انسان را در تمیز حق از باطل، راستی از ناراستی، راه از بی راه و سعادت از شقاوت دلیل و راهنما باشد و از پس این گوهر گران بها، هادیانی از جنس خود انسان، اما آشنا به راههای عرش و آسمان و قُرب و نزدیکی به آفریدگار برانگیخت تا خلق در این مسیر پر فراز و فرود تا رسیدن به معبود، متحیر نماند، برانگیختن هزاران پیامبر از «آدم» تا حضرت «خاتم» جلوه این لطف الهی است.
تمامی رسولان و انبیای الهی در زمان خود رسالتشان را انجام دادند پیامبران اولوالعزم نیز از نوح نبی ا...، ابراهیم خلیل ا... و موسی کلیم ا...، عیسی روح ا... آن چه را از جانب حق تعالی وحی شد به مردم ابلاغ کردند تا نوبت به خاتمالانبیا محمد مصطفی رسید و حضرت حق، با جاری کردن تمامت حق و اکمل ادیان بر قلب و لسان حضرت ختمی مرتبت، حجت تمام فرمود و پس از آن پنجره وحی بسته شد، اما خداوند حکیم با اتمام نبوت انبیا و خلاصه کردن آن در وجود خاتم الانبیا پنجره هدایت و رساندن انسان به سعادت را نبست بلکه در حجة الوداع و سال آخر عمر حضرت مصطفی تکلیف مردم را برای همیشه و تا ابد روشن فرمود و به رسول اعظم آن حبیب ا... ابلاغ امری بس مهم و سرنوشت ساز را تکلیف فرمود امری که رساندن آن به مردم را مرادف تمامی رسالت حضرتش برشمرد و آن ابلاغ «اکمال دین» و «اتمام نعمت الهی» بر مردمان با اعلام وصایت و ولایت امیرمومنان علی علیه السلام بر جمیع ایمان آورندگان تا آخرالزمان بود و منزل جُحفه و کرانه بی کران غدیرخم شد منبر و مأذنه اعلام پرچمداری علی بن ابی طالب پس از رسول خاتم و چه کسی حق دارتر، حکیمتر و اولی بر خدا بر تعیین وصی و جانشین حضرت مصطفی. بدین گونه با اعلام و رساندن این امر الهی توسط پیامبر اعظم گرچه وحی پس از رحلت خاتم المرسلین منقطع شد، اما پنجره هدایت انسان به سوی حضرت رحمان همچنان باز و گشوده ماند تا هیچ جوینده و پوینده حقی حیران و سرگردان نماند و علمداری هدایت انسان به حکمت بالغه الهی به انسانی واگذار شد که اول مومن و ایمان آورنده به اسلام و آیین محمدی، اولین مرد اقتداکننده به نماز حضرت خاتم، بزرگ شده دامان پیامبر، پسر عمّ و برادر و همسر زهرای اطهر، باب علم نبوی، محرم اسرار الهی بود. آری امامت و ولایت امیرمومنان پس از پیامبر نیوشنده قرآن به فرمان حضرت رحمان به مردی واگذار شد که حتی قبل از بعثت نبی مکرم اسلام نفسی به شرک و کفر نکشیده بود، مردی که به گاه خطر چه در «لیلة المبیت» چه در غزوهها فدایی پیامبر خدا بود، پهلوان و جوانمردی که به جوانمردی یگانه بود بعد از پیامبر، به زهد و تقوا و سخا نیز، به اکرام و اطعام فقیر و یتیم و اسیر چنان کوشا و غیرتمند که به شهادت قرآن، به هنگام رکوع انگشتری میبخشد این کریم سائل بینوا را، همان علی که به شهادت آیه مباهله «جان پیامبر» بود. خدای علی اعلی، امامت امت را به بندهای از بندگانش واگذارد که عبدصالح حق تعالی، ازهد، اتقی، اعلم، اشجع، اعدل و تجسم آزادگی و شرف و عزت و غیرت بود و تجلی اتّم بندگی و عبودیت به درگاه ربوبیت پروردگار. این چنین بی کرانه غدیر آن مأذنه اعلام ولایت و امامت مولی الموحدین و ائمه معصومین تا آخرالزمان پنجره همیشه باز هدایت و سعادت انسان شد؛ و هر دم و هنوز و همچنان از آن مأذنه و «خم» اقیانوس پیما و آسمان گشت این ندای نبوی به اذن الهی درگوش زمین و زمان و جان مومنان میپیچید که من کُنت مولاه فهذا علیٌ مولاه.
• روزنامه ایران مطلبی با عنوان به استقبال افقهای نو منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
روزنامهنگاری ایرانی روزهای دشواری را تجربه میکند. تیراژ نسخههای کاغذی به کمترین حد خود رسیده، برخیروزنامهنگاران باسابقه دیگر انگیزه سالهای پیش خود را ندارند، جوانان جویای نام کمتر میتوانند افقی پیش روی آینده خویش ترسیم کنند و ظهور شبکههای اجتماعی این پرسش را پدید آورده که نکند دوران روزنامههای کاغذی به سرآمده و مخاطبان هرآنچه را میخواهند میتوانند در گوشیهای تلفن همراهشان پیدا کنند. کار بهجایی رسیده که برخی کارشناسان سخن از بحران مخاطب و مرگ روزنامههای کاغذی گفتهاند و دیگران را به خداحافظی با اینگونه از رسانه تشویق میکنند. طبیعتاً کسی نمیتواند منکر اهمیت و اثرگذاری رسانههای نوین شود، اما شاید یک بار هم بد نباشد به این پرسش بپردازیم که آیا افول روزنامههای کاغذی، صرفاً محصول ظهور این رسانهها بوده است؟ اگر نه، آیا نمیتوان برای برداشتن موانع پیش رو تلاش کرد و ورق را برگرداند؟ آیا این روزنامهها نمیتوانند دوباره روزهای اوج را تجربه کنند یا اوجی دیگر و متناسب با جهان جدید را رقم بزنند؟ روزنامههای ایرانی جدا از تمام کارکردهایشان، همواره بزرگترین مرکز پرورش روزنامهنگاران بودهاند. ساختار روزنامه، خلاف رسانههایی که این روزها مخاطبان به آنها رجوع میکنند، به گونهای بوده و هست که میتواند محلی برای انتقال تجربیات به روزنامهنگاران تازهکار و پرورش آنان باشد. شمار عظیمی از روزنامهنگاران بزرگ ایران، دستپرورده تحریریههاییاند که در آنها، ساعتها روی یک موضوع بحث میشود و یک ایده اولیه بر اثر گفتگو و نقد، به گزارشی اثرگذار یا یادداشتی تأمل برانگیز تبدیل میشود. این همان اتفاقی است که در مورد آنچه امروز رسانههای جدید مینامیم نمیافتد. بماند که این اتفاق جدا از محصولی که بار میآورد بزرگترین عامل برای آفریدن اشتیاق و شور بهعنوان عنصر ضروری روزنامهنگاری در میان روزنامهنگاران است. گزارشهای روزنامهای عموماً حاصل تحقیق صورت پذیرفته در یک گروه و بررسی مدام چند کارشناسی است که به روزنامهنگار یاری میرسانند تا بارش را به منزل برساند. مفهوم «تحریریه» همان حلقه مفقوده روزنامهنگاری امروز ایرانی است؛ جایی برای هماندیشی و تضارب آرا. اگر این نبود هر روزنامهنگاری به خانهاش میرفت و آنجا هرچه دل تنگش میخواست مینوشت و به رسانه مربوطه ایمیل میکرد. حال میتوان این پرسش را مطرح کرد که چرا بسیاری از روزنامههای ایرانی عملاً با مفهوم تحریریه وداع کردهاند و چرا برخی از روزنامهنگاران دیگر حاضر نیستند تمام روزشان را در تحریریهها بگذرانند؟ احتمالا پاسخهای بسیاری برای این پرسش وجود دارد، اما قطعاً یکی از مهمترینشان افول حیرتانگیز «اقتصاد فرهنگ» در روزنامهنگاری ایرانی بوده است. روزنامههای ایرانی کمتر توانستند تبدیل به یک «بنگاه مطبوعاتی» شوند و از اینرو نتوانستند ضرورتهای بازارهای جدید را درک کنند که از دل توسعه تکنولوژیک برآمده است. نتیجه این شد که اقتصاد روزنامهها هر روز ضعیفتر شد و مدیران مجبور شدند به هر تصمیمی تن بدهند که صرفاً سرپا بمانند. شاید هم سرخوشی روزهای اوج باعث شده بود کمتر مدیری به این تحولات و نتایج برآمده از آن بیندیشد. مؤسسه «ایران» تاکنون توانسته است تا حد امکان به اصول اقتصاد رسانه وفادار باشد و از این رو باید تلاش مدیران پیشینش را ارج نهاد. اما امروز روز دیگری است. ما چارهای جز پذیرفتن اقتضائات این روزگار نو نداریم و اگر قرار است سند چشماندازمان را بر مبنای اصول اقتصاد فرهنگ بازطراحی کنیم باید بتوانیم الزاماتش را در تمام عرصهها به رسمیت بشناسیم. یکی از مهمترین الزامات اقتصاد رسانه در فضای جدید، بازتعریف نظامهای درآمدی است. مؤسسه «ایران» میتواند و باید به درک جدیدی از ظرفیتهای اقتصادی در رسانهها دست یابد تا با اتکا به آن همچنان بتواند به اصول روزنامهنگاری وفادار بماند. متأسفانه دیدهایم که گاه مشکلات اقتصادی، کاری با برخی رسانهها کرده که مدیرانش تن به رفتارهایی خارج از هنجارهای حرفهای دادهاند. اتفاقاً مؤسسه «ایران» با تکیه بر روزنامهنگارانش که بزرگترین سرمایه آنند میتواند دریچههای جدیدی برای نزدیک شدن به این چشمانداز بگشاید. به شرطی که مدیرانش بتوانند با تعریف یک بازی برد-برد، حداکثر انتفاع را برای مؤسسه، دستاندرکاران و از همه مهمتر مخاطبان آن تأمین کنند. سازمان آگهیها قلب اقتصادی روزنامههاست. اما متأسفانه این سازمان در بسیاری از رسانههای ما هنوز بر مبنای اصولی اداره میشود که در سالهای بسیار دور طراحی شده. تغییر بنیادین رویکردهای این سازمان و تبدیلش به قلب اقتصادی رسانه، اولویتی است که دیر یا زود همه رسانهها خود را ملزم به آن خواهند دید. حالا که با ظهور رسانههای نو فصلی تازه در روزنامهنگاری ایرانی آغاز شده، این سازمان هم باید بتواند با کنار گذاشتن پارادایم مسلط بر فضای آگهی به استقبال افقهای نو برود. بهره بردن از منابع انسانی دانشمحور در این عرصه، استخراج ظرفیتهای اقتصادی رسانههای مکمل، استفاده از ابزارهای نوین مدیریتی، کشف بازارهای تازه و تقویت بازارهای موجود نیازمند دمیدن روحی خلاق در سازمانهایی از این دست است تا بتوانند فردای بهتری را برای مؤسسه رقم بزنند. مؤسسه «ایران» از این پس با چنین نگاهی اداره خواهد شد و امید که با محقق شدن این اتفاق، بتوانیم منتظر آیندهای بمانیم که شایسته بهترین روزنامهنگاران و وفادارترین مخاطبان است.