صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

روایت خانه مردم سوریه از زبان یک مدافع حرم/ سوریه، فرصتی که باید غنیمت شمرد

۱۵ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۲۴:۱۶
کد خبر: ۵۳۹۶۲۵
سید مهدی موسوی پژوهشگر و فعال فرهنگی سوریه در نشست مدافعان فرهنگی عنوان کرد: جنگ سوریه حاصل اختلاف افکنی‌ها و دامن زدن به شایعاتی است که درباره فرقه‌ها و گروه‌های مختلف سوری ایجاد شده است. مردم سوری از نظر فکری با ما قرابت دارند و اگر برای آن‌ها روشنگری شود حزب الله دوم تشکیل خواهد شد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، سید مهدی موسوی از فعالان فرهنگی در سوریه در چهارمین نشست مدافعان فرهنگی حرم در خصوص زمینه‌های ورود وی برای فعالیت در سوریه بیان داشت: شهید حمیدرضا اسداللهی در زمینه بین‌الملل فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌داد. آن زمان روی برنامه اربعین کار می‌کردیم و من خیلی نگران مسائل و مشکلات کار بودم. اسداللهی به من می‌گفت نگران نباشد صاحب کار خودش کمک می‌کند و حل می‌شود. ما باید برویم و آن جا دست گیری کنیم. آنجا به کمک ما نیاز دارند. من آن موقع به این حرف‌ها توجه نمی‌کردم. او رفت سوریه و ما اربعین و قرار شد در اربعین هم دیگر را ببینیم، اما از او خبری نشد تا اینکه خبر شهادت او را در فضای مجازی دیدم. بعدتر خبر شهادت دوستان دیگر هم یکی پس از دیگری رسید و سوال‌های ذهنی من بیشتر شد. دوست داشتم درباره جهاد سوریه بیشتر بدانم.

وی افزود: در جلسه‌ای یکی از نزدیکان شهید همدانی نقل می‌کرد که شهید آماری از کشته‌های دو طرف در سوریه به حضرت آقا می‌دهد و آقا می‌فرمایند سعی کنید تلفات از هر دو طرف کاهش پیدا کند. شهید همدانی می‌پرسد چرا؟ آقا می‌گویند، چون طرف مقابل ما دشمن نیست. فریب خورده است. دشمن اصلی ما اسرائیل و آمریکا هستند که این‌ها را تربیت کرده‌اند.


سوریه رتبه دوم در تنوع‌های مذهبی دینی

این جهادگر فرهنگی ادامه داد: همه این‌ها زمینه‌هایی را ایجاد کرد که تصمیم گرفتم به سوریه بروم. در آنجا نه گوشی داشتیم نه لپ تاپ و نه امکاناتی دیگری از این دست. فقط یک کاغذ و قلم بود. از تحقیق و پژوهش در منابع و کتاب‌هایی وجود داشت شروع کردیم و گفتگو با بچه‌هایی که در آنجا مستقر بودند.

موسوی ادامه داد: سوریه بعد از هندوستان از نظر تنوع دینی رتبه دوم را دارد. بعد از گفتگو‌هایی که انجام دادیم دیدیم زمینه‌های شکل گیری جنگ از اعتراض به ساختار حکومت شروع شده است. چرا که حکومت اسد علوی است و علوی‌ها جزء اقلیت‌های سوریه هستند که بعد از کودتا‌های مختلفی که صورت می‌گیرد به حکومت حافظ اسد روی کار می‌آیند آن هم در کشوری که اکثریت سنی دارد. به هر حال این برای جامعه سنی سنگین است و همین می‌شود بهانه اختلاف و درگیری و که علوی‌ها را تکفیر می‌کنند و می‌گویند حکومت اسد دین ندارند که همان زمان هم حافظ اسد نامه‌ای به امام موسی صدر می‌نویسد امام موسی صدر می‌گوید این‌ها فرقه‌ای از شیعه هستند و بعد کودتایی در شهر حماء صورت می‌گیرد که منجر به قتل عام عده‌ای می‌شود و زیرپوستی شدن نارضایتی‌ها را در پی دارد. بعد از آن جریان اخوانی با حکومت اعلام وفاداری می‌کند و حکومت چند وزارتخانه را از جمله وزارت آموزش و پرورش را به عهده این‌ها می‌گذارد و الان طوری است که تمام کتب درسی سوریه با تفکر اخوانی و با مدل ساختار دینی اهل تسنن طراحی و تدوین می‌شود.

جنگ از یک اعتراض کوچک شروع شد

این فعال فرهنگی با اشاره به نحوه آغاز بحران در سوریه، اضافه کرد: در ابتدا یک اعتراضی در شهر درعا به امور شهرداری می‌شود و بعد هم یک درگیری مسلحانه کوچک و بعد یک جمعه‌های اعتراضی صورت می‌گیرد و شعار‌ها می‌رود به این سمت و سو که ما اصلا حکومت اسد را نمی‌خواهیم و بعد مساله فرقه‌ای دینی می‌شود می‌گویند «مسیح به بیروت و شیعه به تابوت» این جنگ‌های قومیتی تا حدی پیش می‌رود که عمده سوریه به دست مسلحین می‌افتد.

وی خاطر نشان کرد: ما در سوریه در بخش‌هایی ترکمن‌ها را داریم در بخش‌هایی سنی‌ها، در بخشی دیگر علوی‌ها و در مناطقی هم مرشدی‌ها حضور دارند. از بعد روی کار آمدن حکومت اسد تمام تلاش این بوده است که اختلاف قومیتی در آنجا مطرح نشود؛ و رویکرد حزب بعث بر این بوده است که ادیان ضعیف و مردم لائیک شوند. اما ریشه جنگ بین اهل سنت شکل می‌گیرد که بخش عمده این‌ها صوفی‌ها هستند که اهل بیت را دوست دارند و در عرض ارادت به ائمه هم اشعاری دارند.

داستان کربلا را تعریف کردم. گفت نشنیده بودم!

موسوی تصریح کرد: بعد از تحقیقاتی که انجام دادم وقتی وارد شهر حما شدم گفتند در این شهر درباره شیعیان بد حرف می‌زنند. اما بعد متوجه شدم شهید نعمایی را به واسطه محبتی که نسبت به مردم داشته است خیلی دوست دارند و حتی برایش ختم گرفته اند. از مسوول مان خواستم در شهر بمانیم. اول کار تصمیم گرفتم ایرانی بودنم را مطرح نکنم، اما وقتی دیدم مشاهداتم با آنچه درباره این مردم گفته اند تطابق ندارد گفتم ایرانی هستم و آن‌ها هم گفتند ما به امام خمینی (ره) علاقه داریم. حتی در یک مسجدی با امام جماعت کم کم صمیمی شدم. بحث امام زمان را مطرح کرد. گفتم شما هم به ایشان اعتقاد دارید گفت بله.

وی اضافه کرد: یک بار برای تعمیر کفشم به یک کفاشی رفتم. صوت قرآن پخش می‌شد. من هم شروع کردم به خواندن. وقتی این صحنه را دید هزینه‌ی تعمیر کفش را نگرفت. گفت شما آمده اید کشور ما را امن کنید. ما هم یک مقدار اسباب بازی دادیم برای بچه هایش. بعد چند وقت گفت مادرم خانم مومنه‌ای است و تعریف شما را برایش کرده ام و گفته است که حتما یک بار شما را مهمان کنم. رفتم خانه اش. تشنه ام و بود یک لیوان آب خواستم و بعد سلام دادم به امام حسین (ع). پرسید این که گفتی داستانش چیست؟ برایش تعریف کردم. بغض کرد و گفت نشنیده بودم. داستان حضرت زینب (س) را که تعریف کردم خیلی به هم ریخت. بعد مرا برد مسجد حضرت فاطمه (س) گفت ما اهل بیت (ع) را دوست داریم.

خلافکار‌هایی در لباس شیخ

این فعال فرهنگی بیان داشت: یک روز رفته بودم ابزار فروشی، صوت قرآن گذاشته بود. بخش‌هایی از سوره واقعه بود و من هم با آن همراهی کردم و خواندم. پرسید حافظی؟ گفتم آره. گفت ما قرائت‌های شما را نشنیدیم. شبکه‌های ایرانی را هم که می‌گیریم همه اش قاریان مصری را پخش می‌کند. چند تا قرائت از قاریان ایرانی را برایش فرستادم. خیلی خوشش آمد. یا حتی جای دیگر با بچه‌هایی آشنا شدیم که تواشیح گذاشته بودند، من تواشیح ایرانی برای شان فرستادم و استقبال کردند. در فضای دیگر صنایع دستی ایرانی و نستعلیق را آورده بودند و کار می‌کردند. گفت ما زبان ایرانی را دوست داریم.

موسوی خاطر نشان کرد: شنیده بودیم که شیخ عرعور در شهر عامل تحریک جوان‌ها برای انحراف بوده است. یک بار در محله‌ای که معروف بود به طرفداران شیخ عرعور، وقت نماز شد و من گفتم برویم مسجد. یکی از بچه‌ها گفت من نمی‌آیم. با اسامه رفتیم مسجد و نماز خواندیم. با خادم مسجد باب صحبت را باز کردیم. پرسید شما ایرانی هستید؟ گفتم بله. اصرار کرد که برویم خانه اش. گفتم رفیقم در ماشین منتظر است. به رفیقم گفتم دیدی حرف‌هایی که درباره این مردم زده بودند واقعیت نداشت؟ بار‌ها شده بود که یک فضایی و شایعاتی علیه یک گروهی زده می‌شد، ولی وقتی نزدیک آن‌ها می‌شدیم می‌دیدیم اصلا واقعیت ندارد.

داعشی بود و به ایرانی‌ها ملحق شد

وی اضافه کرد: یکی از همین سوری‌ها به نام احمد، یک بار گفت می‌خواهم تو را با دوستانم آشنا کنم که بعضی‌های شان از داعش فرار کرده اند. رفتم و از نزدیک با دوستان اش وارد گفتگو شدم. گفت به ما گفتند حکومت بد است و مشکل دارد. مردم هم به خاطر نارضایتی‌هایی که داشتند حمایت کردند. بعد دیدیم آدم‌هایی که سواد ندارند و سابقه خلاف داشته اند را لباس شیخ پوشانده اند و به مردم امر و نهی می‌کنند که یک بار یکی از این شیخ‌ها به یکی از زن‌ها دست زده بود و ما معترض شده بودیم تو اگر مسلمانی حق نداری به زن مسلمان دست بزنی. کم کم که مردم این صحنه‌ها را دیدند خودشان از این‌ها فاصله گرفتند ما هم به این بهانه که مادر زنم بیمار است از شهر فرار کردیم.

این پژوهشگر ادامه داد: در بوکمال که رفتیم مردم خیلی از ما استقبال کردند. تعریف کردند یکی از داعشی‌ها که همسرش باردار بوده است مجبور می‌شود برای وضع حمل او را پیش یک پزشک ایرانی ببرد. پزشک ایرانی هم به او کمک می‌کند. بعد از این آن فرد داعشی به ایرانی‌ها محلق می‌شود.

وی بیان داشت: نزدیکی‌های زینبیه روستایی بود که خانواده‌های مسلحین آنجا بودند. به بهانه خرید وارد روستا شدم. اول شیر خریدم. دفعه‌های بعد سعی کردم با آن‌ها رابطه نزدیک تری برقرار کنم. یکی از خانم‌ها گفت من به یک اسپری نیاز دارم و نمی‌توانم برای خریدش به شهر بروم. برایش خریدم. یا در روستا که قدم می‌زدم با بچه‌ها گرم می‌گرفتم. یک بار یکی از مرد‌های شان که این صحنه را دیده بود شاکی شده بود که این با بچه‌ها چه کار دارد؟ خانمش گفته بود با آن‌ها مهربان است و دوست شان است. جالب است بدانید اکثر کسانی که در سوریه جذب داعش شدند قشر متدین بوده اند. مثل خوارج و اکثر کسانی که با ما همراه شدند و از جریان مقاومت حمایت کردند کسانی بودند که ما به آن‌ها می‌گوییم بی حجاب.

دو روایت متناقض از علوی‌ها

موسوی یادآور شد: در مقطعی که در سوریه بودیم از ما خواستند درباره علوی‌ها تحقیق کنیم. یکی دو تا از بچه‌ها کار را از روی منابع اسنادی شروع کردند. در کتاب‌ها گفته شده بود علوی‌ها محب اهل بیت هستند. ولی شیعیان سوری می‌گفتند علوی‌ها مشروب خوارند. محرم و نامحرم ندارند. به هیچ چیز اعتقاد ندارند. قرینه‌های بیرونی اش را هم می‌دیدیم که مردان شان نماز نمی‌خوانند و زن‌های شان حجاب ندارند. با تناقضی رو به رو شده بودم. برای پیدا کردن جواب رفتم سراغ علوی‌هایی که شیعه شده بودند. یکی شان می‌گفت علوی‌ها شیعه دوازده امامی هستند.

وی گفت: با یکی دیگر از علوی‌ها در ایست‌های بازرسی آشنا شدم. اسمش ابوعلی بود. چیزی که توجه ام را جلب کرد اسامی بچه‌های شان بود که همه از اسامی اهل بیت (ع) بود. دیدم چقدر به ما نزدیک اند. تصمیم گرفتم به او نزدیک‌تر شوم و بیشتر بررسی شان کنم. قرار شد به خانه ش بروم. در بدو ورود به منزلش اولین چیزی که به چشمم آمد آیات قرآن بود که به در و دیوار خانه ش زده بودم. برای پسرهایش هدیه گرفته بودم. دخترهایش از مدرسه آمدند. دبیرستانی بودند. دست دراز کردند که دست بدهند. گفتم ما با زن‌ها دست نمی‌دهیم. اجازه نداریم.

این کارشناس فرهنگی سوریه بیان داشت: شنیده بودم علوی‌ها از اینکه کسی در خانه شان نماز بخواند ناراحت می‌شوند. اذان که شد وضو گرفتم و خواستم نماز بخوانم. خودش یک زیرانداز آورد گفت و، چون خانه بچه داری است ممکن است پاک نباشد. قبله را نشانم دارد. قرآن آورد. پرسیدم شنیده ام علوی‌ها به زن‌های شان اجازه نمی‌دهند قرآن بخوانند. دخترهایش را صدا زد. گفت قرآن را باز کنید و بخوانید. از دختر‌ها پرسید چه کسی به شما قرآن خواندن را یاد داده است. گفتند مادرمان!

دیوار دفاعی علوی‌های برای ایرانی‌ها

وی افزود: من تا اینجا فقط یک خانواده را بررسی کرده بودم. تصمیم گرفتم به شهر بروم و فضای عمومی شهر را بررسی کنم. اسامی شهدای که روی دیوار بود، اسامی اهل بیت بود. شرح نهج البلاغه را در کتاب فروشی شان دیدم. در حین برگشت زنگ زدم به ابوعلی؛ گفت برادرم شهید شده. آمدم مقر و اجازه گرفتم که به بهانه شهادت برادر ابوعلی بروم پیش ش. خودم را به روستای شان رساندم. دیدم شیخ شان در مراسم ختم قرآن می‌خواند. احساس کردم خیلی کم سواد است. بعد ابوعلی مرا برد سر مزار برادرش. دیدم جهت قبر رو به قبله است. بالای مزار علمای شان هم قرآن است. حتی دیدم پرنده‌ای را که داشتند سر می‌بریدند رو به قبله بود و گفت ما بسم الله می‌گوییم.

موسوی تصریح کرد: در همان ایام بود که یکی از دوستان صحبتی از حضرت آقا را برایم فرستاد با این مضمون که علوی‌ها از عائله‌ی شیعه هستند، اما از معارف شیعه غافل شده اند اگر کسی دستی به سر این‌ها بکشد جذب شیعه خواهند شد و می‌توانیم با این کار به تعداد شیعیان بیفزاییم.

وی افزود: بعد از آن رفتیم پیش دوستانی که با علوی‌ها کار کرده بودند. می‌گفتند وقتی در خط درگیری بودیم علوی‌ها جلوتر از ما دیوار دفاعی تشکیل می‌دادند که اگر قرار بود تیر به ما بخورد، به آن‌ها اصابت کند. یا مثلا به ایرانی‌ها می‌گفتند به ما نماز خواندن یاد بدهید. می‌گفتند ما ایرانی را فرشته می‌دانیم. بیشتر شهدای سوری هم علوی هستند. اما قضیه این است که این‌ها شیعه‌هایی بودند که بعد از تجزیه امپراطوری عثمانی تحت فشار قرار گرفتند برای کتمان مذهب خود. به طوری که در کنار مسیحیان زندگی می‌کردند و برای حفظ جان خود مجبور به تقیه شدند تا حدی که مجبور شدند نماز نخوانند و بعد حکومت تلاش کرده از شیعه دور شوند.

دور از چشم دیگران نماز می‌خواندم



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *