گفتمان جهادی از منظر راهبرد و تاکتیک/ چند ملاحظه درباره تحریم غیرقانونی آقای ظریف/ ماهیگیری در آب گل آلود بازار مسکن
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر گفتمان جهادی از منظر راهبرد و تاکتیک منتشر کرده که به این شرح است:
حرکت و مدیریت جهادی در انقلاب اسلامی و ضرورت تبدیلشدن آن به «گفتمان عمومی» که رهبر معظم انقلاب هفته گذشته در دیدار با اعضای گروههای جهادی بر آن تأکید کردند، از دو منظر «راهبردی» و «تاکتیکی» قابلتأمل و واکاوی است. در بحث راهبردی این موضوع مطرح است که جانمایه زندگی در دیدگاه انقلاب اسلامی، بر پایه «سبک جهادی» بناشده و الگوی مطلوب حاکمیت تحت اسلام سیاسی به شمار میآید. در این الگو، سه شاخه «نگرش»، «عملکرد» و «مدیریت» زیرمجموعه فرایند حرکت جهادی تعریف میشوند و مدلی است که جمهوری اسلامی از «مدینه النبی» استخراج کرده است. از آنجا که هر ایده و طرحی با نتایج آن محک میخورد و سنجیده میشود، این الگوی پیشتاز نیز باید در میدان عمل مورد ارزیابی قرار گیرد. ازاینرو، خروجی حرکت جهادی و زیرشاخههای آن را میتوان به شرح ذیل طبقهبندی کرد.
۱. در حوزه راهبرد، بهجای اینکه چندین سازمان تو در تو و پیکرههای سنگین و فربه دستگاههای اجرایی، کشور را اداره کنند، همه جامعه درگیر اداره شئونات کشور میشوند و مصداق حدیث نبوی شریف «کُلّکُمْ راعٍ وَ کُلّکُمْ مَسْؤُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ» را میتوان از این رهگذر مشاهده کرد. حرکت جهادی به این مفهوم است که همه ارکان و اعضای جامعه دستبهدست هم دهند و برای تعالی و پویایی کشور در کنار یکدیگر بکوشند. در این دیدگاه، رئیس و مرئوس، به مفهوم رایج آن معنایی ندارد و ردههای مدیریتی تنها بهمنظور هدفمند کردن و نظم بخشیدن به کارها دیدهشده است. همانقدر که مدیر در این الگو مسئول است، بقیه اعضای جامعه نیز مسئولیت دارند و اینطور نیست که فردی در کسوت مدیریت، دستهایش را در جیبش بگذارد، راه برود و دستور بدهد. مدیریت جهادی – چه فرد، مدیر باشد و چه نهادی، مسئول- همگی برای اداره و رتق و فتق امور، مشارکت فعال و نزدیک دارند و کارها را بهسرعت پیش میبرند.
۲. ویژگی دیگر این الگوی منحصربهفرد از منظر استراتژیک، جدای از تشویق و ترغیب همه جامعه برای شرکت در برداشتن موانع و تسریع در رشد کشور این است که همه استعدادها، خلاقیتها، تواناییها و انگیزههای برتر و ممتاز در امتداد یک هدف بسیج میشوند و پیشرفتی خارقالعاده را پدید میآورند. تفاوت این ایده با آنچه در حال حاضر اتفاق افتاده، بسیار است و برای فهم این تفاوت کافی است عملکرد کشوری که چند سازمان و نهاد آن را اداره میکنند با جامعهای مقایسه شود که همه مردم آن را اداره میکنند. در این حالت، هیچ استعدادی روی زمین نمیماند، هیچ نیرویی هرز نمیرود و هر کس میتواند در حوزه مهارتها و تواناییهای خود، مؤثر و مفید باشد. افراد این «آرمانشهر» همگی احساس مفید بودن و کارآمدی دارند و اعضای آن با مفهومی به نام بطالت بیگانهاند؛ لذا حتی اگر مانع و رادعی در مسیر کشور نباشد، مانیفست جامعه اسلامی باید بر اساس مؤلفههای ذکرشده، تدوین و برنامهریزی شود.
۳. در حوزه تاکتیکی، ضرورت عمومی شدن گفتمان حرکت جهادی ملموستر است. در شرایط فعلی که کشورمان درگیر مشکلات عدیده و مزمنی در بخشهای مختلف است و بهویژه با غول تورم، رکود و گرانی دستبهگریبان است، نمیتوان با ساز و کارها و مدلهای عادی به جنگ آنها رفت و اساساً قابلحل نیستند. حتی اگر بنا را بر برنامهریزی صحیح در این چارچوب بگذاریم، سالهای متمادی و طولانی برای رفع و رجوع آنها لازم است، حال آنکه سرعت تحولات جهانی آنچنان زیاد است که مجالی برای فرصت سوزی نیست. بنابراین، تنها راهی که میتوان بر اساس آن، به همه این موارد رسیدگی کرد، «الگوی جهادی» است. بهعنوان نمونه، انبوهی از گرههای اقتصادی را نمیتوان با ۸ ساعت کار اداری که تنها چند ساعت آن مفید است، حلوفصل کرد و عملکردی ۲۴ ساعته مورد نیاز است. روشهای متعددی برای شکوفایی اقتصاد به مرحله اجرا درآمده، ولی به جرأت میتوان گفت هیچکدام از آنها بهاندازه سیاستهای «اقتصاد مقاومتی»، متناسب با شرایط فعلی کشور که رکود تورمی و تحریمهای شدید بر آن سایه انداخته، کارآمد نبوده و مفید واقع نشدهاند. نمونهای کوچک از اقتصاد مقاومتی را میتوان در مناطق محروم که توسط گروههای جهادی به آنها رسیدگی شده، مشاهده کرد. احیای زمینهای کشاورزی، اجرای طرحهای زود بازده و تشکیل تعاونیها در کنار عملیات عمرانی و ... ثابت میکند که میشود در کوتاهترین زمان، پروژههای بر زمینمانده محرومیتزدایی را که بعضی از آنها چندین دهه در نوبت رسیدگی بودند، به بهترین شکل اجرا و عملیاتی کرد.
۴. توسعه الگوی جهادی حتی بر حوزه سیاست خارجی نیز تأثیرگذار است. بخش مهمی از رایزنیهای دستگاه دیپلماسی کشورها بهمنظور تأمین و تسهیل مجاری اقتصادی در سطح بینالمللی طراحی میشود و هر چه پایههای اقتصادی کشورها در داخل مستحکمتر و از لنگرگاه قویتر برخوردار باشد، در تعاملات جهانی از موضع برتر و قدرتمندتری نیز برخوردار خواهند بود. این قوت و قدرت در حال حاضر، جز با کار شبانهروزی در چارچوب اقتصاد مقاومتی میسر نیست و اساساً راهی جز این نیز پیش روی کشور وجود ندارد. عدم اهتمام به این الگو، رها شدن اقتصاد در شرایط فعلی و در نتیجه، گره خوردن مقدرات کشور به گوشه نگاه بیگانگان را به همراه دارد؛ اتفاقی که بر اثر اصرار بر مدلهای غیربومی توسعه رخ میدهدو نتایج اسفباری در پی خواهد داشت. بنابراین، انقلاب اسلامی هم از منظر چشمانداز راهبردی و هم از نگاه تاکتیکی، به توسعه گفتمان جهادی در سطح عمومی به شکل جدی نیازمند است چراکه برآیند خوانش جمهوری اسلامی از اسلام، نه یک الگوی بومی، بلکه مدلی منعطف و قابلاجرا در همه کشورهای حقطلب است. به فرموده مقام معظم رهبری، «بگذارید ما مجموعه عظیمی از نسل انقلاب اسلامی را در کشورمان شاهد باشیم که از لحاظ سطح فهم، مسائل مدیریتی، خدمترسانی، ایجاد عدالت و قیام به قسط، بهجایی رسیده باشد که ذهنهای معمولی بشر به آنجا نرسیده و باید از او الگو بگیرند.» (۱۰ مرداد ۹۸)
• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان چند ملاحظه درباره تحریم غیرقانونیآقای ظریف درج کرده که در ادامه می خوانید:
۱. یکی از اصلیترین و بزرگترین حربههای «عاملان وضع موجود» برای حمله به رقبا، تکیه بر تحریمهای دشمن بوده است. یعنی برای اینکه بگویند رقبای سیاسی شان ناتوانند، تحریمهایی را که در دوران مسئولیتشان اعمال شده بود، یک به یک میشمردند؛ هر چه تحریمها بیشتر بود، حملِ بر ناتوانی بیشتر تحریم شوندگان میکردند! این منطق یعنی، هر کس بیشتر تحریم شده باشد، ناتوانتر، با زبان دنیا ناآشناتر و در حوزه دیپلماسی بیسوادتر است. پیگیری گسترده این منطق غلط، یک پیام ضمنی هم با خود داشت و آن اینکه، آنها هستند که سواد دیپلماسی دارند، توانا هستند و زبان دنیا را بلدند و اگر مردم به آنها رای دهند، تحریمها را با همین توان دیپلماسی و مذاکره از میان برخواهند داشت! صاحبان این منطق با همین ترفند مردم را فریب داده و به قدرت رسیدند. با تحریم ظریف، اما ناگهان ورق برگشت. منطقشان تبدیل به ضد خود شد! اینجا و حالا دیگر تحریم شدن نشانه بیسوادی و ناتوانی نبود. اینجا دیگر بر خلاف قبل، اگر تحریمی صورت میگیرد، علت آن بیعرضگی و بیسوادی تحریمشونده نیست، علت در ناتوانی و ترس تحریمکننده است! حالا دیگر تحریم شدن «خوب» است، آنقدر خوب که اگر تحریم شوی «قهرمان ملی» میشوی!
۲. آقای ظریف محترم است قبول. دیپلمات کشورمان و از خودمان است، این هم قبول. اما شرافتا قهرمان ملی هست؟! «برجام» و «وضعیت موجود» بهترین سند بر شکست سیاستهای ایشان است، نیست؟ کسی از تحریم ایشان خوشحال نیست الا همان کسانی که چنین ادعایی دارند! ما هم به قول «حاج حسین»، در مصاحبه با واشنگتنپست، یک تار موی ایشان را با غربیها عوض نمیکنیم اما، این دلیل نمیشود اشتباهات ایشان را «پیروزی»، منتقدان ایشان را «هم ردیف پمپئو» و خود ایشان را «قهرمان ملی» جا بزنیم. چه خوشمان بیاید چه نه «برجام»، این چاه ویل دستپخت ایشان است. بگذارید با کمال احترام همچنان ایشان و دستاوردشان را نقد کنیم.
۳. معتقدیم از اشتباهات نباید حمایت کرد. حمایت جریان غربگرا از راه و رسم غلطی که جز خسارت، چیزی عاید کشور نکرده، اگر خیانت نباشد، حتما حماقت است. انتقاد ازاشتباهات آقای ظریف، هم به نفع ایشان است هم به نفع کشور؛ اما دامن زدن به ایناشتباهات و تشویق ایشان به ادامه این راه پر خسارت، شاید به نفع برخی جریانهای اطراف ایشان باشد، اما قطعا به نفع ایشان و کشور نیست. مذاکره با آمریکا اشتباه بود. این را دیگر فقط ما نمیگوییم، شخص آقای ظریف و رئیسجمهور محترم نیز بارها با زبان بیزبانی گفتهاند. مذاکره با دولت فعلی آمریکا نیز به قول رهبر انقلاب «سم» است. حالا چرا برخی با هندوانه گذاشتن زیر بغل وزیر خارجه کشور به دنبال این «سم» هستند، در نکته پایانی این وجیزه خواهیم گفت.
۴. اینکه بگوییم، «چون آمریکا علیه ظریف وارد عمل شده و منتقدان هم علیه او وارد میشوند پس این دو همردیف هستند» منطق سستی است. تحریم در دوران دولتهای نهم و دهم هم صورت میگرفت. با این منطق اگر بخواهیم قضاوت کنیم باید گفت، این جریان هم در آن دوران با اوباما و نتانیاهو همصدا و هم ردیف میشد چرا که پس از هر تحریم علیه دولت وقت موضع میگرفت! چنین قیاسی سست است چون، دلایل دو طرف برای مخالفت، زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است. اگر منتقدان با برجام مخالفند، به این دلیل است که توان هستهایمان را «تضعیف» کرد، اما اگر آمریکا با برجام مخالفت میکند، به این دلیل است که توان هستهای، موشکی و منطقهای ایران را توامان نابود نکرد تا ایران تبدیل به لقمهای راحت برای بلعیدن شود! حالا شما بفرمایید، منتقدان برجام همردیف ترامپ و پمپئو هستند یا هواداران آنکه خواستار مذاکره این بار بر سر موشک و مسائل منطقهایمان هستند؟!
۵. چند روزی است برخی مدعیان اصلاحات (نه همه اصلاحطلبان) به بهانه تحریم ناجوانمردانه و غیرقانونی آقای ظریف از سوی آمریکا، به طرز عجیبی مشغول قهرمانسازی از ایشان با چاشنی حمله به منتقدان هستند. منتقدان را کنار پمپئو و ترامپ قرار داده با ادبیات زشت، سخیف و غیر مودبانهای آنها را مینوازند. گاهی برای رسیدن به نتیجه دلخواه حتی، لابهلای اخباری که کنار هم قرار میدهند، دروغهای شاخداری میگذارند تا نتیجه تحلیل، همانی باشد که آنها میخواهند. «حمله همزمان ترامپ و منتقدان به ظریف» و «تحریم ظریف تقصیر منتقدان بود»، از جمله این دروغهای شاخدار است. آدمی گاهی آرزوهای خود را در غالب خبر بیان میکند. وقتی به دروغ میگویند منتقدان به ظریف اهانت کردند، یعنی قلبا دوست دارند به این دیپلمات کشورمان اهانت شود. دوست و دشمنتان را بشناسید آقای ظریف!
۶. کارلوس گون را قهرمان ملی ژاپن میدانند چون، غول خودروسازی «نیسان» را از یک بحران جدی نجات داد. این خودرو ساز امروز بخش عظیمی از بازار جهان را قبضه کرده و در رشد اقتصادی کشورش سهم بسزایی دارد. ایشان به طور همزمان مدیریت چند خودروساز بزرگ جهانی را هم بر عهده داشت. اینجا، اما همزمان با انتشار خبر توقف تولید یک خودروی دیگر و جمعآوری خط تولید آن، و در حالی که بیکاری و گرانی افزایش یافته و دولت منتظر معجزه است! یکی از عاملان وضع موجود - با همه احترامی که برایشان قائلیم- ناگهان میشود «قهرمان ملی»! قهرمانی که منتقدان قدر او را نمیدانند. قهرمان ملی شدن اصولی دارد، شرایطی دارد. در کشورهای دنیا به کارنامه نگاه کرده و فرد را به دریافت نشانی چیزی مفتخر میکنند؟ شما با استناد به کدام کارنامه نشان قهرمانی میدهید؟ میگویند، «درست است که به وعدههای اقتصادی که داده بودیم نرسیدیم، اما توانستیم آمریکا را در دنیا بیآبرو کنیم. دنیا امروز حق را به ما میدهد و بین آمریکا و اروپا اختلاف انداختیم و این بزرگترین دستاورد است.» که باید گفت، آمریکا پیش از مذاکره با برجام هم آبرویی نداشت. بمباران اتمی ژاپن و کشتار صدها هزار غیر نظامی (که همین روزها ۷۴ ساله میشود)، حمله به عراق و افغانستان و کشتار صدها هزار انسان بیگناه، تحمیل جنگی ۸ ساله به ایران و شهادت صدها هزار هموطن، سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران و این اواخر راهاندازی غائله داعش، همه نشان میدهد آمریکا اصلا آبرویی نداشته که شما ببریدش. اصلا فرض بگیریم همه این دستاوردسازیها درست؛ به قول آقا مگر ما برای اختلاف انداختن بین آمریکا و اروپا مذاکره کردیم؟!
۷. ایرانی جماعت را مردمان عاطفی و دلسوز میشناسند. به نظر میرسد این بار با حربه مظلومنمایی به دنبال اهداف سیاسی و شاید هم انتخاباتیاند. شما پاسخ دهید! دشمنان جمهوری اسلامی ایران و در راس آنها آمریکاییها، ترجیح میدهند کدام جریان سیاسی قدرت را در ایران به دست بگیرد؟!
• روزنامه اطلاعات مطلبی با تیتر ماهیگیری در آب گل آلود بازار مسکن منتشر کرده که به این شرح است:
جهش قیمت مسکن در یکسال اخیر، بهای بسیاری از واحدهای مسکونی کشور را به بیش از ۵۰۰ میلیون تومان افزایش داده است. درواقع شرایط جدید باعث شده تا یافتن واحد مسکونی با قیمت کمتر از ۵۰۰ میلیون تومان در هر یک از کلانشهرهای ایران دشوار شود و اغلب خانهها در سطح قیمتی بالاتر از این رقم قرار گیرند. از طرف دیگر فاصله ایجاد شده میان قیمت فعلی مسکن و قدرت خرید متقاضیان، معاملات ملکی را راکد کرده و مشاوران املاک را وادار ساخته است تا به بهانه یکسان سازی حق کمیسیون معاملات، درآمد کاهش یافته خود را جبران کنند. هم اینک نرخ کمیسیون معاملات املاک در تهران به ازای ۵۰۰ میلیون تومان نیم درصد و از ۵۰۰ میلیون تومان به بالا یک چهارم درصد (از طرفین) است که این رقم نیز توسط بسیاری از مشاوران املاک رعایت نمیشود. رئیس اتحادیه مشاوران املاک دیروز درخواست کرد که از این پس حق کمیسیون معاملات املاک در سراسر کشور یکسان شود و ملک با هر قیمتی که معامله شد حق کمیسیون نیمدرصد باشد. پرواضح است این پیشنهاد در شرایطی که عمده معاملات ملکی در سطح قیمتی بالای ۵۰۰ میلیون تومان قرار دارد، صرفاً منافع مشاوران املاک را تأمین میکند و حق کمیسیون این قبیل معاملات را از یک چهارم درصد فعلی به نیم درصد افزایش خواهد داد. ظرف سالهای اخیر رفتار سوداگرانه اغلب مشاوران املاک نقش غیر قابل انکاری در افزایش بهای مسکن و اجاره بهای معاملات داشته، تا حدی که دولت را به ایجاد سامانه متمرکز معاملات املاک در آینده نزدیک، ترغیب کرده است. اینک پیشنهاد جدید این صنف برای افزایش و یکسان سازی حق کمیسیون معاملات ملکی، همانند ماهیگیری در آب گل آلود میتواند باعث فشار بیشتر متقاضیان خرید و در نتیجه تشدید رکود تورمی در این بازار شود. اعضای این صنف اگر داعیه "انصاف" و یکسان سازی نرخ کمیسیون املاک را دارند، چرا به دریافت یک چهارم درصد از کلیه معاملات رضایت نمیدهند؟ در این صورت بهای تمام شده املاک برای متقاضیان کاهش خواهد یافت و منجر به رونق معاملات ملکی میشود. حتی با توجه به رشد قابل ملاحظه قیمت تمام شده املاک میتوان حق کمیسیون مشاوران ملکی را به یک هشتم درصد معاملات کاهش داد تا هم عدالت و یکسان سازی رعایت شود و هم انگیزه متقاضیان به خرید املاک افزایش یابد.
• روزنامه خراسان یادداشتی با مضمون توئیتر ترامپ و مسلسل کراسیوس! منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
تیراندازی ال پاسوی تگزاس، نخستین تیراندازی کور در آمریکا نیست و در عین حال، مسلما آخرین هم نخواهد بود. با این حال، مرگ حدود ۲۰ تن در پی تیراندازی پاتریک کراسیوس ۲۱ ساله اهل دالاس بر آتش منازعه نژادی در آمریکا شدت خواهد بخشید. تا چند سال پیش به نظر میرسید موفقیتهای جنبش حقوق مدنی در دهههای ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم، غول نژادپرستی در آمریکا را به داخل چراغ جادو بازگردانده است. با این حال، تحولات چند سال اخیر، به ویژه در پی راهیابی دونالد ترامپ به کاخ سفید، جامعه آمریکا بار دیگر و آن هم در آستانه ورود به دهه سوم قرن بیست و یکم دچار درگیریهای نژادی شده است. جدیدترین نمونه از درگیریهای خونین نژادی در شهری نزدیک مرز مکزیک رخ داده است. کراسیوس پیش از اقدام به تیراندازی کور در فروشگاه وال مارت، طی بیانیهای در فضای مجازی، اقدام خود را تلاش برای مقابله با سیل مهاجران غیر قانونی و پناهجویان از مرز جنوبی آمریکا، به ویژه از مکزیک اعلام کرد. وی همچنین در این بیانیه، اقدام تروریستی سال گذشته یک استرالیایی در کشتار ۵۰ مسلمان در شهر کریس چرچ نیوزیلند را ستایش کرد. بدین ترتیب، تروریست سفید پوست ال پاسو، بیگانه ستیزی ضد مکزیکی را به اسلام ستیزی پیوند زد. نژادپرستان سفیدبرترپندار در آمریکا، قویا با اختلاط نژادی، تنوع مذهبی و ورود مهاجران و پناهجویان خارجی به آمریکا مخالف هستند و سیاستهای چند نژادی را عامل از بین رفتن هویت انگلوساکسونی این کشور در سالهای آینده قلمداد میکنند، برخی از برآوردهای آماری حکایت از آن دارد که تا سال ۲۰۵۰، تعداد سفیدپوستان برای نخستین بار در تاریخ آمریکا به زیر ۵۰ درصد کاهش مییابد. این موضوع موجب شده است تا طیفهای وسیعی از هویت گرایان از رئیس جمهوری که در کاخ سفید واشنگتن زندگی میکند تا جوان ۲۱ ساله دالاسی دست به کار شوند و با رشد «دیگران» مقابله کنند. در این میان، دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا به توئیتر متوسل شده است و پاتریک کراسیوس به مسلسل. با این حال، نتیجه یکی است و آن این که جامعه چندنژادی و چند فرهنگی هرچه بیشتر به سوی سقوط به پرتگاه جنگهای نژادی نزدیک شود. در دو سال اخیر، دونالد ترامپ برای حفظ پایگاه رای خود و جلب رضایت محافظه کاران هویت گرا در آمریکا، هر روز بیش از گذشته بر آتش اختلافات نژادی دمیده است. وی نخستین نطق انتخاباتی خود را برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۱۶ با حمله به مکزیکیها شروع کرد و آنان را بیماران روانی و متجاوزان جنسی لقب داد. ترامپ در طول رقابتهای انتخاباتی در سالهای ۲۰۱۵ و ۲۰۱۶ وعده داد در صورت راهیابی به کاخ سفید، در مرز جنوبی دیوار احداث و ورود مسلمانان به آمریکا را ممنوع کند. وی در هفته نخست تصدی ریاست جمهوری آمریکا، فرمانی را امضا و ورود اتباع چند کشور مسلمان به آمریکا را ممنوع کرد. همچنین برای تامین بودجه دیوار مرزی، فعالیتهای دولت فدرال را برای سه هفته به تعطیلی کشاند. رئیس جمهوری آمریکا در آستانه انتخابات میان دورهای کنگره، حملات لفظی خود را به مهاجران و پناهجویان شدت بخشید و آنان را مشتی دزد و خلافکار نامید که قصد دارند جان و مال و ناموس شهروندان آمریکایی را بربایند. سرانجام این که ترامپ این اواخر، جدال نژادی بی سابقهای را علیه تعدادی از سیاستمداران رنگین پوست آمریکا به راه انداخت تا جایی که به چهار زن ترقی خواه مجلس نمایندگان توصیه کرد به کشورهای شان برگردند. همچنین در این مدت ترامپ از استفاده عباراتی همچون چاه توالت برای کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین دریغ نکرد و در نهایت، بالتیمور، شهر الیجاه کامینگر، عضو سیاه پوست کنگره آمریکا را به زباله دانی از موش تشبیه کرد. در چنین فضای متشنجی، در نهایت تعدادی نژادپرست دست به اسلحه میبرند و جنایات هولناکی را در گوشه و کنار آمریکا رقم میزنند. با توجه به آزادی حمل سلاح در آمریکا و فرهنگ دیرپای خشونت در این کشور، تروریسم نژادپرستانه سفیدبرترپنداران به معضل عمیق امنیتی در آمریکا بدل شده است که اگر این بیماری علاج نشود، این کشور را تا پای جنگهای نژادی و کشتار شهروندان پیش خواهد برد.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با مضمون درباره دولت جوان حزباللهی درج کرده که به این شرح است:
انتخابات در ایران مظهر قدرت و وفاق ملی است و کارکرد برجسته آن در سالهای اخیر در ایران، ایجاد چرخش نخبگان. چرخش نخبگان ایدهای است که نظام را همواره در خط تحول و ثبات نگه میدارد و به شکلی دیالکتیک، موجب پویایی و انقلابیگری ساختار میشود. این مهم را رهبری انقلاب در جمع دانشگاهیان کرمانشاه در سال۹۰ گوشزد کردند و در آن مقطع، بیشترین تفسیرها به سمت اصلاح قانون اساسی و جایگزینی نظام پارلمانی به جای ریاستی رفت. در بهار امسال مجدداً با طرح بحث دولت جوان حزباللهی، این ایده در میان جریانات سیاسی و نخبگان اجتماعی به جریان افتاده که همزمان با گام دوم انقلاب اسلامی، در افق ۱۴۰۰ باید بخش دولتسازی تمدن نوین اسلامی نیز به پایان برسد و کشور وارد مرحله تازهای شود. دیدار جهادگران جوان در پنجشنبه گذشته با رهبر انقلاب از این جهت بااهمیت بود که بار دیگر در آن تاکید شد گفتمان حرکت جهادی باید به گفتمان عمومی بدل شود و آن را باید در نقش پیشران دولت جوان حزباللهی در نظر گرفت. هم محدودکردن حرکت جهادی به امر سیاسی خطاست و هم منفککردنش. خدماترسانی برای ارتقای کیفیت زندگی مردم از جمله وظایف حاکمیت اسلامی است و مدیریت جهادی، روش تحقق آن.
• روزنامه ایران مطلبی با تیتر وطن عزیز منتشر کرده که به این شرح است:
در حاشیه یکی از نسخههای خطی کتابخانه سیدمحمد طباطبایی سنگلجی، از رهبران پرآوازه عهد مشروطه به چند سطری برمیخوریم که با خداوند تعالی «درد دل» کرده و نگاشته است: «از اهل ایران دو نفر با هم متحد نیستند و ایران را به باد دادند خاصه وزرا و وکلا که مبدأ اصلی به باد دادن ایران این دو طایفه بودند. زیرا وطن عزیز را به ثمنبخس فروختند. عنقریب به جزای عملشان مبتلا خواهند شد...» او ادامه میدهد: «از همه چیز گذشتیم که خدمتی به این مردم کرده باشیم از قید رِقیت آزاد شوند. افسوس قدر ندانستند و نتیجه اعمالشان عکس آنچه مقصود ما بود شد و خواهد شد.» نویسنده این حاشیه همان کسی است که حدود یک دهه پیش از آن در نامهای معروف به مظفرالدینشاه نوشت: «ایران وطن و محمل انجام مقاصد دعاگویان است و باید در ترقی ایران و نجات آن از خطرات جاهد باشیم.» و خطاب به پادشاه افزود: «بر خلاف آنچه دیگران متصل عرض میکنند که مملکت آباد و منظم و دور از خطر، رعیت راحت و آسودهاند، مملکت خراب، رعیت پریشان و گدا، دست تعدی حکام و مأموران بر مال و عرض و جان رعیت دراز. ظلم حکام و مأموران اندازه ندارد. از مال رعیت هر قدر میلشان اقتضا کند میبرند، قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند از زدن و کشتن و ناقص کردن اطاعت میکنند.» و در دنباله نامه با تلخی از نمونهها و نتایج ظلم و ستم مأموران دولت میگوید: «حالت حالیه این مملکت، اگر اصلاح نشود عنقریب این مملکت جزء ممالک خارجه خواهد شد. البته اعلیحضرت راضی نمیشوند که بگویند در عهد همایونی ایران به باد رفت.» فهم اینکه چرا مشروطه به اهداف خود نرسید از مقایسه همین دو مطلب از یک نفر در فاصله یک دهه کم و بیش معلوم میشود. بویژه که نویسنده از رهبران اصلی جنبش مشروطه بود. هرچند مجلس و دولت آن روز هم از دلسوزان و خدمتگزاران به ملت خالی نبود. نامه دوم علنی و آشکار بود و در سطحی گسترده پخش شد و از اسناد مهم دوره مشروطه است که مکرر به آن استناد میشود. اما مطلب نخست را همان شخص در گوشه یک کتاب و بهعنوان درد دل با خدا نوشته است. بواقع اگر نویسنده در ادامه راه پیشین همین موارد را در فضای عمومی بیان و ایستادگی میکرد تأثیرگذار بود و نمیبایستی از این عرصه کناره میگرفت. زیرا با خالی شدن جبهه مشروطهخواهان اعتدالی، زمینه ترکتازی افراطیون از قبیل کمیته مجازات و حیدرخان تاری وردی فراهم شد. درست است که پس از پیروزی مشروطه، اتفاقات ناخوشایندی به دست تندروها روی داد و برخی رهبران آن از جمله یار دیرین او سیدعبدالله بهبهانی ترور شدند، اما شخصیتی، چون طباطبایی نمیبایستی از این عرصه کنارهگیری میکرد. سیر و تقارن مشروطه با جنگ جهانی نخست و یورش به ایران بویژه از ناحیه روسها، مشروطیت نوپا را از پا انداخت. دو نکته دیگر را هم بایستی در نظر گرفت. مفاهیم سلطنت در باور مردم عمیقاً وجود داشت و قرنها نظریهپردازی شده و دهها سیاستنامه و اندرزنامه پیرامون آن نگاشته بودند؛ ولی درباره مشروطه چنین نبود و جامعه ایرانی در ناآگاهی گسترده از تحولات فکری که زمینهساز مشروطیت بود به سر میبرد. بسیاری از کسانی که بهدنبال مشروطهخواهی بودند درک درستی از بستر فکری جامعه و روند گسترش مفاهیم همزاد با مشروطیت نداشتند. احمد کسروی میگوید وقتی کتاب قانون را به یکی از شهرها بردند مردم در کمال تعجب گفتند که «این همه شورش بر سر این فصول بیهوده چه میارزید؟» این همه هزینه برای چاپ این دفترچه دادیم؟ نکته دیگر ایدئولوژیها و جریان مشروطهخواه افراطی بود که آن هم ریشه در قفقاز و روسیه و شکلگیری نخستین حزب کمونیست ایران داشت که همین دو با هم مشروطیت را به محاق برد چنانکه از آن تنها شکلی برجای ماند. اگر از جریانهای مذهبی حامی مشروطیت هم یاد کنیم، میتوان گفت: آخوند خراسانی در راه سفر به ایران در مرگی اسرارآمیز از جهان رفت. او برای مبارزه با اتمام حجت روسیه برای بیرون کردن مورگان شوستر کارگزار امور مالی ایران، که مجلس از او پشتیبانی میکرد به ایران میآمد. ملاعبدالله مازندرانی بارفروشی سال بعد درگذشت و پیش از همه آنها حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی هم از جهان رفته بود. شخصیت تأثیرگذاری مثل همین مرحوم طباطبایی سنگلجی صحنه را خالی کرد و ناامید و خانهنشین شد و نمایندگان شجاعی، چون مدرس و مصدق در اقلیت ماندند. مصدق در جلسه تغییر سلطنت به نمایندگان گوشزد کرد که قرار نیست در نظام مشروطه پادشاه مسئول و همهکاره مملکت باشد و از همین جنبه با افزایش قدرت شاه و انتقال آن به رضاخان میرپنج مخالفت میکرد. بدین گونه از آغاز شکلگیری مجلس قانونگذاری در سال ۱۲۸۵ تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ یعنی ۱۵ سال مجموعاً بیست وچند کابینه از چند روز تا چند ماه قدرت را در دست داشتند. در دهههای بعد هم گروههای مذهبی تندرو گفتمانهای عربی-اسلامی را پرجاذبهتر یافتند. به هر روی مشروطه، در تلاش برای روایتی ایرانی از اندیشه حکومت بر مبنای قانون و در چارچوب شریعت بود و خیلی زود گرفتار چنبره استبداد شد و بهواقع استبداد و انواع چپگرایی، مشروطهخواهی را از دور خارج کرد. بدین سان «وطن عزیز» با وجود دستیابی صوری به مشخصههای بنیادین مشروطه مانند تفکیک قوا و استقلال انجمنهای بلدیه و انجمنهای ایالتی و ولایتی تشکیل مجلس مبتنی بر آرای مردم و آزادی مطبوعات دوباره به عهد استبداد برگشت.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با تیتر دیوی به نام مسکن را منتشر کرده که به این شرح است:
با توجه به اینکه افزایش شدید قیمت مسکن اجتنابناپذیر بوده و با توجه به اینکه افزایش قیمت مسکن سبب تشدید نابرابری شده است، بهطور اجتنابناپذیر پرسش بعدی این است که آیا دولت لازم است کاری انجام دهد یا اینکه موضوع را به حال خود رها کند. واضح است که تشدید نابرابری در بردارنده عواقب و پیامدهای اجتماعی است و همچنین از نظر تحلیل اقتصادی در بردارنده پیامدهای خارجی منفی است که علم اقتصاد بیتوجهی به آن را به هیچوجه توجیه نمیکند، اما دولت چه اقداماتی برای رفع پیامدهای زیانبار افزایش قیمت مسکن در تشدید نابرابری میتواند انجام دهد. در حالت کلی، میتوان اقدامات دولت را شامل دخالت مستقیم در قیمتگذاری و عرضه یا تولید مسکن و دخالت غیرمستقیم از طریق سیاستگذاری پولی و مالی دانست. تجربه جهانی و حتی تجربه موجود در کشورمان توفیق بسیار بالایی در دخالت مستقیم دولت در بخش مسکن فرا روی ما قرار نمیدهد و به زبان اقتصادی بعید است با ملاک هزینه- فایده توجیهپذیر باشد؛ بنابراین دخالت غیرمستقیم دولت به شکل سیاستگذاری پولی و مالی احتمالا نتیجه رضایت بخشتری به همراه داشته باشد. همانطور که گفته شد، اولین اقدام ضروری برای تخفیف مشکلات بخش مسکن از کار انداختن نیروی عمومی افزایش قیمتها یعنی تداوم رشد بالای نقدینگی است و به همین دلیل ترکیب سیاست پولی و مالی باید منجر به کنترل رشد نقدینگی در بلندمدت شود (گرچه بهصورت مقطعی ضرورتی ندارد.) هنگامی که تورم عمومی به شدت کاسته شود، بخشی از مشکلات بخش مسکن را حل میکند. در چنان شرایطی، اولا امکان قراردادهای بلندمدت و سکونتهای بلندمدت در املاک استیجاری برای مستاجران فراهم میشود که از فشار بر مستاجران میکاهد و ثانیا امکان تامین مالی خرید مسکن بر اساس درآمدهای آتی اشخاص برای بخش بیشتری از افراد جامعه از طریق وامهای رهنی را فراهم میآورد که به تخفیف نابرابری کمک میکند. از جهت سیاستهای مالی از نوع بازتوزیع درآمد نیز طراحی انواعی از مالیاتهای بخش مسکن (البته نه به شکلی که اکنون متاثر از التهابات حدود یک سال و نیم گذشته مطرح بوده است) و یارانهها میتواند از فشار نابرابری موجود بکاهد. از جمله مالیاتهایی که میتوان در مورد بخش مسکن مطرح کرد، مالیات سالانه بر املاک، مالیات بر درآمد اجاره آشکار و ضمنی، مالیات بر خانههای خالی، مالیات بر عایدی سرمایه (البته متفاوت از آنچه اکنون در محافل تصمیمگیری به آن اشاره میشود) و... است. البته اگر نظام مالیاتی ایران در جهت مالیات بر مجموع درآمد تغییر کند ممکن است بسیاری از مالیاتهای اشاره شده قبلی را غیرضروری کند. آنچه با اهمیت است آن است که ما خود را عمدتا برای جلوگیری از وخیمتر شدن این مشکل در آینده مجهز کنیم، نه برای مقابله با آنچه رخ داده است و کار مثبت چندانی برای آن نمیتوان انجام داد. پرسش آخر این است که آیا باید از بهرهمند شدگان از افزایش جهشوار قیمت مسکن و صد البته مخرب برای توزیع درآمد عصبانی باشیم و آنها را جریمه کنیم. واضح است که بر اساس تحلیل انجام شده افزایش قیمت مسکن اجتنابناپذیر بوده و صاحبان مسکن که از این افزایش جهشوار بهرهمند شدهاند تقصیری در این رخداد ندارند، بلکه این قانون طبیعی علم اقتصاد است. در واقع، آنچه رخ داده است، نه محصول اقدام انفرادی صاحبان مسکن و نه حاصل تبانی آنها برای افزایش قیمت مسکن است که آنها را سزاوار جریمه کند. جریمه کردن آنها بابت رخدادی که سیاستگذاری خود نقش اصلی را در ایجاد آن داشته است به معنی افزایش عدم اطمینان فراروی عاملان اقتصادی است. صحیح آن است که سیاستگذار از قبل اعلام کند که در چه مواردی و در چه شرایطی بخشی از آنچه عاید یک عامل اقتصادی شده است از او گرفته خواهد شد تا چشمانداز سرمایهگذاری در انواع فعالیتهای اقتصادی را برای عاملان اقتصادی روشن کرده باشد و آنها را قادر به برنامهریزی بلندمدت در فعالیت اقتصادی کند. اگر چنین به مسکن نگاه کنیم، لولو خورخوره نیست، بلکه بخشی مهم از اقتصاد است که قوانین شناخته شده اقتصادی بر رکود و رونق و تحولات قیمتی آن حکمفرما است و ورود مبتنیبر عقلانیت و بردباری سیاستگذاری در بخش مسکن نه تنها به رفع قابلقبول نیاز مسکن شهروندان بهعنوان یکی از اضلاع مثلث نیازهای اساسی میانجامد، بلکه میتواند در تحرک و پویایی فعالیتهای اقتصادی از طریق ارتباطات گستردهای که با سایر بخشها دارد، بسیار سودمند افتد.
• روزنامه جوان یادداشتی با عنوان غربت حقوق بشر اسلامی درج کرده که درادامه میخوانید:
عربستان به عنوان میزبان حرمین شریفین، بزرگترین ناقض حقوق بشر اسلامی است. این در حالی است که نخستین اسناد مربوط به اعلامیه حقوق بشر اسلامی در مکه و طائف امضا شده است. در این کشور، اعدامهای زیادی خارج از مبانی اسلام انجام میشود. شیعیان در عربستان به اتهامات واهی گردن زده میشوند و این مسئله کاملاً در تعارض با اصول اسلام است. حقوق اولیه شیعیان در عربستان رعایت نمیشود و انواع تبعیض و سرکوبها در مورد شیعیان این کشور انجام میشود. مردم یمن به عنوان همسایه جنوبی عربستان نیز در چند دهه گذشته همواره مورد سوء استفاده و ظلم قرار داشتهاند. اوج این اقدامات از سال ۹۴ و حمله ریاض به یمن صورت گرفته است. عربستان ابتداییترین مبانی حقوق بشر اسلامی را در یمن رعایت نکرده و ۶۰ هزار غیرنظامی را تاکنون با حملات هوایی به شهادت رسانده است. ۸۵ هزار کودک یمنی نیزبر اثر گرسنگی و سوءتغذیه قربانی این حملات شدهاند. در کنار جنایات سعودیها در یمن، رژیم سعودی با کمک به تروریستها، آتش جنگ و فتنه را در سوریه هشت سال است که روشن نگه داشته است. در بحرین نیز شیعیان تحت شدیدترین ظلمها و سرکوبها قرار دارند. رژیم آل خلیفه با حربه سلب تابعیت از مردم شیعه این کشور، به دنبال آن است تا به تدریج با تابعیت دادن به افرادی از کشورهای دیگر، شیعیان را به اقلیت تبدیل کند. اعدامها در بحرین نیز مصداق واقعی نقض حقوق بشر اسلامی است. در دو کشور عربستان و بحرین، شیعیان از حقوق اولیه خود محرومند. این در حالی است که حقوق بشر اسلامی، بر تأمین اولیه حقوق مسلمانان تأکید کرده است.
مسئله دیگری که حقوق بشر اسلامی را مکرر، نقض میکند، حملات رژیم صهیونیستی و امریکا در کشورهای جهان اسلام است. اسرائیل با کشتار روزانه مردم فلسطین، طولانیترین بحران انسانی تاریخ را رقم زده است. منابع فلسطینی با انتشار آماری جدید اعلام کردند که از سال ۱۹۶۷ تاکنون طی ۵۲ سال اخیر، دستکم ۴۲ هزار فلسطینی، به شهادت رسیدهاند. اسرائیل با محاصره ۱۰ ساله غزه یک نسلکشی در این منطقه به راه انداخته است، به گونهای که مردم غزه حتی دارو و آب آشامیدنی کافی در اختیار ندارند. این در حالی است که در برابر این جنایت بزرگ، کشورهای عربی و اسلامی مانند عربستان، بحرین و امارات، نه تنها اقدامی نکردهاند، بلکه عملاً با همدستی صهیونیستها برای اجرای طرح خائنانه معامله قرن و زیر پا گذاشتن آن چیزی هستند که خودشان در اوت ۱۹۹۰ میلادی (۱۰ تا ۱۵ مرداد ۱۳۶۹) در قالب حقوق بشر اسلامی برای احقاق حقوق مسلمانان تصویب کرده بودند.
اعلامیه حقوق بشر اسلامی هرچند مورد تأیید کشورهای اسلامی است، اما با توجه به اینکه ضمانت اجرایی ندارد قادر نیست دولتهایی مانند عربستان، بحرین، نیجریه و میانمار که حقوق اولیه مسلمانان را نقض و جان بیگناهان را میگیرند، مورد تعقیب و بازخواست قرار دهد. در واقع اعلامیه حقوق بشر اسلامی برای جبران کاستیهای اعلامیه جهانی حقوق بشرتدوین شده است، اما در شرایط کنونی، هیچ سازوکاری برای عملیاتی کردن آن طراحی نشده است. روز ۱۴ مرداد که در تقویم ایران با عنوان روز حقوق بشر اسلامی به ثبت رسیده است، فرصت مناسبی است تا ایران اسلامی بار دیگر رفتار حقوق بشری خود را نسبت به حقوق اقلیتهای غیرمسلمان در ایران را که از عمق اعتقاد به حقوق انسانها نشئت گرفته است، به رخ جهانیان بکشد و دستاوردهای حقوق بشر اسلامی را برای جهانیان تبیین کند و تشت رسوایی دولتهای غربی را که بر طبل توخالی منشور جهانی حقوق بشرمی کوبند، برملا سازد. طبیعی است که در این زمینه، رسانهها حرف اول را میتوانند بزنند.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر یارانه برای شما نیست! منتشر شده که در ادامه میخوانید:
حرف این است که یارای نه گفتن به ثروتمندان را داشته باشیم. ثروتمندانی که گویی سیر نمیشوند و هر چه هست و نیست، حق و سهم آنان است. دولتمردان و قانون نویسان و ناظران هم، آنچنان که باید و شاید معنا و مفهوم عدالت را درک نکرده اند. گویی هدفمند قرار است به ثروتمندان یارانه بیشتری بدهیم! به کسانی که مصرف گرا هستند و میخواهند از هر چیزی بیشتر داشته باشند یارانه بیشتری میرسد و سهم کسی که کمترین مصرف از موارد مشمول یارانه را دارد عموما نادیده انگاشته میشود. جیب ثروتمندان پر از یارانههایی است که باید به فقرا میرسید، اما حالا هم مستقیم و نقدی و هم غیرمستقیم و غیر نقدی چندبار یارانه میگیرند. یارانهای که قرار بود ضعفا را یاری دهد، بی جهت به کسانی میرسد که مستحق دریافت آن نیستند. آری، نه تنها ثروتمندان و برخورداران، هیچ حقی برای دریافت یارانه ندارند و این یارانه برای آنان نیست که صدالبته حق فقرا باید از داراییهای آنان ستانده شود. «و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم؛ و در اموال آنها حقی برای سائل و محروم بود» این در جامعه اسلامی باید به عنوان یک فرهنگ درآید و عموم مردم که دارا هستند و متقاضی حمایت نیستند، حق مابقی افراد را بپردازند؛ آن هم به عنوان حق آنها نه لطفی در حق آنان؛ اما فارغ از وظیفه آحاد مردم، قدر متیقن این است که نهادهای حاکمیتی، اجرایی، تقنینی و نظارتی خود را مکلف به انجام این اصل بدانند. امروز با عنایت به سیستمهای یکپارچه و شفافیت ولو ناقص در احوال و اموال و املاک میتوانیم دست اغنیایی که بی نیازند از یارانه را کوتاه کنیم و سهم کسانی که به آن نیاز فوری دارند را بیشتر کنیم. بالاخره این جراحی باید انجام شود؛ مجلسیها ادعا میکنند قانونش را گذرانده اند و دولتیها در اجرای این قانون، کوتاهی میکنند؛ اما قطعا هم این دو نهاد و هم قوه قضائیه کمکاری و کوتاهی کرده اند که مسئلهای اینچنینی سالها در صف اجراست. یک نکته مهم دیگر در این امر، مصرف پول ذخیره شده از حذف یارانه ثروتمندان، فقط و فقط در مسیر افزایش سهم و سبد نیازمندان است نه پوشش بدهیهای دولت در امور دیگر. مردم باید به این اعتماد برسند که آنچه از مالیات، یارانه، پول نفت و درآمدها یا صرفه جوییهای دیگر حاصل میشود، صرف خود مردم میشود آن هم با اولویت دهی به اقشار آسیب پذیر و نیازمند. روزی که خط بطلانی به این تفکر که ثروتمندان، ثروتمندتر و فقرا فقیرتر میشوند کشیده شود، سرمایه اجتماعی حاکمیت رو به فزونی خواهد رفت و مردم بیش از پیش همراهی خود را با دستگاههای مختلف کشور نشان میدهند.
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با تیتر چرا نمیتوان رابطه بازرگان و منافقین را تکذیب کرد؟ منتشر کرده که به این یشرح است:
آقای عطریانفر گفتهاند: «[در اینکه]جماعت اولیه سازمان برداشتهای اولیهشان را از کلاسهای دروس حوزه فکر و اندیشه نهضت آزادی گرفتهاند، بحثی نیست. [اما]اینکه [بگوییم]پایه فلسفی سازمان با پایه فلسفی نهضت نسبتی برقرار میکند و مفهومش آن باشد [که]تمام آنچه سازمان انجام داده عینا میتواند محصول طبیعی این اتفاق [یعنی این نسبت فلسفی میان سازمان و نهضت آزادی]باشد، این محل خدشه است.» میدانیم که مهندس بازرگان کتاب «راه طی شده» را -که بهقول آقای عطریانفر، مورد استفاده جماعت اولیه سازمان بوده- با دو دسته پاسخ از دو گروه دینداران و متجددین به این پرسش که «وضع دینداری چگونه است و بشر تا چه حد به راه انبیا اعتقاد پیدا کرده است؟» آغاز کرده و صریح و قاطع، از جانب هر دو گروه، تصریح میکند: «روند روزگار از نظر هر دو گروه بهسمت فاصله از دینداری و تعالیم انبیا پیش میرود.»، اما خود بازرگان بر آن است که هر دو گروه اشتباه میکنند و ماجرا برعکس است و بشر هرچه پیشتر آمده، بیشتر به راه انبیا افتاده است. بازرگان با مطرحکردن «قانون لاوازیه» یا «اصل بقای ماده»، «اصل اول ترمودینامیک» یا «اصل بقای انرژی» در پی ایجاد نوعی هماهنگی بین آیات قرآن و این قوانین علمی بود. (۱)