اسرائیل افتاده گوشه رینگ و میگه اگه بلند بشم پدرت رو در میارم
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت بیست و سوم
بعد از جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ (۱۳۸۴)، پیروزی مقاومت اسلامی لبنان در این جنگ به یکی از موضوعات شدیدا مورد علاقه محمودرضا تبدیل شده بود. من هنوز هم هر چه درباره این جنگ میدانم، مربوط به معلوماتی است که از محمودرضا شنیدهام.
ابتکارات فرماندهان حزبالله و عملیات رزمندگان حزبالله مثل نحوه شکار تانکهای مرکاوای اسرائیل یا علت هدف قرار گرفتن سربازان اسرائیلی از پشت سر، نکتههایی بود که یادم هست محمودرضا از نظر نظامی آنها را تشریح میکرد. همه اینها را هم با حس افتخار و غرور خاصی توضیح میداد؛ طوری که انگار خودش هم توی جنگ بوده! همان روزها بود که سه حلقه سیدی به من داد و گفت اینها را ببین. مجموعه مستندی به نام «بادهای شمالی» بود. در این مستند، سران نظام رژیم صهیونیستی در خصوص جنگ ۳۳ روزه اظهارنظر میکردند. بعدها محمودرضا نمادهایی از حزبالله و چند پوستر از سید حسن نصرالله به من داد. تا چند ماه بعد از خاتمه جنگ ۳۳ روزه تقریبا هر بار که محمودرضا را میدیدم، توی حرفهایش یک چیزی درباره این جنگ میگفت یا چیزهایی برای دیدن یا مطالعه کردن میداد. وقتی تماشای مجموعه بادهای شمالی را تمام کردم، ازش پرسیدم: «به نظرت مهمترین حرفی که صهیونیستها در این مجموعه میزنند کدام است؟» گفت: «آنجا که میگویند وقتی سید حسن نصرالله در لبنان سخنرانی دارد، همه در اسرائیل مینشینند پای سخنرانی او، چون میدانند او به هر آنچه که میگوید عمل خواهد کرد. این از همه حرفهایشان مهمتر است.» محمودرضا بعد از جنگ ۳۳ روزه پوستر سید حسن نصرالله را داخل کمد وسایل شخصیاش چسبانده بود.
در خانه خودش هم تصویر سید حسن نصرالله را همیشه در اتاقش داشت. او اسرائیل را تحقیر میکرد، یک بار بهش گفتم: «صهیونیستها مرتب دارند حزبالله را تهدید میکنند از کجا معلوم اسرائیل دوباره به لبنان حمله نکند؟» گفت: «اینها کشک است، اسرائیل الان مثل آدمی است که کتک خورده و افتاده گوشه رینگ، ولی میگوید اگر بلند شوم پدرت را درمیآورم!»