هیاهوی انگلیسی! /آنچه باید بگویند/ انگلیس و کشتیبان جدید
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر «هیاهوی انگلیسی!» منتشر کرد که به این شرح است:
بیش از دو هفته است که متعاقب دزدی دریایی انگلیس و توقیف غیرقانونی نفتکش ایرانی «گریس-۱» (Grace-۱) روابط لندن و تهران دچار تنش مضاعف شده است. هفته گذشته «جرمی هانت»، وزیر امور خارجه این کشور تأکید کرده بود که تلاش میکند با توسل به روشهای دیپلماتیک، ابرنفتکش ایرانی را آزاد کند، اما دادگاه جبلالطارق، روز جمعه حکم داد که این نفتکش یک ماه دیگر در توقیف بماند. پسازاین بود که در ۲۸ تیرماه، یک فروند نفتکش انگلیسی به دست نیروهای توانمند سپاه پاسداران به دلیل عدم رعایت مقررات دریایی، توقیف شد. برخلاف ادله غیرمنطقی که انگلیسیها برای دزدی دریایی خود ارائه کردند، اقدام ایران در قبال استعمار پیر، کاملاً وجهه قانونی داشت. نفتکش «استینا اپمپرو» مرتکب تخلفاتی شامل آلوده کردن محیطزیست خلیجفارس، خاموش کردن موقعیتیاب، حرکت در مسیر خلاف کشتیرانی در تنگه هرمز و بیتوجهی به هشدارهای گارد دریایی سپاه پاسداران شده بود درحالیکه نفتکش ایرانی به ظن حمل نفت برای سوریه که اساساً فاقد بندری برای پهلو گرفتن چنین نفتکشی است، توقیفشده است. دولت غاصب انگلیس که چندین هفته شاهد صبوری ایران بود، بلافاصله تشکیل جلسه اضطراری داد و اعلام کرد که بستهای از تحریمها اعم از دیپلماتیک و اقتصادی شامل مصادره احتمالی اموال ایران را در دستور کار دارد و از سازمان ملل و اتحادیه اروپا نیز به این بهانه خواهد خواست که تحریمهای ایران را که پس از سال ۲۰۱۶ بهاصطلاح تعلیق شده بودند را مجدداً اعمال کنند. این در حالی است که «فلیپ هاموند»، وزیر دارایی انگلیس که پیشتر در کسوت وزیر خارجه این کشور مشغول به فعالیت بود، با توجه به شناخت ظرفیتهای جمهوری اسلامی، رویهای مخالف با کابینه کشورش را در پیش گرفته و با افزایش تنش علیه جمهوری اسلامی، زاویه پیدا کرده است. وی که البته به سیاق دیگر سیاستمداران این کشور، معتقد است که نفتکش انگلیسی، غیرقانونی توقیفشده، طی مصاحبهای اذعان کرد: «پیشتر نیز تحریمهای گستردهای علیه ایران بهخصوص در بخش تحریمهای اقتصادی داشتیم؛ بنابراین معلوم نیست که چیزهای اضافی دیگری وجود داشته باشد که بتوانیم انجام دهیم. البته تمامی گزینهها را مدنظر خواهیم داشت.» ظاهراً انگلیس یکی از قدرتمندترین ارتشهای جهان را داراست و معمولاً در رتبهبندیها در زمره ۱۰ قدرت نظامی قرار دارد، اما به اذعان افسران و مقامات بلندپایه سابق این کشور، ارتش انگلیس در ضعیفترین وضعیت خود طی یکصد سال گذشته قرار دارد. نکته قابلتوجه اینجاست که استعمار پیر، بدون اجازه آمریکا نمیتواند از تسلیحات هستهای خود استفاده کند و حتی برای آغاز هر نوع درگیری در منطقه، نیازمند چراغ سبز کاخ سفید است؛ این در حالی است که در ماجرای توقیف نفتکش انگلیسی، واشنگتن حمایت قاطعی از لندن به عمل نیاورد چراکه خود آمریکاییها هم از رویارویی مستقیم نظامی با ایران واهمه دارند و بهطریقاولی، نمیتوانند به نوچه خود اجازه دهند که آنها را وارد جهنم خلیجفارس کند. از این رو، ادعای «جرمی هانت» مبنی بر اینکه انگلیس قصد درگیری نظامی با ایران را ندارد، چیزی جز بلوف نیست و محلی از اعراب ندارد، چون لندن اساساً فاقد توانایی لازم برای اقدام نظامی علیه ابرقدرت منطقه است. بر همین اساس، آخرین چاره را در تحریم اقتصادی دیدهاند، حالآنکه به گفته وزیر دارایی انگلیس، تحریمی وجود ندارد که بتوان بر ایران اعمال کرد و این اقدام، بیشتر به نمایشی تبلیغاتی برای عرضاندام «بوریس جانسون»، نخستوزیر جدید موردحمایت کامل آمریکا شباهت دارد. افزون بر این، گویا مقامات انگلیسی فراموش کردهاند که بهواسطه عدم مقابله اروپا با عهدشکنیهای برجامی آمریکا، کشورمان تحت تحریمهای گسترده کاخ سفید قرار داد و لندن بر این مبنا، قادر نیست که تحریمهای جدیدی اعمال کند. تحریم، در صورتی معنا و مفهوم پیدا میکند که منافع قابلتوجهی از مراوده تجاری ایران و انگلیس عاید کشورمان شود، درصورتیکه به لطف همراهی اروپا با آمریکا در اعمال فشار اقتصادی به ایران، زمینهای برای اعمال تحریمهای بیشتر فراهم نیست. تهدید توخالی انگلیس تنها به شرطی مؤثر است که تجارت دوجانبه از سوی لندن قطع شود؛ تجارتی که به روایت آمار و ارقام، اندک و ناچیز است و تأثیری چندانی بر اقتصاد کشورمان ندارد. به فرض اینکه آمریکا سر عقل بیاید و شرایط تحریمی هم برداشته شود، حجم تجارت انگلیس و ایران بزرگ نیست و این کشور در زمره شرکای تجاری مهم ما قرار ندارد. ایران و انگلیس برحسب آمار «یورو استات» (سازمان آمار اروپا) در پنج ماه نخست سال ۲۰۱۹، فقط ۶۹ میلیون یورو تجارت داشتهاند که در مدت مشابه سال گذشته میلادی این رقم، ۹۹ میلیون یورو بود. این کاهش ۳۰ میلیون یورویی پیش از تنشهای اخیر رخ داد و چنانچه بهاصطلاح تحریمهای اقتصادی انگلیس اعمال شوند، در پنج ماه بعدی، شاهد کاهش بیشتری نیز خواهیم بود، اما سیر نزولی تجارت میان دو کشور، انگلیس را بیشتر متضرر خواهد کرد. سهم صادرات انگلیس به ایران در پنج ماه اول سال جاری میلادی ۶۲ میلیون یورو و میزان صادرات ایران به انگلیس ۷ میلیون یورو بوده که در مقایسه با سال ۲۰۱۸، به ترتیب ۲۶ و ۵۳ درصد افت داشته است. فارغ از اینکه به گفته برخی مقامات بازرگانی کشورمان، ایران، اموالی در انگلیس ندارد که هدف طرح توقیفی لندن قرار گیرد، چنانچه سیاست بلوکه کردن اموال ایران در انگلیس کلید بخورد، طبعاً جمهوری اسلامی نیز میتواند به دلیل توقیف غیرقانونی ابرنفتکش «گریس-۱»، طرح بلوکه کردن داراییهای انگلیس در کشورمان را موردتوجه قرار دهد. در مقابل اما، استعمار پیر از سالیان دور، املاک و داراییهایی در ایران دارد که میتوانند همچون راهبرد نفتکش در برابر نفتکش، توقیف و مسدود شوند. علاوه بر این، تحریمهای احتمالی انگلیس در حالی در دستور کار این کشور قرارگرفته است که اولاً در برابر تحریمهای آمریکا رقمی بهحساب نمیآیند، ثانیاً بنا به اذعان «ریچارد نفیو»، معمار تحریمهای ایران، دور جدید فشارهای اقتصادی آمریکا نیز جنبه تبلیغاتی دارد و جایی نمانده که وزارت خزانهداری این کشور آن را تحریم نکرده باشد. در چنین شرایطی، اقتصاد ایران با اتکا به ظرفیتهای داخلی و شرکای قابلاعتماد خارجی، همچنان پابرجاست، درحالیکه ترامپ انتظار داشت که با اعمال مجدد تحریمها، اقتصاد کشورمان با فروپاشی مواجه شود. گفتنی است که روزنامه نیویورکتایمز، سال گذشته فاش کرد طرحی ۲ میلیارد دلاری بهمنظور اخلال در اقتصاد ایران و شدت بخشیدن به جنگ روانی از مجرای شبکههای اجتماعی به ترامپ پیشنهاد شد تا اعتماد مردم را به ارزش پول ملی و حاکمیت بهصورت توأمان سلب کند، ولی تیر اتاق جنگ آمریکا به سنگ خورد و به اذعان نشریه بلومبرگ، ارزش ریال طی دو ماه گذشته ۳۰ درصد افزایشیافته است. تهدید انگلیس به تحریم جمهوری اسلامی بر اساس حقایق پیشگفته به ماجرای گنجشکی میماند که روی شاخه درخت تنومندی نشست و هنگام پرواز، از «درخت» خواست که استوار بایستد، مبادا بلرزد! اما از درخت پاسخ شنید که متوجه آمدنت نشدم که حالا میخواهی بروی؟! انگلیسیها هم برخلاف تبلیغات و هیاهویی که به راه انداختهاند، دستشان در برابر ایران خالی است، چیزی برای تهدید کردن در چنته ندارند و بهزودی فضاحت این تحریمها دامن آنها را خواهد گرفت.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر «آنچه باید بگویند» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
۱- از قدیم گفتهاند که «ز شوخی بپرهیزای باخرد، که شوخی تو را آبرو میبرد»!. در شرایط فعلی با توجه به نتایج بیحاصل مذاکرات هستهای و برجام نافرجام و ایجاد مشکلات اقتصادی در شش سال گذشته با وعدههای محقق نشده در سایه توافق هستهای، «واژه مذاکره» به «شوخی ناراحتکنندهای» برای ملت تبدیل شده و با اعصاب مردمی که درگیر مشکلات زندگی هستند، بازی میکند؛ لذا هرگونه مذاکرهای با آمریکا حقیقتا باعث بیآبرویی کشور و هر جریان و شخص مذاکرهکنندهای خواهد بود. چنانچه ظریف در مصاحبه با رادیو ملی آمریکا اذعان کرده «تعامل با غرب اعتبارش را در ایران از دست داده و من نیز در حال از دست دادن اعتبارم هستم»، براساس نظرسنجی روزنامه واشنگتن پست نیز «بیاعتمادی مردم ایران به نتیجه مذاکرات با آمریکا به ۸۸ درصد رسیده است». به اذعان خود جریان غربگرای داخلی و متولی برجام هم محبوبیت دولت برآمده از آنها بدلیل مذاکرات بینتیجه هستهای به کمتر از ده درصد در جامعه رسیده است!.
۲-اولا رهبر معظم انقلاب از ابتدای مذاکرات هستهای بارها به خوشبین نبودن نتایج آن تذکر داده بودند و در سخنان خود بویژه در یکسال اخیر هرگونه مذاکره با آمریکا را «مسخره»، «بازی خطرناک»، «بازی بیارزش سیاسی»، «تجربه تلخ»، «خسارت محض»، «باخت قطعی»، «سم مضاعف»، «مطلقاً بیمعنی» و... توصیف و آن را ممنوع و گزینه جمهوری اسلامی را مقاومت اعلام کردند. ثانیا ایشان با اشاره به اقدام شورای عالی امنیّت ملّی در کاهش تعهدات برجامی بعنوان یکی از ابزارهای فشار جمهوری اسلامی، بر ادامه این روند تاکید کردند و فرمودند «اگر دولتی فریب دعوت به مذاکره را خورد و گفت احتیاجی نیست از اهرمهای فشاری که در اختیار دارم استفاده کنم، لغزیده و رفته؛ باخت قطعی است». ثالثا رهبرمعظم انقلاب با انتقاد از همنوایی برخی در داخل با ترامپ و با بیان اینکه «آدم میبیند و میشنود که رئیسجمهور آمریکا میگوید مذاکره، در داخل هم بعضیها میگویند مذاکره»!، هشدار دادند «هیچ ایرانی غیرتمند و با شعوری نمیرود راجع به نقاط قوّت خودش با طرف مقابل معامله کند و مذاکره تحت فشار را نمیپذیرد»
۳- حال که کفگیر آمریکا به ته دیگ تحریم خورده، فرانسه با مطرح کردن «طرح فریز» با عنوان «آتش بس متوازن» و «پایان بازی»!، تلاش دارد با تثبیت تحریمهای آمریکا، عوامل قدرت و بازدارندگی و فشار ایران را از دست جمهوری اسلامی بگیرد و مسئولان کشور را از تصمیم خود در کاهش تعهدات برجامی منصرف کند.
۴-بعداز ادعاهای «فریبکارانه و غیرصادقانه» ترامپ و دامی که در پوشش مذاکره با ایران در هر زمان و هر جا پهن کرده بود و مطرح شدن میانجیگری فرانسه و همچنین بعد از اقدامات قدرتمندانه سپاه در سرنگونی پهپاد آمریکایی و توقیف کشتیهای انگلیسی، در روزهای اخیر آقای روحانی از آمادگی برای مذاکره با آمریکاییها «همین حالا و در هر زمانی و هر کجا» و از «باز بودن تمامی دربها» سخن گفت و ظریف در نیویورک سه پیشنهاد «مذاکره درباره موشکهای بالستیک» و «تصویب پروتکل الحاقی» و «امکان معکوس شدن کاهش تعهدات برجامی ایران» به آمریکاییها داد با شرط -نه لغو- بلکه توقف تحریمهایی که ترامپ اعمال کرده و نه تحریمهایی که براساس برجام باید برداشته میشد. وی با «رند پال» سناتور جمهوری خواه ایالت کنتاکی که گفته به نمایندگی از ترامپ با ظریف گفتگو میکنم، نیز دیدار کرد. ظریف این پیشنهادها را «اقدام قابل توجه» و نشانه باز بودن مسیر مذاکره درباره «دیگر مسائل»! عنوان و گفت «اقدامات قابل توجه دیگری هم هستند که میتوانند صورت گیرند و ما واقعا علاقمند هستیم». ظریف ادعا کرده «اگر ترامپ خواهان چیزهای بیشتری و مذاکره درباره موشکهای ایران است ما میتوانیم پروتکل الحاقی را تصویب کنیم». ترامپ هم در مقابل با ادعای اینکه «پیشرفتهای خوبی صورت گرفته است»، گفته «تا ببینیم چه میشود»!. پمپئو نیز ادعا کرد «با توجه به سخنان ظریف درصورت ادامه اجرای راهبرد ما، به فرصت مذاکره با ایران دست خواهیم یافت»!.
۵-ظریف بعد از اعلام موضع جمهوری اسلامی در بستن تنگه هرمز درصورت هرگونه حماقت آمریکا، در سفر قبلی خود به نیویورک نیز در مصاحبههای پر سر و صدایی از جمله با فاکس نیوز رسانه محبوب ترامپ، از باز نگه داشتن تنگه هرمز سخن گفت و بحث مذاکره تحت عنوان «تبادل زندانیان» را مطرح و بقول رویترز «تلاش کرد با اظهاراتی رمزگذاری شده! پیام خود را به گوش ترامپ برساند». آنچه که سوء ظن کارشناسان سیاسی و تحلیلگران بینالمللی را آن زمان بیشتر کرد این بود که ظریف درحالی گفته بود آمادگی برای تبادل زندانیان را «خصوصی» به اطلاع دولت آمریکا رسانده، که این طرح را نماینده ویژه ترامپ در امور گروگانها با هدف باز نگه داشتن کانالهای ارتباطی با برخی مسئولان ایرانی در میان نهاده بود! و ظریف نیز در پاسخ به خبرنگار المانیتور دریافت نامه از «رابرت اوبراین» را تایید کرد و از نوشتن نامهای به پمپئو توسط معاون خود خبر داده بود. گفته شد در آن سفر هم با برنامهریزی وزارت خارجه آمریکا با دایان فاینستاین، سناتور دموکرات ایالت کالیفرنیا دیدار کرده است.
۶-چند نکته مهم: اولا سؤال بسیار مهم اینکه چرا ظریف بعداز اتخاذ هر گونه مواضع عزتمندانه و اقدام قدرتمندانه در دفاع از منافع و امنیت ملی کشور، سریعا به نیویورک میرود و بحث مذاکره را مطرح و یا اقدام به حاشیه سازی میکند؟!. رسانههای غربی با توسل به استعفای سال گذشته ظریف نیز شیرینی دیدار بشاراسد با رهبرمعظم انقلاب را تحتالشعاع قرار دادند. ثانیا سؤال مهم دوم اینکه چرا ظریف در اعتراض به توهین ایجاد محدودیت تردد خود و همچنین در پاسخ به توهینهای آمریکاییها در سفر قبلی، برای حفظ آبروی کشور و خودش این بار سفر به نیویورک و برنامههایش در سازمان ملل را لغو نکرد؟!. درحالیکه نماینده ایران در سازمان ملل میتوانست در اجلاسهای سازمان ملل به وظیفه خود عمل کند و ظریف میتوانست دیدگاههای خود را با نمایندگان خبرگزاریهای آمریکایی در ایران مطرح کند. مگر در نیویورک چه خبر است؟! ثالثا متاسفانه اینبار هم آمریکاییها با سخنانی توهین آمیز و مواضعی متکبرانه و طلبکارانه در فضای سیاسی رسانهای خود ادعا کردند «اگر روحانی و ظریف صادق هستند باید فوری و دائمی غنیسازی اورانیوم و فعالیتهای هستهای و قدرت دفاع موشکی ایران را متوقف کنند»! رابعا همزمان با تلاشهای جریان منفعل داخلی و همچنین ادعای میانجیگری فرانسه، آمریکا با محدود کردن تردد ظریف و دیپلماتهای ایرانی در نیویورک و همچنین اعمال تحریمها علیه ۱۲ شرکت و شخصیت ایرانی و غیرایرانی، عمق بیصداقتی خود در ادعای مذاکره را آشکار کرد، همانگونه که هم زمان با فرستادن نخستوزیر ژاپن به تهران با اعمال تحریمهای پتروشیمی نشان داد «عنصر صداقت در آمریکاییها کمیاب است». خامسا در حالیکه با شکست تفکر اعتمادسازی با شیطان بزرگ، جمهوری اسلامی درحال کاهش تعهدات برجامی خود است، متاسفانه ظریف منفعلانه اعلام میکند برای اعتمادسازی حاضرند به یک تعهد دیگر برجامی (تصویب پروتکل الحاقی) عمل کنند! که براساس برجام باید در سال ۲۰۲۳ تصویب شود، زمانیکه نه آقای روحانی رئیسجمهور و نه ظریف وزیر خارجه است و به احتمال قوی نه برجامی وجود دارد؛ لذا از یک سو تلاشی در جهت متعهد کردن دولت آینده و از سوی دیگر تلاشی برای ارسال پالس به غربیها و آمریکاییها مبنی بر لزوم حمایت از جریان غربگرا در رقابتهای داخلی است. سادسا متاسفانه این مواضع با ایجاد تردید در صداقت مواضع جمهوری اسلامی و خدشهدار کردن مواضع عزتمندانه ملت ایران فضای سیاسی-رسانهای لازم را برای آمریکاییها در جهت تحتالشعاع قرار دادن شکستهایش در منطقه و بویژه سرنگونی پهپاد فوق پیشرفته گلوبال هاوکِ آرکیو چهار فراهم و از شیرینی آن در کام ملتهای منطقه کم کرد. آیا ظریف به ییامدهای مواضع خود آگاه نیست؟!
۷- تنش آفرینیهای دریایی آمریکا و انگلیس را باید نتیجه این گونه پالس فرستادنها و امیدوار کردن آنها به اینکه فشارها جواب میدهد، تلقی کرد، هرچند مقتدرانه پاسخ لازم را دریافت کردند؛ لذا هدف آمریکا و اروپا از فرستادن میانجی به ایران در حقیقت خرید زمان برای زمینهسازی در جهت متهم کردن ایران به نقض برجام و اجرای مکانیسم ماشه با ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت است.
۸- اولا وقتی رهبری با قاطعیت نوید پیروزی ملت ایران و شکست آمریکا در جنگ اقتصادی زیر سایه برجام را میدهند، چرا برخی از مذاکرات «برد–برد» یا «باخت– باخت» سخن میگویند؟! و چرا تلاشهای خود را بر اقتصاد مقاومتی متمرکز نمیکنند؟! ثانیا اساسا نیازی به مذاکرهای نیست چراکه ایران به تعهداتش عمل کرده و آمریکا و اروپا اگر صداقت دارند، به تعهداتشان عمل کنند؛ لذا با مطرح شدن بحث مذاکره با آمریکا، شک و تردیدها درباره «ما خفی اعظم» یعنی «آنچه که مخفی است، بزرگتر است»، هر روز بیشتر میشود، که هم اهداف پشت پرده ای، از آنچه که میگویند بزرگتر و هم هزینههایی که بر ملت ایران تحمیل میکنند، از آنچه که تصور میشود، بیشتر است. اما به اذن الله! این مسیر، مسیر بنبستی است، چرا که با مقاومت ملت و اقتدار نیروهای مسلح، سیاست نظام روشن است و رهبرمعظم انقلاب به مسئولان تذکر دادهاند که «مذاکره با آمریکا بطور قطع منتفی است، حالا آقای رئیس جمهور که هیچ، وزیرخارجه و عناصر وزارت خارجه هم همین جور، اصل چنین مذاکرهای با کسی که آدم حسابی باشد، غلط است، حالا اینها که آدم حسابی هم نیستند.»!
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با تیتر «انگلیس و کشتیبان جدید» درج کرده که در ادامه میخوانید:
در حال حاضر باید این نکته را بر خود و تمامی دوستان و متحدان روشن کنیم که ایران به هیچ وجه طالب جنگ نیست. صلح طلبی و حفظ امنیت و آرامش منطقهای و داخلی برای حکومت و دولت و ملت ایران، یک اولویت مقطعی و تاکتیکی نیست، بلکه یک استراتژی حقیقی و مبنای سیاست خارجی و رویکردهای بینالمللی و منطقهای ایران بوده و هست. از سوی دیگر باید متوجه حقیقتی تلخ نیز باشیم که ممکن است برای ما ایجاد مشکلات متعدد نماید. حضور رژیم صهیونیستی و یک دولت راستگرای نژادپرست به ریاست بنیامین نتانیاهو، رابطه مجدد و خطرناکی را با شیوخ عربستان و دیگر اقمار وابسته یا نزدیک بدان به وجود آورده و این موضوع سالهاست در حال شکل دادن به یک توطئه خطرناک برمحور ایران هراسی و رد کردن بحرانهای داخلی اسرائیل به خارج از مرزها و شکاف افکندن میان دولتهای خاورمیانه است. رژیم اشغالگر، دولتهای وابسته به پتروپول را به سوی آمریکای ترامپ سوق داده و امیدهای واهی برای حمایت و پشتیبانی را در آنها دمیده است. این امر، هم اولویت بسیاری از کشورها و دولتها در جهان اسلام را تغییر میدهد و هم ممکن است موجب برخوردها و تنازعاتی شود که میان ایران و برخی همسایگان رخ دهد و هر دو طرف فرسوده و سالها درگیر شوند. با این حال، استراتژی ایران همچنان برخلاف تنشها و رعایت امنیت و صلح خواهی باید استمرار یابد و این راهبرد شوم هیچگاه مجال تحقق نیابد زیرا شروع و آغاز هر منازعهای مشخص است، اما چشمانداز پایان آن را به زمانی نامعلوم و فجایع و هزینههایی عظیم گره خواهد زد. در برخورد با دولت بوریس جانسون باید توجه داشت که هر تغییری در صدر دولتها میتواند آغاز منافع و برنامههای تازهای قلمداد شود. دولت ترامپ و مشاوران راست گرای او نظیر جان بولتون و پمپئو وزیر خارجه در کنار نتانیاهو و هواداران رژیم صهیونیستی خواهند کوشید به سرعت از اختلاف و مشکلات برگزیت برای نزدیک کردن و تشکیل یک اتحادیه سیاسی و اقتصادی میان ایالات متحده و بریتانیا و برخی دیگر از کشورهای نزدیک به آمریکا بهره بگیرند. درحالی که میدانیم نظرات جرمی کوربین که رهبر فکری این جریان محافظهکار در بریتانیاست، از حیث مناسبات و نوع برخورد با مسائل خاورمیانه و ایران، نسبت به تراز میو حتی حزبکارگر، نزدیکی بیشتر به ما و حکومت و مسائل ایران داشته و دارد. کاری که برای وزارت خارجه ایران اولویت و اهمیت دارد، جستجو و سرعت بخشیدن به راهکارهایی است که باب گفتگو و مفاهمه را با بریتانیای بوریس جانسون و دولتش مسدود نسازد. نباید به عربستان و برخی دیگر از کشورهای نفتی و امثالهم اجازه دهیم با رشوه و پول پاشاندن به اسم خریدهای کلان و قراردادهای بهمان، مصالحه و گفتگوی سیاسی میان دستگاه دیپلماسی ایران و کشورهای دیگر را معطل سازند. ما باید با روشن کردن برخی بنیانهای مشترک، نظیر امنیت و منافع دراز مدت انرژی و تجارت در خلیج فارس، موضوع توقیف کشتی ایرانی در جبلالطارق و کشتیهای طرف مقابل در تنگه هرمز را وارد مرحله تازهای کنیم و از آن، روزنی برای بهرهوری سیاسی و منافع ملی بگشاییم. مسائل کوچک و حاشیهای را نیز باید با رایزنی حل و فصل کرد، اما به سرعت و بدون فوت وقت. اگر اکنون از منافع و موقعیت حساس منطقه بهرهبرداری نکنیم ممکن است دیگر به سختی و بتوانیم به چنین اهرمها و منافعی دست یابیم. هنوز زود است که درباره سیاستها و رویکردهای جانسون اظهارنظر و داوری کنیم، اما احتیاط او در نطق اول پس از انتخاب شدن و عدم اشاره به موضوع اختلافی با ایران، نشان میدهد که او در این موضوع تصمیم و رویکرد خود را هنوز به روشنی اخذ نکرده و منتظر رایزنی و بررسی موازنههای مختلف است. بریتانیا هم به عنوان یکی از شرکای برجام، هم به عنوان کشوری ذینفوذ که به طور سنتی با خلیج فارس آشنایی و در تجارت و انرژی و سیاست آن نقش داشته، و هم به عنوان کشوری که بارها استقلال رأی و تفاوت ایران مستقل را با کشورهای عربی و دلباختگان آمریکا سنجیده است، میتواند در سیاست خارجی آینده ایران و منطقه، نقشی به سود ما ایفا کند، برای ایفای این نقش، از دیدگاههای شخصی کوربین و جانسون به تنهایی نمیتوان بهره گرفت، بلکه ابتدا باید مسئله کنونی در مورد توقیف کشتیها را که ممکن است به جدال سیاسی و اقتصادی خسارت باری بدل شود، به نفع طرفین حل و فصل کرد. این امر، وابسته به دیپلماسی عقلگرا و فعال ماست. اما در کنار این موضوعات، دو نکته دیگر نباید فراموش شود؛ اول اینکه اهرمها و برگهای سیاسی، مانند برخورد با کشتیهای بریتانیایی، به درستی بر استقلال و هویت و حضور قدرتمند ایران در منطقه تاکید داشته، ولی به هر حال باید راهحلی برای بهرهگیری از این برگ و اهرم بیابیم. نکته دوم همان است که اول گفته شد، ایران هراسی یک توطئه زشت و نژادگرایانه است و ما جز صلح و آرامش، راهبرد دیگری در منطقه نداریم. ژئوپولیتیک و موقعیت نظامی و اقلیمی و اقتصادی ایران، هژمونی ما را تضمین خواهد کرد، با این حال باید در عین اقتدار، با احتیاط و خردمندانه گام برداریم.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر «قدرت اسلام را میبینید» درج کرده که به این شرح است:
ایران اسلامی کشورها و رژیمهایی را به چالش کشیده است که تا پیش از این، منطقه غرب آسیا و خلیج فارس حیاط خلوت آنها بود و در این منطقه یکه تازی میکردند و قدرت بلامنازع فرامنطقهای بودند. از دست دادن جایگاه قدرت انگلیس و آمریکا در خلیج فارس که سالهای طولانی بر آن اشراف و احاطه داشته اند، شرایط جایگاه این ابرقدرتها را متزلزل کرده است. تزلزل قدرت در اردوگاه جبهه استکبار تنها با راهبرد مقاومت که از سوی جمهوری اسلامی ایران به یک راهبرد قاطع برای جهان اسلام تبدیل شده، به وجود آمده است. گرچه سران برخی رژیمهای عرب منطقه همچون سعودی، بحرین و امارات پشت آمریکا و انگلیس قرار گرفته اند، اما یقین بدانید که اکثریت مردم این کشورها که مسلمان هستند، جمهوری اسلامی ایران را به خاطر ایستادگی مقابل زورگوییهای آمریکا و انگلیس، تحسین میکنند و اگر در منطقه جنگی رخ دهد و آمریکا و انگلیس این جنگ را آغاز کنند، مردم کشورهای مسلمان در کنار جمهوری اسلامی ایران قرار خواهند گرفت و هستههای مقاومت پنهان در عربستان، امارات، بحرین، کویت و بسیاری از کشورهای مسلمان برای مقابله با رژیمهای سرسپرده خود و همچنین حمایت از جمهوری اسلامی ایران، قیام خود را آغاز خواهند کرد و در صورت چنین واکنشی، با وجود نیروهای مسلح مقتدر و قدرتمند در جمهوری اسلامی ایران، عرصه برای آمریکا، انگلیس و به ویژه رژیم صهیونیستی بسیار تنگ خواهد شد. بازتابهای گسترده توقیف نفتکش متخلف انگلیس در خلیج فارس و سرنگون کردن پهپاد بسیار پیشرفته آمریکا از سوی ایران، در رسانههای کشورهای مسلمان منطقه بسیار مثبت و گسترده بود و باعث شد تا تحلیل گران و نویسندگان مسلمان در مقالات خود نه تنها به تحسین جمهوری اسلامی ایران بپردازند، بلکه حکام رژیمهای عرب سرسپرده را نیز به باد انتقاد بگیرند، انتقادی که نشان دهنده خفت سران و حکام عرب منطقه است و بیدار باش مردم کشورهای مسلمان تا در عرصهای که برای جهان اسلام سرنوشت ساز است، نقش آفرینی کنند. برخی نگرانیها در میان سران کشورهای همسو با جمهوری اسلامی ایران یا بی طرف در منطقه، دیده میشود که به خاطر افزایش تنشها و بالا رفتن ضریب احتمال وقوع درگیری در منطقه است. رایزنیهای آنها با جمهوری اسلامی ایران، یک اقدام دیپلماتیک در راستای پایین آوردن شعله تنشها است، اما آنها باید به این موضوع توجه داشته باشند که، مسبب تنش ها، جمهوری اسلامی ایران نبوده و نیست، بلکه کشورها و رژیمهایی هستند که کیلومترها دورتر از منطقه برای غرب آسیا و خلیج فارس میخواهند تصمیم گیری کنند و نسخه تجویز کنند، مناسب خواهد بود که آنها بجای قانع کردن ایران، آمریکا و انگلیس را از عواقب تشدید تنشها آگاه کنند. سفر چند ساعته نخست وزیر عراق به تهران و گفتگو و رایزنی با مقامات کشورمان و سفر بن علوی به ایران برای آن است تا جمهوری اسلامی به توقیف نفتکش انگلیس پایان دهد تا شاید تنشها فروکش کند، اما تا زمانی که نفتکش توقیف شده ایران به دست انگلیس رفع توقیف نشود، نمیتوان به کاهش تنشها امیدوار بود. یک نویسنده تونسی در مقالهای در روزنامه رأی الیوم تحلیل جالبی از اقدامات جمهوری اسلامی ایران به رفتارهای آمریکا و انگلیس ارائه داده است. او نوشته؛ «اقدامات ایران همان قدرت اسلامی است که میخواهیم.»
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با عنوان «به دست غیر مبادا امیدواری ما» را درج کرده که در ادامه میخوانید:
رهبر انقلاب در دیدار با هیات فلسطینی مقایسههای جالبی میان وضعیت امروز ایران با گذشته داشتند؛ مقایسهای که نشان میدهد انقلاب اسلامی و ایرانیان چه مسیر پرفراز و نشیبی را طی کردهاند. اینکه کسی ۴۰ سال قبل باور نمیکرد سفارت رژیم اسرائیل در کشوری که مرکز نفوذ و امید آمریکاییها بود به سفارت فلسطین تبدیل شود. فلسطینیها که روزی با سنگ با صهیونیستها مبارزه میکردند، امروز مجهز به تجهیزاتی هستند که میتواند اهرم فشار بر رژیم صهیونیستی باشد. کمی بالاتر لبنان، منطقهای که هر گاه صهیونیستها اراده میکردند زیر قدمهایشان بود، حالا بعد از ۴۰ سال تبدیل به دژی مستحکم برای دفاع از منافع لبنان و جهان اسلام شده است. رهبر مقاومت در یک برنامه رسمی تلویزیونی رسماً علیه صهیونیستها رجز میخواند و نقشه به دست توضیح میدهد که چرا اگر اسرائیلیها حماقت کرده و جنگ دیگری علیه حزبالله راه بیندازند، دیگر موجودیتی به نام اسرائیل وجود نخواهد داشت. اینسو و در ایران اسلامی، رزمندگان و ایرانیانی که روزگاری برای گرفتن خاکشان از دشمن بعثی، پشت دروازههای خرمشهر میجنگیدند، حالا دامنه خاکریز دفاع از منافعشان به چند هزار کیلومتر آنسوتر و نزدیکی مرزهای رژیم صهیونیستی رسیده است. در خلیجفارس و تنگه هرمز هم ایرانیان با اقتدار از حیثیت و شرف خودشان دفاع کرده و پنجه در پنجه انگلیسیها میاندازند. این وضعیت را مقایسه کنید با دوره قاجار که با فشار انگلیسیها و لشکرکشی آنها به جنوب، هرات از ایران جدا شد یا با دوره پهلوی که با چراغ سبز آمریکا و انگلیس، بحرین را از خاک ایران جدا کردند. حالا بعد از نیمقرن، ایرانیها دوباره عزم کردهاند تا آنچه را سهم همت و تلاش شان است به دست بیاورند. ما برای رسیدن به این نقطه، دردها و هزینههای زیادی متحمل شدهایم و حالا در پس سالها مبارزه، در سپیدهدم یک تاریخ پرافتخار هستیم. باشد که چشم امیدی به جز همت خودمان و نصرت الهی نداشته باشیم.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با مضمون «فراموشی در چرخه سیاستگذاری» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
عینک مدرن در روزگار معاصر به چشم نخبگان کشورهای مختلف درآمد تا بتوانند با آن واقعیتها را بهتر ببینند. چشم سنتی ایرانیان که میراث ملی سنگین تداومی داشت به هنگام اتخاذ عینک مدرن انواعی از عینکهای پدیدارشناسانه، اگزیستانسیالیستی، مارکسیستی و پستمدرن را انتخاب کرد که نهتنها باعث دقت و سنجش بهتر واقعیت نشد، بلکه حتی چشم سنتی خویش را نیز کبود ساخت.
۱- واقعیت قدرت فراوانی دارد و هر چه انسان قصد کرده است از ابتدای تاریخ تا کنون بر واقعیتها غلبه کند در نهایت انسان در هستی منحل شده است. همگی روزی به دنیا آمدهایم، مریض و ناتوان میشویم، به آب، غذا، سرپناه، قدرت، شهرت و لذت نیاز داریم و در نهایت از دنیا خواهیم رفت. زندگی انسان و همه فلسفه حیات او در همین گزارههای کوتاه جا میگیرد. مغز انسان البته سعی میکند با مکانیسمهای مختلف فریبکاری کند، اما واقعیتها هستند که سال به سال بر انسانها تحمیل میشوند و در نهایت او را به همان جا که آمده بود برمیگردانند. یکی از مشکلات تعیین سیاست و برنامهنویسی، غلبه فلسفهها و افکاری است که واقعیت را به لحاظ جوهری درک نمیکنند. زمانی که واقعیت در نظر گرفته نشود، سیاستها بر بستری ساده و اغلب غیرقابل عملیاتی شدن سوار خواهند شد. مثلا شهروندان در ورودی سیستم، طلب شادی، رفاه، کارآمدی و برآورده شدن نیازهای معیشتی دارند، اما قیدهای آینده و تقسیمبندیهای زمانی ریشه در فلسفههای غیرواقعی، مطالبات شهروندان را وارونه میسازد.
۲-در مرحله بعد نیاز است براساس ورودیهای سیستم که اتفاقا حقیر، خرد، روزمره و مربوط به امر معاش هستند، طراحی صورت گیرد. وقتی واقعیات که اغلب مطالبات شهروندان است با اسامی و مفاهیم بیزمان و مکان کنار گذاشته شود، مرحله طراحی نیز به سمت نادیده گرفتن لذت، ثروت و قدرت حرکت میکند. طراحیهای هنجاری و شعاری به همراه الگوهای مبتنیبر جامعه و انسان خوب، جای مکانیسمهای پیچیده طراحی را میگیرد. در چنین فضایی نهادهای طراح با غایت فضیلت سعی میکنند از قرارداد اجتماعی شهروندان که تشکیل دهنده پارلمان طراح است فاصله بگیرند. نهادهای موازی طراح بهوجود میآید که همه الگوهای فلسفی ضدواقعیت را در نفی بدیهیات زندگی شهروندان مدام صورتبندی میکنند. این صورتبندی ابتدا ساختارهای لذت، قدرت و ثروت را در جامعه آرمانی طرد میکند و در نهایت همه مفاهیم تربیت، اخلاق، فضیلت، فرهنگ و پرورش را از درون تهی میسازد. سر در آسمانها داشتن و تامین معیشت و رفاه شبکه قدرت، عاملی است که مدام ناکارآمدی را در پارادایم متعالی قرار میدهد و شاخصهای قانونگذاری عینی، تخصصی و تجربی را بر نمیتابد.
۳-سندها، بستهها، برنامهها و سیاستهای آرمانگرایانه زیاد تولید و منتشر میشود. حتی دستگاهها و نهادهای اجرایی که باید براساس چانهزنی در بودجه و نیروی انسانی روندهای عملیاتی شدن اهداف و ماموریتها را دنبال کنند، خود تبدیل به سندنویسان و طراحانی در قلب اجرا میشوند. تفکیک طراح، مجری و ارزیاب به هم میخورد و، چون مطالبات آرمانی و طراحیهای فلسفی متناسب با واقعیت نیست، مجریان نیز برای ماندن در هرم قدرت سعی میکنند نمایش آماری و کمی راه بیندازند. رقابت افزایش برنامهها و عملیاتی کردن رژیمهای پنهان کاری واقعیت، با تمام قوا شکل میگیرد. همه مجری و ابزار سیستم میشوند تا به تدریج روح کارشناسانه و ایدههای خلاق انتقادی حذف میشوند. نمایش و صورتگرایی و مامور به وظیفه، قسمت اجرا را به تصرف خود در میآورد. در اجرا نیز نهادهای موازی گاهی خلاف یکدیگر و حتی با فلسفهها و طراحیهای عکس یکدیگر ماشین دولت را دچار اصطکاک ساختاری میسازند. همه اجزای ماشین کشور از صبح تا شب با تمام قوا روشن است و کار میکنند؛ اما آمارها نشان از برآورده شدن اهداف متناسب با تلاش صورت گرفته نیست و برخی مواقع ماشین درجا میزند، عقب میرود یا خاموش میشود.
۴-در نهایت هنوز در مرحله اجرا هستیم و افقهای زمانی سندها و برنامهها به اتمام نرسیده است صدای نقد و اعتراض سیاستگذاران و مجریان حکومت از مردم بیشتر است. در حالی که شهروندان مطالبه آب، خاک، هوا، شغل، امنیت، شادی، رفاه و... دارند و عینکهای ضدواقعیت، مطالبات را به حاشیه برده است و طراحیها و اجراهای موازی و بیبرنامه شکل میدهد. همیشه صدای سیاستمداران بهعنوان نقاد و ارزیاب بیشتر شنیده میشود که چرا چنین شد، چرا به هدف دست نیافتیم. کارگزاران خود را در آخرین مرحله چرخه سیاستگذاری به جای ارزیابان قرار میدهند و بدون اشاره به نقش خویش، در قامت روزنامهنگار، تحلیلگر، معلم، استاد دانشگاه، پژوهشگر و حتی حزب و صنف از ابتدا تا انتهای سیستم سیاسی را نقد رادیکال میکنند. جای نخبگان حکومتی و شهروندان عوض میشود و کارشناسان سیستم در قامت ارزیابان چرخه بازخورد و تکرار چندباره سیاستگذاری را انجام میدهند. تقوای خویشتنداری، حدود خود را دانستن، به واقعیتها احترام گذاشتن و موفقیت هر نهاد را از کل سیستم دیدن در فرهنگ ساده و ابتدایی که بهصورت غریزی شکل گرفته است، دیده نمیشود. نیاز به فهم دوباره واقعیت، مفاهیم، روشها، مکانیسمهای طراحی و اجرایی و الگوهای ارزیابی داریم؛ اما با عجله، لجبازی، مکر عقل و بههم ریختن بازی تنها آبادانی کشور را به تاخیر میاندازیم. عینکی که بر چشمان نافذ سنت قدرتمند و ملی ایران زده شده است ریشههای پدیدارشناسانه، اگزیستانسیالیستی، مارکسیستی و پستمدرنیستی دارد که همه این عینکها در ضدیت با عقلانیت و تجربه بشر اشتراک دارند.
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «ایران و عربستانِ لاتین!» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران در سفر دورهای خود به کشورهای آمریکای لاتین، پس از ورود به کاراکاس، پایتخت ونزوئلا اعلام کرد که هدف ما باز گرداندن آرامش به این کشور است. کشوری که ماههاست درگیر ناآرامیهای داخلی بوده و وضعیت نابهسامان اقتصادی نیز اوضاع را وخیمتر کرده است. پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که به طور کلی ونزوئلا و دیگر کشورهای این منطقه چه جایگاهی در مختصات منافع ملی کشورمان دارند و آیا کنشورزی در کشوری با فاصلهای بیش از ۱۴ هزار کیلومتر منطقی است؟ قدرت در روابط بینالملل، یک مقوله درصدی است. به عنوان مثال، هر مقدار که از توجه و قدرت ایالات متحده صرف مقابله با روسیه شود، به همان اندازه از ظرفیت آمریکا در پرداختن به دیگر مسائل خارجی کاسته میشود. نتیجه راهبردی این قاعده این است که هر مقدار که این کشور –به عنوان اصلیترین دشمن جمهوری اسلامی- در مسائلی جز ایران مشغول شود، از توان اعمال فشار علیه کشورمان کاسته خواهد شد بنابراین سیاست اصولی ایران باید حفظ سنگرهایی باشد که توان ایالات متحده را به خود مشغول کردهاند و در این مسیر همه از جمله چریکهای چپ انقلابی تا مسلمانان جای میگیرند. در این صورت است که ایران از ظرفیت راهبردی دشمنی آمریکا کاسته و توان خود را برای کنشورزی افزایش میدهد. در واقع، یکی از اصلیترین دلایلی که روسیه و چین نیز از دولت مادورو پشتیبانی کردند، همین بود. انرژی و نفت علت دیگری است که میتوان به آن اشاره کرد. چند گروه عمده در باشگاه فروشندگان نفت در جهان حاضر هستند که ملاک تقسیم بندی آنها، رویکرد عالی سیاسی است. بعضی از فروشندگان نفت مانند عربستان، امارات و کانادا در چارچوب اصولی آمریکا حرکت میکنند و در تصمیمات خود، سیاستهای آن را در نظر میگیرند. به عنوان مثال، پس از تحریم نفتی قرار بود عربستان و امارات جایگزین نفتی ایران شوند. اما قسمت دیگری از این فروشندگان مانند ایران، روسیه و ونزوئلا در سیاستهای نفتی خود، مقابله با آمریکا را هم در نظر میگیرند. قاعدتا ایالات متحده به دنبال تضعیف و کم اثر کردن گروه مقابل خود است. در این میان، ونزوئلا که به واسطه ذخایر عظیم نفتی آن، عربستان آمریکای لاتین نام گرفته، جایگاه ویژهای دارد. مجموع ذخایر نفت سبک و سنگین ونزوئلا بیش از دیگر کشورهای جهان و حتی عربستان است. اگرچه این کشور هم اکنون در وضعیت اقتصادی مناسبی برای بهرهبرداری از این منابع نیست، اما در صورتی که در این کشور، دولتی غرب گرا روی کار باشد، توانمندی باشگاه غرب گرایان انرژی در حوزه عرضه و قیمتگذاری بسیار بالا خواهد رفت و این کاملا به ضرر ایران و روسیه است. از سوی دیگر، روابط بینالملل چیزی جز توانایی ابزارسازی در حوزههای مختلف نیست. کشورها به اندازه توان تولید کارتهای بازی در عرصه بینالمللی قدرت دارند. بیتردید ابزارسازی در حیاط خلوت آمریکا میتواند کاملا اثرگذار عمل کند و روسیه و چین نیز دقیقا با همین هدف مشغول سیاستورزی در این منطقه هستند. ایران نیز پس از شش سال بیتوجهی به این منطقه پر اهمیت، اکنون باب ارتباطات جدید را گشوده و بحران داخلی ونزوئلا، دوباره توجه نخبگان دولتی را به این منطقه مهم جلب کرده است. جدای از مواردی که گذشت، همکاریهای اقتصادی جایگاه ذیقیمتی در این روند دارد. مردم ونزوئلا، ایران را با تراکتور تبریز، سمند و خانههای باکیفیت میشناسند. این کشور، اقتصادی کاملا مصرف کننده داشته و با استفاده از ظرفیت سیاسی میتوان این بازار صادراتی را به کالاهای دیگر نیز توسعه داد. طبق بررسیهای کارشناسی، حداقل در هفت زمینه ۱. نفت و انرژی ۲. بانکی و پولی ۳. صنعت و تولید ۴. رفاه و حمایتهای اجتماعی ۵. دارو و تجهیزات پزشکی ۶. مسکن و ساخت و ساز و ۷. نظامی و دفاعی امکان همکاریهای تجاری وجود دارد. آنها در بحرانیترین سالها و در مجامع مختلف مانند سازمان ملل و در جمع آوری آرای کشورهای آمریکای لاتین به نفع ایران اقدام کرده و از اعتبار خود خرج کردهاند. حال ما میتوانیم بر اساس نقشهای راهبردی وارد آمریکای لاتین شویم و از فرصتهای بیشمار آن در حوزههای ژئوپلیتیک، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی استفاده کنیم. در این میان، گرچه تقویت تبادلات تجاری بر مبنای همکاریهای بین دولی قرار دارد، اما باید جمهوری اسلامی به صورتی هوشمندانه، بنیان ارتباط خود را با مردم این منطقه قرار دهد. چرا که طبق تجربه ۴۰ ساله سیاست خارجی کشور، هرگاه ایران بنای ارتباط خود را با مردم قرار داد، از تغییر دولتها ضرر نکرد و توانست یکی از عمیقترین روابط را در نهایت بازدهی برقرار سازد. بنابراین، سفر دکتر ظریف به سه کشور ونزوئلا، نیکاراگوئه و بولیوی در همین چارچوب تفسیر شده و ایران باید از دولتهای چپ منطقه آن هم در زمانی که دولتهای راستگرا مانند دولت جدید برزیل و آرژانتین عملا فعالیت ضد ایرانی خود را توسعه دادهاندحمایت و در مقابل سقوط آنها، ایستادگی منطقی کند و نفوذ اعتقادی خود را میان ۳۰ میلیون مسلمان منطقه گسترش دهد.
• روزنامه ایران یادداشتی با تیتر «بوریس جانسون قربانی بعدی برگزیت؟» درج کرده که در ادامه میخوانید:
بوریس جانسون شهردار پیشین لندن و وزیر خارجه اسبق انگلیس بالاخره با شعارهای پوپولیستی و ضد اتحادیه اروپا توانست به خانه شماره ۱۰ در خیابان داونینگ استریت لندن راه یابد و به هفتادوهفتمین نخستوزیر انگلیس تبدیل شود. جانسون پوپولیست که از سالها پیش رهبری غیررسمی جناح راست حزب محافظه کار انگلیس را برعهده داشت یکی از افراد تأثیرگذار در موفقیت کارزار طرفداران خروج انگلیس از اتحادیه اروپا (برگزیت) در جریان همه پرسی ژوئن ۲۰۱۶ (تیرماه ۱۳۹۵) بود که در نهایت توانست در کمال ناباوری و با اختلافی اندک (کمتر از دو درصد) کارزار طرفداران ماندن در اتحادیه اروپا را شکست دهد. بیش از سه سال از همه پرسی خروج از اتحادیه اروپا در انگلیس میگذرد، ولی این کشور هنوز نتوانسته است با توافق یا بدون توافق از این اتحادیه جدا شود، در عوض دو نخستوزیر این کشور (دیوید کامرون و ترزا می) پست خود را در این قمار سیاسی بزرگ از دست داده و احتمالاً دیگر نمیتوانند به صحنه سیاسی بازگردند. دیوید کامرون نخستوزیر اسبق انگلیس که به جناح میانه در حزب محافظه کار تعلق داشت، بر اثر فشارهای سیاسی پوپولیستها و طرفداران راست افراطی مجبور شد، یکی از سرفصلهای مهم مانیفست انتخاباتی حزب محافظه کار را در انتخابات پارلمانی ۲۰۱۵ این کشور به وعده برگزاری همه پرسی ماندن یا خروج از اتحادیه اختصاص دهد. وی باهمین وعده، پیروزی قاطعی در انتخابات کسب کرد و یک سال بعد نیز همه پرسی را برگزار نمود. کامرون شخصاً از کارزار ماندن در اتحادیه اروپا حمایت میکرد، ولی تأکید داشت که با بروکسل (مقر اتحادیه اروپا) درباره اصلاح روابط و مناسبات دوجانبه مذاکرات جدی خواهد کرد. همه پرسی برگزیت برخلاف انتظار نخستوزیر و اکثر کارشناسان با نتیجه نزدیک ۸۹، ۵۱ درصد در مقابل ۱۱، ۴۸ درصد به نفع طرفداران خروج به پایان رسید و فردای روز اعلام نتایج، کامرون خانه شماره ۱۰ داونینگ استریت را ترک کرد. ترزا میوزیر کشور کابینه کامرون که او هم بهطور ملایم از ماندن در اتحادیه اروپا حمایت میکرد، نخستوزیر انگلیس شد و با فعال کردن ماده ۵۰ پیمان لیسبون روند خروج از اتحادیه اروپا را بهصورت رسمی کلید زد. این عملیات باید تا ۳۱ مارس ۲۰۱۹ (فروردین ۱۳۹۸) تکمیل و لندن رسماً از اتحادیه اروپا جدا میشد، ولی قطببندی شدید در داخل انگلیس، سختگیری مقامات بروکسل و پیچیده بودن فرآیند اداری خروج، باعث شد که پارلمان انگلیس به هیچ یک از طرحهای پیشنهادی خانم میبرای خروج نرم یا خروج با توافق از اتحادیه اروپا رأی ندهد. بنبست سیاسی ناشی از همه پرسی برگزیت، باعث شد که خانم نخستوزیر در نهایت در روز ۲۴ مه ۲۰۱۹ (۳ خرداد) با چشمانی اشکبار استعفای خود را از رهبری حزب محافظه کار و به تبع آن نخستوزیری کشور اعلام کند. با اعلام استعفای خانم می، او بعد از کامرون به دومین قربانی بزرگ برگزیت در کمتر از سه سال تبدیل شد و رقابت برای رهبری حزب و نخستوزیری کشور کلید خورد. این رقابت در نهایت با پیروزی قابل پیشبینی بوریس جانسون در روز گذشته پایان یافت و او پس از شکست دادن جرمی هانت وزیر خارجه و کسب رهبری حزب محافظه کار، امروز از سوی الیزابت دوم ملکه انگلیس، مأمور تشکیل کابینه جدید میشود. بوریس جانسون وعده داده است که تحت هر شرایطی تلاش خواهد کرد، تا ۳۱ اکتبر ۲۰۱۹ (۹ آبان) انگلیس را با توافق یا بدون توافق از اتحادیه اروپا خارج کند و به همین دلیل کسانی را که با خروج سخت یا بدون توافق از اتحادیه اروپا مخالفند به کابینه راه نخواهد داد. البته افراد سرشناسی همچون فیلیپ هاموند وزیر دارایی و دیوید گواک وزیر دادگستری و چند وزیر و معاون وزیر دیگر حتی پیش از رسمی شدن پیروزی جانسون، اعلام کرده بودند که در دولت آتی حضور نخواهند داشت. با اینکه برخی از تحلیلگران و رسانههای انگلیس تأکید کردهاند کار سخت نخستوزیر جدید مثل حرکت بر لبه شمشیر میباشد، ولی طرفداران پوپولیست جانسون معتقدند که او به هرحال تا پایان اکتبر انگلیس را از اتحادیه اروپا خارج میکند و این خبر خوبی است و کشور را از بلاتکلیفی طولانی نجات میدهد. انگلیس از زمان برگزاری همه پرسی برگزیت بشدت دچار قطببندی شده است. از چهار بخش انگلیس، اسکاتلند، ولز و ایرلندشمالی که پادشاهی متحده بریتانیا را تشکیل میدهند، اکثریت ساکنان دو بخش مهم یعنی اسکاتلند و ایرلندشمالی در جریان همه پرسی به ماندن در اتحادیه رأی دادند و به همین دلیل حتی خواهان جدایی از بریتانیا و پیوستن به اتحادیه اروپا هستند، خواستهای که لندن بشدت با آن مخالفت کرده است. از سوی دیگر با توجه به اینکه حزب محافظه کار اکثریت قاطعی در پارلمان ندارد و در درون خود نیز دچار انشقاق شده، احتمالاً طرحهای پیشنهادی جانسون برای نحوه خروج از اتحادیه اروپا حمایت لازم را در مجلس عوام نخواهد داشت و به همین دلیل او باید بهدنبال راهکارهایی برای خروج بدون توافق باشد که هزینههای سنگینی را بر اقتصاد انگلیس (بین ۶۰ تا ۱۰۰ میلیارد پوند) تحمیل خواهد کرد و علاوه بر فرار سرمایهها و کوچ شرکتها و بانکهای بزرگ از این کشور، رکود اقتصادی نیز بسیار محتمل خواهد بود. طراحی مناسبات آتی لندن با اتحادیه اروپا، نحوه حرکت سرمایه و نیروی کار بین دوطرف، عوارض گمرکی و آینده مناسبات بروکراتیک و ساماندهی مرز زمینی میان جمهوری ایرلند (بهعنوان عضو اتحادیه اروپا) و ایرلند شمالی (بهعنوان بخشی از بریتانیا) از جمله موارد پیچیدهای است که هنوز راه حل قطعی برای آنها پیدا نشده است که از سوی هر دو طرف پذیرفته شود. از سوی دیگر موضوع برجام و توافق هستهای ایران، منازعه نفتکشها، آسیب دیدن «روابط ویژه لندن – واشنگتن» پس از افشای مکاتبات دیپلماتیک سفیر سابق انگلیس در امریکا و روابط «لندن – مسکو» از جمله چالشهای فوری بوریس جانسون در عرصه بینالملل است. همین موارد مختصر اشاره شده نشان میدهد که بوریس جانسون کار راحتی را پیش رو نخواهد داشت و باوجود اینکه انگلیس از گذشته و به طور سنتی نگاه مثبتی به اروپای قارهای نداشته و نگاهش بویژه در مسائل سیاسی و امنیتی همیشه به آن سوی اقیانوس اطلس (امریکا) بوده، ولی در شرایط امروز که اقتصاد آن بشدت در اقتصاد واحد اروپایی در هم تنیده شده، جدایی یکباره، آن هم بدون توافق میتواند شوک بزرگی را به اقتصاد آن کشور وارد کند و حتی بوریس جانسون را به سومین قربانی برگزیت تبدیل کند. باید منتظر ماند و دید فرآیند طلاق لندن و بروکسل در ماههای آتی چگونه پیش میرود.