صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«آبنبات دارچینی» به چاپ هشتم رسید/استقبال از سومین جلد کتاب طنز مهرداد صادقی

۰۱ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۰:۰۲
کد خبر: ۵۳۵۴۴۸
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
چاپ هشتم کتاب «آبنبات دارچینی» در ۳۹۶ صفحه با تیراژ ۲ هزار و ۵۰۰ نسخه به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار چاپ شده است.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، سومین جلد از مجموعه کتاب‌های طنز مهرداد صدقی با عنوان «آبنبات دارچینی» به چاپ هشتم رسید.

کتاب طنز «آبنبات دارچینی» نوشته مهرداد صدقی ادامه دو کتاب «آبنبات هل دار» و «آبنبات پسته‌ای» است.  ماجرا‌های این کتاب بین سال‌های ۷۲ تا ۷۴ می‌گذرد و در این کتاب، محسن درگیر ماجرا‌های پیش‌بینی نشده‌ای می‌شود که ناخواسته بر روی زندگی خود و اطرافیانش تاثیر می‌گذارد و همین امر موقعیت‌های طنزآمیزی ایجاد می‌کند.

مهرداد صدقی پیشتر درباره اثر عنوان کرده بود: اینکه اثری صرفاً برای خندادن مخاطب تولید شود ایرادی ندارد، به شرطی که صاحب اثر بداند هدفش از تولید آنچه بوده است. اگر مرز‌ها مشخص باشد و هر کس در ژانر خود خوب کار کند؛ مشکلی وجود نخواهد داشت. برنامه خندوانه هدفش نشاط و سرگرمی است، هرچند ابعاد آموزشی هم دارد. اما پیش‌فرض در این برنامه خنداندن مخاطب است و همه این را می‌پذیرند. در نگارش آثار ادبی هم این موضوع باید رعایت شود. کتاب «آبنبات دارچینی» و قسمت‌های پیشین آن را صرفاً برای خنداندن مخاطب ننوشته‌ام؛ بلکه نخست این مسئله در ذهنم شکل گرفته که اثرم، شاخصه‌های داستانی را داشته باشد و خواننده با داستان همراه شود. مرحله بعدی این بوده که به سمت لودگی نرود و طنز باشد و البته به خنداندن مخاطب هم فکر کرده‌ام.

در بخشی از این کتاب آمده است: «کمی جلوتر، چشمم افتاد به مردی که یک ترازو روی زمین گذاشته بود‏. فکرِ کار کردن با ترازو هم بد نبود. دست‏کم از همین آقاجان، که هر روز خودش را وزن می‏کرد، کلی پول درمی‏آوردم. زن‏دایی هم گزینة خوبی بود. فقط حیف که ممکن بود در آخرین ماه‏های بارداری‏اش فنر‌ها و عقربه‏های ترازویم را از جا درآورد. حدس زدم آقاجان به خاطر همین ترازو است که هر روز وزنش را به بقیه اعلام می‏کند. محض کنجکاوی رفتم روی ترازو. به صاحب ترازو گفتم: «پدرِ من هر روز می‏آد اینجا خودشِ وزن مُکنه. مشتری ثابت شمایه.»
ـ تو پسرِ علی ‏آقایی؟
ـ بله.
ـ هیچ مِدانی پدرت پدرِ منِ درآورده؟
ـ برای چی؟ برای شما که بهتره. بیشتر کاسبی مُکنین که!
صاحب ترازو لبخند تلخی زد و گفت: «ها ...، ولی خا دستم خالی بود؛ پدرت چند کلیو برنج به من نسیه داد. گفت به جاش می‏آد خودشِ وزن مُکنه. اولش خیلی دعاش کردم. هنوزم خیلی دعاش مُکنم. ولی، خا رد مشه، مره روی ترازو. برمگرده، مره روی ترازو. از این بشکة آبِ جلوی مسجد آب مخوره، می‏ره روی ترازو. مخواد بره مسجد، مره روی ترازو. از مسجد برمگرده، مره روی ترازو. هی مخواد ببینه وزنش چقدر کم و زیاد مشه ... خا این چی وضعیته خا؟»


برچسب ها: کتاب سوره مهر

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *