راهبردی برای کرنش حریف/ دیپلماسی صدهزار تنی یا گور دستهجمعی/ اهرم قدرت
• روزنامه حمایت یادداشتی با عنوان راهبردی برای کرنش حریف منتشر کرده که به این شرح است:
یکم: مقاومت از منظر جمهوری اسلامی هیچگاه مفهومی شعاری نبوده، بلکه راهبردی است که حیات و تداوم انقلاب را در کوران حوادث و توطئهها تضمین نموده است. این البته به معنای مخالفت ایران اسلامی با گفتگو و تعامل با کشورهای مختلف نیست، اما قاعده مذاکرهای که آمریکاییها خواهان آن هستند، امری جداگانه و کاملاً مردود به شمار میآید. مذاکره از نظر کاخ سفید که این روزها از لفظ «دیپلماسی» برای آن استفاده میکند، قواعدی دارد که مهمترین آن، تحمیل و تلقین خواستههای نامشروع خود است، حالآنکه جمهوری اسلامی، پس از ساقط کردن پهپاد آمریکایی و توقیف کشتی متخلف انگلیسی، اساساً در جایگاهی است که نیازی به مذاکره ندارد. این آمریکاییها هستند که امروز نیازمند مذاکره هستند، چون از عمق استراتژیک جمهوری اسلامی از شرق آسیا تا کرانههای مدیترانه مطلعاند و میدانند که هیچ تغییر، تبدیل و تحولی در آن، بدون جلب موافقت با این قدرت منطقهای حاصل نمیشود. این سخن حکیمانه از رهبر معظم انقلاب در اینجا خواندنی است که فرمودند: «شاید بهتر از من بدانید که آمریکاییها احتیاج دارند به مذاکره با جمهوری اسلامی. دولتهای آمریکا -هم آن دولت قبلی، هم این دولت، هم دولت اسبق- همه احتیاج دارند نمایش بدهند که ما جایی مثل جمهوری اسلامی را کشاندیم پای میز مذاکره؛ این چیزی است که نیاز دارند. آن روزی که اوباما موفق شد تلفنی با آقای دکتر روحانی صحبت بکند، اینها آنجا جشن گرفتند که خبرش بعداً رسید به ما از طرقی. اینها احتیاج دارند به این قضیه؛ هیچ لزومی ندارد که ما این احتیاج آنها را برآورده کنیم.» (۷ شهریور ۹۷)
دوم: آمریکا که این روزها ژست صلحطلبی به خود گرفته، خود را حامی دیپلماسی معرفی و کشورمان را مخالف گفتگو معرفی میکند، نیم دهه قبل، بر سر موضوعات هستهای با ایران مذاکره کرد و وعدههایی داد که از همان روز اجرای برجام، بخشی و بهتدریج، بسیاری از آنها را نقض کرد. مبنای جمهوری اسلامی برای مذاکره اولاً اثبات حسن نیت کشورمان و ثانیاً، برداشتن تحریمهای اقتصادی بود که آمریکا نه فهمش به حسن نیت کشورمان قد داد و نه تحریمها را لغو کرد! حالا که واشنگتن قدر این فرصت طلایی برای جبران خسارتهای گذشته را ازدستداده و به همان مشی باطل خود اصرار دارد، کشورمان روی دیگر خود را که «مقاومت» در برابر زورگوییها و مطالبات نامشروع کاخ سفید است را رو کرده؛ مقاومتی که «تغییر موازنه قوا» و «متضرر کردن حریف در صورت برداشتن هر گام اشتباه»، از مختصات بارز آن به شمار میرود. از باب مثال، جمهوری اسلامی پیش از رجزخوانی چند ماه گذشته آمریکاییها و اعزام ناو هواپیمابر و بمبافکنهای راهبردی، بارها به طرق مختلف به آنها گوشزد کرده بود که چنانچه دست از پا خطا کنند، اهداف آنها در کشورهای منطقه نابود خواهند شد. تروریستهای آمریکایی گوشهای از جدیت ایران را در سقوط پهپاد جاسوسی خود مشاهده کردند، اما شاخصه این ماجرا در آن بود که جمهوری اسلامی نهتنها واهمهای در برخورد با متجاوز به خود راه نداد، بلکه حریف را دچار وحشت کرد و در موقعیت تدافعی قرار داد.
سوم: ترامپ در این توهم بود که اگر راهبرد بهاصطلاح «فشار حداکثری» را چاشنی تهدید نظامی کند، کار ایران تمام است و حتماً دستها را بالا خواهد برد! درحالیکه زاویهای که او و همکارانش از آن به کشورمان نگاه میکنند، بسیار تنگ است و همین موضوع باعث شده که دچار خطاهای فاحش استراتژیک شوند. ضمن اینکه آستانه اثرگذاری تحریمها و تهدیدات نظامی به نقطه صفر نزدیک شده و کارایی خود را در قبال کشورمان ازدستداده است. از این رو، ابتکار عملی که جمهوری اسلامی در منطقه به دست آورده، بهجای ایجاد هزینه برای ایران، آمریکا را متضرر و مغبون کرده و روزی نیست که دست به حماقتی جدید نزنند. روزی مدعی میشوند که ایرانیها به نفتکشهای عربستان و امارات، بمب چسباندهاند، ولی چون میدانند دروغ بافتهاند، دچار انفعال شده و هژمونی خود را در معرض استهزاء و تمسخر رسانهها، ناظران بینالمللی و افکار عمومی قرار دادهاند. این آبروریزی با سقوط پرنده بدون سرنشین آنها و توقیف قدرتمندانه و غرورآفرین نفتکش انگلیسی به اوج خود رسید و جمهوری اسلامی توانست با مقاومت جانانه خود، آمریکا و انگلیس را به هذیانگویی و سردرگمی وادارد.
چهارم: آمریکا و انگلیس واقعاً نمیدانند که در برابر جمهوری اسلامی باید چه سیاست و رویکردی را در پیش گیرند. تحریم جواب نداده، پیشنهاد مذاکره بارها رد شده، انتظار برای تماس تلفنی از سوی ایران با کاخ سفید و توهم ترامپ در ساقط کردن پهپاد ایرانی به سوژه طنز رسانهها تبدیلشده، تهدید نظامی، ملت ایران را در برابر دشمن متحدتر کرده و دستآخر اینکه با تکهتکه شدن پهپاد گرانقیمت آمریکا و توقیف نفتکش انگلیسی، بدهکار هم شدند! اگر آنچنانکه انگلیس خبیث خیز برداشته، بازگرداندن تحریمهای اتحادیه اروپا و سازمان ملل در کنار توقیف اموال ایران، در دستور کار قرار گیرد، راهی است که بیش از ۴۰ سال است آن را رفتهاند و سر از برهوت در آوردهاند و چنانچه گزینه حمله نظامی را پر رنگتر کنند، به ضرر منافع اقتصادی خود از طریق جهش قیمت نفت، اقدام کردهاند؛ جدای از اینکه ایران، در صورت مرتکب شدن به خبط حمله نظامی، با تسلط کامل قادر است منطقه را به گورستان نظامیان تروریست آمریکایی تبدیل کند.
پنجم: بر اساس برخی شواهد و قرائن، آمریکا، چون جرأت آغاز ماجراجویی علیه ایران را ندارد، درصدد است که با غبارآلود کردن منطقه و ایجاد تنشهای پیدرپی، کوتولههای منطقه را تحریک کرده و به این جمعبندی برساند که چارهای جز اقدام نظامی علیه ایران ندارند و اگر پا پیش بگذارند، از حمایتهای آمریکا بهرهمند خواهند بود؛ وعدهای که عربستان و امارات در جنگ یمن، خلاف آن را دیدند! عربستان متوجه شده که نمیتواند به قول و قرارهای واشنگتن اعتماد کند و میکوشد که با جلب نظر ایران، خود را از مهلکه یمن نجات دهد. امارات هم که اوضاع را اینگونه دید، جان خود را برداشته و در حال فرار از باتلاق این کشور است؛ لذا اتکا آمریکا به کشورهای قرونوسطایی و بسیار متزلزلی که با یک حرکت کوچک ایران، از معرکه میگریزند، عملاً ممکن نیست و هزینههای کاخ سفید در برابر ایران را دوچندان میکند. البته راه دیگری برای متوقف کردن دومینوی خسارات محض خود نیز دارند که اگر عاقل باشند، به آن خواهند رسید که عبارت است از به رسمیت شناختن علنی جمهوری اسلامی بهعنوان یک ابرقدرت منطقهای؛ هرچند که بدخواهان ایران اسلامی در خفا و پس از پایان دوران مسئولیت خود، بارها به آن اذعان کردهاند. همه این برکات، از رهگذر راهبرد مقاومت بهدستآمده و نه سازش و چنانچه روزی امر برای متحدان غربی و عربی آمریکا بر این دایر شود که با ایران جنگ کنند یا مذاکره، بدون هیچ تردیدی کرنش و پذیرش شرایط ایران را برای برون برفت از بنبستی که خود ایجاد کردهاند، انتخاب خواهند کرد.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر دیپلماسی صد هزار تنی یا گور دستهجمعی درج کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
چند روز پیش نشریه معتبر «فارین افرز» مقالهای جالب توجه به قلم «الن جیمز فرامهرز» منتشر کرد. عنوان مقاله چنین است؛ «چرا هنوز هم هرمز مهمترین گذرگاه استراتژیک جهان است و چرا باید آمریکا امنیت آن را تضمین کند». نویسنده از عبارت Chokepoint برای هرمز استفاده کرده است. این یک عبارت سیاسی-نظامی است و به گذرگاهی در خشکی یا دریا گفته میشود که راه باریک شده و قابلیت انسداد دارد و آنکه بر چنین نقطهای مسلط باشد، حتی میتواند قدرتی بزرگتر را نیز شکست دهد. انگلیسیها در دوره استعمار، بر اغلب «گذرگاههای استراتژیک» دنیا تسلط داشتند. فارین افرز با اشاره به عبور ۹۰ درصد نفت تولید خلیجفارس و ۲۰ درصد نیاز جهانی نفت از این هرمز، پهنای باریک (کمتر از ۴۰ کیلومتر) و تسلط ایران بر آن را مخاطرهآمیز توصیف میکند؛ «امنیت تنگه در حال حاضر اهمیت دارد نه صرفا به دلیل تجارت؛ یک درگیری در هرمز قابلیت دارد فورانی را ایجاد کند که میتواند به سرعت در خلیجفارس گسترش یابد. دوم، میزان تجارتی که از طریق هرمز عبور میکند، با افزایش سطح درآمد نفت کشورهای ثروتمند در حاشیه خلیجفارس، به سرعت افزایش یافته است. سرانجام، ایالات متحده به شدت در پایگاههای دریایی، در بحرین، قطر و جاهای دیگر سرمایهگذاری کرده است که فقط از طریق هرمز قابل دسترسی به دریا هستند. هرچقدر هم قیمت نفت کاهش یابد، تنگه هرمز با ارزشترین و آسیبپذیرترین نقطه برای تجارت و چالشهای دریایی باقی خواهد ماند.» نویسنده در پایان تاکید میکند که آمریکا باید ضامن امنیت خلیجفارس باشد. اما واقعیت آن است که آمریکا خود اصلیترین عامل تنش و ناامنی در خلیجفارس است. کاخ سفید دهها سال است که پول هنگفتی از کشورهای جنوبی به بهانه تامین امنیت منطقه به جیب میزند. امنیت و آرامش دائمی در خلیجفارس یعنی پایان دوشیدن اعراب و چنین وضعیتی به هیچ عنوان برای آمریکاییها مطلوب نیست. سؤال جدی این روزها در میان کشورهای حاشیه خلیجفارس این است که آمریکایی که نمیتواند از پهپاد پیشرفته و گرانقیمت خود محافظت کند، چگونه میخواهد از ما محافظت کند؟! پس نتیجه آن همه پول و امتیازی که دادیم چه شد؟ بهترین پاسخ را شاید بتوان از زبان حسنی مبارک شنید که گفته است: «آن کس که خود را با آمریکاییها بپوشاند، برهنه خواهد بود.» اواخر خرداد که نفتکش کوکوئا در منطقه مورد حمله قرار گرفت، ارتش آمریکا فیلمی مبهم را منتشر کرده و مدعی شد نیروهای ایرانی در حال جدا کردن یک مین منفجر نشده از بدنه نفتکش بودهاند. بیایید فرض را بر صحت ادعای آنها بگذاریم. اگر چنین باشد، باید از آمریکاییها پرسید که شما صدها میلیارد دلار از کشورهای منطقه دوشیدید و این همه ناو و هواپیما و تفنگدار به خلیجفارس آوردید که از عملیات ایران فقط فیلمبرداری کنید؟! اگر راست میگویید پس چرا عکسالعملی نشان ندادید؟ در بیچارگی و درماندگی آمریکا همین بس که در خفا انگلیس را تحریک میکند و فریب میدهد تا متعرض نفتکش ایرانی شود و وقتی ایران در تنگه هرمز پاسخ خباثت انگلیس را میدهد، آمریکاییها جز بیانیه دادن و محکوم کردن، کار دیگری از دستشان ساخته نیست چرا که میدانند چماق آنها یعنی همان ناوهای عظیمالجثه که به پشتوانه آن سیاست خود را پیش میبردند، امروز به اهدافی بزرگ و در دسترس و در واقع پاشنه آشیل آنها تبدیل شده که در صورت هرگونه حماقتی میتواند گورستان دستهجمعی نظامیان آمریکا شود. رهبر معظم انقلاب اسلامی چهار سال پیش (۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۴) فرمودند؛ «چرا تهدید میکنند؟ چرا غلط زیادی میکنند؟ میگویند اگر چنین نشود، چنان نشود، ممکن است ما حمله نظامی به ایران بکنیم؛ اوّلاً که غلط میکنید؛ ثانیاً من در زمان رئیسجمهور قبلی آمریکا - آنوقت هم تهدید میکردند - گفتم دوران بزنودررو تمام شده؛ اینجور نیست که شما بگویید میزنیم و درمیرویم؛ نخیر، پاهایتان گیر خواهد افتاد و ما دنبال میکنیم. اینجور نیست که ملّت ایران رها کند کسی را که بخواهد به ملّت ایران تعرّضی بکند؛ ما دنبال خواهیم کرد.» پایان دوران بزن و در رو، فقط مربوط به میدان نظامی نیست. تشدید جنگ اقتصادی آمریکا علیه مردم ایران و توقیف نفتکش ایرانی نیز در همین چارچوب است. سر و صدا و شماتتهای داخلی امروز در آمریکا و انگلیس، نشان میدهد کم کم دارد حساب کار دستشان میآید. «نابود نخواهیم شد»؛ این شعار ناو هواپیمابر آبراهام لینکلن با چیزی حدود ۵۷۰۰ نیروست. دیپلماسی صدهزار تنی آمریکا که برای مرعوب کردن ایران راهی منطقه شده بود، در دریای عرب لنگر انداخته و اخیراً یکی از افسرانش هم گم شده! اوضاع منطقه و رفتار آمریکاییها نشان میدهد، چندان هم به شعاری که برای دیپلماسی سنگینوزن خود انتخاب کردهاند باور ندارند و البته این عاقلانه است.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان اهرم قدرت درج کرده که در ادامه میخوانید:
ماجرای کشتیهای متوقف شده یا به قید توقیف درآمده در خلیجفارس، هم واکنشی به دولت انگلیس و حاکمان وابسته بدان در جبلالطارق است و هم پاسخی به فشارهای تحریم و انفعال اروپاییان در ماجرای اینستکس، برای گشایش مسیرهای ارتباط اقتصادی و دریافت ارزها و مبالغ متعلق به ایران در یک سازوکار ویژة بانکی و مالی. اما فراتر از این مسایل، وجود تشنج و بحران در ایران و خاورمیانه، مانعی بزرگ در راه آرامش و امنیت پایدار در منطقه و رشد و توسعه در کشور ما بوده و هست. ما ناگزیریم از مرزها و منافع ملی خود دفاع کنیم. حکومت و دولت نیز وظیفه دارند از کیان کشور و جان و مال و ناموس مردم حراست نمایند. جایگاه و منزلت کشورها و نظامهای سیاسی در جهان معاصر، بر اساس مرزبندیهای مرسوم و مطابق قواعد بینالمللی، سپس در زیرمجموعة اتحادیههای منطقهای و بینالمللی و نهایتاً در قطببندی عظیمی که صاحبان قدرتهای نظامی و اقتصادی تعریف و تحمیل کردهاند، درک میشود و اعتباری که بر این مبنا تعیین و تعریف شده، موقعیت برتر یا فروتر را مشخص میکند. در چنین ساختاری، ابرقدرتها ظهور میکنند و برای خود و مستعمراتشان حقوق ویژه و منافع بزرگ و امکانات ویژه همچون حق وتو در تصمیمات سرنوشتسازی با مقیاسهای جهانی قایل شدهاند. به این ترتیب نوعی از نظام طبقاتی شکل گرفته تا منافع و مسیرهای مرتبط با اقتصاد و امنیت این قطبهای عمده و مقتدر پایدار بماند و دستخوش تهدید و تزلزل نشود. میراثی به جا مانده از جدلها و تنازعات جنگ دوم جهانی؟! به همین دلیل کشورها در تمایز و تصویری وهمناک، به کشورهای ثروتمند پیشرفته و صنعتی، کشورهای درحال توسعه و دارای ظرفیت تغییر، و کشورهای جهان سومی و عقب مانده بخشبندی شده و این گروهِ آخر از تنوع و تعدد عظیمی در جهان ما برخوردار است. سهمی که ندارد هیچ، از افق و چشماندازهای آینده هم نصیبی بدان تعلق نخواهد گرفت. به اصطلاح اقتصاد دانان، سهم کیک این کشورها نسبت به توان و ظرفیتشان با یک یا غالباً با دو و گاهی سه رقم اعشاری در درصدهای محاسبه درنظر گرفته میشود و این تسهیم که میل به صفر و حتی پسرفتی زیر صفر رانشان میدهد نمیتواند ضمانتی برای زندگی و تداوم موجودیت قلمداد شود، چه رسد به توسعه و پیشرفت و تولید و هضم ثروت در حدّ رفاه و شادکامی و حضور در صف قدرتمندان و ثروتمندانی، چون گروه جیبیست یا اعضای دائمی شورای امنیت در سازمان ملل متحد؟! باید از این بحرانها گذر کرد. اولویت البته با دیپلماسی و تجارت است، یعنی راهحلهای عقلانی، عرفهای بینالمللی، استفاده از تجارب قبلی و مشابه، بهره گیری برای استفاده و انتفاع عمومی و افزایش سطح زندگی و امنیت ملی و منطقهای... با این چشمانداز میتوان وضع کنونی و بحرانهای تحمیلی و زورگویانه را بدل به فرصت کرد. امروز که تنشهای خلیج فارس و توطئههای بریتانیایی، آمریکایی و صهیونیستی با ابعاد بزرگتری کشور ما و منافع ایران را هدف قرار داده است، نباید زمینههای تنشهای نامعقول را به عنوان امکانات قدرتنمایی با هزینههای نسنجیده مطرح کنیم یا در معرض عمل و آزمون قرار دهیم. اکنون وزیر خارجه، آقای ظریف مشغول رایزنی و طرح دعاوی و استدلالهای منطقی ایران در مجامع بینالمللی است. این حرکت دیپلماتیک باید نوک پیکان معارضه باشد و برخود با کشتیهای بریتانیایی و مقابله به مثل در دریا و هوا و زمین، از طریقی به صورت عینی منافع ما را تأمین و تأدیه کند. اگر نتوانیم با صرف هزینه و برنامههای حساس و هوشمندانه به نتایج و منافع مورد نظر برسیم، تنها دلیل ممکن، عدم هماهنگی و کنار نهادن بخشی از این مجموعه منظم و حیاتی در جریان حاکمیت و دستگاه موثر بر دیپلماسی کشورمان خواهد بود. در حقیقت صدای ما در جهان معاصر باید با استدلالهای حقوقی، مدارک مستدل، دلایل عقلانی، تبلیغات رسانهای و سرانجام جدلهای سیاسی در سطوح بالای تصمیمسازی و تصمیمگیری به گوش جهانیان برسد و آنگاه میتوانیم از منافع حاصله نیز بهرهمند شویم. تور پهن شده از سوی بریتانیا متحد ترامپ، اروپای متحد را در مورد معاهده برجام به دوپاره تبدیل خواهد کرد و ممکن است برخی دیگر از منتقدان و مخالفان رفتارهای دولت کنونی آمریکا را نیز با خود همراه سازد. این توطئه شاید امروز کم اهمیت جلوه کند، اما ممکن است در آیندهای نه چندان دور اهمیت و تأثیری فراتر داشته باشد. به همین دلیل، با زبان دیپلماسی از اهرمهای فشار و مقابله قدرتمندانه در خلیج فارس باید به سرعت بهرهبرداری کنیم.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان اصلاحطلبان محجور درج کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
بر هیچ کس پوشیده نیست که وجود جریانها و سلایق سیاسی مختلف در کشور، لازم و بلکه مفید است. دیدگاههای اقشار مختلف در کشور، باید در چارچوب قانون اساسی، ما به ازای تشکیلاتی در عرصه سیاست داشته باشد و تکثر افکار و تضارب آرا در عرصه سیاست، فی نفسه امری مفید است. سال هاست که در سپهر سیاسی کشور، ادبیات راست و چپ مورد استفاده نیست، آن چه هست اصولگرا و اصلاح طلب و مشتقات آن هاست. دولت فعلی هم هر چند تلاش میکند خود را جدای از جریان اصلاح طلبی معرفی کند، اما هم در پایگاه اجتماعی، هم در برنامهها و هم در اعضای کابینه و مدیران عالی، وامدار و بلکه فرزند جریان اصلاحات است. جریان اصلاح طلبی امروز، ملغمهای از مدیران و کارگزاران تکنوکرات دولت مرحوم هاشمی، برخی چهرههای تجدیدنظر طلب دولت اصلاحات و مجلس ششم، فتنه گران ۷۸ و ۸۸، برخی سرمایه داران و رانت خواران دو دهه اخیر، مدیران فرسوده و ناکارآمد دولت فعلی و برخی چهرههای اپوزیسیون را شامل میشود. از حق نباید گذشت که برخی چهرههای متدین و مقید به قانون اساسی و ولایت فقیه هم در این جریان وجود دارند، اما آنچه اغلب این چهرهها را گرد هم آورده، مخالفت صریح یا ضمنی با برخی ارکان و مبانی انقلاب اسلامی است. اخیرا صداهای فراوانی از این جریان مبنی بر تحریم انتخابات یا مشارکت مشروط به گوش میرسد. برخی از فعالان و تریبون داران جریان اصلاح طلب گویا هنوز به بلوغ سیاسی و صلاحیت مشارکت نرسیده اند، چرا که تکلیف نظام، جریان رقیب و مردم با این گروه مشخص نیست. اگر در انتخابات با کسب کمی بیش از ۵۰ درصد آرا پیروز شوند، میگویند انتخابات ایران، آزادترین انتخابات دنیاست، اگر در برابر ۶۳ درصد رای رقیب شکست بخورند، اعلام میکنند که تقلب شده و هوادارانشان را به خیابانها فرا میخوانند، اگر مناصب را به دست بگیرند، آن قدر ضعیف عمل میکنند که حتی اعتراض سمپات هایشان را بلند میکند، اگر هم از قدرت دور بمانند فتنه میکنند. حالا هم آن قدر در دولت و مجلس و شوراها ضعیف عمل کرده اند که تصور میکنند در انتخابات با اقبال مواجه نخواهند شد و از حالا با زمزمه طرحهایی مانند مشارکت مشروط یا تحریم انتخابات، به دنبال توجیه شکست محتمل خود هستند. این نحوه سیاست ورزی، حقیقتا در شان جریانی که در دوره هایمتوالی حداقل دو قوه از سه قوه را در اختیار داشته نیست. عقلای این جریان، باید بدانند که نمیتوان یا در قدرت بود و یا اپوزیسیون شد و جریانی که بسیاری از اوقات از حمایتهای رسانههای بیگانه هم بهره میبرد، باید یک بار برای همیشه، تکلیف خود را با این تناقضات درونی روشن کند.
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با مضمون تاملاتی برای مبارزه با فساد درج کرده که به این شرح است:
به نظر میرسد در شرایط فعلی کشور، نه با تشویق و حواله دادن برخی مدیران به حورالعین و سلسبیل و ثیاب سندس میتوان به مبارزه با فساد پرداخت و مانع آنها از دستاندازی به بیتالمال شد و نه با ترساندن ایشان از سموم و زقوم و حمیم میتوان بعضی مدیران را از غارت منافع و منابع عمومی بازداشت. ریاست و مدیریت امور اجتماعی در کشور به خودی خود دارای ریسک بالقوه است و اگر مدیری شایستگی لازم را برای اداره امور عمومی نداشته باشد، زمینهساز معضلات و مسائل بعضا غیرقابل جبرانی در اجتماع میشود. همین مساله بر این موضوع تاکید میکند که نمیتوان نظام اداری کشور را بر پایه ترس از قیامت و مجازات اخروی طراحی کرد و به جای طراحیهای دقیق ساختاری، متمسک این موضوع شد و از آن طریق به کنترل رفتارهای مدیران اقدام کرد. نظام اداری ما بیش از آن که نیاز به افزایش ترس در مدیران اجرایی از قیامت و عذاب الهی داشته باشد، نیازمند کاهش جذابیتهای مادی پستهای اجرایی و افزایش ریسک پذیرش مسئولیت و افزایش پاسخگویی برای مدیران است، چراکه هیچ تضمینی درخصوص ایجاد چنین ترسی در مدیران فاسد وجود ندارد و نمیتوان تنها به واسطه تکیه بر بازدارندگی آن، سرنوشت جامعه و مردم را به دست آنها سپرد. اهمیت اداره امور عمومی به اندازهای هست که نظام اداری کشور با دقت و حساسیت بیشتری طراحی شود تا از ورود افراد فاقد صلاحیت جلوگیری کند یا مانع انحراف رفتاری آنها در طول دوران مسئولیت خود شود. در طراحی نظامات اداری باید بهگونهای عمل شود که کمترین امکان و فرصت سودجویی و پیگیری منافع شخصی برای مدیران فراهم باشد. نظام پاداش و حقوق و برخورداری از مزایا نباید بهگونهای باشد که جذابیت و کشش مادی و دنیاطلبانه برای افراد برای رسیدن به پست اجرایی را فراهم آورد. تقویت نظام کنترلی و رصد مستمر فعالیتها و عملکرد مسئولان، احتمال سوءاستفاده را کاهش خواهد داد. یکی دیگر از نظامات مهمی که باید در حوزه اداره امور اجتماعی ایجاد شود، نظام بازخواست و ارزیابی است. باید هر مسئول و مدیری برای تصمیمات اشتباه اخذ شده مورد بازخواست و سوال قرارگیرد. نظام قضایی و تنبیه و مجازات برای مسئولان متخلف باید سریع، شدید و بدون هیچ ملاحظه یا تسامح و سیاسی کاری انجام شود. آنهایی که در امانت واگذارشده به ایشان خیانت میکنند یا دستدرازی به بیتالمال دارند، علاوهبر جرم سنگین و غیرقابل بخشش خیانت در امانت و دزدی از حقوق ملت، وجهه حکومت را مخدوش میکنند. پیش از آن که مدیران خائن و فاسد به عذاب الهی گرفتار شوند، حکومت اسلامی باید طعم سخت مجازات دنیوی را به آنها بچشاند تا بتوانیم شاهد اصلاح فساد در کشور باشیم.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با تیتر نامونشان مظلومیت درج کرده که به این شرح است:
نفت در ایران تاریخی دارد به درازنای استعمار؛ از لحظه کشف آن در مسجدسلیمان تا توقیف نفتکش انگلیسی. هنگامی که ۷۰ سال قبل، نفت ملی شد، نه قبل و نه حین و نه بعد آن (تا صدر پیروزی انقلاب) هیچ ایرانیای نمیدانست که انگلیسیها چقدر نفت از کشور خارج میکنند؛ حتی در کشاکش ملیشدن نفت در دولت مصدق هم، انگلیسیها صادرات نفت ایران را تحریم کردند با این ادعا که میخواهند نفت متعلق به آنها را صادر کنند و با ناوهای جنگی در خلیجفارس، کشتیهای نفتکشی را که مبدا ایران داشتند، توقیف کردند. حالا ۷۰ سال گذشته است و نمادهای استعمار نو و فرانو (انگلیس و آمریکا) در کمتر از یک ماه دو ضرب شست سنگین از ما خوردهاند و طبعا ساکت نمیمانند. دیروز ناتو برای ایران شاخ و شانه کشید و آگاهان میدانند چه معانی نهفتهای در مورد سطح، نوع و میزان این رویارویی تاریخی وجود دارد که از صدر تاریخ جدید ایران، بیسابقه است. آنچه بااهمیت است، حفظ هوشیاری در عرصههای مختلف نظامی، سیاسی و مردمی است؛ چه اینکه کوچکترین غرهشدن، میتواند برگ برنده همیشگی انقلاب اسلامی را از آن بگیرد: ایران سمبل کشور مظلومی است که به کسی ظلم نمیکند، اما اجازه زیر استیلای ظلم رفتن را هم به کسی نمیدهد و این اجازه را حالا عملیاتی کرده است. در چشمان مردمان جهان، جمهوری اسلامی مقتدری مظلوم است و این نام و نشان برتر را نباید از دست داد.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با عنوان از قانونگذاری تا نظام قانونگرایی؟! منتشر شده که به این شرح است:
در ادبیات دانشگاهی و اجتماعی، هر گاه پیرامون قانون و وضعیت آن در جامعه بحث و بررسی صورت میگیرد بدون درنگ از واژه ترکیبی قانونگذاری استفاده میشود. با استفاده از این واژه، فرآیندهای اصلی مرتبط با قانونگذاری یعنی تصویب در مجلس شورای اسلامی و تایید و تفسیر در شورای نگهبان مطرح میگردد. بررسیهای دقیق نشانگر این حقیقت است که قانونگذاری مصطلح با معنای متداول، بخش میانی فرآیندی چند مرحلهای و پیچیده است که در تحلیلها معمولا مراحل آغازین و پایانی آن نادیده گرفته میشود. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مراحل مرتبط با قانون و قانونگذاری شامل مرحله تدوین لایحه در دولت، تدوین طرح در مجلس شورای اسلامی، تصویب در مجلس شورای اسلامی، تایید و تفسیر در شورای نگهبان، اجرای قانون در دولت و نظارت بر حسن اجرای قانون در قوه قضاییه و مجلس شورای اسلامی انجام میشود. به علاوه اینکه انجام مرحله تحلیل نیاز قبل از تدوین و انجام مرحله تبلیغ بعد از اجرای قانون در جامعه به منظور قانون پذیری مردم ضروری است. شاید نتوان واژه مرکب قانونگذاری را به همه این مراحل اطلاق کرد. مراحل مقدماتی قبل از تصویب مجلس شورای اسلامی و مراحل انتهایی بعد از تایید شورای نگهبان در سرنوشت قانون بسیار مهم اند که معمولا بصورت جدی مورد توجه قرار نمیگیرند. از این رو بجاست که بجای استفاده از واژه ترکیبی قانونگذاری از واژه ترکیبی قانونگرایی استفاده شود تا مراحل دارای گرایش به قانون در کنار قانونگذاری مطرح شود تا ذهن بر حسب عادت مرسوم مسئولیتهای مرتبط با قانون در حوزه تصویب، تأیید و تفسیر را معرفی نکند. به عبارت دیگر برای گسترش مفهومی قانون و قانونگذاری به همه زمینههای مرتبط بویژه عرصههای سرچشمه و سرنوشت قانون، ناگزیر به دقت در پیوندهای قانون در جامعه هستیم. نادیده گرفته شدن مراحل ابتدایی و پایانی کار قانون در جامعه است که موجب بروز آسیبهای جدی در اداره امور کشور شده است. پیدایش قانون به مراحل قبل از تصویب و سرنوشت قانون به مراحل پس از تایید مرتبط است. قانونی که به درستی موضوع تحلیل نیاز آن مورد بررسی قرار نگرفته است، نمیتوان قانون نامید. قانونی که در مورد اجرا و تأثیر خود در جامعه، بیتفاوت باشد، نباید قانون نامید چرا که قانون بد در خلال اجرای نادرست یا سلیقهای، جز افزودن به حجم مشکلات در زندگی مردم نتیجه دیگری ندارد. گزارههای موسوم به قانون، لاشههای بدون کارآمدیاند که شبهه قانون و قانون نما نام دارند و در پدیده مخرب تورم قانون و قانونگذاری موجب قانون گریزی، قانون ستیزی، ناامنی حقوق و تکالیف جامعه و عدم حاکمیت قانون میشوند؛ بنابراین برای پیشرفت جامعه در مسیر تعالی، ضروری است که مفهوم قانون در همه گرایشهای مهم و تأثیرگذار مورد ملاحظه قرار گیرد. در نظام قانونگرایی به ترتیب مجمع تشخیص مصلحت، دولت، مجلس شورای اسلامی، شورای نگهبان، دستگاههای نظارتی و مردم دارای نقش بی بدیل اند و قانون از ابتداییترین مراحل تا پایانیترین مراحل اثر بخشی مورد توجه است. بازتعریف مفهوم قانونگرایی به معنای جامع میتواند تحلیل مناسبی از چیستی، چرایی و چگونگی بروز و تشدید مشکلات متعدد در زندگی مردم بدست دهد و مسیر برون رفت از مشکلات را تعیین نماید. در «نظام قانونگرایی» تمامی جوانب و زوایای پیدا و پنهان مرتبط با قانون و قانونگذاری در فرآیندی هماهنگ بین حاکمیت و جامعه بصورت رابطهای پویا و دو طرفه در جریان است. نظام قانونگرایی در قالب ابرسیستمی پیچیده میتواند به تحلیل پیچیدگیهای مشکلات امور کشور و ارائه راهکارهای مؤثر برای آن بپردازد. ناگفته نماند که تجربه چهار دهه قانونگذاری و اجرا در ایران تنها بخشی از پدیده عظیم نظام قانونگرایی را مورد توجه قرار داده است. میراث قوانین موجود و قانونگذاران و مجریان قانون که تاکنون تلاشهای فراوانی در این زمینه انجام دادهاند عصاره همه داناییها و تواناییهای پیشینیان است که در حل مشکلات زندگی مردم دارای قدرت محدودی است. بدون تردید با جامع نگری در این حوزه میتوان به تحقق تحول به معنای اصیل کلمه امیدوار بود که در یکی از مهمترین برهههای تاریخ این مرز و بوم جز با عبور از افراد، گروهها، جناحها و روشهای ناکارآمد گذشته میسر نخواهد بود. جامعه نیازمند جوانگرایی و نوگرایی خردورزی در عرصه قانونگرایی است. از جوانانی که همچون پیران بیندیشند و عمل کنند کاری ساخته نیست. باید مراقب بود که جوان گرایی بدون تحول در اندیشه قانونگرایی، نشانی غلطی است که حامیان وضع موجود برای دوره بعدی مجلس شورای اسلامی در سال جاری به جامعه ارائه میکنند. جوانی به خودی خود تحول آفرین نیست و نیازمند تلاش طاقت فرسایی است که از سالها پیش آغاز شده باشد تا امروز به بار نشسته باشد نه اینکه از امروز آغاز شود!
• روزنامه خراسان مطلبی با عنوان عربستان تصمیم سخت را در یمن میگیرد؟ منتشر کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
نیویورک تایمز به تازگی در یادداشتی با اشاره به کاهش تعداد نیروهای اماراتی در جنگ یمن و تغییر رویکرد ابوظبی در این خصوص، به بن سلمان توصیه کرده بود تا دیر نشده از یمن خارج شود. چه معادلاتی باعث شده حتی رسانههای غربی هم به صورت علنی به ریاض توصیه کنند رویکرد خود را در یمن تغییر دهد.
یک: هم اکنون یمنیها در شرایط خوبی از منظر دفاعی قرار دارند. حملات پهپادی و موشکی یمنیها تهدیداتی جدی برای عربستان ایجاد کرده است و حتی اخباری منتشر شده که عربستان به دست و دامن چند کشور متوسل شده تا از یمنیها بخواهد حجم حملات موشکهای خود را کاهش دهند. به طوری که در چند خبر منتشر شده آمده، بن سلمان دستور تعطیلی چند فرودگاه را از غروب آفتاب تا صبح داده و عملا بخشی از ترانزیت جنوب عربستان با مشکلات جدی مواجه است. در مراسم رونمایی از نسل جدید پهپادهای یمنی، برد اعلامی یکی از این پهپادها بیش از ۱۰۰۰ کیلومتر اعلام شده و در نوع خود جالب است و اهمیت دارد. اگر یمنیها بخواهند این پهپاد را علیه اهداف اقتصادی، چون ابوظبی و ریاض به کار بگیرند، به طور حتم باید شاهد تحولات جدی در منطقه باشیم. یمنیها در سیاست دفاعی جدید خود اعلام کردند در برابر هر حمله، واکنش مشابه نشان خواهند داد و از رویکرد «فرودگاه در برابر فرودگاه» استفاده خواهند کرد. مسئلهای که میتواند هزینههای جنگ را برای عربستان و متحدانش افزایش دهد. از سوی دیگر، رونمایی تسلیحاتی انصار ا... و ارتش یمن و موفقیت در پدافند عامل در منطقه الحدیده موجب شد تا امارات بپذیرد با طراحی بن سلمان نمیتوان بر صنعا مسلط بود. دستور خروج از مارب و عقب نشینی از مناطق دیگر، در دستور کار ابوظبی قرار گرفت و امارات رسما در حال خروج از یمن است. این خروج هرچند پس از پنج سال انجام شده، اما حاکی از نگرانیهای ابوظبی از واکنش یمن در آینده و غیر واقعی بودن دستاوردهای عربستان در ماههای آینده است. به طوری که این خروج با نگرانی ریاض همراه شده و شنیدهها حاکی است که مقامات عربستانی از این خروج نگران شدهاند و معتقدند این خروج میتواند ریاض را در نبرد با یمن در تنگنای راهبردی و مقبولیت عربی قرار دهد و حملات یمنیها هم شرایط را برای پذیرش مفاد مذاکرات آینده سختتر کند. این خروج، نگرانی دیگری را هم برای ریاض به دنبال خواهد داشت؛ سعودی پس از تنها شدن در این نبرد، پروژه معامله قرن را هم جلو نخواهد برد و این امکان وجود دارد که ترامپ با پشت کردن به خاندان سلمان، زمینه فروپاشی شان را تسهیل کند و به تغییر خاندان سدیریها «آری» گوید. نگرانی افزایش قدرت خاندان بن زاید در امارات در همین راستاست.
دو: در طرف دیگر ما با پرونده مذاکرات صلح در یمن مواجه هستیم. به مناسبت خروج انصار ا... از حدیده به طور موقت، تبلیغات سنگینی علیه عربستان در جهان راه افتاد و فعالان حقوق بشری مدعی شدند، عربستان بر خلاف مذاکرات سوئد، هیچ علاقهای به حل مناقشه یمن ندارد و مسئله جنایت جنگی در این کشور به یک رویکرد عادی و سیاست سیستماتیک تبدیل شده است. تظاهرات گسترده برای دریافت سلاحهای خریداری شده در اروپا موجب شد کشتی عربستان چندین بار بنادر تحویل سلاح را عوض کند تا از دست فعالان صلح نجات یابد. از طرفی انصار ا... نشان داد حاضر به مذاکره برابر و بدون پیش شرط است. در همین راستا با نزدیک شدن کشتی سازمان ملل به الحدیده ودریای سرخ، دولت صنعا در کشتی حاضر شد تا با مذاکره با طرفهای درگیر خواهان خروج نیروهای نظامی خارجی از الحدیده شود و در نهایت امکانات سازمان ملل برای جلوگیری از فاجعه انسانی هرچه سریعتر به این بندر برسد. موضوعی که نشان دهنده عزم جدی انصار ا... برای حل مسئله انسانی در خاک یمن است. به طور حتم این مقاومت در یمن با حمایت گروههای مردمی مخالف عربستان همراه میشود و تا حدودی وحدت ملی ایجاد شده را تقویت میکند. زیرا بر خلاف تبلیغات عربستان، یمنیها نشان دادند حاضر به حل مشکل مردم و رسیدن داروها و کمکهای انسانی تحت نظارت سازمان ملل هستند. اگر بتوان نتایج این مذکرات را پیش بینی کرد باید گفت، قرار است شاهد خروج نیروهای نظامی تا ماه دسامبر (آذرماه) از بندر الحدیده و به نوعی پایان یافتن مناقشات و جنگ در نوار دریایی یمن باشیم.
سه: از سوی دیگر، عملیات در شرق و شمال یمن ادامه دارد. انصار ا... توانسته با کمک و همراهی عشایر و ارتش یمن به بخشهایی از شرق این کشور تسلط پیدا کند و در شمال نیز در عمق خاک عربستان نفوذ کند. هم اکنون چند شهر عربستان در معرض ورود یمنیها قرار دارد که اگر این اتفاق بیفتد به طور حتم ریاض مجبور خواهد شد مذاکرات بدون پیش شرط را بپذیرد و تا حدودی به درخواست صنعا تمکین کند و حتی احتمال کاهش سطح درگیری در یمن وجود دارد. فراموش نشود چندی پیش تصاویری از مقامات یمنی در خاک عربستان منتشر شد که برای سرکشی به خطوط نبرد نیروهای مقاومت رفته بودند. برد موشکهای انصار ا... نیز تقویت شده و با ورود به عمق خاک عربستان شاهد افزایش تنوع نقاط هدف خواهیم بود. به طوری که در روزهای آینده میتوان عملیاتهایی را در نظر گرفت که به طور حتم آسیبهای اقتصادی فراوانی به ریاض وارد خواهد کرد. به نظر میرسد در سال پنجم جنگ، باید منتظر تحولات به نفع یمنیها و افزایش هزینههای عربستان در یک جنگ فرسایشی باشیم. آیا بن سلمان تصمیم سخت برای خروج از جنگی خسارت بار را خواهد گرفت؟