همه چیز درباره قطعنامه ۵۹۸
در ماههای پایانی جنگ ما با رفتار تهاجمی ارتش عراق روبهرو هستیم، حال آنکه استراتژی ارتش عراق پیش از آن دفاعی بود. دلیل این تغییر رویکرد عراق چه بود؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤال لازم است ابتدا مقدمهای گفته شود. بعد ازعملیات بیتالمقدس، ارتش عراق دلیل برتری ما درچهارعملیات موفق ثامن الائمه، طریق القدس، فتح المبین و بیت المقدس را ارزیابی وآسیب شناسی کرد. با این رویکرد که چه عواملی باعث برتری ما در این چهار عملیات شدند؟ و بدین طریق نقاط قوت ما و نقاط ضعف خود را بهدست آورد. یکی از آن عوامل، پدافند ناموزون ارتش عراق بود که درنتیجه آن نیروهای ما امکان مییافتند تا به عقبه یگانهای ارتش عراق دسترسی یابند. در اصطلاح نظامی، عراق به ما جناح داده بود، ما هم از این نقطه ضعف ارتش عراق استفاده کردیم و این عملیاتها را به نتیجه رساندیم. به عنوان مثال در طریق القدس توانستیم تپههای رملی را دور زده و در همان ساعات اولیه عملیات، توپخانه عراق را از کار بیندازیم. دلیل این موفقیت پدافند ناموزون ارتش عراق بود که به نیروهای ما فرصت داد تا از لایههای خطوط پدافندی ارتش عراق عبور کرده و خودمان را به عقبه ارتش عراق برسانیم. یکی دیگر از نقاط ضعف ارتش عراق بکارگیری یگانهای فعال خود در نقاط پدافندی بود؛ بنابراین وقتی این یگانها ضربه میخوردند دیگر کاری از ارتش عراق برنمیآمد و پیروزی ما تثبیت میشد؛ چون یگان نیروی دیگری نداشت تا برای ضد حمله به صحنه بیاورد. این نقاط ضعف ارتش عراق موجب کسب پیروزیهای ما در چهار عملیات بزرگ بود که منتهی به آزادسازی خرمشهر شد. بعد از این مقطع عراق شروع به رفع نقاط ضعف ارتش خود کرد و در صحنه جنگ با کارایی بیشتری حاضرشد. عراق در خطوط دفاعی خود لایههای پدافندی متعددی را ایجاد کرد تا نیروهای ما نتوانند به عقبهاش دسترسی پیدا کنند، بهطوری که بعد از بیتالمقدس دسترسی به عقبه ارتش عراق غیرممکن شد. بدین ترتیب یکی از عوامل برتری ما نیز از دست رفت. در اقدامی دیگر خطوط پدافندی عراق با موانع متعدد تجهیز شد. این اقدام ارتش عراق موجب شد تا وقتی نیروهای ما به خط دشمن میزدند، تا همه موانع را پشت سر بگذارند دیگر روز شده بود. در روز هم جنگ برای ما مشکل بود، چون برتری نظامی در روز با عراقیها بود. این اقدام موجب شد تا یکی از امتیازات ما در جنگ که عملیات در شب بود از دست برود.
همچنین ارتش عراق با تقویت نیروی هوایی و توپخانه خود از این مقطع برما برتری یافت. این تدابیر باعث شد تا ما بعد از عملیات بیت المقدس در اغلب عملیاتها شکست بخوریم. درعملیات رمضان و والفجر مقدماتی که بعد از بیت المقدس به اجرا درآمد فاصله ما با نیروهای عراقی بیش از ۱۷ کیلومتربود؛ لذا وقتی به خطوط عراق نزدیک شدیم، توان زیادی را از دست داده بودیم، برعکس ما، عراقیها آماده و تازه نفس بودند و مانع پیشروی نیروهای ما شدند. یعنی فاصله طولانی بهدلیل موانع متعدد باعث شد تا بخش عمده وقت و انرژی نیروهای ما صرف عبور ازآنها شود. وقتی هم که به خط اصلی دشمن رسیدیم، توپخانه عراق فعال شد و ما نتوانستیم به عمق نیروهای دشمن دست پیدا کنیم؛ این بود که ارتش عراق با تدبیری تازه به استراتژی دفاعی روی آورد و این تدبیر باعث شد که عراق از جنبه دفاعی برما برتری یابد و ما عملیات پیروزی نداشته باشیم.
اما در والفجر ۸ ما توانستیم فاو را به تصرف خود درآوریم و عراق را از دسترسی به دریا محروم کنیم؟
بعد از بیتالمقدس تدبیر جنگی عراق، دفاع در زمین و تهاجم درهوا بود. براین اساس با زدن پایانههای نفتی و مراکز اقتصادی و نفتکشهایی که نفت ما را حمل میکردند بهدنبال آن بودند که ما را زمینگیر کنند؛ لذا عملیات در منطقه والفجر۸ میتوانست تا حدودی اقدامات دشمن را محدود کند. در این عملیات ما با بکارگیری اصل غافلگیری توانستیم برتریهای عراق را دور بزنیم و با عبور از اروند که عراق اصلاً تصورش را نمیکرد به پیروزی برسیم. البته محدودیتهای اطلاعاتی که عراقیها در این زمان داشتند به پیروزی ما کمک کرد. درآن مقطع به دلیل مذاکراتی که میان ایران با امریکاییها از طریق مک فارلین شروع شده بود موجب شد تا به طور موقت اطلاع رسانی امریکا به عراقیها متوقف شود. عراق بعد از عملیات بیتالمقدس ازکمکهای اطلاعاتی امریکا به نحو گستردهای برخوردار بود، اما در این مقطع بهطور موقت کمکهای اطلاعاتی امریکا به عراق متوقف شد. دراین عملیات، اطلاعاتی که باید ازطرف امریکا بهسمت عراق میرفت، نرفت. اعتراض فرماندهان ارتش عراق بعد از سقوط فاو هم که اسناد آن در دسترس است مؤید این موضوع است. آنان تصریح میکنند که امریکا دائم به ما میگفت؛ عملیات اصلی ایران در منطقه هور انجام خواهد گرفت، نه در فاو و این موضوع ما را از فاو غافل کرد. البته تحرکات ایران در منطقه هور و حفاظت اطلاعات عملیات هم بسیارمؤثر بود. به هرحال ما توانستیم در این عملیات بسیار خوب عمل کنیم و پیروز شویم، اما این پیروزی بهدلیل غلبه و برتری نیروی زمینی ما نبود بلکه بهدلیل فریب و غافلگیری دشمن بود. البته بعد از انتقال اطلاعات از طریق امریکاییها به عراق، دشمن توانست شناورهایی که در خدمت ما بودند را در خلیج فارس و حتی دورتر هدف قرار دهد و در صدور نفت کشورمان و ورود مایحتاج ضروری کشور مشکلات جدی به وجود آورد.
با این توصیف پیروزی عملیات کربلای ۵ چگونه قابل تحلیل است؟
بعد از آنکه عملیات کربلای ۴ بهدلیل لو رفتن متوقف شد، عراق با این اطمینان که عملیات بزرگ سالانه ایران انجام شده به سراغ فاو رفت تا با استفاده از موقعیت، آنجا را پس بگیرد. ما هم از فرصت استفاده کردیم ودر فاصله کوتاهی عملیات کربلای ۵ را طراحی و به اجرا در آوردیم. درزمان اجرای عملیات کربلای ۵ ارتش عراق درشلمچه نیرویی نداشت. بهدلیل آنکه فکر میکرد ایران عملیات سالانهاش را انجام داده و به این سرعت کار دیگری نمیتواند انجام دهد؛ بنابراین رفت سراغ فاو، اما ما در شلمچه عمل کردیم و موفق شدیم؛ بنابراین دو عملیات موفق ما بعد از عملیات بیت المقدس تا سال ۶۶ بهدلیل تحقق اصل غافلگیری بود.
در این مقطع استراتژی امریکاییها چه بود؟
استراتژی قدرتهای بزرگ از جمله امریکا در ارتباط با جنگ ایران و عراق این بود که این جنگ پیروز نداشته باشد و تمام تلاشهای آنان در این راستا تدبیر و ساماندهی میشد. در این چارچوب است که کمکهای تسلیحاتی شرق وغرب به عراق و نادیده گرفتن جنایتهای رژیم بغداد در موشک باران مناطق شهری و استفاده گسترده از سلاحهای شیمیایی قابل توضیح است. در این شیوه تفاوتی میان بلوک شرق و بلوک غرب وجود نداشت.
آیا شکست مذاکرات مک فارلین دراین رویکرد دخالت داشت؟
نه. ماجرای مک فارلین در سال ۶۴ پیش آمد. بعد از عملیات بیت المقدس غرب و شرق هدف شان این بود که در نهایت ایران در جنگ پیروز نشود. اما با تمام تلاشهای خود وقتی که ما در والفجر ۸ و کربلای ۵ پیروز شدیم دنیا در این موضع خود تجدید نظر کرد و شیوه تازهای پیش گرفت. رویکرد تازه قدرتهای بزرگ این بود که جنگ ایران و عراق بهگونهای پایان یابد که هیچکدام از طرفین پیروز جنگ نباشند. چون تصور این بود که ارتش عراق با این گسترش وتوان اگر در جنگ پیروزشود، تهدیدی برای غربیها وپایگاههای آنان درمنطقه است؛ بنابراین بعد از پیروزی ایران در کربلای ۵، برنامهریزی کردند تا با تصویب قطعنامهای جنگ را بدون پیروز پایان دهند. براین مبنا برای اولین باربعد ازسالها با در نظر گرفتن بعضی ازشرایط ایران، قطعنامه ۵۹۸ را صادرکردند. در این قطعنامه برخلاف دفعات قبل که منافع ما را نادیده میگرفتند و اکثراً به زیان ما بود، برخی از خواستههای ما را هم درآن گنجاندند؛ بنابراین روند تصویب قطعنامه ۵۹۸ بعد از عملیات کربلای ۵ - زمستان ۱۳۶۵ - آغاز شد ودرتیرماه سال ۱۳۶۶ به تصویب رسید. یعنی ظرف ۴ الی ۵ ماه، بعد از تصویب قطعنامه تمام دنیا پشت آن بسیج شد تا مانع از تکرار موفقیتهای ایران در جنگ شوند و مقررکردند، اگرهریک از طرفین جنگ، قطعنامه را نپذیرفت، از سوی جامعه ملل مشمول تحریمهای متنوع از جمله تحریم تسلیحاتی شود. طرف عراقی بلافاصله قطعنامه را پذیرفت، اما دیپلماسی ما علاوه بررد قطعنامه، با تحریم جلسات شورای امنیت سازمان ملل هنگام تصویب آن، بهدلیل شرکت نکردن در جلسات شورای امنیت از کمترین تأثیرگذاری نیزباز ماند. درصورتی که اگر حضور مییافت، احتمال تأمین برخی از خواستهها، از جمله جا به جایی اولویت بندهای قطعنامه وجود میداشت.
پیامدهای تصویب قطعنامه چه بود؟
همزمان با تصویب قطعنامه، بحث اسکورت کشتیهای کویتی با پرچم امریکا پیش آمد وبه دنبال آن امریکاییها و غربیها به منطقه سرازیر شدند وبا ناوهای هواپیما بر وکشتیهای جنگی وارد خلیج فارس شدند تا مانع مقابله به مثل ایران در خلیج فارس شوند. دراین مقطع عراق جنگ را بینالمللی کرده وبا امکانات بسیاری که دراختیارش قرارداده بودند، خلیج فارس را برای شناورهای ما یا درخدمت ما ناامن کرده بود. ما هم ناخواسته به مقابله به مثل وادارشدیم و منطق «اگرنفت ما نتواند از تنگه هرمز عبور کند، نفت کشورهای دیگر هم نباید عبور کند» را پیش کشیدیم. این بود که جنگ جنبه بینالمللی پیدا کرد وحضور نظام بینالملل برای پایان دادن به جنگ با محوریت قطعنامه ۵۹۸ پررنگ شد. دراین شرایط درعرصه داخلی فرماندهان ما بهصورت قطعی به این نتیجه رسیده بودند که جنگ در جنوب با بنبست مواجه است. چون در جنوب منطقهای نبود که بتوانیم با تضمین موفقیت عملیات انجام دهیم. ما از سال ۱۳۶۲ عملیات سالانه را با تضمین موفقیت انجام میدادیم. بدین معنا که درنتیجه عملیات، ایران برتریهایی را کسب کرده و آنها را تبدیل به شروط پایان دادن به جنگ نماید. اما بازیگران بینالمللی اجازه این کاررا به ما نمیدادند. بعد از تصویب قطعنامه هم بسیج شدند تا نگذارند ایران به این موفقیت دست یابد. در این شرایط بنبست جنگ در جنوب باعث شد که ما منطقه غرب را بهعنوان منطقه جایگزین انتخاب کنیم و آنجا هدفی را درمحورسلیمانیه - کرکوک دنبال نماییم. این اتفاق در سال ۶۶ پیش آمد. در این مقطع امریکاییها در خلیج فارس حضور داشتند و بشدت با ما درگیر بودند. حتی بین ما و امریکاییها درگیری نظامی هم پیش آمد و امریکاییها همزمان با عملیاتی که عراق برای گرفتن فاو انجام داد، در دریا با نیروهای ما درگیر شدند و ضرباتی هم به نیروی دریایی ارتش ایران وارد کردند.
دلیل انتخاب استراتژی قدرتهای بزرگ بویژه امریکا برای پایان دادن به جنگ بدون پیروزی یک طرف، چه بود؟
بعد از سقوط فاو افزایش توان رزمی ارتش عراق که بعداز بیت المقدس آغاز شده بود شدت گرفت وعلاوه برگسترش کمی، جنبه کیفی هم پیدا کرد. این اتفاق درامتداد ارزیابی دلایل شکست ارتش عراق در چهار عملیات بزرگ ایران اتفاق افتاد. سران عراق در بررسی خود به این نتیجه رسیدند که، چون فرماندهان وقت از طریق وابستگیهای قومی وقبیلگی به صدام و سران حزب بعث برسرکار آمدهاند، توان آنکه بتوانند از عهده جنگ با نیروهای ایران برآیند، ندارند واکثر انتصابات ارتش عراق سیاسی است نه نظامی، بنابراین با تجدید نظردراین رویه فرماندهی یگانها را به افرادی سپردند که از قدیم برای جنگ با رژیم صهیونیستی تربیت شده بودند. ورود این افراد به مدیریت جنگ به ارتقای کیفی ارتش عراق منجر شد که دراین روند بهعنوان مثال ۲لشکر گارد عراق به ۶ لشکر با نیروهای زبده افزایش یافت. ارتش عراق از پی این تحول موفق شد از ابتدای سال ۱۳۶۵ ضربههای اساسی به ما وارد کرده و بسیاری از خطوط دفاعی ما را بگیرد. این تحولات از نظر غربیها و حامیانمنطقهای عراق دور نماند وبا ارزیابی این توان بهعنوان خطری بالقوه برای پایگاهها و دوستان منطقهای خود به استراتژی پایان جنگ بدون پیروز رسیدند. پیروزی ایران انقلابی را هم سم مهلکی برای خود ومنافع شان میدانستند.
وضعیت ما قبل از پذیرش قطعنامه درجبههها به چه صورتی بود؟
در ابتدای سال ۶۷ ارتش عراق که در این مقطع بشدت تجهیز شده و گسترش یافته بود باردیگر شکل تهاجمی به خود گرفت. ارتش عراق که در ابتدای جنگ با ۱۲ لشکر به ایران حمله کرده بود، در این دوران ۵۴ یا ۵۶ لشکر داشت. این استعداد ارتش عراق با شرایط کیفی بسیارمناسبتر را درنظر بگیرید، همچنین افزایش چشمگیرهواپیماهای بمب افکن وتوسعه زرهی گسترده را هم به آن بیفزایید، ببینید چه توانی را برای مقابله میطلبد. با وجود این فرماندهان و رزمندگان جان برکف ما بر ایستادگی تا پای جان مصمم بودند. عراق از غیبت ما در جنوب استفاده کرده و به فاو حمله کرد و آن را گرفت. با سقوط فاو ما هوشیار شدیم، اما تا آمدیم در شلمچه حضور پیدا کنیم وقبل از آنکه خطوط ما شکل پدافندی بگیرند ارتش عراق شلمچه را هم گرفت.
در آن شرایط ایران چه استعداد نیرو درمنطقه داشت؟
ما درشلمچه خطوط یک و دو داشتیم، منتهی شکل پدافندی یک ارتش منسجم را نداشت.
چرا؟
چون ما یک نیروی هجومی درست کرده بودیم و با هجوم برعراق جنگ را به پیش میبردیم و تعریف پدافندی نداشتیم. سپاه هیچ وقت نمیگفت من یک نیروی پدافندی هستم همیشه ما خودمان را در موضع هجوم و موضع ابتکار عمل میدیدیم. یعنی همه یگانهای ما تلاش داشتند که به نوعی در عملیاتهای هجومی شرکت کنند و خط شکن باشند و در تصرفات نظامی نقش اساسی داشته باشند. بنا براین شخصیت پدافندی به خود نمیگرفتیم؛ بنابراین در شلمچه شکست خوردیم. البته عراق هم برتریهای زیادی داشت. وقتی ارتش عراق به شلمچه حمله کرد، با آتش شدید توپخانه پشتیبانی میشد و از سلاحهای شیمیایی هم به نحو گستردهای استفاده کرد. توان هوایی زیادی را هم پای کارآورد. درواقع عراق تمام برتریهای خود را در شلمچه به میدان آورد تا توانست برما غلبه پیدا کند.
همزمان با این اتفاقات، اراده نظام بینالملل برای پایان دادن به جنگ همه جا خودنمایی میکرد. عراق با وجود آنکه در حد وسیعی از سلاحهای شیمیایی استفاده کرده بود، اما هیچ کشور و نهاد بینالمللی اعم از شورای امنیت و سازمان ملل کوچکترین عکس العملی نشان ندادند. این مجموعه در کنارحمله به پایانههای نفتی ایران و نفتکشهای حامل نفت کشورمان در خلیج فارس بود تا ما از نظر نظامی و اقتصادی با افت شدید مواجه شویم. این افت باعث شد تا سران کشور به این نتیجه برسند که جنگ را با پذیرش قطعنامه ۵۹۸ تمام کنند.
گاهی صحبت از خیانت فرماندهان میشود آیا این میتواند صحت داشته باشد؟
ما در طول جنگ چه درارتش وچه درسپاه، فرمانده خائن نداریم. ممکن است شما کسی را پیدا کنید که وابسته به حزبی بوده واحتمالاً اطلاعات و اخباری را به دشمن داده باشد، ولی اینکه در بین فرماندهان افرادی باشند که خیانت کنند، این وجود ندارد.
نه به معنای دادن اطلاعات، بلکه به معنای کم کاری؟
در جنگ آنچه باعث میشد بسیجیها جانفشانی کنند این بود که فرماندهان خود را درسطح فرمانده لشکر یا تیپ و فرمانده گردان کنارخود در خط مقدم میدیدند و همگی درخط مقدم با دشمن میجنگیدند؛ بنابراین نه خیانت مطرح است و نه کمکاری و بیتوجهی. دلیل اینکه آقای هاشمی رفسنجانی در مقابل این حرفها که باید، برخی از فرماندهان محاکمه شوند و… محکم ایستاد، این بود که آقای هاشمی با چشم خود این صحنهها را دیده بود. خود آقای هاشمی وقتی به منطقه میآمد، باید میرفت اهواز و از سنگرهای زیر زمینی هدایت عملیات میکرد، ولی ایشان در شلمچه ودرقرارگاه نزدیک به خط مقدم حضورمی یافت واز آنجا به هدایت عملیات میپرداخت. خلاصه اینطور نبود که فرماندهان با بسیجیها فاصله داشته باشند.
ماجرای تشکیل جلسه در غرب هنگام سقوط فاو چه بود؟
درآن مقطع فرماندهان در کرمانشاه جمع شده بودند تا نحوه ادامه جنگ را مورد بررسی قرار دهند.
پس گفتههایی که دراین ارتباط شنیده میشود برچه مبنایی است؟ممکن است حرفهایی زده شود، اما بهعنوان شاهد این حرفها را غیر واقعی واشتباه اعلام میکنم. چرا که اغلب فرماندهان ما داوطلبانه به جبهه آمده بودند و هیچ اجباری برای آمدن شان نبود. فرماندهان سپاهی هیچ اجباری برای رفتن به جبهه نداشتند. چقدر نیروی سپاهی داریم که یک ماه هم در جنگ نبودهاند. خیلی داریم سپاهیانی که سابقه جنگ ندارند. چون سیستم جنگ ما، جنگ داوطلبانه بود. انتخاب فرد بود. وقتی فرماندهی خودش انتخاب میکند که در صحنه جنگ حضور داشته باشد این فرمانده هرگزکم کاری نمیکند یا از روی ترس صحنه را ترک نخواهد کرد. ما چقدر فرماندهان شهید داریم. درتمامی فرماندهان چه ارتشی، چه سپاهی ما رد پایی از خیانت پیدا نمیکنیم. ممکن است جایی اشتباه کرده باشند، اما هیچ خیانتی درکار نبوده است. این حرفها به دلایل سیاسی زده میشود.