ریشه عداوت با عدلیه/ سناریوی سیاسی- حیثیتی- جاسوسی!
• روزنامه حمایت سرمقالهای با تیتر «ریشه عداوت با عدلیه» منتشر کرد که به این شرح است:
موضوع هجمهها و تخریبها علیه قوه قضاییه از سوی دشمنان و رسانههای ضدانقلاب، بیگانه و معاند همواره در قالب سناریوها و تاکتیکهای رسانهای و جنگ روانی در دستور کار بوده است و مساله جدیدی نیست. اما آنچه که موضوع این یادداشت است و میکوشد تا بصورت مصداقی و بر اساس کدها و نمونههای مستند به آن بپردازد واکاوی ریشه خصومتها و عداوتها با دستگاه قضا در جمهوری اسلامی است. این موضوع، نکتهای است که اخیرا در دیداررییس قوه قضاییه کشورمان با "فائق زیدان" رییس شورای عالی قضایی عراق نیز مورد توجه قرار گرفت و آیت الله رییسی از مساله مهمی پرده برداشت: "ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به فرموده امام خمینی (ره) و امام خامنه ای، تمام رسیدگی هایمان بر اساس فقه و آموزههای دینی است؛ به نحوی که دادگستری ما امروز مبتنی بر فقه و حقوق اسلامی است. بسیاری از دشمنیهای دشمنان با ما نیز به خاطر همین عمل کردن به احکام اسلام است و ما معتقدیم نجات انسانها در گرو اجرای احکام اسلامی است. " در این باره گفتنیهایی هست.
۱. رصد آشکار مواضع و تحرکات مدعیان حقوق بشر، رسانههای بیگانه و اپوزیسیون و تا حلقهای از لیبرال مسلکها و سکولارها، به وضح نشان میدهد که مشکل آنها با دستگاه قضا در جمهوری اسلامی پیش و بیش از هر مسالهای به قوانین اسلامی باز میگردد و برای همین است که فرمان حمله علیه فقه و احکام اسلامی و بالطبع آراء قضایی صادر میکنند. در اینجا میتوان نمونههایی را به عنوان مصادیقی روشن و غیرقابل انکار ذکر کرد. یکی از این نمونه ها، اقدام چند وقت پیش تشکل موسوم به دیده بان حقوق بشر است که به بهانه پروژه دختران خیابان انقلاب، به موضوع حجاب حمله ور شده و قوانین و آموزههای اسلامی در خصوص حجاب را ناقض حقوق بشر جا زد! طرفه آنکه اگر دستگاه قضا هم طبق قوانین موضوعه کشور به موضوع بدحجابی ورود نماید مورد هجمه و حمله قرار میگیرد. خب! ریشه این عداوت با دستگاه قضا به کجا باز میگردد؟ مصادیق و نمونهها به فراوان است. یکی دیگر از این موارد حمله چندی پیش شبکه بی بی سی فارسی است که به بهانه بررسی یک پرونده در خصوص مجازات "قسامه" (سوگند خوردن درباره قتل در شرایط خاص) در قانون مجازات اسلامی، تلاش کرد مجازاتهای اسلامی را زیر سوال ببرد و به مخاطب القاء نماید که این مجازاتهای اسلامی خلاف مجازاتهای به اصطلاح استاندارد و عرف جهانی است. نمونه دیگر؛ تحرکات سازمان موسوم به عفو بین الملل است. این سازمان با حمله به اجرای قوانین اسلامی در ایران، اولا؛ کشورمان را به نقض حقوق بشر متهم کرد و ثانیا؛ در اقدامی از سر خصومت و عداوت، این نسخه را پیچیده بود:" ایران باید نظام قضایی خود را با قوانین و استانداردهای جهانی حقوق بشر ترمیم کند! " نمونه بعدی گزارشهای گزارشگران ویژه در امور حقوق بشر ایران است که صریحا و بدون اینکه ملاحظهای داشته باشند ایران را به نقض حقوق بشر متهم میکنند، چون به اجرای قوانین اسلامی مقید بوده است. به عنوان مثال "احمد شهید" گزارشگر وقت حقوق بشر در امور ایران، در گزارشهای خود به قانون ارث و قانون قصاص متعرض شده و کشورمان را به دلیل عمل به احکام اسلامی، ناقض حقوق بشر دانسته بود؛ رویهای که بعد از او از سوی عاصمه جهانگیر و جاوید رحمان (گزارشگران بعدی حقوق بشر د رامور ایران) دنبال و پیگیری شد!
۲. جای کمترین تردیدی وجود ندارد که اگر قوانین اسلامی از نظام قانون گذاری ایران حذف شود؛ هجمهها و حملات و فضاسازیها علیه دستگاه قضایی متوقف خواهد شد. دشمنان با ابزار و بوقهای رسانهای خودشان، فقه و حقوق اسلامی را نشانه گرفته اند و هدف آنها به چالش کشیدن مقررات اسلامی و فقه زدایی از ایران اسلامی است؛ بنابراین مشکل دشمن و دار و دسته حقوق بشری و رسانهای آن با ایران امروز، " ایران اسلامی" است که جلوه بارزآن در قضا و عدالت اسلامی است. در این راستا؛ دشمن تلاش میکند از پروژه نفوذ و بسترسازی برای سکولار کردن سیستم و احکام قضایی بهره ببرد که باید مراقب بود و بیشتر از گذشته به عمق عداوت و خصومت آنها با احکام و قوانین اسلامی پی برد و از سوی دیگر؛ باید پشت پرده جریانهایی که در داخل با ژست دگر اندیشی میکوشند تفاسیر انحرافی از واقعیت حمله دشمن به قوانین اسلامی ارایه بدهند و آنها را به مخاطب جا بزنند!، بر ملاکرد.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر «سناریوی سیاسی- حیثیتی- جاسوسی!» منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
۱. توقیف نفتکش ایرانی در منطقه جبلالطارق توسط انگلیسیها در حقیقت در ادامه همان سناریوی برجستهسازی حملات ماه گذشته در دریای عمان در جهت فضاسازی برای بهرهبرداریهای سیاسی- حیثیتی و البته جاسوسی است. در این سناریو با ادعایی درباره عبور نفتکش انگلیسی از تنگه هرمز، خواستهاند به زعم خود اقتدار نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در خلیجفارس را که بارها نیروهای دریایی آمریکا و انگلیس را به اسارت گرفتهاند و پهپادهای خود را بر فراز ناوها و کشتیهای آمریکایی و اروپایی به پرواز درآورده، آنها را رصد کردند و همچنین اهمیت سرنگونی پیشرفتهترین و مدرنترین پهپاد جاسوسی آمریکا را تحتالشعاع قرار دهند و فضای لازم را در جهت توجیه لزوم حمایت از طرح پنتاگون برای تشکیل ائتلاف بینالمللی حفاظت از تردد کشتیهای نفتی فراهم کنند.
۲. آمریکا با فضاسازی درباره ائتلاف بینالمللی دریایی: اولا تلاش دارد همچنان سناریوی دوگانه و دروغین جنگ و صلح را زنده نگه دارد که در واقع در چارچوب تحریک افکارعمومی علیه ایران و در ادامه جنگ روانی– رسانهای و ایرانهراسی قابل تحلیل است و به نظر میرسد طرحی برای دوشیدن بیشتر گاوههای شیرده منطقه باشد. ثانیا میخواهند به افکارعمومی داخل آمریکا و اروپا القا کنند که در مقابل اقدامات مقتدرانه و بازدارنده جمهوری اسلامی فعالانه عمل میکنند و در افکارعمومی دنیا ضعفهای خود را بپوشانند و اعتبار بر باد رفته خود را بازسازی کنند و شکستهای پیدرپی خود در منطقه و در مقابل محور و جریان مقاومت را تحتالشعاع قرار دهند. ثالثا نشان میدهد آمریکاییها و اروپاییها و صهیونیستها که تاکنون نتوانستهاند با خلق و حمایتهای از تروریستها و به قول ترامپ با هزینه کردن هفت میلیارد دلار در منطقه، در سوریه و عراق و یمن و لبنان و بهخصوص در فلسطین با طرح به اصطلاح معامله قرن به اهداف خود برسند، تلاش دارند تا شاید با مانور دریایی بتوانند کشورها و ملتهای منطقه را بترسانند و برای خود اعتباری کسب کنند.
۳. این سناریو نشان میدهد که آمریکاییها و اروپاییها به شدت از تهدید بستن تنگه هرمز ترسیدهاند و عملی شدن این تهدید از سوی ایران را جدی و امکانپذیر ارزیابی کردهاند. بر این اساس رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا دم خروس آمریکا از طرح ائتلاف بینالمللی دریایی را آشکار کرد و هدف واقعی این کشور را لو داد. در حالی که آمریکا ادعای محافظت از نفتکشها را دارد، ژنرال دانفورد اذعان کرد «هدف آمریکا بهطور خاص ایفای نقش فرماندهی برای جمعآوری اطلاعات جاسوسی و شناسایی است»! آنچه که تردیدی باقی نمیگذارد که این سناریو فقط یک سناریوی سیاسی – حیثیتی – جاسوسی است، این است که در طرح آمریکا مشخص نشده که اولا کشتیهای آمریکا در واقع چه نقشی در محافظت از نفتکشها دارند؟ ثانیا آمریکا قرار است با کدام کشورها همکاری کند؟ ثالثا این ائتلاف دریایی، حفاظت از نفتکشهای کدام کشورها را برعهده خواهد گرفت. رابعا چند کشور حاضرند وارد این ائتلاف شوند؛ هرچند کشورهای مختلف از تبعات و پیامدهای رودررو شدن با جمهوری اسلامی به خوبی آگاهند و تلاش دارند خود را کنار و در حاشیه نگه دارند و از ورود به متن طرحهای آمریکا پرهیز کنند. خامسا اکنون در پنتاگون که تاکنون چند وزیر عوض کرده و اکنون با سرپرست اداره میشود و دچار آشفتگی است، از یک سو بحث و اختلاف است که نیروهای آمریکا در منطقه چه کارهایی میتوانند و چه کارهایی نمیتوانند انجام دهند تا آمریکا را وارد یک جنگ ویرانگر ناخواسته نکنند و از سوی دیگر در پنتاگون و نهادهای اطلاعاتی – نظامی آمریکا اتفاقنظر وجود دارد که ائتلاف به اصطلاح بینالمللی دریایی بسیار پیچیده و پرهزینه و خطرناک است! و همانگونه که از ائتلاف سعودی - آمریکایی و تشکیل ناتویی عربی نامی بیش باقی نمانده، این ائتلاف نیز جز همان، سرنوشتی نخواهد داشت.
۴. اما چند نکته مهم: اولا محافظت از کشتیها در عمل به مراتب دشوارتر است از آنچه که تصور میشود و کشتیهای کافی برای همراهی تکتک دهها نفتکشی که روزانه از تنگه هرمز و در خلیجفارس تردد میکنند، وجود ندارد. آمریکا به دلیل اینکه خلیجفارس و تنگه هرمز تحت حفاظت است و همه نفتکشها در تیررس نیروهای سپاه قرار دارند، نمیتواند چنین طرحی را اجرا کند و حفاظت کشتیها در خارج از این محدوده کاری بیهوده و نمادین و تبلیغاتی خواهد بود. ثانیا مینهایی که بر اثر صدا، فشار و یا جاذبه مغناطیسی منفجر میشوند، همانگونه که برای نفتکشها خطرساز هستند برای کشتیهای محافظتکننده نیز خطرسازتر خواهند بود. ثالثا یقیناً هرچه تعداد کشتیهای آمریکایی و اروپایی در منطقه بیشتر شود قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی بیشتر خواهد شد و هر کدام از این کشتیها هدف در دسترسی برای موشکهای کوتاهبرد و میانبرد ایرانی خواهد بود و دیگر نیاز به استفاده از موشکهای دوربرد و سری و فوقسری جمهوری اسلامی نخواهد بود! رابعا فضاسازی درباره ورود کشتیهای آمریکایی به خلیجفارس مسبوق به سابقه است. ناو یواساس استینس با شلیک موشکهای میانبرد در مانور نیروهای سپاه مجبور به ترک منطقه شد و ناو آبراهام لینکلنِ مجهز به هواپیماها و ناوچههای جنگی خود با پیام قاطع فرزندان سپاهی که «اگر وارد آبهای خلیجفارس شود، تضمینی برای خروج سالم آن وجود ندارد» در خارج از خلیجفارس و در فاصله ۵۰۰ کیلومتری متوقف شد، و بعداز سرنگونی پهپاد آمریکایی، ترامپ با دریافت این پیام که «در صورت هرگونه حماقتی، موشکهای ایران آماده هدف قرار دادن تمام منافع و اهداف آمریکا در سراسر جهان و بهویژه در منطقه هستند»، دستور توقف هرگونه اقدامی علیه ایران را صادر کرد. اینها مشتی نمونه خروار و نمونههایی از دهها موردی است که اقتدار و بازدارندگی جمهوری اسلامی، آمریکاییها را در تصمیمات خود پشیمان و متوقف کرده است. حال سؤال این است که آمریکا چگونه میخواهد از کشتیهای نفتی دیگر کشورها محافظت کند؟!
۵. آمریکاییها و انگلیسیها و صهیونیستها باید از سرنگونی پهپاد جاسوسی آمریکایی درس عبرت بگیرند و بدانند با رقص دیپلماتیک نمیتوانند اقدامات نمایشی نظامی خود را واقعی جلوه دهند؛ لذا اولا برنامهریزی چنین سناریویی در حقیقت از ترس هرگونه اقدام متقابل ایران و با هدف فضاسازی برای جلوگیری از اقدامات احتمالی جمهوری اسلامی صورت گرفته، در حالی که نیروهای مسلح ایران نشان دادهاند در حمایت از امنیت و منافع ملی کشور و در راهبرد دفاعی و تهاجمی خود در صورت نیاز به هر اقدامی، درنگ نخواهند کرد و قاطعانه عمل خواهند کرد؛ لذا جمهوری اسلامی بدون هیچگونه وحشتی از ناوهای آمریکا و انگلیس اگر بخواهد کشتیهای انگلیسی را متوقف کند، خیلی سریع و بدون پردهپوشی مثل سرنگونی پهپاد آمریکایی، این کار را خواهد کرد. البته به نظر میرسد انگلیس با خروج از اتحادیه اروپا میخواهد بهعنوان سگ دنبالهروی آمریکا با این اقدامات مقدمات خروج خود از برجام را فراهم کند، چراکه بعد از خروج از اتحادیه اروپا بقای خود را در هماهنگی با سیاستهای آمریکا علیه ایران میبیند.
۶. اما همانگونه که بعد از ۳۳ سال آمریکا پاسخ سرنگونی ایرباس ایرانی با سرنگونی پهپاد جاسوسی فوق پیشرفته خود را به مراتب شدیدتر دریافت کرد و انتقام ۳۰۰ مسافر بیگناه از دولت آمریکا گرفته شد، به نظر میرسد با ماجراجوییهای دریایی جدید باید منتظر پاسخی به مراتب شدیدتر و مقتدرانهتر از «عملیات اراده جدی» ریگان در حمله به ناوچههای ایرانی در سال ۶۶ و گرفتن انتقام پیکر سوراخ و گلولهباران شده شهید نادر مهدوی و دیگر همرزمانش که تحت شکنجههای قرون وسطایی بر عرشه ناو آمریکایی به شهادت رسیدند، باشد، هرچند آمریکاییها به خوبی به یاد دارند در همان دهه شصت نیز در جنگ نفتکشها علیرغم اینکه قدرت و توان نظامی جمهوری اسلامی مثل امروز نبود و علیرغم اسکورت نفتکشها توسط آمریکا، دهها نفتکش و بالگرد و ناو پیشرفته آمریکایی و غربی از جمله ناو آمریکایی «ساموئل بیرابرتز» و نفتکش بریتانیایی «جنتلبریز» هدف مینها و موشکهای کرم ابریشم و یا قایقهای تندرو ایران قرار گرفتند و توسط نیروهای سپاه منهدم شدند؛ لذا آمریکاییها به خوبی میدانند ایران دیگر ایران دهه شصت نیست و قدرت دفاعی و نظامیاش اکنون به اولین قدرت منطقه و پنجمین قدرت نظامی جهان تبدیل شده است و فرماندهی جنگ در ید باکفایت شخصی است که معتقد است نه تنها در دنیای آینده بلکه در دنیای پرآشوب کنونی نیز امنیت در سایه مقاومت است.
۷. اما ایران سیاست و راهبرد خود را دنبال میکند و برگهای برنده زیادی در دست دارد و میتواند هم تحریمها را پشت سر بگذارد و هم از امنیت و منافع ملی کشور با اقتدار دفاع کند. شعار جمهوری اسلامی همان شعار زمان جنگ نفتکشهاست مبنی بر اینکه «اگر خلیج فارس برای ما امن نباشد، برای هیچکس امن نخواهد بود» و «اگر قرار است اقتصاد ایران سقوط کند به زعم بعضیها، اقتصاد جهان نیز با بستن تنگه هرمز سقوط خواهد کرد» و قطعا آمریکا و اروپاییها چنین ریسکی را نمیکنند و میدانند هرگونه ناامنی در منطقه اولا کل منطقه را به آتش میکشد ثانیا سقوط اقتصاد جهانی را تسریع و تسهیل خواهد کرد و در حقیقت حیات و بقای خود آنها را در معرض خطر قرار خواهد داد!
• روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «در خلیجفارس خبری نیست!» درج کرده که به این شرح است:
از برنامههای سیاسی ـ تبلیغاتی نتانیاهو و ترامپ یکی هم این است که سراسر خاورمیانه و بخصوص آبراه مهم خلیجفارس که مرکز عبور و مرور کشتیهای نفتی و تجاری است از سوی جمهوری اسلامی ایران تهدید نظامی میشود و در خطر آشوب و جنگ است. این گزاره سیاسی ـ تبلیغاتی اهرمی شده است تا با انتشار انواع و اقسام خبرهای جعلی، فضای خبری در سراسر جهان نسبت به گفتههای خود را که «ایران خطر اصلی و عمده برای صلح است» زنده نگهدارند و با خبرسازیها از بحران در خلیجفارس، سناریوهای گوناگون بسازند. یک روز از حرکت ناوگانهای جنگی آمریکا و استقرار آنها در آبهای خلیجفارس گزارش میدهند، اما بعد از مدتی «پنتاگون» وزارت دفاع آمریکا با اطلاعیهای خبر میدهد که جابجایی ناوگانهای نظامی ما در اغلب مناطق جهان و از جمله در خلیجفارس یک روال عادی است. هنوز این اطلاعیه جا نیفتاده بود که خبر آمد هواپیماهای بمبافکن نیروی هوایی آمریکا با چند فروند از هواپیماهای فوق مدرن نظامی بی۵۲ راهی این منطقه شدهاند. از پی آن ترامپ خبر داد به اسرائیل سه فروند بمبافکن «اف ۳۵» داده است و نتانیاهو یک هفته بعد از انتشار این خبر در سخنرانی خود گفت «خلبانان ارتش اسرائیل برای تمرین نظامی پرواز با اف ۳۵، عازم منطقهای در یونان شدهاند تا در نقشههای فرضی ایران، تمرین بمباران کنند!» مجموعه این خبرها به توقیف نفتکش حامل نفت از ایران در جبلالطارق به دستور فرماندار انگلیسی آن متصل شد. بالاخره هفته گذشته به یکباره وزارت خارجه انگلیس اطلاعیهای داد مبنی بر اینکه، قایقهای نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران قصد حمله به یک نفتکش انگلیسی حامل نفت در خلیجفارس و در حال عبور از تنگه هرمز را داشتهاند که با ورود یک ناوچه جنگی انگلیس برای اسکورت این نفتکش، عقبنشینی و فرار کردهاند! این جنجال در فضای رسانههای انگلیس، آمریکا، اسرائیل و سعودیها با انتشار این خبر به اوج رسید. اطلاعیه وزارت خارجه و مرکز فرماندهی سپاه که از اساس چنین رویدادی را در تنگه هرمز تکذیب کرد؛ بار دیگر موجب شد تا ادامه انعکاس آن را دنبال نکنند. واقعیت این است که همه اذعان دارند، حضور گشتهای نظامی ـ دریایی ارتش و سپاه در مرزهای آبی ایران در خلیج فارس اصلیترین حافظ امنیت آن است. بهصورت عادی هر کشتی که بخواهد از تنگه هرمز عبور کند باید توسط قایقهای گشت نیروهای مسلح دریایی ایران، شناسایی شود تا به مسیر خود ادامه دهد. مورد عبور کشتی انگلیس نیز چیزی بیش از این نبوده! اما از پی خبرسازی جعلی درباره آن، وزیر خارجه ترامپ اعلام کرد که طرحی برای تشکیل یک ائتلاف از کشورها با استقرار ناو یا قایقهای نظامی آنها در خلیج فارس دارد تا هر کشور بتواند محمولههای عبور کشتیهای خود از خلیج فارس تا دریای آزاد را اسکورت و حفاظت کند. ترامپ گفت هر کشوری که در این ائتلاف بیاید باید هزینه خود را پرداخت کند! هیچ کشوری تا اینجا از این پیشنهاد بهجز رژیم صهیونیستی استقبال نکرده است، زیرا همه کشورها تا امروز از صلابت حفظ امنیت خلیج فارس از سوی جمهوری اسلامی ایران، بدون پرداخت هزینهای برخوردارند و بسیاری از کشورها از جمله روسیه و چین رسما اعلام کردهاند که در خلیج فارس خبری بهجز تلاش آمریکا برای ناامنسازی آن، نیست! پرسش این است که چرا آمریکا گرفتار دایره تولید اخبار تشنج نظامی در خلیج فارس و تنگه هرمز شده است؟ بخشی از دلایل آن را میتوان چنین شمارش کرد.
۱ ـ برخی از تحلیلگران غربی گفتهاند ترامپ گرفتار جنگطلبی و بحرانآفرینی نتانیاهو نخستوزیر رژیم صهیونیستی در حوزه خلیج فارس شده است و همچنان این سیاست هزینهساز برای مردم آمریکا و برهم زدن آرامش بینالمللی را ادامه میدهد.
۲ ـ ترامپ با این رفتارها به سعودیها و چند کشور دیگر در حوزه خلیج فارس سیگنال میفرستد که ایران مرکز تهدید است و آمریکا حافظ امنیت شما شده است و شما (دولت سعودی، امارات، بحرین و...) باید هزینههای دلاری این مأموریت آمریکا را بپردازید. ترامپ تا آنجا پیش رفت که چند بار به دولتهای شیوخ عرب خلیج فارس، بخصوص سعودیها بهصورت علنی و توهینآمیز گفت «اگر آمریکا از شما حفاظت نکند، یک هفته هم دوام نمیآورید و مضمحل میشوید!»
۳ ـ تهدید نظامی جمهوری اسلامی ایران در دستور کار مداوم آمریکا ـ اسرائیل (نتانیاهو) قراردارد تا جنگ خبری ـ رسانهای علیه تهران برای تشدید طوفان تشنج و بحران، زنده بماند. تمامی این خبرها، خوراک اصلی جنگ روانی علیه ایراناند.
۴ ـ استمرار اخبار آرایش نظامی برای مقابله با ایران در راستای سیاست فشار حداکثری ترامپ است تا مگر در داخل ایران مردم را آشفته و آماده شورش سازد! هر بار که خبری درباره حرکت ناوهای جنگی آمریکا به خلیج فارس میدهند، بلافاصله چندین خبر از اعتراضهای عمومی در سراسر ایران از اقشار گوناگون کارگران، کشاورزان، معلمان، دانشگاهیان، زنان، جوانان و... میسازند و سپس از خبر استقرار ناوهای جنگی آمریکا، گزارش مبسوط به خصوص در رسانههای فارسی زبان مستقر در لندن، میدهند، در حالی که مدام از قول رئیس جمهوری آمریکا و وزیر خارجه و دیگر مدیران مسئول در کاخ سفید نقل میکنند که «آمریکا خواهان جنگ با ایران نیست!»
۵ ـ واقعیت این است که خلیج فارس اکنون از مراکز اصلی و مهم در اجرای جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی ایران از سوی آمریکا شده است. رژیم صهیونیستی با مدیریت نتانیاهو بیشترین بهرهگیری از آن را میبرد تا مگر همسایگان عرب ایران را در دایره وحشت بچرخاند. در حالی که در واقع در خلیجفارس خبری نیست. خبر واقعی که گویای حقیقت است و در غرب و شرق عالم بسیاری به آن اذعان دارند، این است که تا جمهوری اسلامی ایران با صلابت قدرت و تعقل استقرار دارد، خلیج فارس، مرکز و قلب انرژی دنیا در امنیت خواهد بود. امنیت خلیج فارس بخش عمده و تفکیکناپذیر از امنیت ایران بزرگ است.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر «ارزش راهبردی کاهش تعهدات برجامی ایران» منتشر کرده که به این شرح است:
برداشته شدن گام دوم برجامی جمهوری اسلامی ایران، مولد مباحث تازهای در حوزه سیاست خارجی کشورمان بوده است. واقعیت امر این است که اقدام هوشمندانه اخیر جمهوری اسلامی ایران، پیام قاطعانهای را به طرف مقابل، آن هم حدود یکسال پس از خروج ترامپ از برجام مخابره کرده است. این تصمیم هوشمندانه و قاطعانه در حالی اعلام شد که طی یک سال اخیر، تروئیکای اروپایی نه تنها اقدامی در راستای احیای برجام و منافع ملت ایران صورت نداد، بلکه با بازی مستقیم خود در زمین دولت ترامپ، زمینه را برای مهار همزمان قدرت "هستهای "، "موشکی" و "منطقهای " کشورمان فراهم ساختند. مسئله مهمی که باید در این خصوص مدنظر قرار گیرد، هم پوشانی راهبردی مشترک ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران است. پازل راهبردی مشترک ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا (خصوصا تروئیکای اروپایی) علیه ایران، مدتهاست در حوزه دیپلماسی آشکارو پنهان آنها تعریف و تشریح شده و چینش آن نیز وارد مراحل اجرایی شده است. بر همین اساس، گام برداشته شده از سوی جمهوری اسلامی ایران در خصوص توقف بخشی از تعهدات خود در برجام، نه تنها در تعارض با متن و سند برجام قرار ندارد، بلکه منتج به انهدام قطعات بزرگ پازل مشترک "آمریکایی- اروپایی" علیه کشورمان خواهد شد. در چنین شرایطی سه کشور اروپایی (آلمان، انگلیس و فرانسه) سعی دارند با تکیه بر ساختار حداقلی، قطره چکانی و مبهم اینستکس و استفاده از بازوان رسانهای و تبلیغاتی خود در غرب، جمهوری اسلامی ایران را در خصوص توقف تصمیم اخیر شورای عالی امنیت ملی کشورمان تحت فشار قرار دهند. سال ۲۰۱۷ میلادی، نقطه آشکارساز پیوستگی راهبردی ایالات متحده آمریکا و اتحادیه اروپا علیه ایران محسوب میشود. در آن زمان، ترزا مینخست وزیر انگلیس و امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه نقش محوری و پررنگی در تعریف این نقشه مشترک ایفا کردند. "برجام دفرمه شده"، "حفظ تعهدات هستهای ایران "، " خروج آمریکا از برجام"، "مهار قدرت موشکی ایران"، " متزلزل کردن قدرت منطقهای ایران "اجزا و قطعات کلان این پازل را تشکیل میدهند. تاکتیکهای مقطعی و اخم و لبخندهای مقامات اروپایی و تاخیر هدفمند سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه در راه اندازی ساز و کار مالی ویژه (اینستکس) نیز اجزای کوچک این پازل را تشکیل میدهند. بنابراین، ما با منظومه پیچیدهای رو به رو هستیم که بر اساس یک "نگرش سیستمی" ساخته شده و در ذیل آن نیز میان ایالات متحده آمریکا و تروئیکای اروپایی، نوعی تقسیم وظیفه پنهان (و در مواردی آشکار) صورت گرفته است. بدیهی است که انهدام پازل راهبردی مشترک ضد ایرانی آمریکا و اروپا علیه ایران، مرهون اتخاذ رویکرد قاطعانه و هوشمندانه ما در مواجهه با این منظومه خواهد بود. اقدام اخیر جمهوری اسلامی ایران در کاهش تعهدات برجامی خود، مقدمهای برای اتخاذ استراتژی هوشمندانه "تغییر زمین بازی" در مواجهه با بدعهدی آمریکا و انفعال اروپاست. "تغییر زمین بازی " از سوی ایران، مترادف با انهدام پازل راهبردی مشترک آتلانتیکیها علیه کشورمان خواهد بود. بی دلیل نیست که مقامات فرانسوی و دیگر مقامات اروپایی، سعی دارند با طرح موضوعاتی مانند "فریز در برابر فریز"، مانع از تحقق استراتژی "تغییر زمین بازی" از سوی کشورمان شوند. در اینجا، متوجه ارزش راهبردی "اصرار ایران بر کاهش تعهدات برجامی" خود خواهیم شد.
• روزنامه جوان سرمقالهای با عنوان «نماز جمعه زمینهساز استقرار گفتمانهای عالی» درج کرده که در ادامه میخوانید:
بی شک یکی از اصلیترین مؤلفههای گفتمان انقلاب اسلامی عدالتطلبی و عدالتخواهی است چرا که برپایی عدالت در جامعه، از آرمانهای مبنایی انقلاب اسلامی میباشد. متأسفانه در شرایط کنونی به دلایلی متعدد، احساس تبعیض و بی عدالتی در فضای جامعه رشد قابل توجهی کرده و حتی بی عدالتی و تبعیض، بدل به بحرانی اجتماعی شده است. اساسیترین الزام برای پیشرفت شاخصههای عدالت در جامعه و نزدیک شدن به آرمان انقلاب اسلامی در این زمینه، مطالبه گری مستمر در جامعه توسط نهادهای مدنی و تریبونهای اجتماعی همسو با نظام، همانند تریبون نماز جمعه است. با این ملاحظه که طرح مطالبات عدالت خواهانه، باید متناسب با ظرفیت جامعه برای رفع آن مطالبه باشد تا خدای نکرده موجبات سرخوردگی و ناامیدی در طبقات مختلف کشور، بهویژه طبقه وفاداران به نظام و انقلاب نگردد. این امر اگر با درایت و هوشمندی توسط تریبونهای نماز جمعه دنبال شود در فرآیندی میان مدت، میتواند سبب تثبیت جایگاه و نقش پیشقراول و جهت دهنده جامعه توسط تریبونهای نماز جمعه در مطالبه عدالت شده و لایههای مختلف اجتماعی عدالت خواه را در مسیر درست و مؤثر عدالتخواهی در چارچوب گفتمان انقلاب اسلامی هدایت کرده و از رفتارهای احساسی که بعضا این روزها مصادیقی از آن را در جامعه شاهد هستیم، پرهیز خواهد شد.
۲-یکی دیگر از مؤلفههای مهم که بایستی در تریبونهای نماز جمعه جهت ترویج گفتمان انقلاب، مورد توجه و عنایت قرار گیرد، مبارزه مستمر با غده سرطانی فساد است. متأسفانه رشد و گسترش فساد و اشرافی گری به ویژه در سالهای اخیر، بیشترین آسیب را به سرمایه اجتماعی کشور وارد کرده است. به ویژه آنکه در شرایط کنونی، این موارد، با بزرگنمایی و بعضا دروغپردازی به شدت توسط شبکههای اجتماعی بازتاب پیدا کرده است. بسیار حیاتی است تا نماز جمعه به مانند یک تریبون نظارتی و اعتماد بخش جامعه، به صورت صریح و جدی، به نهی فساد و اشرافی گری و مبارزه مؤثر و مستمر با این پدیده سرطانی بدل شود. از سویی، با بیان عملکردهای مثبت نظام با پدیده فساد و ایجاد امید در جامعه، باید از رفتارهای امیدآفرینی که دستگاههای نظام اعم از دستگاههای اجرایی، قضایی و تقنینی انجام میدهند، حمایت کرد. این اقدام، هم میتواند سبب بازسازی اعتماد و اعتقاد عمومی به نظام و گفتمان انقلاب اسلامی شود و هم با تولید فشار اجتماعی، مبارزه با فساد و اشرافی گیری توسط نهادهای نظارتی را تسریع نماید.
۳-در منطق دینی و در گفتمان انقلاب اسلامی، فلسفه اصلی قبول مسئولیت، خدمت به مردم است. در واقع کسب قدرت و مسئولیت، برای خدمت به مردم، ممدوح و مورد تأکید است. در منظومه گفتمانی انقلاب اسلامی، هر هدفی غیراز خدمت به دین و مردم، به شدت مطرود و منفور است و رویه بسیاری از مسئولان پس از انقلاب نیز مبتنی بر این اصل اساسی قرار داشته است. رسالت تریبونهای نماز جمعه آن است تا از سویی به صورت مدام به یادآوری و بازخوانی فلسفه قدرت و مسئولیت در گفتمان انقلاب، برای جامعه و نخبگان اقدام کنند و از سویی دیگر، به نقد و مقابله با منشها و رویههای غلط شکل گرفته در بخشهای از حاکمیت بپردازند.
۴- در گفتمان انقلاب اسلامی، مسئولان و نهادهای قدرت موظف به پاسخگویی حداکثری به جامعه در قبال وظایف و عملکرد خود میباشند، چرا که مردم، ولی نعمتان آنان هستند. از طرفی دیگر، منطق انقلاب اسلامی و منش رهبران آن، محرم دانستن مردم، مشارکت دادن آنان در تصمیمات و اقدامات گوناگون و احترام به رأی و نظر مردم میباشد. اما واقعیت آن است که برخی از مسئولان در پاسخگویی به مردم بی توجه بوده و سستی میکنند. از این رو، تریبونهای نماز جمعه رسالت دارند تا ضمن بازخوانی مستمر نقش مردم در حکومت اسلامی، مسئولان را با زبان خیرخواهانه تشویق به پاسخگویی کرده تا نگاه امیدآفرین را در دلهای مردم زنده کرده و بستر را برای مشارکت مردم در کمک به حل مشکلات کشور فراهم نمایند و در نهایت در یک دوره میان مدت شاهد تبلور گفتمان انقلاب اسلامی در همه عرصههای انقلاب باشیم.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با عنوان «برجام یا برجام پلاس» منتشر کرده که به این شرح است:
آمریکا بهدنبال کشاندن ایران برای مذاکره بر سر برجام پلاس است. در برجام پلاس علاوه بر افزایش محدودیتها در برنامه هستهای، آمریکا بهدنبال ایجاد محدودیت در برنامه موشکی و نقش منطقهای ایران است. فرانسه در این میان با ظاهری مصالحهجو و باطنی نادرست در پی تسهیل بازی بزرگ آمریکاست؛ بهگونهای که طرحی تحتعنوان فریز را مطرح کرده تا از پیشروی ایران در موضوع هستهای جلوگیری کند. در این میان دولت روحانی از توافق حداقلی با غرب حمایت میکند و اقدامات هستهای را کافی میداند. طرح فرانسه البته ابتدای بازی بزرگتری است که در دل خود، برجام پلاس را حمل میکند. استراتژی درست در مقابل دولت ترامپ باید اتکا به برجام باشد، نه برجام پلاس. اصرار ایران به ادامه کاهش تعهدات در برجام خود زمینه عقبنشینی بیشتر ترامپ را فراهم میآورد و به صورت منطقی او گامی به عقب برمیدارد و از برجام پلاس به سوی برجام حرکت میکند. بازگشت ترامپ به مذاکره درباره برجام، خود میتواند از خطر تعهد جدید و هرگونه مذاکره جدید با ترامپ بکاهد و در عین حال به کاهش تحریمها علیه ایران بینجامد. در این مقطع باید همچنان یک صدا از ایران بیرون بیاید و آن صدا، مقاومت است. اصرار به مقاومت امتیازهای بیشتری نصیب ایران خواهد کرد.
• روزنامه ایران یادداشتی با مضمون «تأملاتی درباره یک کتاب» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
«شدن» عنوان کتابی است به قلم میشل رابینسون اوباما، همسر باراک اوباما رئیس جمهوری سابق امریکا که در نوامبر سال ۲۰۱۸ توسط انتشارات کراون منتشر شده است. کتاب بواقع بیان تجربه شخصی عمیق نویسنده آن است؛ تجربهای که به قول نویسنده از بزرگ شدن «با پدری علیل در خانهای محقر... در محلهای فقیر... با عشق و موسیقی در شهری با تنوع نژادی» شروع میشود و به آخرین روز ریاست جمهوری باراک اوباما و خروج از کاخ سفید ختم میشود. کتابی با این مشخصات در روز اول انتشار، جمع نسخههای کاغذی و الکترونیک و صوتی فروشرفته از آن ۷۲۵ هزار نسخه، فروش هفته اول ۱.۴ میلیون نسخه و در نخستین ماه انتشار رکورد ۳ میلیون نسخه فروش را داشته است. بدیهی است که قریب ۹ ماه بعد از انتشار باید میلیونها نسخه دیگر از آن هم در امریکا و سایر نقاط جهان فروش رفته باشد. یک میلیون نسخه از کتاب نیز به مؤسسهای غیرانتفاعی (First Book) اهدا میشود که به کودکان، کتاب ارائه میکند. کتاب از ابتدا قرار بوده به ۲۴ زبان منتشر شود و با دو ترجمه به فارسی نیز منتشر شده است که یکی از ترجمههای آن ظرف چند ماه به چاپ سیودوم رسیده است. همین مقدار معرفی کتاب برای طرح چند پرسش کفایت میکند. امریکا کشوری با ۳۷۲ میلیون نفر جمعیت است و در مقایسه با جمعیت ۸۰ میلیون نفری ایران، ۴.۶۵ برابر جمعیت بیشتری دارد. درست است که زندگینامه همسر سیاهپوست اولین رئیس جمهوری سیاهپوست آمریکا، با قلمی توانمند، فارغالتحصیل جامعهشناسی و حقوق از یکی از معتبرترین دانشگاههای امریکا که خودش معتقد است «اگر تنها یک چیز در زندگی آموخته باشم، قدرت استفاده از کلام است» جذابیتهای خاص خودش را دارد، اما «شدن» ابداً کتابی زرد و عوامانه نیست که بتوان اقبال به آن را محصول چنین خصیصهای دانست. کتابی جدی درباره تجربه زیست انسانی است که روایتی جذاب از سیاهپوست بودن، مبارزه کردن با دشواریها و نهایتاً صعود بر قله منزلت اجتماعی را روایت میکند. این پرسش را میتوان مطرح کرد که آیا جامعه ایران امروز این ظرفیت را دارد که با توجه به جمعیتی که تقریباً یکپنجم جمعیت امریکاست، پذیرای انتشار کتابی باشد که به اندازه یکپنجم کتاب میشل اوباما فروش برود؟ بگذارید سؤال را بیشتر باز کنم. خلق شخصیتها محصولی اجتماعی و در ترکیب با توان شخصی آنهاست. فرآیندهای چندگانه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که به افراد اجازه میدهد به چهرههایی دوستداشتنی یا جالب توجه تبدیل شوند. آیا جامعه ایرانی تاکنون توانسته سیاستمداری خلق کند که در آن جایگاهی قرار گیرد که اثر قلمیاش برای میلیونها ایرانی جذابیت خریداری شدن داشته باشد؟ اگر صرفاً جمعیت را مبنای مقایسه قرار دهیم و بر مبنای آن درباره ظرفیت اجتماعی مواجهه مردم و سیاسیون قضاوت کنیم، باید پرسید آیا سیاستمداری یا در حاشیه سیاستی (نظیر همسر یک رئیسجمهور) در جامعه ایرانی وجود دارد که کتابی بنویسد که در ماه اول انتشارش قریب به ۷۰۰ هزار نسخه از آن فروش برود؟ آیا جامعه و سیاست ظرفیت خلق چنین شخصیتی دارد؟ این سؤال وقتی جدیتر میشود که بپرسیم آیا سیاستمداری که زندگی سیاسی را در شرایطی عادی طی کرده باشد – ورود کاملاً طبیعی و قانونی به قدرت و خروج از آن - در جامعه امروز ایران وجود دارد که کتاب زندگینامهاش بتواند ظرف چند ماه به چاپ سیودوم برسد؟ بخشی از جذابیت کتاب «شدن» از دو- سه خصیصه زبانی و گفتمانی برمیخیزد. میشل اوباما، فرزند خانوادهای سیاهپوست، نسبتاً فقیر، ساکن در محلهای فقیرنشین و دارای تجربهای غنی از زیست فقیرانه تا رسیدن به برترین دانشگاه امریکا و پس از آن زندگی مجلل در کاخ سفید و مواجهه با موقعیتهایی است که صرفاً برای شخصی در این جایگاه فراهم میشود. اینها جذاب هستند و نوشتار کتاب که حتی در ترجمه فارسی نیز قوت خود را نشان میدهد، بر جذابیتها میافزاید، اما چند چیز را نباید فراموش کرد. اثر دانشگاه امریکایی برتر را میتوان در این کتاب مشاهده کرد. توانش زبانی میشل اوباما - فارغالتحصیل جامعهشناسی و حقوق از پرینستون و هاروارد – قابلیت نوشتاری فوقالعادهای بروز داده که حتماً برای نویسندهای در سطح او و در صنعت نشر امریکا، ویراستاران خوبی را هم در کنار داشته است. سؤال این است که آیا دانشگاههای ما نیز قادرند نویسندگانی در این سطح که قادر باشند این گونه تجربه زیسته خود را به نوشتار بدل کنند تربیت کنند؟ نوشتارهای سیاستمداران ما اغلب بر قوت و غنای زبان فارسی میافزاید یا گاه و در بیشتر موارد اسباب طنز و تمسخر میشود؟ موضوع را در سطح دیگری هم میتوان این گونه طرح کرد که آیا قید و بندهای گفتمانی به سیاستمدار ایرانی اجازه میدهد تا تجربه زیسته، احساس و حتی درونیترین عواطف و خاطرات خود را پیش روی خواننده قرار دهد؟ خواننده امریکایی – بالاخص اگر زن و سیاهپوست باشد – عمیقاً با میشل اوباما در «شدن» همدلی خواهد کرد. تصور میکنم با وجود همه انتقاداتی که ممکن است از منظر صنعتفرهنگ و نگاه چپگرایانه به صنعت نشر درخصوص چنین کتابی شود و آن را نوعی آرزوسازی و خوب جلوه دادن رؤیاهای امریکایی برای سیاهپوستان تحت سلطه جلوه دهد، کتاب «شدن» قادر است با اکثریتی از جامعه امریکایی به گونهای ارتباط بگیرد که وجوه زمخت و دوستنداشتنی سیاست را کنار بزند و بین جمعیتی مهم و اثرگذار از یک ملت و چهرهای شناختهشده در عرصه سیاسی، ارتباطی عاطفی برقرار کند. این ارتباط منشأ همبستگی است. این همان جنس ارتباطی است که سیاست ایران امروز آن را از ریشه خشکانده است. هر چهره سیاسی یا نزدیک به هسته مرکزی سیاست چنان کریهالمنظر و لجنمال میشود که تودهها شوقی برای دیدن او را هم از دست میدهند چه رسد به اینکه تجربه زیستهاش را با قیمت نزدیک به ۸۰ هزار تومان خریداری کنند. بگذارید وجه عینی آنچه را که گفتم در این عبارت پایانی کتاب «شدن» جستوجو کنم. «من یک شخص عادی هستم که سفری فوقالعاده داشتهام. برای هر دری که برایم گشوده شد، سعی کردهام دری را به سوی دیگران بگشایم؛ و این است حرف آخری که میخواهم بگویم: بیایید یکدیگر را بپذیریم. شاید بعد کمتر بترسیم، کمتر قضاوت کنیم، تعصبات و کلیشههایی که ما را بیدلیل از یکدیگر جدا میکنند را بهدور افکنیم. شاید بعد بهتر بتوانیم یکدیگر را همان گونه که هستیم بپذیریم. این نشانه قدرت شماست اگر اجازه دهید شناخته شوید و شنیده شوید و داستان منحصر به فرد خود را داشته باشید و از صدای واقعی خود استفاده کنید؛ و نشانه بزرگمنشی شماست اگر بخواهید دیگران را بشناسید و صدای آنها را بشنوید؛ و این گونه من، من شدم.» درست است که این عبارات از قلم یک فرد تراوش میکند، اما نظم گفتمان است که به او اجازه میدهد تا چنین بنویسد و با استقبال روبهرو شود. حال از خودمان بپرسیم کدام سیاستمدار ایرانی است که امروز بتواند چنین بنویسد، مجاز باشد یا به خودش اجازه دهد و محتمل بدانیم که با استقبال روبهرو شده و باور میشود؟ سؤال دیگری هم هست. چرا خواننده ایرانی حاضر است از «شدن» میشل اوباما استقبال کند، اما حداقل در پیش چشممان سیاستمداری نیست که کتابش را خواننده ایرانی با همان اشتیاقی بخرد و بخواند که کتاب «شدن» را ظرف چند ماه با وجود قیمت نسبتاً گران آن خریده است؟ «شدن» به همان اندازه که محصول نیروهای اجتماعی و سازماندهی سیاست در جامعه امریکایی است، از منظری مقایسهای، خصایصی از جامعه ایرانی را نیز آشکار میکند. این یادداشت فرصتی برای برشمردن همه ویژگیهایی نیست که از منظر مقایسهای اهمیت دارند، اما میتوان محققان و سیاستمداران را به طرح پرسشها و حتی پژوهش درباره سیاست، زبان و مردم در ایران بر محور بررسی «شدن» دعوت کرد.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با عنوان «خرید تضمینی یا فشار بر کشاورزان؟» را درج کرده که به این شرح است:
بی میلی کشاورزان به فروش گندم خود به دولت را نباید به حساب زیادهخواهی آنها گذاشت. یادمان باشد که گندمکاران در بازار «رقابت کامل» فعالیت میکنند، قدرتی در تعیین قیمت محصولاتشان ندارند و در اغلب سالها به زحمت خرج و دخلشان با هم میخواند. قیمت ۱۷۰۰ تومان نیز بیش از آنکه نتیجه محاسبه واقعی هزینههای کشاورزان و در نظر گرفتن سودی معقول برای آنها باشد، براساس محدودیت مالی دولت تعیین شده است که البته ظلم به کشاورزان است. بهدلیل ویژگیهای بخش کشاورزی (بازار رقابت کامل، نوسانات شدید در تولید محصول ناشی از خشکسالی یا سیل و یخبندان...) اغلب کشورها به شیوههای گوناگون از کشاورزان خود حمایت میکنند. یکی از این شیوهها تضمین حداقل قیمت است. به بیان دیگر دولتها اعلام میکنند که چنانچه به هر دلیل قیمت از حد معینی پایینتر رفت، محصول کشاورز را به قیمت تعیینشده خریداری خواهند کرد. اما فروش محصول به قیمت بالاتر منعی ندارد. در کشور ما اما، دولت «قیمت تضمینی» را اعلام میکند و از کشاورز انتظار دارد که حتی در صورت وجود خریداران بهتر، محصول خود را به دولت تحویل دهد. در هر حال، با توجه به اینکه اغلب کشاورزان بهدلیل محدودیت مالی، توان نگهداری محصول خود را ندارند و نیز از آنجا که خرید گندم توسط دلالان و انبار کردن آن، احتکار محسوب میشود، اکثر کشاورزان چارهای جز فروش محصول خود به دولت ندارند. این سیاست «خرید تضمینی»، در اغلب سالها، بیش از آنکه در راستای تشویق کشاورزان و حمایت از آنها در مقابل حوادث طبیعی و نوسانات بازار باشد، تدبیری است برای کنترل قیمت نان برای شهرنشینان و کاهش یارانهای که دولت به این منظور باید پرداخت کند. این از جمله دلایلی است که بهرغم یارانههای آشکار و پنهانی که دولت میپردازد، کشاورزی ما حال و روز خوبی ندارد.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر «سناریوی هالیوودی آمریکا برای جنگ با ایران» منتشرکرده که در ادامه میخوانید:
ایران هراسی که از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی شکل گرفته و برخی سران عربی کشورهای منطقه نیز فریب آن را خورده اند یا در بازی آمریکا نقش بازی میکنند، با اقدامی که علیه سپاه پاسداران انجام داد، مرحله دیگری از پروژه ایران هراسی را آغاز کرده است. حمایت چند کشور و رژیم در منطقه همچون رژیم اسرائیل، سعودی و بحرین از اقدام آمریکا علیه سپاه پاسداران، به معنای ورود چنین رژیمها و کشورهایی برای جنگ با ایران نیست، بلکه آنها توقع دارند آمریکا آغازگر جنگ علیه جمهوری اسلامی شود. با وجودی که لابی صهیونیستها در آمریکا قوی و تأثیر گذار است، اما سران رژیم اسرائیل تاکنون نتوانسته اند مقامات ایالات متحده را راضی به حمله به ایران کنند. اما اگر جنگی از سوی آمریکا علیه ایران آغاز شود، نخستین مکانی که هدف قرار خواهد گرفت، اسرائیل است. نتانیاهو همواره آمریکا را تحریک کرده است تا به ایران حمله نظامی انجام دهد، اما تاکنون به هدف خود نرسیده است. اگر آمریکا فریب رژیم اسرائیل را بخورد، در کمترین زمان ممکن، سرزمینهای اشغالی با خاک یکسان خواهد شد و نشانی از رژیم اسرائیل باقی نخواهد ماند. آمریکا از توانمندیهای نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با خبر است و میداند با وجود همه تحریمهای اقتصادی و فشارهای سیاسی، نتوانسته است نیروهای مسلح ایران را تضعیف کند. اکنون روشن است که آمریکا خود مستقیم وارد جنگ با ایران نمیشود و رژیم اسرائیل نیز هیچ نقطه امیدی برای پیروزی در جنگ مستقیم با ایران ندارد. جرأت سران رژیمهای عربی در این اندازه نیست که بتوانند با جمهوری اسلامی ایران وارد جنگ شوند، ایران گزینههای زیادی برای چنین نبرد احتمالی دارد که با به کار گیری هر یک از آنها، دشمن را پشیمان خواهد کرد. اما باید به این نکته مهم و سرنوشت ساز نیز توجه داشت که آغاز جنگ با جمهوری اسلامی ایران تنها منحصر به ایران باقی نخواهد ماند بلکه گسترش آتش جنگ در منطقه همه کشورها را درگیر خواهد کرد و چه بسا گستره آن به دنیا نیز کشیده شود و یک جنگ جهانی را سبب شود. به نظر میرسد آمریکاییها به ابعاد چنین جنگی با ایران فکر کرده باشند. زمان «بزن و در رو» پایان یافته، سرنگونی پهپاد فوق پیشرفته آمریکا یک نمونه کوچک از توانمندیهای نظامی ایران بود. سناریوی هالیوودی نشریه هیل یک روایت رؤیایی از خواست آمریکا است و دقیقاً برعکس آن در جنگ اتفاق خواهد افتاد.