تجربه برجام و اقتصاد مقاومتی/نوبت کدام پاکت است؟
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر تجربه برجام و اقتصاد مقاومتی منتشر کرد که در ادامه می خوانید:
این روزها که در چهارمین سالگرد امضای توافق هستهای ایران با گروه ۱+۵ قرار داریم، دیگر بر کسی پوشیده نیست که تکیه به غرب و آمریکا برای برخورداری از اقتصادی بهتر، تطابقی با چشماندازهای جمهوری اسلامی و اهداف آن ندارد. کاخ سفید در ماجرای گفتگوهای هستهای با وعدههای پوچ کوشید تا برای خلع سلاح انقلاب اسلامی از مؤلفههای حیثیتی و محدود کردن توان تأثیرگذاری کشورمان در غرب آسیا، برجام را یک امر حیاتی برای آینده ایران معرفی کند، حال آنکه بهواسطه بدعهدیهای آمریکا، جمهوری اسلامی به هیچیک از اهداف اقتصادی خود از رهگذر «برنامه جامع اقدام مشترک» نرسید. برخلاف آنچه برخی از مسئولین تصور میکردند، نهفقط اوباما بلکه ترامپ و اروپا نیز به تعهدات خود ذیل توافق هستهای پایبند نماندند و در دوران تصدی دموکراتها و جمهوری خواهان، بر ابعاد تحریمها افزوده شد. افزون بر این، شاهبیت ایران در دوره مذاکرات هستهای این بود که نشستوبرخاستها با گروه ۱+۵ بهمنظور رفع تحریمها صورت میگیرد، حال آنکه رئیسجمهور وقت آمریکا، برای حفظ اهرم فشار اقتصادی در وهله نخست و بعدها برای جایگزینی تحریمها با وعدههایی بهمنظور تحدید توان دفاعی و نفوذ منطقهای کشورمان مذاکره میکرد. از طرفی، بعضی از دستاندرکاران امر اصرار داشتند که اروپا کارهای نیست و باید برای رفع تحریمها با آمریکا مذاکره کرد؛ حال آنکه شاکله گفتگو در دیپلماسی آمریکایی به معنا و مفهوم مرسوم آن نیست، بلکه شگردی است برای کشاندن حریف به پای میز مذاکره و تحمیل شرایط به وی. به تعبیر مقام معظم رهبری، «تجربههای گذشته ما نشان میدهد که گفتگو در منطق حضرات آمریکایی به این معنی نیست که بنشینیم تا به یک راهحل منطقی دست پیدا کنیم ــ منظورشان از گفتگو این نیست ــ منظورشان از گفتگو این است که بنشینیم حرف بزنیم تا شما نظر ما را قبول کنید! هدف، از اول اعلامشده است؛ باید نظر طرف مقابل قبول شود؛ لذا ما همیشه اعلام کردیم و گفتیم که این، گفتگو نیست؛ این، تحمیل است.» (۱ فروردین ۹۲) از این منظر، آمریکا یکی از طرفهای مهم در برجام به شمار میآمد که وارد توافقی بدون تضمین ۱۰۰ درصدی شده بود. حتی اگر کنگره، برجام را تأیید و به امضای مستأجر کاخ سفید هم میرسید، بازهم تضمینی برای اجرای تعهدات واشنگتن به شمار نمیرفت، چراکه شیطان بزرگ، به بیماری «خودابرقدرتپنداری» مبتلاست و هر زمان که تشخیص دهد، بهراحتی زیر میز زده و از هر توافقی که زمانی آن را امضاء کرده باشد، خارج خواهد شد. نمونه آن، پیمان اقلیمی پاریس است که بهطور رسمی و با امضای اوباما، اجرای آن رسمیت یافت، ولی ترامپ، بهراحتی از آن خارج شد و اکنون در اندیشه لغو معافیتهای هستهای است، چراکه آنچه در میان رؤسای جمهور آمریکا، کمترین اهمیتی ندارد، اخلاق و پایبندی به وعدههاست. در برههای نیز این استدلال مطرح شد که برجام، موجب اختلاف میان اروپا و آمریکا شده و این اتفاق در این سطح، پس از جنگ جهانی دوم بیسابقه است. با این برهان بعضی نتیجه گرفتند که اروپاییها بهواسطه توافق هستهای به ایران تمایل نشان داده و به خاطر شکافی که میان بروکسل و واشنگتن به وجود آمده، جانب ایران را خواهند گرفت! جدای از ضرر هنگفت معطل ماندن اقتصاد کشور بهواسطه تعلل اروپا و آمریکا در انجام الزاماتشان در برجام، اروپا به دلیل حجم گسترده مراودات تجاری خود، هر قدر که با کاخ سفید اختلاف داشته باشد، قادر نیست که از زیر سایه پدرخواندگی آمریکا خارج شود. حجم روابط اروپا و آمریکا حدود هزار میلیارد دلار است، درحالیکه این رقم در رابطه با کشورمان ۲۰ میلیارد دلار برآورد شده است. ازاینرو، برای کارشناسان کاملاً روشن بود که اروپا حاضر نیست رابطه هزار میلیارد دلاری خود را قربانی تجارت ۲۰ میلیارد دلاری با ایران کند. اروپا پس از خروج آمریکا از توافق هستهای یک سال مهلت داشت که منافع ازدسترفته ایران را بازگردانده و ضررهای وارده را جبران کند، اما با رونمایی از یک ساز و کار بسیار ابتدایی که حداقل انتظارات ایران برای تهیه اقلام تحریمی را هم تأمین نمیکند، ثابت کرد که نه میخواهد و نه میتواند خواستههای مشروع ایران را برآورده سازد، چون از نظر ماهیت، تفاوتی با آمریکا ندارد. بنابراین، برجام بر اساس تدلیس آمریکایی – اروپایی شکل گرفت و خسارات سنگینی را به اقتصاد کشور وارد کرد. گفتنی است؛ بازی جدیدی که آمریکا و اروپا در حال اجرای آن هستند به این صورت است که اروپا برخلاف رویهای که در خلال مذاکرات هستهای، نقش پلیس بد را بازی میکرد، اکنون نقش «پلیس خوب» را برعهدهگرفته و آمریکا نیز از کسوت پلیس خوب درآمده و به «پلیس بد» مبدل شده تا بهتدریج، از انتظارات برجامی ایران بکاهند و کشورمان را بهاصطلاح مجبور کنند که برای کسب حداقلها، پای میز مذاکره بیاید. برجام، اما با همه سختیها و تبعات سنگینی که برای کشور به بار آورد، حداقل باعث بیداری و چشم گشودن برخی مسئولین به روی واقعیتها شد. اکنون میشنویم که برخلاف رویه گره زدن اقتصاد به وعدههای خارجی، کلیدواژه «اتکا به داخل» و «تکیه بر ظرفیتهای داخلی»، از سوی حامیان برجام که بر سرمایهگذاریهای خارجی تأکید میکردند، تکرار میشود؛ راهکاری که از ابتدا توسط رهبر حکیم انقلاب بر اجرای آن توصیه میشد: «کلید حل مشکلات اقتصادی در لوزان و ژنو و نیویورک نیست، در داخل کشور است و همه باید مسئولیتهای متفاوت خود را در تقویت تولید داخلی بهعنوان تنها راه علاج مشکلات اقتصادی انجام دهند.» (۹ اردیبهشت ۹۴) بر این مبنا، تحقق اقتصاد مقاومتی است که میتواند ایران را از مشکلات اقتصادی عبور داده و توطئهها و فشارهای تحریمی را خنثی کند. علاوه بر این، دنیا هم به این نتیجه رسیده که اقدام متوهمانه آمریکا برای به صفر رساندن صادرات نفت ایران، باطل است و به علت برخورداری کشورمان از ویژگیهای منحصربهفرد و استراتژیک، اساساً نمیتوان جمهوری اسلامی را از چرخه تجارت جهانی حذف کرد. «اویل پرایس» که یک نشریه تحلیلی در حوزه اقتصاد بینالملل به شمار میآید، چندی پیش نوشت که تحریمهای آمریکا علیه صادرات نفت ایران با شکست مواجه شده و در ماه می (۲ ماه پیش) تولید نفت ایران ۲ میلیون و ۳۷۰ هزار بشکه در روز بوده است. شبکه خبری «راشا تودی» نیز در گزارشی تصریح کرد که امکانات تحریم ایران از سوی آمریکا به پایان رسیده و واشنگتن امکان تأثیرگذاری بیشتر بر اقتصاد ایران از طریق تحریم را از دست داده است. با توجه به ثبات نسبی ارزش ریال که درنتیجه سیگنال مقاومت و تأکید بر توانمندیهای داخلی ایجادشده، جمهوری اسلامی آینده روشنی در پیش دارد و میتوانیم با تجربهای که در برجام به دست آوردهایم، تهدیدات و تحریمها را به فرصت تبدیل کنیم، بهنحویکه اقتصاد کشور، مقاوم شده و برای همیشه، حساسیت خود را نسبت به هر نوع وعده وعید خارجی – هرچند چشمگیر و وسوسهانگیز از دست بدهد.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر نوبت کدام پاکت است؟ درج کرده که به این شرح است:
برخی فعالان سیاسی را میتوان رصد کرد که هم روی «رای مردم» مانور میدهند و هم به وقت اقتضا، دشمن «رای مردم» میشوند. به تازگی چهار تحلیل در همین زمینه از سوی مدعیان اصلاحطلبی منتشر شده که سرشار از خلاف گویی و تناقض است.
۱. اولین تحلیل، مربوط به عباس عبدی است که در گفتگو با نامه نیوز ادعا میکند «مردم این سخن را که رئیسجمهور اختیار ندارد، میپذیرند، ولی نتیجهای که از پذیرش این جمله گرفته خواهد شد این است که طبیعتا در انتخاباتی که بیاثر است و فرد فاقد قدرت را تعیین میکند شرکت نکنند. یعنی بخش قابل توجهی از مردم، این موضوع را میپذیرند و براساس همین پذیرش میگویند وقتی کسی اختیارات ندارد، لزومی به رأی دادن به او و انتخابش نیست.»
۲. تحلیل دوم، یادداشت سعید حجاریان در روزنامه سازندگی است؛ «شعار رأی من کو پس از انتخابات ریاستجمهوری دوره دهم مطرح شد... بکارگیری کلمه «رأی» را شاید بتوان در تفاوت مبنایی دیدن و گفتن جستوجو کرد... میتوان دسته اول را passive و دسته دوم را active خواند... در ترکیه شاهد هستیم به دلیل توازن قوا، صدای مردم بهوضوح شنیده میشود و نتیجهای خلاف میل حزب حاکم پدید میآید. مشکل فرایند انتخابات ایران، به رسمیت شناسی صداهاست... در چنین وضعیتی، دولت با مشکلی اساسی مواجه میشود؛ او میخواهد با لطایفالحیل بیعت را بهجای رأی بنشاند. در حالی که واقف هستیم بیعت مربوط به نظام ماقبل مدرن است.»
۳. تحلیل سوم، اظهارات حسین مرعشی سخنگوی حزب کارگزاران است که به روزنامه شرق گفته است «در ساختارهای نظام؛ اکنون روشن شده است که اختیارات هیچ دولتی به معنای واقعی قوه مجریه نیست. دیگر همه میدانیم اختیارات و مسئولیتها با هم سازگار نیست... اولین تجربه، تجربه ریاستجمهوری آقای هاشمی و روابط ایشان با مقام معظم رهبری بود که از قدیم خیلی به هم نزدیک بودند... از آن نقطه اتحاد شروع کردند و بعد شکافهایی به وجود آمد... آقای روحانی هم امروز خواستار برگزاری رفراندوم است، زیرا بین اختیارات و مسئولیت فاصله ایجاد شده... باید بپذیریم قدرت در دولت متمرکز شود و بخش زیادی از اختیارات، «از جمله هماهنگی قوای سهگانه» در حوزه دولت بیاید. بالاترین مقام قضائی باید وزیر دادگستری باشد. رهبری به عنوان مظهر وحدت ملی به عنوان مدافع جمهوریت و اسلامیت و مدافع مردم لازم است در یک هاله از تقدس باقی بماند و همه اختیارات اجرائی به دولت برسد.»
۴. برخی از این تحلیلگران، دو دهه قبل با همین دعاوی، نسخه خروج از حاکمیت یا خروج بر حاکمیت را پیچیدند، اما در عین حال ادعای اصلاحطلبی داشتند. همینها در عین حال در انتخابات دو دهه گذشته، تبلیغاتچی ششدانگ برخی نامزدها و ستادها بودهاند و حال آنکه دو دهه قبل نیز ادعا میکردند رئیسجمهور اختیارات ندارد. آنها اکنون به دلایل متعدد، در مظان اتهام و اعتراض هستند و به این سادگی نمیتوانند ژست پرسشگری و طلبکاری بگیرند. اگر واقف بودهاند که منتخبان اختیارات ندارند و رای مردم اعمال نمیشود، چرا در بیست انتخابات اخیر- جز یک مورد انتخابات مجلس هفتم- وسط گود انتخابات، تبلیغاتچی ستادها شده و وعدههای قلنبه سلنبه به مردم دادهاند؟ آنها به یقین، در انتخابات مجلس یازدهم نیز حاضر خواهند بود. چون میدانند که اگر گوش مردم، به این فضاسازیهای غیر مسئولانه بدهکار بود، نباید در نوع انتخابات شرکت میکردند. برعکس، هر چه جلوتر آمدهایم، میل به مشارکت در سرنوشت با وجود بدعملی برخی منتخبان، و فضا سازی مغرضان علیه انتخابات- به سنتی ریشهدار و مورد احترام مردم تبدیل شده است. مردم اولا نظام را از خود و امانتدار رای خویش میشناسند، ثانیا بر تعیینکنندگی رای خود -با وجود نوسان عملکرد منتخبان- باور دارند. همین مشارکت جدی و پایدار چهل ساله، بهترین پاسخ، به برخی از شبهات است.
۵. پس از کودتای ژوئیه ۲۰۱۶ ترکیه، حداقل ۲۶ هزار نفر بازداشت شدند (این رقم تا ۷۷ هزار نفر هم گزارش شده) و ۱۳ هزار و ۵۰۰ نفر محاکمه شدند. ۱۳۰ فرماندار و استاندار (از ۸۱ استان)، ۲۷۴۵ قاضی و دادستان (توأم با ضبط دارایی و املاک)، ۱۷۵۵ رئیسو معاون رئیس دانشگاه، ۳۶ هزار معلم و کارمند وزارت فرهنگ و ۹۰۰۰ کارمند وزارت داخله اخراج شدند و مجموعا بیش از ۱۰۰ هزار نفر کارشان را از دست دادند. دولت اردوغان، ۴۵ روزنامه، ۱۵ مجله، ۲۳ فرستنده رادیو، ۱۶ فرستنده تلویزیون و ۲۹ بنگاه نشریاتی را تعطیل کرد. همچنین گذرنامه پنجاه هزار نفر باطل اعلام شد و اردوغان در سالگرد کودتا تصریح کرد «سر خائنان را از تن جدا میکنیم». با این وجود، کسانی در ایران، از نسخه ترکیه به عنوان نمونه دموکراسی یاد میکنند. وانگهی، در ایران چه کسی مقابل رای مردم ایستاد؟ در مسابقه فوتبال نمیشود ادعا کرد نتیجه، وقتی پذیرفتنی است که تیم ما برنده میشود و اگر دیگری پیروز شد، زمین مسابقه را تبدیل به میدان جنگ میکنیم تا نتیجه تغییر کند؛ کاری که شبه اصلاحطلبان در سال ۸۸ کردند.
۶. جمهوری اسلامی، مردم نهاد است و بر رشد بینش مردم با وجود هزینههای محتمل تاکید دارد. به همین دلیل هم، در انتخابات گوناگون، طیفهای مختلفی با دورترین ویژگیها نسبت به هم مجال انتخاب یافتهاند. آیا درک تفاوت میان بنی صدر، شهید رجایی، آیتاللهخامنهای، مرحوم هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی که همگی در مجال جمهوری اسلامی به ریاستجمهوری رسیده اند، سخت است. جز مورد ریاستجمهوری آیتالله خامنهای که به خاطر شرایط خاص آن دوران و برخی ابهامات قانون اساسی آن روز، دارای کمترین اختیارات بودهاند، کدام رئیسجمهور دیگر بوده که اراده خود را ولو به قیمت خسارتهای بزرگ پیش نبرده است؟ آیا بنیصدر، دفاع از مرزهای در حال تسخیر را برای ۹ ماه معطل نگذاشت و کشور را در کام آشوب فرو نبرد؟ دولت هاشمی و خاتمی، سیاستهای توسعه اقتصادی و سیاسی را با وجود برخی تعارضهای مهم با چهارچوب انقلاب و نظام پیش بردند و کار را به بیثباتیهای شدید اقتصادی و سیاسی رساندند، اما با این وجود، به عنوان دولت مستقر، محترم شمرده شدند.
۷. آیا غیر از این است که نظام، برخی کژتابیها در دولت دهم را تحمل کرد و با وجود برخی بد قلقیها، پای تداوم فعالیت دولت ایستاد؟ آیا نظام با وجود یقین به سرانجام توافق با آمریکا و اروپا، پای ایده دولت روحانی نایستاد و هزینه نداد؟ در دوره هر کدام از چهار دولت منتخب در سی سال اخیر، منتقدان سرسختی بودند که با انگیزههای مختلف، خواستار برکناری دولت و رئیسجمهور مستقر شدند، اما مقتدای انقلاب، چه در انتخابات و چه در مدت فعالیت دولتها، بر احترام رای مردم و تداوم تنفیذ آن در دوره قانونی تاکید کردند. رهبری در این سی سال به تاسی از حضرت امام (ره)، نه اجازه داد با وجود فشار برخی سیاسیون، حتی یک انتخابات تعطیل شود، نه مجال داد که برای تمدید ریاست فلان رئیسجمهور، قانون اساسی را دستکاری کنند و نه اجازه توقف مدیریت دولت (چه احمدینژاد و چه روحانی) در میانه راه را داد.
۸. در مقابل این روند پایبندی به قانون اساسی و صیانت از جمهوریت، هم شاهد آشوبگری سیاست بازان علیه اصل انتخابات بودهایم و هم میل برخی دولتمردان به خودکامگی و تعطیلی سایر قوا را مشاهده کردهایم. برخی احزاب دولت ساخته، با ارائه لوایح دو قلو در دولت اصلاحات، تا مرز بیخاصیت کردن مجلس و قوه قضائیه پیش رفتند. همان زمزمهها مجددا در دولت روحانی از سر گرفته شد. طیف مورد بحث سال ۸۸ در اثر بد محاسبهگری و خود فریبی، نقاب اصلاحطلبی را کنار زده و با اسلامیت و جمهوریت (دو رکن قانون اساسی) درگیر شدند. همانها یک دهه بعد، درست هنگامی که باید حساب و کتاب شش سال مدیریت و خسارتهای آن به مردم را پس بدهند، میگویند دولت اختیارات ندارد و باید قانون اساسی را اصلاح کرد. اما سخنان کسانی که به تواتر دروغ گفته اند، مسموع نیست. آنها با این رویکرد طلبکارانه میخواهند از پاسخگویی درباره هزینههای گزافی که روی دست مردم گذاشته اند، بگریزند. این در حالی است که همینها در اغلب دولتها و به مدت ۳۲ سال، سکاندار بودهاند و باید پاسخگو باشند نه پرسشگر مدعی تحول طلبی. آنها که بر خلاف منطق تغییرخواه و تعالیطلب انقلاب، میل به عقبگرد و محافظهکاری و تصلب داشتهاند، کمترین اهلیتی برای چنان مطالبهای ندارند. این طیف، موضوع و مسئله تغییرند و نه حاملان آن. بخش مهمی از نابسامان اقتصادی، حاصل رسوبات بدعملی برخی از همینهاست و باید لایروبی شود.
۹. گویا امثال آقای مرعشی فکر میکند سال اول و دوم دولت است و همچنان میتوان فرافکنی کرد. او ۱۴ سال قبل گفته بود «به فردی که میخواست مدیر شود ۳ پاکت دادند و گفتند اولی را روز اول، یک سال بعد پاکت دوم، و سال آخر پاکت سوم را بردار و به نوشته آن عمل کن. در پاکت اول نوشته بود وقتی مدیر شدی، عملکرد مدیر قبلی را تخطئه و تخریب کن و تا یک سال ادامه بده. سال بعد، دومی را باز کن که نوشته؛ حالا وعده بده؛ و سه سال بعد، پاکت آخر را باز کن که در آن نوشته شده استعفا بده و برو». کارگزارانیها همین چند ماه قبل گفتند «با اختیارات داده شده از سوی رهبری، چوب خشک، بهتر از روحانی در مدیریت اقتصادی عمل میکرد» و نسخه روحانی را تا سرحد مطالبه استعفا پیچیدند. اما اکنون که به انتخابات مجلس نزدیک میشویم، مدعیاند دولت اختیارات ندارد و باید زیر میز قانون اساسی زد. همینها با آدرسهای غلط، بر ناکارآمدی دولت افزودند و مسئولیت آنها کمتر از دولت نیست. این جماعت بارها تصریح کردند «دولت، رحم اجارهای ماست». اما حالا که به تصریح خیلیها مانند صوفی (عضو شورای سیاستگذاری اصلاحطلبان و مشاور خاتمی) «محبوبیت روحانی نزد مردم به زیر ۱۰ درصد رسیده»، یا میگویند دولت، دولت ما نیست و یا میگویند دولت، فاقد اختیار است. مولود رحم اجارهای را نمیشود در آغوش این و آن گذاشت یا به مردم بمباران شده با وعدهها در انتخابات گفت که دولت، بیاختیار و عقیم است.
۱۰. اما چهارمین تحلیل که سرمقاله روزنامه شرق میباشد، برای ابطال سه تحلیل قبلی افراطیون مدعی اصلاحات و اثبات بیصداقتی آنان کفایت میکند. «چه کسی مردم را محاکمه میکند؟ در دور دوم انتخابات سال ۸۴ که احمدینژاد در برابر هاشمیرفسنجانی به پیروزی رسید، یأس و سرخوردگی عمیقی در بین روشنفکران و اصلاحطلبان اتفاق افتاد. در آن دوران، همه نخبگان به میدان آمدند تا با تمام توان، مردم را از خطر رأیآوردن احمدینژاد آگاه کنند؛ اما گوش مردم بدهکار نبود... بیش از همه، مردم در رویکارآمدنِ احمدینژاد سهم داشتند و بعید است اصلاحطلبان و روشنفکران آن دوران تلخ را فراموش کنند... سیاستمداران را مردم محاکمه و مجازات میکنند؛ اما چه کسی مردم را محاکمه و مجازات خواهد کرد».
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر زمین را درک کنیم منتشر کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
شهرنشینی و مصرفگرایی، امروزه بزرگترین عامل فرسایش و نابودی محیطزیست و حیات موجودات زنده در سراسر جهان است. تولید بیحدّ و حصر زباله و پلاستیک و تفالههای فلزی و شیمیایی و طبیعی، معجونی ساخته که از هر زهر و سمّی مهلکتر و برای نابودی بشریت مؤثرتر است. شیرابه هزارها تُن زباله و آلودگی هوا و زمین و مسمومیت و خشکیدگی آبهای زیرزمینی و رودها و دریاها، تقریباً به مرز نهایی رسیده و شاید بسیاری از نقاط جهان، دیگر برای همیشه دچار تغییرات اکوسیستمی فاجعهباری شده باشند و هیچگاه نتوان زیستبوم سابق را در آنها احیا کرد و دوباره زندگی را بدانها بازگرداند. دلایل این رفتارها و این شیوه از برخورد با طبیعت روشن است، اما راهکار و چاره برونرفت از این وضع، چندان روشن و مشخص نیست. در حقیقت جمعیتهای متراکم در مناطقی با اختلاف طبقاتی بسیار زیاد، دائماً میکوشند تا بر فقر و تزاحم و فرسایش فقر و نیازهای مصرفی اولیه و ثانویه فایق آیند. برای چنین جمعیتها و جوامعی، مسأله حفظ طبیعت و محیطزیست، یک موضوع لوکس و ثانویه است. اهمیت فقر و مشکلات فرساینده برای ادامة زندگی و تراکم مشکلات و جماعات و کمبودهای فزاینده، اصلاً مجال نمیدهد تا چنین موضوعات و مسائلی مطرح شوند. حال آنکه بزرگترین سرمایه و امکان زیست و درآمدزایی در هر سرزمینی، نه کارخانهها و نه کارگاهها و نه پول و طلا و حتی منابع معدنی، بلکه طبیعت و هویت زیستبوم درهر نقطه از زمین است. آن سرزمین، با تپه ماهورها و کوههای بلند، دشت و کویر جنگلهای طبیعی و رودها و دریا و سواحل است که میتواند مبداء و منشاء حیات سالم و نیز ممّر و دخل دایمی برای درآمد و ثروت باشد. همچنان که در طول هزارهها و قرنها، همواره چنین بوده و هیچگاه طبیعت، زندگی را از مردمانش دریغ نکرده است. حتی در گرمترین کویرها، قناتها و واحهها موجب تداوم حیات بوده و چرخة زیست طبیعی (اکولوژی) را به چرخش درآوردهاند. امروزه نیز در کشورهای پیشرفته و در مناطقی که مردمانش آگاهی و آموزش کافی دیدهاند، باز هم چرخة طبیعت به مرکز توجهات بدل شده و اکوتوریسم و حفظ محیطزیست به موضوع اول در قانونگذاری و رقابتهای اجتماعی و سیاسی ارتقاء یافته است. در حقیقت هیچ حرکت اقتصادی صورت نمیگیرد مگر آنکه تبعات طبیعی آن و اثرات یا ثمراتش برای زیستبوم و منطقه مورد نظر سنجیده شود. در چنین شرایطی، کلانشهرهای ایران، به مراکز عظیم آلودگی هوا و آب و زمین بدل شده و دستگاه و کارخانه هولناکی برای تولید زبالههای غیرقابل بازیافت، به ویژه پلاستیک را به وجود آوردهاند. مردم به جای آموزش عمومی از طریق رسانههایی، چون سیما و صدای دولتی و مدارس و دبیرستانها و امکانات تبلیغات شهری، برای مصرف بیشتر و همیاری در این فرآیند ضد طبیعت مسابقه میدهند و هرکس میکوشد سهمی بیشتر در این رقابت برای خود به دست آورد. غافل از آن که شاید در سالها و دهههای آتی دیگر اصلاً نتوان در این شهرها و محیطهای متراکم زندگی کرد. جایی که آب نباشد و فاقد استاندارد طبیعی برای یک زیست اولیه باشد، خود بخود از جمعیت تهی خواهد شد و به جای آن مخروبهای از آهن و سیمان و قیر و لاستیک برجای خواهد ماند. درست به مانند روستاهایی که در اثر کمآبی و توفانهای گرمازده کویری، به تدریج به تلی از خاک و نمک تبدیل شده و جز چند خار و درختچه خشکیده برجای نمانده است. این تصویرها را شاید هولناک و تخیلی تلقی کنید، اما حقیقت همین است و به زودی با تبعات رفتار و کردار خود با طبیعت روبرو خواهیم شد. درست است که امروزه دو موضوع سیاست و اقتصاد، به معنای سنتی و صنعتی بر زندگی ما چیره شده و تقریباً بخش اعظم توجهات را به خود جلب کردهاند؛ اما در پس زمینه سیاست، اقتصاد و فرهنگ ما، یک موضوع اساسیتر در حال سربرآوردن است و آن، اصل زندگی طبیعی و محیطزیست ضروری برای زندگی انسانهاست. زیست بومی که به زهر زبالههای غیرقابل تجزیه و سموم آلودگیهای شیمیایی بیمار و فرتوت شده، نمیتواند آب و غذا، آینده و منافع ما را تأمین کند. قطعاً طی چند سال آینده، اهمیت استراتژیک نفت در زندگی و اقتصاد جهان به شدت کاهش خواهد یافت و مهمترین ممر درآمد ملی ایرانیان از دست خواهد رفت. اگر امروز به فکر نباشیم و به احیای زیربناهای سرزمینی، طبیعی، گیاهی، آبی و تمامی زیستبومهای بیمانند کشور پهناورمان نپردازیم، فردا هیچ چیز نخواهیم داشت. ایران، کشور چهارفصل، کشوری که همچون قارهای پهناور، جنگل و کوه و دشت و دریا و رود و کویرش به ما جان داده و تاریخ بیمانند تمدن، بلکه تمدنهای پیدرپی را در خود پرورانده است، اینک در آستانه آزمونی تازه است. آیا ما شایستگی داریم تا از زیباترین زمین و سرزمین، ساحل و کرانه، کوه و تپه، دشت و کویر، جنگل و جلگههای ایران حفاظت کنیم؟ آیا پلنگها و یوزپلنگها و خرسهای ما در دامنه کوهها و دشتها زنده خواهند ماند و پرندگان در آسمان آبی ایران پرواز باشکوه خود را ادامه خواهند داد؟ آیا سرسبزی و پاکی سرزمین ما، ایران عزیز، میتواند ما را با امیدهای تازه و نسلهای تازه آشتی دهد؟ آیا ما وارثان صالح و خوبی برای این میراث عظیم بودهایم؟ این پرسشها درباره اخلاقیات نیستند، بلکه موجودیت و تداوم زندگی ما به پاسخهای آنها وابسته است.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با مضمون سازوکار حملات سفته بازی منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
سال گذشته بانک مرکزی طرح پیشفروش سکه را با مقیاس گسترده اجرا کرد. طرحی که با استقبال همگانی مواجه شد و در مدت اجرای آن ۶/ ۷ میلیون سکه معادل ۶۰ تن طلا فروخته شد. علاوه بر تعداد چشمگیر سکههای فروخته شده، این طرح سودی معادل ۲۵۰ درصد در بازهای یک ساله نصیب خریداران کرد. بهرغم گستردگی اجرا، این طرح در عمل شکست خورد و بانک مرکزی به هدف خود که کنترل رشد نرخ ارز در بازار آزاد بود، نرسید. این اولین باری نبود که طرح پیشفروش سکه در ابعادی گسترده اجرا میشد. بانک مرکزی پیش از این نیز در سال ۱۳۹۰ و برای مقابله با جهش نرخ ارز (بحران ارزی) اقدام به پیشفروش سکه کرده بود و در آن زمان نیز موفقیتی حاصل نشده بود. این شکستهای پیاپی در مواجهه با بحرانهای ارزی را که با هزینهای سنگین بر ترازنامه بانک مرکزی همراه بوده باید به چارچوب تحلیلی اشتباه مدیران بانک نسبت داد که ذهن آنان را تسخیر کرده است. این تحلیل بر پایه این فرض اشتباه بنا نهاده شده است که بدون توجه به شرایط و تنها با افزایش عرضه هر کالایی از جمله ارز و سکه میتوان قیمت آن را در بازار تعیین کرد. با این استدلال در مواجهه با حملات سوداگرانه به پول ملی، اولین اقدام این گروه حراج کردن داراییهای بانک مرکزی است. این در حالی است که حملات سوداگرانه در نتیجه انباشت ناترازی در دیگر بازارها ایجاد میشوند. در تشکیل یک حمله سوداگرانه به بازار ارز باید حجم زیادی پول ملی وجود داشته باشد؛ بهگونهایکه دلالان بتوانند مقادیر زیادی از پول داخلی را قرض بگیرند و سپس به دنبال تبدیل آن به ارز خارجی از طریق بانک مرکزی باشند. اگر مقادیر پول داخلی که دلالان قصد تبدیل کردن آنها را به ارز دارند آنقدر بزرگ باشد که بانک مرکزی ذخایر خارجی کافی برای تبدیل آنها در نرخ ارز رسمی را نداشته باشد، بانک مرکزی مجبور خواهد بود ارزش پول ملی را کاهش دهد و اجازه دهد نرخ برابری ارز شناور شود. حتی اگر بانک مرکزی ذخایر کافی در اختیار داشته باشد، تنها زمانی میتواند یک حمله سوداگرانه را مهار کند که از طریق فروش ذخایر، مقدار پول مازاد را از چرخه اقتصاد خارج کند و بهصورت موثری عرضه پول را در اقتصاد کاهش دهد. اگر بانک مرکزی در استفاده از نرخ سود بهعنوان تنها ابزار موثر برای اجرای سیاست پولی هراس داشته باشد و نتواند هزینه تامین مالی سفتهبازی را افزایش دهد، هیچ شانسی برای مقابله با بحران نخواهد داشت؛ زیرا در نرخ سود پایین سوداگران میتوانند منابع لازم برای خرید ارز را با هزینه پایین تامین مالی کنند. در شرایط فعلی نیز بانک مرکزی برای تثبیت بازار ارز چارهای بهجز استفاده هدفمند و حسابشده از ابزار نرخ سود ندارد. تنها با استفاده از نرخ سود است که بانک مرکزی میتواند تقاضا برای پول را کاهش دهد، نرخ ارز و تورم را مهار کند و محیط باثباتتری برای فعالیتهای اقتصادی مهیا کند.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با عنوان خوبی که از حد بگذرد نادان … منتشر کرد که به این شرح است:
این روزها را شاید بسیاری با یک عنوان به خاطر داشته باشند و آن روزهایی است که پس از ۱۲ سال فراز و فرود سرانجام توافقی با عنوان برنامه جامع اقدام مشترک میان جمهوری اسلامی ایران و گروه ۱+۵ به امضا رسید. توافقی که بر اساس آن ایران با پذیرش برخی محدودیتهای هستهای داوطلبانه، از لغو تمام تحریمها برخوردار میشود و طرفهای مقابل نیز پایان خصومت و دشمنی با ایران را اعلام میکنند. اکنون ۴ سال دقیقا از آن زمان میگذرد در حالی که در یک سوی معادله ایرانی قرار دارد که به همه تعهدات خود عمل کرده است و در سوی دیگر امریکایی که از برجام خارج شده و اروپایی که به هیچ تعهدی عمل نکرده است. روندی که تا دو ماه پیش ادامه داشت تا اینکه جمهوری اسلامی ایران بر اساس مصوبه شورای عالی امنیت ملی تعلیق گام به گام تعهدات برجامی را آغاز کرد. عدم فروش آب سنگین و اورانیوم غنی سازی شده ۶۷/۳ و افزایش میزان غنی سازی به میزان مورد نیاز محور دو گام اول ایران بوده است تا طی هفتههای آتی گام سوم را نیز اجرایی سازد. این مسئله موجب مواضعی از سوی اروپاییها شده است که یکی از مهمترین آنها دیروز صورت گرفت. نشست شورای وزرای خارجه اتحادیه اروپا در حالی دیروز با تمرکز بر توافق هستهای ایران و کاهش تنشهای فعلی برگزار شد که با تداوم انفعال اروپاییها در برابر آمریکا، از ایران خواسته شد بهصورت یکجانبه به تمام تعهداتش پایبند بماند. در همین چارچوب موگرینی مسؤول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت وزیران خارجه کشورهای عضو این اتحادیه در مورد تمهیداتی برای حفظ توافق هستهای با ایران گفتگو میکنند. از سوی دیگر خبرگزاری انگلیسی رویترز به نقل از مقامات اروپایی نوشت اگرچه وزرای خارجه اتحادیه اروپا برای اعلام گام بعدی خود درباره توافق هستهای با ایران گردهم میآیند، اما نگران هستند که آمریکا اینستکس را هم تحریم کند. در همین حال برخی رسانههای غربی همچنی گاردین ادعا کردند که، «جرمی هانت» وزیر امور خارجه انگلیس در نشست وزرای خارجه اتحادیه اروپا در «بروکسل» خواهد گفت که تشدید تنشها در غرب آسیا و شکست برجام، «تهدیدی حیاتی» برای بشریت خواهد بود. این مواضع در حالی مطرح شد که وزیر خارجه انگلیس پیش از ورود به نشست اتحادیه اروپا در بروکسل با موضوع برجام، گفت که توافق هستهای ایران هنوز بهطور کامل ازبین نرفته، اما اروپا خود را متعهد میداند که غرب آسیا را عاری از سلاح هستهای نگاه دارد. از سوی دیگر نیز وزیر امور خارجه فرانسه در بدو ورود به محل برگزاری نشست شورای وزرای خارجه اتحادیه اروپا، تصریح کرد که اتحادیه اروپا باید در خصوص حفظ برجام متحد باشد. این مواضع در حالی مطرح شده که پیشتر نیز ادعاهایی درباره طرح فرانسه مبنی بر تعلزق در برابر تعلیق مطرح شده بود که بر اساس آن ایران گامهای تعلیق تعهدات برجامی را کنار گذاشته و آمریکا نیز از اعمال تحریم جدید خودداری میکند و تحریمهایی که تاکنون داشته باقی است. در ارزیابی این نوع رفتارهای اروپا چند نکته اساسی مطرح است. نخست آنکه آنها از کلید واژه کاهش تنش با ایران استفاده میکنند حال آنکه اصلا تنشی میان طرفین وجود ندارد و این ادعا در اصل دادن آدرس غلط دادن به افکار عمومی است. ایران و ۱+۵ تعهدات برجامی داشتهاند که ایران عمل کرده و اروپا وآمریکا نداشته و لذا ایران بر اساس بند ۲۶ و ۳۶ برجام تعلیق تعهدات برجامی را صورت میگیرد؛ لذا اصل تنشی مطرح نیست بلکه واکنش ایران به بد عهدی طرف مقابل بوده و راهکار اتمام این وضعیت نیز اجرای تعهدات برجامی طرفهای مقابل است لذا غرب باید واژه کاهش تنش را کنار گذارد و رسما به بدعهدی خود اذعان نموده و برای جبرانش گام بردارد. دوم آنکه غرب از واژه حفظ برجام میگوید این واژه نیز واژهای بدون پشتوانه عملی است و اروپا باید از واژه اجرای تعهدات برجامی اش سخن بگوید تا زمانی که این مهم را محقق نسازد نمیتواند ادعای رویکرد تعاملی داشته باشد و رفتارهایش را میتوان صرفا اقدامی در چارچوب خرید زمان برای به نتیجه رسیدن تحریمها و به زعمشان سوق یافتن ایران به مذاکره اجرایی دانست. سوم آنکه در سخنان اروپاییها حفظ برجام برابر با امنیت جهان عنوان میشود. این ادعا صرفا میتواند یک معنا داشته باشد و آن اینکه ایران تهدید امنیت جهان است و یا اینکه ایران به دنبال بمب هستهای است و برجام مانع آن است. این جوسازی که عملا نوعی تحریم سازی پنهان با ترسان افکار عمومی است در حالی صورت میگیرد که جهانیان اذعان دارند که ایران محور مبارزه با تروریسم و بحرانهای جهانی است و از سوی دیگر ایران رسما با فتوای دینی حرام بودن بمب هستهای را اعلام کرده است لذا هیچ بهانهای برای ادعای غرب وجود ندارد. چهارم آنکه رسانههای اروپایی ادعای در خطر بودن اینستکس (کانال مالی ایران و اروپا) با تحریم آمریکا مطرح کردهاند. روند چنین رفتاری نشان میدهد که آنها با بزرگنمایی اینستکس برانند تا آن را محور تعهدات برجامی و امتیازی بزرگ به ایران عنوان نمایند حال آنکه تمام شواهد نشان میدهد این کانال مالی ارزش چندانی نداشته و کمترین تعهد برجامی غرب نیز نمیشود. بر این اساس فروش اینستکس به عنوان امتیاز به ایران یک ادعای واهی و زیاده خواهی غیر منطقی است که از سوی اروپا صورت میگیرد. با توجه به آنچه ذکر شد به صراحت میتوان دریافت که رویکرد به مذاکره حتی با اروپا نیز امری ناشدنی است چه رسد به موضوع مذاکره با آمریکا. درست است که چنانکه رئیس جمهوری اسلامی تاکید کرده که «طرفهای مقابل بویژه آمریکا، اگر دست از ظلم و عهد شکنی بردارند، همواره اهل منطق و مذاکره ایم. ما همیشه برای مذاکره آمادهایم، همین ساعت و همین لحظه شما از زورگویی و تحریم دست بردارید و پای منطق و عقل برگردید ما آمادهایم. ما اهل منطق و عقلانیت هستیم»، اما حقیقت این است که اکنون هیچ مبنایی برای مذاکره وجود ندارد و طرح چنین موضوعاتی نیز از یک موجب ایجاد فضای تردید در جامعه مبنی بر مذاکره و یا ترک مذاکره میشود که نتیجه آن میشود همان شرطی شدن اقتصاد کشور که هدف دشمن نیز همان است که اقتصاد معلق میان مذاکره و آینده برجام بماند که نوعی خود تحریمی است و از سوی دیگر این مواضع این توهم را در طرفهای مقابل ایجاد میکند که ایران در اجرای مصوبه شورای عالی امنیت ملی مصمم نبوده و با فشار میتوان آن را تسلیم ساخت. نکته قابل توجه آنکه در همین روزهای اخیر ظریف به نیویورک برای حضور در اجلاسهای سازمان ملا سفر کرده که در اقدامی قابل تامل پومپئو وزیر خارجه آمریکا همتای ایرانی خود را به سوءاستفاده از آزادی مطبوعات آمریکایی متهم کرد و گفت اعتبار ویزای وی فقط به اندازه تردد میان مقر سازمان ملل تا محل اقامت هیأت ایرانی است. رفتاری که نشان میدهد برای آمریکا واژه مذاکره یعنی همان تسلیم شدن و حتی اگر شروطی را نیز بپذیرد در نهایت تمام آنها را نقض خواهد کرد. آمریکایی که امضایش پای برجام را نادیده میگیرد قطعا به شروط خود نیز پایبند نخواهد بود و لذا مذاکره با شروط ویژه نیز نمیتواند کارکردی داشته باشد و صرفا زمینه ساز این پند حکیمانه میشود که خوبی که از حد بگذرد نادان خیال بد کند و این توهمی است که در طول ۴ سال اجرای برجام به دلیل صبوری ایران در برابر بدعهدی طرفهای مقابل در ذهن اروپا و آمریکا ایجاد شده است.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با تیتر در معنای کنش به واکنشها منتشر کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
آقای رییسجمهوری در یکی از سخنرانیهای اخیرش در خراسانشمالی سخنی به زبان رانده که تبدیل به تیتر خوبی برای منظومه رسانهای دولت شده است؛ از حساب کاربری پایگاه اطلاعرسانی دولت در شبکههای اجتماعی گرفته تا ارگان مطبوعاتی آن. پس عجیب نخواهد بود که یکباره جمله «ناکارآمدی دولت یک سخن نارواست» در قالبهای متعدد رسانهای پژواک پیدا کند. در مقام قضاوت درباره درستی یا نادرستی این سخن نیستیم، هرچند نیمنگاهی به وضعیت امور جاری کشور، هر کسی را میتواند یاری کند تا صحت و سقم این جمله را متوجه شود. مطلب، اما موضوع دیگری است. رییسجمهوری در رویه مرسوم خود که البته از همان ابتدای ریاستجمهوری در سال ۹۲ هم اینگونه بود و بعد از برجام شدت گرفته، همواره به جای پاسخ به درخواست جامعه مبنی بر تأمین نیازها و امور روزمره کشور، نوک انتقاد خود را به سمت منتقدان برده و کنش خود را همواره در واکنش به منتقدان تعریف کرده است؛ چه زمانی که برجام امضا شد، چه بعد از امضای برجام که مدتی افکار عمومی طالب امتیازهای متعددی بود که آقای رییسجمهوری مدام از آنها دم میزد. چه بعد از خروج ایالات متحده از برجام و چه الان که دیگر از این توافقنامه چیزی جز یک نام باقی نمانده، قصور متوجه منتقدان است. کنش شخصیت اول اجرایی کشور در همه اینها در واکنش به دیگران تعریف شده است. این را بگذارید کنار اختیارات متعدد ریز و درشت و عجیب و غریبی که در سالهای اخیر به رییس دستگاه اجرایی واگذار شده تا برای حل مسائل و مشکلات متعدد کشور، دست پری داشته باشد. حالا و در سالهای انتهایی دور پایانی ریاستجمهوری حسن روحانی، کنشهای او هنوز در واکنش به دیگران است و کیست که نداند، کنش به واکنش دیگران امری است برخاسته از بیعملی.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان هنر جنگیدن! منتشر کرده که به این شرح است:
«سون تزو» فیلسوف و حکیم چینی ۲۵۰۰ سال پیش کتابی نوشته به نام «هنر جنگیدن». او در این کتاب شیوههای جنگیدن و روشهای به کارگیری نیروها را در جنگ مورد واکاوی قرار داده و صاحب تئوری و نظریه است. همچنین او در این کتاب جنگ نامتقارن را به عنوان یک نظریه مطرح میکند و میگوید:
۱. کشف عدم تقارنها یا عدم تشابهها بین طرفین درگیری در نهایت به پیروزی منجر میشود.
۲. ایجاد عدم تقارن در جنگ، کلید پیروزی است.
۳. جنگ یک رقابت چند سطحی و چند بعدی است. عملیات نظامی یک بعد آن است و تنها بعد آن هم نیست. جنگیدن ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، دیپلماسی، روانی و ... دارد. جنگ نظامی فقط یک روی سکه نبرد است. انقلاب اسلامی از بدو پیدایش اصلا به فکر نبرد نظامی نبود. امام (ره) حتی در پیروزی انقلاب و نبرد علیه رژیم دیکتاتوری شاه تئوری؛ «نبرد مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک» را نفی میکرد و حاضر نشد در هیچ شرایطی مجوز چنین نبردی را صادر کند. پس از پیروزی انقلاب هم به فکر تجهیز نیرو برای ماجراجوییهای نظامی نبود. اما وقتی صدام در شهریور ۱۳۵۹ به نمایندگی از قدرتهای جهانی ایران را مورد حمله نظامی قرار داد، موضوع نبرد نظامی ودفاع هم در دستور کار رهبران انقلاب قرار گرفت. انقلاب اسلامی هشت سال دفاع مقدس را با موفقیت پشت سرگذاشت. اما از آن زمان به بعد طی ۳۰ سال گذشته از موضوع جنگ و دفاع از امنیت مردم غافل نبود. امروز استراتژیستهای نظامی جهان اعتراف دارند که ایران به پایهای از توانایی رزمی رسیده است که نه تنها میتواند به خوبی از خود دفاع کند حتی هوشمندانه از همپیمانان خود در منطقه نیز دفاع میکند. امروز جوانان انقلابی رودر روی رژیم اشغالگر قدس و آمریکای جهانخوار در منطقه ایستادهاند و خود را به مرتبت «بازدارندگی» رساندهاند. امروز به پایهای از بازدارندگی رسیدهایم که اگر احمقتر از ترامپ هم به کاخ سفید راه یابد حاضر نیست انگشت خود را به سمت ماشه نبرد با ملت ایران ببرد؛ حتی تصور آن هم برایشان دردآور است. آمریکا در جنگهای نامتقارن در منطقه و جهان شکست خورده است. اولین شکست آمریکا در جنگ نامتقارن در جریان جنگ ویتنام اتفاق افتاد. ترامپ از مردم آمریکا به شرطی رای گرفت که جنگی به پا نکند و همانند اسلاف خود هزینه روی دست مردم نگذارد. او بیرحمانه سیاستهای جنگطلبانه بوش پدر و پسر و اوباما را محکوم کرد و قول داد هزینه جنگهای منطقهای را صرف رفاه مردم خود کند. با این رویکرد کل استعداد نظامی آمریکا در زمین و هوا و دریا و جنگ افزارهای نظامی به یک آهن قراضه تبدیل شده که فقط باید هزینه انبارداری آن را پرداخت. آمریکاییها کرکره جنگ نظامی را میخواهند پایین بکشند، چون برای آنها هزینهبر است. چون حرفی در جنگ نامتقارن نداردو به لحاظ حقوق بشر حیثیت اخلاقی آنها را بر باد میدهد. تحمل «نعشکشی» سربازان خود را ندارند. آنها تاب «بیسیرتی» سیاسی را دیگر ندارند بهویژه وقتی دست به کشتارهای جمعی میزنند؛ لذا آمریکا کل استعداد جنگی خود را در حوزه «اقتصاد»، «فرهنگ» و «سیاست» برده است! آمریکاییها فعلا پنتاگون را تعطیل کردهاند و بیش از ۱۵- ۱۰ پست کلیدی در دم و دستگاه نظامی آمریکا با سرپرست اداره میشود. ضمن اینکه وزیر جنگ هم ندارند. ترامپ وزارت خزانهداری آمریکا را مسئول «جنگ اقتصادی» کرده است. نه تنها ایران بلکه اغلب رفقا و شرکای خود را هم هدف قرار داده است. زیرساختهای این جنگ سالهاست شکل گرفته و با هیچ پیمانی هم حاضر نیستند آنرا به هم بریزند. ترامپ وزارت خارجه و سیا را مأمور «جنگ سیاسی» کرده است و هزینه هزاران جاسوس برای نفوذ سیاسی و دستکاری فکری در ذهن سیاستمداران کشورهای هدف را به راحتی میپردازد. آنها روی جنگ نرم، راهاندازی انقلابهای مخملی و کودتای سیاسی متمرکز هستند. آمریکا هالیوود ودستگاه جهنمی ارتش رسانهای خود را مأمور «تهاجم فرهنگی» و «شبیخون فرهنگی» به کشورهای هدف کرده است ومیلیاردها دلار برای زیرساختهای اطلاعاتی و ارتباطی این نبرد هزینه کرده است. آمریکاییها در این حوزه از راهبردها و تاکتیکهای جنگ نامتقارن و نیز متقارن استفاده میکنند و فکر میکنند این رویکرد هم هزینهبر نیست و هم اهداف آنها را بیشتر عملی میکند. حصر اقتصادی و تحریم اقتصادی از اول پیروزی انقلاب در دستور کار آمریکاییها بود. اما این بساطی که آنها به قیمت فضاحت زدن زیر قول و قرار برجامی، پهن کردهاند خبر از یک برنامه دراز مدت برای نابودی اقتصاد ایران میدهد. البته آنها آب در هاون میکوبند. بهره هوشی ملت ایران ۱۰ برابر کسانی است که در اتاق جنگ اقتصادی نشستهاند و هر روز توطئه میکنند. ایران همین الان ۷ برابر حجم مبادلات اقتصادی با اروپا با عراق و ۴ برابر مبادلات اقتصادی با اروپا با افغانستان مراودات اقتصادی دارد حالا با چین و روسیه و هند بماند که یک رقم نجومی است. من نمیتوانم این تحفه instex که نه به بار است و نه به دار فقط متکفل رتق و فتق چند میلیون دلار دریافت و پرداخت برای خرید غذا و داروست، چه ارزشی دارد که کل فعالیت دپیلماسی خارجی ما روی آن متمرکز شده است. اروپاییها نه از ما نفت میخرند، نه مشکل بانکی ما را حل میکنند و نه ۱۱ تعهد برجامی خود را عمل میکنند. حتی فکر کردن به «مکر» ماکرون هم وقت تلف کردن است چه رسد پاسخ به تلفن او ... پاسخ تحریم، تهدید و تحقیر آمریکاییها عمل به راهبردهای اقتصاد مقاومتی است پاسخ درست به اراجیف سیاسی آنها قوام بخشیدن به گفتمان هویت انقلابی و کارآمدی و بازکردن راه جوانان حزباللهی به مراکز تصمیم سازی و تصمیمگیری است. پاسخ به تهاجم فرهنگی آنها تقویت نهادهای فرهنگی و رسانهها و بهویژه رسانه ملی است. انقلاب اسلامی در این نبرد نابرابر در حوزه اقتصاد، سیاست و فرهنگ قادر است راهبردهای آمریکا در تحمیل جنگ متقارن و نامتقارن علیه ملت ایران را برهم زند. کشف نامتقارنها در این نبرد کار مشکلی نیست انقلاب در حوزه نظامی نشان داده است که استعداد این کشف را دارد.
• روزنامه جوان سرمقالهای با تیتر آقای رئیسجمهور! آقای ظریف! تلک اذاً قسمه ضیزی درج کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
روز ۲۳ تیرماه_ پریروز- تا غروب و پایان کار روزنامه منتظر بودیم ببینیم در چهارمین سالروز تصویب برجام، پدران و مادران و برادران و فرزندان برجام درباره این عزیز گمگشته خود چه میگویند تا اینکه خبر رسید رئیسجمهور در شورای اداری خراسان شمالی گفته است: «بسیاری از سیاستمداران جهان میگویند برجام پیروزی بزرگ سیاسی اخلاقی در تاریخ بود و اینکه ما قراردادی با دنیا بستیم و پای آن ایستادیم و عهد خود را نشکستیم و متخلف نبودیم، از نظر اخلاقی برای ما بسیار مهم است.» «تلک اذاً قسمه ضیزی» آقای رئیسجمهور! در این صورت این تقسیمی بسیار ناعادلانه است. آقای روحانی! توفیق در توقف برنامه هستهای ما و رساندن آن به شرایط کنونی و بازگرداندن تحریمها و تحریم دارو و نفت و صنایع پیشرفته و تحریم بانکی، برای امریکا و اروپا، پیروزی اخلاقی برای ما؟! به واقع این تقسیمی ناعادلانه است که در چهارمین سال تصویب برجام ارائه میفرمایید و آن را به مردم میفروشید. ملت ایران نیازی به تأیید اخلاقی در منظر سیاستمداران جهان نداشت که آنان و ملتهای جهان، دیری است در نهان و آشکار ایرانیان را به خاطر مقاومت و پیشرفت و استقلال سیاسی میستایند. از نظر اخلاقی ما چیزی کم نداشتیم که بخواهیم با برجام به دست آوریم. چرا اگر برجام را خوب و عالی توصیف میکنید، اصل آن را از امریکا و اروپا مطالبه نمیکنید؟ شایستهتر است که برجام را به اخلاق و وجدان و منشهای پهلوانی گره نزنید، زیرا اروپا و امریکا باکی ندارند که در جهان به عنوان پیمانشکن و وحشی و حیوانصفت شناخته شوند، چنانکه همین حالا یکدیگر را به این اوصاف متصف میکنند و ظاهراً حظ روحی هم میبرند! مرور توصیفاتی که رئیسجمهور در چهار سال گذشته از برجام کرده و مقایسه آن با اظهارات اخیر که آن را به یک دستاورد اخلاقی تقلیل داده است، تکرار مکررات و از حوصله خواننده خارج و البته بی فایده است، همین قدر باید گفت که از جمله دهها نقد دلسوزانه به روند مذاکرات، آن بخش خاص نقدها که توصیه میکرد برای اهداف جناحی و حزبی و انتخاباتی در کار برجام، عجله نکنید و شما در مخالفت با آن میگفتید هرروز تأخیر در برجام، فلان مقدار دلار به کشور ضرر میزند، اکنون و در پایان چهارسال که بر سر نعش برجام نشستهایم، ملموستر و با اهمیتتر است. خوشبینانه آن است که بگوییم اگر پنجرهای را که برخی منتقدان به روی آینده برای شما گشودند، به روی خود نمیبستید و میدیدید که چهار سال بعد از برجام کجا ایستادهاید، آن را امضا نمیکردید، اما دیروز جناب وزیر خارجه در نیویورک میگوید: «اگر به چهار سال گذشته بازگردیم دوباره برجام را امضا میکنم، چون هدف اصلی برجام خارج کردن ایران از اجماع امنیتی مورد نظر صهیونیستها بود که به آن هدف رسید»! باید به جناب ظریف که در «حصار نیویورک» با دستور دولت امریکا اجازه نیافت خارج از یک محدوده مشخص حرکت کند، گفت این نیز تقسیم ناعادلانهای است. اولاً با این فرض که بپذیریم اجماع امنیتی علیه ما بود، چرا پس از تصویب برجام فهرست بلند بالایی از دستاوردها را برمی شمردید که عموماً اقتصادی بود و ثانیاً شما با این فرض ناگفته که اگر برجام را امضا نمیکردیم، در خوشبینانهترین و عادیترین حالت متصور، همین حالا در جای چهار سال گذشته بودیم، امضای آن و رسیدن به دستاوردهای سیاسی و اخلاقی حداقلی را نوعی پیروزی فرض میکنید، اما این هم تقسیمی نادرست و نابرابر است، زیرا امضای برجام و سپس عمل نکردن اروپا به آن و خروج امریکا از آن، ایران را به لحاظ سرعت پیشرفت بسیارعقب انداخت و هنوز نیز پیرمردان دولت معطل دستاوردهای برجام نشستهاند و این خسرانی بود که ما را بسیار دورتر از چهارسال قبل برد. پس ما بدون امضای برجام، قطعاً اکنون جلوتر از چهار سال قبل بودیم و با امضای برجام مشخصاً عقبتر از چهار سال قبل رفتهایم. آقای روحانی و آقای ظریف باید پس از چهار سال که عمر یک دولت است، راهبرد خود را درباره برجام عوض کنند و مواجههای واقعبینانه با این معضل داشته باشند. اگرهمچنان در میان واژهها –امروز اخلاقی و پهلوانی و فردا چیز دیگر- بگردیم تا کلمه پاکیزهای برای توصیف برجام پیدا کنیم، گرفتار خیالپردازی شدهایم. شما همیشه منتقدان را به هیچ میگرفتید، امروز که «برجام تقریباً هیچ» درست در جای پیشبینی شده منتقدان قرار گرفته است، بهتر است واقعگرایی پیشه کنید نه اینکه هر روز نوعی تقسیمات جدید از برجام ارائه دهید. همیشه حرفهای ظریف و جهانگیر و آشنا برای شما بود و سخنان ضخیم و کفگیر و غریبه برای منتقدان! حالا وقت پذیرفتن واقعیت است. لطفاً انبان واژهها را برای یافتن توصیف جدیدی از برجام دور بیندازید.