صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«مرتضی شهید حنیفی» شاعر دفاع مقدس درگذشت

۱۶ تير ۱۳۹۸ - ۱۳:۵۲:۵۹
کد خبر: ۵۳۱۲۶۷
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
مرتضی شهید حنیفی از شاعران شناخته شده شعر جنگ و دفاع مقدس روز گذشته شنبه پانزدهم تیرماه بر اثر سکته قبلی و در ۳۸ سالگی دار فانی را وداع گفت.

به گزارش گروه فرهنگی ، مرتضی شهید حنیفی از شاعران شناخته شده شعر جنگ و دفاع مقدس روز گذشته شنبه پانزدهم تیرماه بر اثر سکته قبلی دار فانی را وداع گفت.

از حنیفی تا به حال چندین مجموعه شعر منتشرشده است که عبارتند از: جنگ خاطره­‌ها را مجروح می­‌کند، سرفه‌های قانونی، جنگ زیر نور ماه و کتاب جنگ که در این میان کتاب شعرِ «سرفه‌­های قانونی» مجموعه‌ای از مرثیه‌های عاشقانه شاعر برای پدر و عمو‌های شهیدش است که نشر نیماژ منتشر کرده است. سرفه‌های قانونی، مجموعه ۲۷ شعر نیمه بلند است.

مرتضی شهید حنیفی فرزند مرتضی شهید حنیفی در سال ۱۳۶۰ چند روز پس از شهادت پدر به دنیا آمد و به همین خاطر نام پدر را بر او گذاشتند و همانطور که از نام آثارش مشخص است بیشتر قریب به اتفاق شعرهایش در حوزه شعر جنگ و دفاع مقدس است.

در ادامه چند شعر در قوالب کلاسیک و نو از مرحوم مرتضی شهیدحنیفی می­‌خوانیم:

دو شعر از مجموعه شعر «کتاب جنگ»:

۱-سرت را بریدند و

انداختند یک گوشه

سرت زیبا مانده بود و نمی‌مرد

می‌خواست کمکت کند

می‌خواست کمکت کند

می‌خواست

تو را دوباره برگرداند به زندگی

۲-من محتاجم

به تماشای پیشانی ات

به این که در را قفل کنی

و نگذاری

ترکت کنم

به خاطر تو یاد خواهم گرفت زیبا بودن را

عزیزم

برای تو خواهم مرد.

حتی یکسال بعد از مرگم

برای تو خواهم مرد.

بخشی از قصیده­ای از مرتضی حنیفی برای حضرت صاحب الزمان (عج):

چون تو نیاورد به جهان هیچ مادری‌ای یوسفی که با همه عالم؛ برادری..

از این همه برادر پر ادعا ولی...

جز کاروان چاه نصیبی نمی‌بری...

آقا میان ما و دل ما حکم تو باش

هنگام جشن‌های بزرگ سراسری..

در کوچه‌های ریسه کش ما بیا؛ مگر

از محتوای غصه ما سر در آوری:

بر باد رفته غیرت مردان شهرمان

افتاده است روی زمین هر چه روسری

نوشند آبمیوه برای سلامتت..

مردان لشگری و مدیران کشوری...

چه برج‌ها به اسم تو بالا کشیده اند

با اسم تو که راز وجود پیمبری...

شکرخدا که در همه عالم ندیده ام

از دست‌های گرم ترت؛ مهربانتری...

از دوری تو سوختم، اما نداده ام

یک ذره از محبت نابت به دیگری

آقا مرا به خاطر این حرف‌ها ببخش

قصدی نداشتم به جز از یاد... آوری‌ای دل تو نیز شاعر مولا نمی‌شوی

نقشی بر آب می‌زنی و سکه می‌بری

انتهای پیام /


برچسب ها: شاعر

ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *