پتوها را بیخبر بردم و تحویل دادم
بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان که در کتاب «تو شهید نمیشوی» توسط دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی گردآوری شده است را منتشر میکند.
روایت دوم
وقتی در خرداد سال ۱۳۶۹ زلزله رودبار و منجیل اتفاق افتاد محمودرضا ۹ ساله بیشتر نداشت. با یکی از دوستانش تصمیم گرفته بودند به زلزلهزدهها کمک کنند. قرار گذاشته بودند هر کدام چیزی از خانه بردارند و ببرند به محل جمعآوری کمکها. محمودرضا آن روز آمد خانه و قضیه را گفت. دو تا پتوی آبی نو و استفاده نشده در خانه داشتیم که خواست آنها را ببرد. قرار شد تا عصر و آمدن پدر صبر کند، اما بعد از آمدن پدر، تا شب حرفی از کمک به زلزلهزدهها نزد.
مدتی گذشت یک روز خیلی اتفاقی متوجه شدیم که آن دو پتویی که محمودرضا برای زلزلهزدهها نشان کرده بود در خانه نیست! وقتی سراغ پتوها را گرفتیم، محمودرضا اعتراف کرد که: «چون زلزلهزدهها به کمک احتیاج داشتند و نباید این کمک به تاخیر میافتاد، نتوانستم صبر کنیم و پتوها را بیخبر بردم و تحویل دادم».