خوابها دیده اند! / آقای ظریف دست مریزاد! / تاریخچه ام- اس در جهان
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر خوابها دیده اند! منتشر کرده که به این شرح است:
در حالیکه اروپاییها یک سال و دو ماه است که وعده جبران بدعهدیهای آمریکا را دادهاند و بهتازگی هم با رونمایی از یک بیانیه ۹ مادهای در کمیسیون مشترک برجام در خصوص راهاندازی «اینستکس»، بهاصطلاح خواستهاند کمکاریها و بدحسابیهای خود را جبران کنند، اما این بیانیه با آنچه در سال گذشته درباره کارکرد این ساز و کار رونمایی شد، تقریباً تفاوتی ندارد. اینستکس یا «ابزار پشتیبان مبادلات تجاری» که یک شرکت ثبتشده با محوریت تروئیکای اروپایی است، طبق بیانیهای که منتشر شده، نهتنها متضمن اجرای تعهدات اروپاییها نیست، بلکه حتی تهدیدکننده امنیت ملی نیز به شمار میآید. نکات ذیل میتواند به روشنتر شدن ابعاد این بهاصطلاح «ابزار پشتیبان تجاری ایران و اروپا» کمک کند.
۱. اینستکس به این شکل طراحیشده که بناست درآمدهای نفتی ایران در بانکهای اروپایی نگهداری شوند. سؤال اینجاست که با وجود دور جدید تحریمهای آمریکا برای به صفر رساندن فروش نفت کشورمان و اینکه مسئولین ما اعلام کردهاند که از کانالهای دیگری به فروش نفت ادامه میدهند، آیا در شرایط فعلی امکان واریز پول نفت به بانکهای اروپایی در شرایط فعلی وجود دارد؟ پاسخ صدالبته روشن است. مشکل بزرگتر اینکه به فرض خروج فروش نفت از سیاهه تحریمهای آمریکا، آیا به صلاح است که صفر تا صد درآمدهای نفتی کشور را به زیرمجموعههایی در اینستکس منتقل کنیم که به آنها بیاعتماد هستیم؟ اینستکس در حقیقت عاملی است تا معاملات جمهوری اسلامی ایران را کاملاً تحت کنترل قرار دهد و تأسفبار اینکه ارز نفتی ما دقیقاً زیر نظر آمریکا هزینه میشود و کاخ سفید هم دقیقاً همین را میخواهد. اتفاقاً اینستکس یکی از آن عوامل نظارتی آمریکا و اروپا بر اقتصاد کشور است و حالآنکه عایدیها و داراییهای مالی یک کشور، جزو اسرار یک کشور محسوب میشوند و از طرفی میدانیم که اروپاییها شریک دزد و رفیق قافله هستند و به ضرر منافع و امنیت ملی ماست که چنین اطلاعات ذیقیمت و محرمانهای را مستقیماً در اختیار آنها قرار دهیم. اگر هم مشکل اروپاییهای عدم شفافیت منابع مالی کشورمان است که ایران طبق مصالح خود رفتار میکند و نیازی نمیبیند که فراتر از تعهدات برجامی خود عمل کند.
۲. دور جدید تحریمهای نفتی آمریکا برای بهاصطلاح به صفر رساندن صادرات این کالای راهبردی، موجب شده که دو مشتری اروپایی خرید نفت ایران (یونان و ایتالیا) نیز از لیست خریداران نفت کشورمان خط بخورند و عملاً کشورهای عضو قاره سبز، هیچ قدرت و اختیاری برای ادامه خرید نفت از کشورمان نداشته باشند. بهزعم نویسنده این یادداشت، حتی اگر مسئله تحریمها هم در میان نبود، اروپاییها تمایل چندانی برای خرید طلای سیاه از کشورمان نداشتند، چون آنها بیش و پیش از آنکه به فکر منافع ایران باشند، به فکر منافع خود هستند. در بند ۶ شروط رهبر معظم انقلاب برای ادامه برجام اروپایی نیز در این خصوص تصریحشده بود که «اگر آمریکاییها توانستند در فروش نفت ایران خلل وارد کنند اروپاییها باید خرید نفت از ایران به مقدار مورد نیاز ما را تضمین کنند.» به عبارت گویاتر، اگر اینستکس نتواند کانالی برای خرید نفت جمهوری اسلامی از سوی اروپا را فراهم کند، به درد نمیخورد و فاقد کارایی ادعایی طرف همیشه مدعی است.
۳. قرار بود که اروپا بدعهدیهای فراوان آمریکا در زمینه تحریمها را جبران کند، اما بر اساس مفاد بیانیه اینستکسی اخیر، این ساز و کار فعلاً – و برحسب تجربه برای همیشه! – بناست که اقلام غیر تحریمی را پوشش دهد، یعنی غذا و دارو! بهبیاندیگر، ابزار پشتیبانی مبادلات تجاری اروپا، خرید کالاهایی که ایران مشکلی برای تهیه آنها ندارد را تسهیل میکند و به فرض اینکه ادامه هم داشته باشد، اقلامی که صادرات آنها به نفع غرب است و تحت مدیریت خود آنهاست را پوشش میدهد! خب، اگر بنا بود که اینستکس کالاهای خارج از سیاهه تحریم را تأمین کند، چه احتیاجی به این کانال مالی بود؟! با این وصف، تعبیر دقیقتر اینستکس، ارائه نفت در برابر غذاست؛ اتفاقی که در عراق افتاد و به سبب، بدقولی اروپا و آمریکا در تأمین بهموقع و بهاندازه آن، میلیونها نفر در این کشور جان خود را از دست دادند یا دچار مشکلات جدی شدند.
۴. یکی دیگر از شروط بسیار مهم ادامه برجام با اروپا، تضمین بروکسل برای «درباره دریافت و پرداخت وجوه تجارت دولتی و خصوصی با جمهوری اسلامی» بهصورت همزمان است. در حال حاضر، رویه اینستکس، «دریافت» است و ساز و کاری برای «پرداخت» به کشورمان ندارد که بر همین مبنا دست بگیر اروپاییها و ملاحظه منافع حداکثری آنها کاملاً مشخص میشود. چنانچه این کانال مالی، برای تجارت دوجانبه طراحیشده، چرا هیچ راهکاری برای پرداخت به ایران در نظر نگرفته و اگر این وجه ملاحظه شده – که نشده – تضمینهای لازم برای انجام آن و مسدود کردن راه هرگونه خلف وعده کدام است؟
۵. با توجه به سابقه سیاه اروپا در همراهی با آمریکا و شانه خالی کردن از مسئولیت و تعهدات امضاءشده، به نظر میرسد که اینستکس روشی تازه برای فروش خواستههای غرب است که نتوانست در جریان مذاکرات هستهای آنها را به جمهوری اسلامی تحمیل کند. سه شرط اجرای «FATF»، محدودسازی توانمندیهای موشکی و منطقهای برای خارج کردن کانال مالی اروپا از حالت آزمایشی به حالت کامل، نشان میدهد که آنها به این ساز و کار، دلها بسته و برای آن خوابها دیدهاند، حالآنکه توپ اکنون در زمین اروپاست نه ایران. ضمن اینکه اروپا در حال طی مسیر به صورتی است که جمهوری اسلامی را در نهایت متقاعد کند که تعهدات هستهای خود را انجام دهد و بدون مابه ازاء در برجام بماند. افزون بر این، زمانی که ترامپ، ساز خروج از برجام را زد، تروئیکای اروپایی شتابان بهسوی ایران خیز برداشتند و از جمهوری اسلامی خواستند که برای باقی ماندن آمریکا در برجام، از پافشاری ایران بر موضوعات موشکی و منطقهای دست بردارد و حالا بهانه و اهرم فشار آنها از ترامپ به اینستکس تغییر ریل داده است! بنابراین، درد اروپا به نمایندگی آمریکا این است که مؤلفههای توانمندی و مسائل حیثیتی را به هر شیوه ممکن از جمهوری اسلامی سلب کند. اروپا همانگونه که در بحث برجام، شفاف عمل نکرد و خود را به بهانه تحریمهای آمریکا، ناتوان از انجام تعهداتش جلوه داد، قطعاً در اجرای اینستکس نیز به همین ترتیب عمل میکند تا زمان بخرد و به هدفش که نگهداشتن ایران در برجام است، برسد، چون اروپا بلهقربانگوی واشنگتن است و با توجه به موارد ذکرشده و اینکه تا تحقق خواستههای کشورمان فاصله بسیاری هست، بنابراین، بحث اجرای مفید و کامل آن وجود ندارد. از اینرو، نمیتوان و نباید به اجرای کامل آن دل بست، چراکه راهکار برونرفت از پیچوخم چالشهای فعلی، نگاه به درون و در پیش گرفتن سیاست کاهش الزامات برجامی تا زمانی است که اروپاییها برای انجام تعهداتشان به خط شوند.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر آقای ظریف دست مریزاد! درج کرده که به این شرح است:
شاید آقای ظریف با خواندن این وجیزه ابرو به گلایه درهم بکشد، ولی آنچه جناب ایشان در مصاحبه اخیر با CNN گفته است بیآنکه بخواهند نه فقط در تراز وزیر خارجه کشورمان نبوده است بلکه وهن نظام اسلامی و مردم پاکباخته و شهید داده این مرز و بوم نیز هست. از این روی گفتنیها در اینباره، نباید و نمیتواند ناگفته بماند. آقای ظریف در مصاحبه با CNN گفته است «آمریکا توانایی نابود کردن ایران را ندارد، مگر اینکه از سلاحهای ممنوعه استفاده کند»! مفهوم بیکم و کاست و خالی از ابهام سخن وزیر محترم امور خارجه کشورمان این است که اولاً؛ برخلاف آنچه حضرت امام (ره) و رهبر معظم انقلاب میگویند و مردم ایران طی چهل سال گذشته با حضور حماسی و مثالزدنی خود در روزهای حادثه به اثبات رساندهاند، ایران اسلامی نابود شدنی است! و ثانیاً؛ این آمریکاست که توان نابود کردن ایران را دارد! ولی به قول ایشان شرط نابودی ایران اسلامی آن است که آمریکا برای مقابله با ایران از سلاحهای ممنوعه استفاده کند! و ثالثاً؛ بر پایبندی آمریکا به مبانی اخلاقی و اصول انسانی اصرار میورزد! و این گزاره را تبلیغ میکند که اگر آمریکا به اصول اخلاقی و مبانی انسانی پایبند نبود تاکنون با استفاده از سلاح هستهای ایران را نابود کرده بود! حالا کلاه خود را قاضی کنید و به قضاوت بنشینید که آیا اظهارنظر آقای ظریف، غیر از دعوت علنی از آمریکا برای نابود کردن ایران، میتواند معنا و مفهوم دیگری داشته باشد؟! آمریکا بارها اعلام کرده است که براندازی جمهوری اسلامی ایران را به عنوان یک هدف استراتژیک در دستور کار خود دارد و تاکید میکند که این خط استراتژیک با تغییر دولتها در آمریکا تغییر نمیکند و تاکنون برای رسیدن به این هدف استراتژیک خود هیچ فرصتی را از دست نداده و از ارتکاب هیچ جنایتی رویگردان نبوده است. اکنون باید از آقای ظریف پرسید که آیا جنابعالی از این هویت وحشیانه آمریکا بیخبرید؟ اگر پاسخ مثبت است چرا تصور میکنید آمریکا برای دسترسی به مقصود خود که براندازی و نابودی ایران اسلامی است از به کارگیری سلاحهای ممنوعه خودداری میکند؟! آقای ظریف درباره بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی چه نظری دارند؟ وزیر جنگ وقت آمریکا (ژنرال استیسون) و رئیس وقت ستاد ارتش آمریکا (ژنرال لی هی) و مشاور وقت وزیر جنگ آمریکا (جک مدیگان) در کتابهای خاطرات خود، تصریح میکنند که بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی بعد از پایان جنگ جهانی دوم (خودکشی هیتلر، اعدام موسولینی و آمادگی اعلام شده ژاپن برای تسلیم) و تنها برای آزمایش ضریب تلفات انسانی بمبهای اتمی صورت گرفته بود؟! مگر آمریکا در جنگ افغانستان و در غارهای تارا بورا از بمب اتمی با اورانیوم ضعیف شده استفاده نکرد؟ و مگر همان بمبهای اتمی را در عراق به کار نگرفت؟! مگر آمریکا در عراق، فلسطین، یمن، سوریه و... از هیچ جنایتی رویگردان است؟! اگر جناب ظریف از این واقعیتها باخبر است که باید گفت اظهارات ایشان غیر از دعوت از آمریکا برای حمله نظامی به ایران- بخوانید خودکشی آمریکا و متحدانش- مفهوم دیگری ندارد! و چنانچه از هویت وحشی آمریکا بیخبر است که با عرض پوزش، این اندازه از بیخبری بایسته وزیر امور خارجه ایران نیست! اظهارات آقای ظریف مخصوصا در شرایط کنونی که غرب آسیا به ویترین شکستهای پیدرپی آمریکا و متحدانش تبدیل شده و مقامات و صاحبنظران آمریکایی بیوقفه و با صراحت به ناتوانی آمریکا در مقابله با ایران اسلامی اعتراف میکنند و به ویژه بعد از ضرب شست مقتدرانه ایران در انهدام پیشرفتهترین پهپاد جاسوسی آمریکا و... تعجبآور و صد البته تاسفبارتر نیز هست. تردیدی نیست که جناب ظریف از مفهوم و معنای واقعی اظهارات خود بیخبر بوده و این سخنان نسنجیده را به خطا بر زبان آوردهاند و از این روی، انتظار آن است که بیدرنگ برای اصلاح آن دست به کار شوند.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با تیتر تاریخچه ام- اس در جهان منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
عصب شناس فرانسوی، ژان مارتین شارکو (Jean-MartinCharcot) (۱۸۹۳ ـ ۱۸۲۵) اولین فردی بود که در سال ۱۸۶۸ به تصلب (عصبی) متعدد به عنوان یک بیماری مجزا پی برد. شارکو به مدد گزارشهای پیشین و با اضافه کردن مشاهدات آسیبشناختی و بالینی خود نام این بیماری را «sclerose en plaques» گذاشت. علائم سهگانه این بیماری که اکنون به نام سهگانه شارکو شناخته میشوند عبارتند از جنبش غیرارادی کره چشم، رعشه هدفمند و گفتار تلگرافی، (گفتار مقطع). البته این علائم مختص بیماری اماس نیستند. شارکو همچنین متوجه تغییرات شناختی در بیماران خود شد که موجب بوجود آمدن «ضعف چشمگیر حافظه» و «کاهش قدرت ادراک» در آنها شده بود. قبل از شارکو، رابرت کارسول (۱۸۵۷ ـ ۱۷۹۳) که استاد انگلیسی آسیبشناسی بود، و ژان کروویلهر (۱۸۷۳ ـ ۱۷۹۱) که استاد فرانسوی آناتومی آسیب شناختی بود، بسیاری از جزئیات بالینی این بیماری را تشریح کرده و به تصویر درآورده بودند، اما نتوانسته بودند آن را به عنوان یک بیماری مجزا تشخیص دهند. بویژه، کارسول آسیبهایی که شناسایی کرده بود را «ضایعه ویژه ستون فقرات به همراه تحلیل بافت» نامید. در سال ۱۸۶۳ آسیبشناس سوئیسی، جورج ادوارد رینفلیش (Georg Eduard Rindfleisch) (۱۹۰۸ ـ ۱۸۳۶) با استفاده از میکروسکوپ متوجه شد که ضایعات التهابی در اطراف رگهای خونی پخش میشدند. در قرن ۲۰ نظریههایی در خصوص علت و بیماریزایی این بیماری ارائه شد و درمانهای مؤثر این بیماری در دهه ۱۹۹۰ کشف شدند. گزارشهای تاریخی فراوانی از افرادی که قبل از تشریح بیماری توسط شارکو یا اندکی پس از آن زندگی میکردهاند و احتمالاً به بیماری ام- اس مبتلا بودهاند وجود دارد. زن جوانی به نامهالدورا که در حدود قرن ۱۲ میلادی در ایسلند میزیسته بهطور ناگهانی بینایی و تحرک خود را از دست داد و هفت روز پس از اعتراف کردن به قدیسها دوباره آنها را بدست آورد. قدیس لیدوینا اهل اسخیدام، یک هلندی راهبه، که بین سالهای ۱۴۳۳ ـ ۱۳۸۰ میزیسته میتواند یکی از افرادی باشد که به بیماری ام- اس مبتلا بودهاست. از سن ۱۶ سالگی تا زمان مرگش یعنی تا سن ۵۳ سالگی، وی دچار دردهای مقطعی و سست شدگی پاها شده و بینایی خود را از دست داده بود؛ علائمی که نشانههای بیماری ام- اس هستند. هر دو این موارد منجر به ارائه فرضیه «ژن وایکینگ» برای انتشار این بیماری شد. یکی دیگر از موارد اولیه ام- اس توسط شرح حالنویس بریتانیایی به نام دبیلیو ان پی باربلیون با نام مستعار بروس فردریک کامینگز که بین سالهای (۱۹۱۹ ـ ۱۸۸۹) میزیسته به ثبت رسیدهاست. وی شرح مفصلی از تشخیص پزشکی و تلاشهای خویش را به ثبت رسانیده است. شرح حال وی در سال ۱۹۱۹ تحت عنوان «یادداشتهای یک مرد ناامید» به چاپ رسید.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر شعبدهبازی اروپاییها در وین! منتشر کرده که به این شرح است:
مقامات اروپایی و در راس آنها فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا، مانور تبلیغاتی زیادی بر روی کلید واژه "اینستکس" صورت داده اند! "اینستکس" به جای آنکه به یک ساختار کاربردی و عملیاتی برای تامین خواستههای حداقلی ایران در برجام تبدیل شود، به اسم رمز "وادارسازی ایران به حفظ تعهدات خود در برجام" مبدل گردیده است! نشست دیروز وین نشان داد که مقامات اروپایی همچنان تفاوتی میان "عمل به تعهدات خود" و " شعبده بازی کودکانه" قائل نیستند! در نشست اخیر ایران و اعضای ۱+۴ در وین نیز این موضوع مشهود بود. در این خصوص نکاتی وجود دارد که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذشت:نخست اینکه مرحله بندی شدن و قطره چکانی بودن ساختار اینستکس منبعث از رایزنیها و توافقات پشت پرده مایک پمپئو وزیر خارجه آمریکا و ژان ایو لودریان وزیر امور خارجه فرانسه (به نمایندگی از تروئیکای اروپایی) بوده است. از این رو اینستکس محصولی اروپایی- آمریکایی محسوب میشود نه اروپایی! از منظر ماهوی باید ابتدا بپرسیم که اساسا از لحاظ ماهیتی با چه پدیدهای مواجه هستیم؟ آیا اینستکس یک ساز و کار حقوقی است؟ سازوکاری اقتصادی بوده و یا اصلا ساز و کاری امنیتی است؟ اینها تماما مواردی هستند که خود سران اتحادیه اروپا نیز به طور واضح آنها را مشخص نکرده اند. مقامات اروپایی با گره زدن بندهای این کانال مالی با موضوعاتی نظیر توان موشکی، توان منطقهای و همچنین FATF، نشان دادند که به این سازوکار به عنوان یک متغیر مستقل حقوقی نگاه نمیکنند، بلکه آن را به عنوان اهرم فشاری مضاعف بر ایران در دست دارند تا از طریق آن خواستههای خود را به تهران تحمیل کنند. اظهارات وقیحانه اخیر امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه در خصوص لزوم انعقاد توافق جدید با ایران بیانگر همین حقیقت است. در بعد ساختاری اینستکس نیز همچنان با ابهامات فراوانی رو به رو هستیم؛ از جمله اینکه قرار بود اینستکس کانالی در راستای جبران بدعهدی آمریکا ذیل برجام توسط کل اتحادیه اروپا باشد، این درحالی است که در حال حاضر با تقسیم کار تروئیکای اروپایی یعنی سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس مواجه هستیم. ضمن آنکه سطح بندی و مرحله بندی کردن اینستکس نیز اساسا کارآیی آن را به صورت کامل از بین برده است. اکنون اتحادیه اروپا نه تنها از یک سو این ساز و کار را پیچیده نشان داده، بلکه از سوی دیگر دست به تغییرات ساختاری در آن زده است. یعنی آنها نه تنها تعهدات خود را کاهش داده اند بلکه مطالباتی را نیز از ایران دارند. تمامی این موارد نشان میدهد که اروپا یک بازی هدفمند را آغاز کرده که در قبال ارائه یک ساز و کار مبهم که وضعیت حقوقی آن هم اصلا روشن نیست قصد دارد تا امتیازات تازهای را افزون بر تعهدات برجامی از ایران دریافت کند. به طور مسلم جمهوری اسلامی ایران و وزارت امور خارجه کشورمان نباید از این پدیده استقبال به عمل آورده و حتی آن را به مثابه گام اول اروپا در ایجاد ارتباط اقتصادی تلقی کنند. تنها راه ممکن این است که ایران باید بازی اروپا را از حوزه دیپلماسی پنهان به حوزه دیپلماسی آشکار بکشاند به این معنا که از طرف اروپایی بخواهد که سازو کار اینستکس را به صورت کامل و جزئی شرح داده و از همه مهمتر بخواهد که اروپا آن تنها در یک گام و در حوزههای مد نظر ایران نظیر حوزه بانکی و نفتی به اجرا در بیاورد؛ باید از اروپا این مطالبه را به صورت جدی داشته باشیم که ابتدا این ساز وکار را شفاف کند و پس از آن بررسی کنیم که آیا وزن این سازوکار به اندازهای هست که بتوان گفت اروپا به تعهدات خود در ذیل برجام عمل کرده است یا خیر. تا زمانی که اروپا به تاکتیک ابهام سازی در قبال اینستکس ادامه میدهد، عقلانیت سیاسی ایجاب میکند که ما هم در مواجه با این مکانیزم گارد بستهای را اتخاذ کنیم، چرا که در غیر این صورت تاکتیک ابهام سازی اروپا در قبال اینستکس ادامه دار خواهد شد و در آینده نیز میتواند هزینههای گزافی را به اقتصاد و سیاست خارجی ایران وارد کند. در نهایت اینکه اینستکس هم در سطح ساختاری، ماهوی و اجرایی مبهم بوده و لازم است به صورت کامل از سمت طرف اروپایی تشریح شود.
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با تیتر حذف چاپ پایاننامه لازم بود؟ منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
۱. یکی از سختترین بخشهای کلاسهای نشریهنویسی آن هم در جمعهای دانشجویی پاسخ به این سوال «کلیدی» است که آیا هنوز نشریات «مکتوب» و «چاپی» میتوانند کارایی دهههای گذشته خود را داشته باشند؟ یا بهعبارتی، «زحمتش» به «هزینه» هایش نمیچربد و باید بهسراغ نسخههای الکترونیکی رفت و با یک خروجی PDF کار را به پایان رساند؟ سعی کردم در چند سال برگزاری کلاسهای نشریهنویسی ابتدا و بهصورت «کامل» به این سوال «بزرگ» پاسخ دهم و پس از آوردن استدلالهای «دقیق» و نه صرفا «توجیه» وار، به ادامه کلاس بپردازم.
۲. چند روز پیش بود که معاون آموزشی وزارت علوم با صدور بخشنامهای خطاب به روسای دانشگاههای کشور چاپ کاغذی پایاننامه و رسالههای دکتری را ممنوع اعلام کرد. در این بخشنامه کوتاه آمده است: «در راستای سیاستهای دولت و با توجه به عزم دستگاه آموزش عالی در کاهش هزینهها، صرفهجویی در مصرف کاغذ و دستیابی به اهداف برنامه مدیریت سبز، همچنین توجه به نقش آموزش عالی در بهینهسازی رفتارهای صحیح در جامعه، لازم است همه دانشگاهها و موسسات آموزش عالی از سال تحصیلی آینده نسبت به حذف و ممنوعکردن چاپ کاغذی پایاننامهها، رسالهها، گزارشهای علمی، گزارشهای درسی یا تکالیف آموزشی رایج در همه مقاطع و رشتهها اقدام کنند.» بعد از انتشار این بخشنامه بود که دانشگاه امیرکبیر نیز در اطلاعیهای از حذف چاپ کاغذی پایاننامهها و رسالههای دکتری خود خبر داد و با آوردن اعداد و رقمهایی، بهنوعی این تصمیم وزارت علوم را یک حرکت مثبت در برابر آنچه آنها «اهداف برنامه مدیریت سبز» مینامند، ارزیابی کرد.
در بخشی از اطلاعیه این دانشگاه نیز آمده است: «با توجه به آمار تعداد دانشجویان مقاطع مختلف در سال ۹۵ برای پرینت پایاننامه مقاطع تحصیلی کارشناسی، کارشناسیارشد و دکتری حدود سه تن کاغذ مصرف میشد که با استناد به اطلاعات تقریبی موجود، هر تن کاغذ معادل قطع ۲۰ درخت، مصرف چهارهزار کیلووات ساعت برق و ۴۰۰ هزار لیتر آب میشود. هر درخت نیز بهطور متوسط قادر است سالانه ۶ کیلوگرم دیاکسیدکربن را به اکسیژن تبدیل کند. با در نظر گرفتن تعداد داوران، اساتید راهنما و مشاور در جلسات دفاع و پیشنهاد رساله، میزان کاغذ مصرفی حداقل ۱۳ تن در سال خواهد بود؛ از این رو حذف یا کاهش پایاننامه چاپی و پرینتهای مربوط موجب کاهش مصرف حدود ۱۵ تا ۱۶ تن کاغذ در سال در دانشگاه صنعتی امیرکبیر خواهد شد.»
۳. میتوانیم بیشتر با آمار و ارقام بازی کنیم؛ براساس آمارهای رسمی اعلامشده، در اردیبهشت ۹۸ هفتهزار و ۵۳۱ پایاننامه و رساله (پارسا) توسط دانشگاهها و موسسات به ثبت رسیده است. از این تعداد ۶ هزار و ۸۶۷ پایاننامه کارشناسیارشد و ۶۶۴ رساله دکتری است. همچنین تا پایان اردیبهشت سال جاری، ۳۷۸ هزار و ۷۰۹ پایاننامه و رساله داخل کشور، ۳۹۹ پارسای خارج از کشور و ۱۶۵ هزار و ۳۵۰ پیشنهاده (پروپوزال) در سامانه ملی ثبت پایاننامه، رساله و پیشنهاده به ثبت رسیده است که این آمارها قطعا میتواند پشتوانه خوبی برای این بخشنامه وزارت علوم برای حذف پایاننامهها و رسالههای دکتری باشد. اما این بخشنامه یک ابهام بزرگ در خود دارد که این اقدام وزارت علوم جدا از صرفهجوییهای اقتصادی و زیستمحیطی، پایشهای آمایشی با معیارهای اجتماعی و علمی را در خود دیده است؟
۴. به بند اول متن نگارنده بازمیگردیم؛ یکی از مزایای انتشار «مکتوب» یک اثر جدا از برقراری «حس» دوطرفه میان خواننده و متن، قابل اطمینان بودن منابع آن است؛ محققی که بداند قرار است کار تحقیقاتیاش درنهایت بهصورت مکتوب چاپ شود، قطعا از منابع دستچندم و غیرقابل استناد استفاده نخواهد کرد، این مساله بهسادگی میتواند برای هر کسی قابل باور باشد که اگر بنا باشد یک اثر علمی منجر به طرحی برای تولید یک محصول شود، آیا نسخه الکترونیکی آن مورد استناد قرار میگیرد یا نسخه چاپشده؟ ثانیا، اثر مکتوب در همه دنیا بهعنوان نماد فکر و تفکر شناخته میشود و حذف آن شاید در ابتدا تغییری در نظام آموزشی نخواهد داشت، اما حذف آثار مکتوب در درازمدت میتواند یک چالش هویتی برای یک ملت برجای گذارد. ثالثا یک دانشجویی که حداقل ۲۰ سال (۱۲ سال دوران مدرسه، چهار سال کارشناسی و دو سال کارشناسیارشد) از بهترین دوران خود را وقت تحصیل کرده است، نباید یک اثر مکتوب از خود برجای گذارد؟
البته شاید این ابهام مطرح شود که سالیانه چندینهزار پایاننامه و رساله دکتری بدون کوچکترین آوردهای چاپ میشود و حذف آن اتفاق خاصی در نظام آموزش کشور ایجاد نمیکند که باید گفت این استدلال اگر از سوی مسئولان آموزش عالی مطرح شود بسیار خطرناک است؛ استدلالی که مسئولان آموزش عالی کشور نشان دادهاند در این نوع تصمیمگیریها سابقه قابلتوجهی بر جای گذاشتهاند که آخرین آن محدودیت در توسعه رشتههای مقطع دکتری به بهانه بیکاری فارغالتحصیلان این مقطع است، یعنی بهجای اینکه با یک نگاه کارشناسی و دقیق به اصل مشکل پرداخته شود، با تغییر صورتبندی، نسخه دمدستی برای «حل مساله» ارائه میشود. مساله حذف پایاننامهها و رسالههای دکتری نیز با توجه به تفکر حاکم بر وزارت علوم را میتوان در این مسیر تفسیر کرد.
۵. به هر حال اگر قرار بر اجرای این تصمیم باشد، بهتر است با یک بازبینی جدیتر به آن نگاه شود. قطعا نگارنده درصدد نفی حذف چاپ پایاننامههای بیکیفیت نیست، اما توجیههای صرفا اقتصادی بدون نگاه به آینده و آثار هویتی یک اثر مکتوب نمیتواند قابل پذیرش باشد. نشریه نشنال جئوگرافیک (National Geographic) یکی از مشهورترین و پراعتبارترین مجلات مرتبط با علوم طبیعی در جهان است که گفته میشود ۳۶۰ میلیون نفر مشترک در دنیا دارد؛ این نشریه مدتی پیش در نظرسنجی خود اعلام کرده بود بهدلیل مشکلات کاغذ تصمیم به انتشار الکترونیکی آن در سطح جهان دارد؛ نتیجه این نظرسنجی بسیار جالب است، بیش از ۹۰ درصد خوانندگان با آن مخالفت کرده و دلیل آن را تنها «حس» ورق زدن صفحات این نشریه اعلام کرده بودند.
• روزنامه خراسان مطلبی با عنوان شوی تلویزیونی «نمایش مذاکره» منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، یکی دیگر از سنت شکنیهای دیپلماتیک خود را با سفر غیر منتظره به کره شمالی انجام داد. وی که پس از شرکت در نشست سران گروه ۲۰ در اوزاکای ژاپن راهی سئول، پایتخت کره جنوبی شده بود، به ناگاه از تصمیم خود برای دیدار با کیم جونگ اون، رهبر کره شمالی در خاک این کشور خبر داد، تصمیمی که با استقبال پیونگ یانگ مواجه شد. تردیدی نیست که ورود دونالد ترامپ به عنوان نخستین رئیس جمهوری آمریکا به خاک کره شمالی، اقدامی مهم و تاریخی در جهان به شمار میآید. ترامپ از مکانی پا روی خاک کره شمالی گذاشت که ۶۶ سال پیش در پی برقراری آتش بس میان نیروهای سازمان ملل به رهبری آمریکا و ارتش کمونیستهای کره ای، مرز مشترک میان دو بخش شبه جزیره کره تعیین شد؛ مرزی که بعدها دو کشور تازه تاسیس کره شمالی و کره جنوبی را از یکدیگر جدا کرد. با گذشت ۶۶ سال که هنوز میان دو کره و همچنین میان آمریکا با کره شمالی قرارداد صلح منعقد نشده است، دونالد ترامپ با کیم جونگ اون، رهبر کنونی کره شمالی و نوه کیم ایل سونگ، بنیان گذار این کشور، روی خاک کره شمالی دست داد. در این دیدار، دونالد ترامپ ابراز امیدواری کرد که در آینده نزدیک، رهبر کره شمالی مهمان آمریکاییها در کاخ سفید باشد و کیم نیز متقابلا اعلام کرد رئیس جمهوری آمریکا را به زودی به پیونگ یانگ دعوت خواهد کرد. اتفاقاتی که روز یک شنبه ۳۰ ژوئن در منطقه غیر نظامی مرز مشترک دو کره رخ داد، ادامه روندی است که با دیدار سال گذشته ترامپ و کیم در سنگاپور آغاز شد و با دیدار دو رهبر در هانوی در سال جاری ادامه یافت. با این حال، جز سه بار دیدار سران آمریکا و کره شمالی با یکدیگر و تبادل چندین نامه میان دوطرف، هنوز تحول خاصی در روابط واشنگتن – پیونگ یانگ اتفاق نیفتاده یا حداقل برای کره شمالی دستاوردی نداشته است. ترامپ پیش از ورود به دهکده پان مون جوم در مرز مشترک کره شمالی، از دستاوردهای آمریکا و متحدانش سخن گفت؛ این که کره شمالی آزمایشهای اتمی و موشکی خود را متوقف کرده، از فراز ژاپن موشکی شلیک نمیکند و امنیت کره جنوبی نیز تهدید نمیشود. با این حال، رئیس جمهوری آمریکا پیش از دیدار سوم با کیم جونگ اون به صراحت گفت: «تحریمها (علیه کره شمالی) ادامه دارد و من هم هیچ عجلهای ندارم.» به عبارت دیگر، از منظر ساختار سیاسی در آمریکا و نه رئیس جمهور شیفته نمایشهای تلویزیونی، کره شمالی همچنان یک خطر فوری امنیتی برای ایالات متحده و شرکایش در منطقه شرق آسیاست و تا زمانی که فرایند خلع سلاح اتمی کره شمالی تکمیل و بازگشت ناپذیری آن راستی آزمایی نشود، تحریمها علیه پیونگ یانگ ادامه خواهد یافت. در عین حال کره شمالی نیز در بالاترین سطح رهبری، آمادگی خود را برای خلع سلاح اعلام کرده است، اما در یک سال بعد از نخستین دیدار ترامپ و کیم، هنوز هیچ نشانهای از آغاز روند خلع سلاح اتمی کره شمالی دیده نمیشود. آن چه مقامات کره شمالی تاکنون انجام داده اند، تخریب یک منطقه آزمایش سلاحهای اتمی و توقف این آزمایشها به همراه آزمایشهای موشکی بوده است که تا مرحله خلع سلاح اتمی و حتی شروع این مرحله فاصله زیادی دارد. این موضوع نشان میدهد که کرهایها نیز همچون آمریکاییها برای خلع سلاح اتمی عجلهای ندارند و تا زمانی که نه آمریکاییها و نه کره ایها برای رسیدن به وضعیت نهایی عجله نداشته باشند و امتیازات کافی را از طرف مقابل کسب نکنند، بعید به نظر میرسد دیدارهای ترامپ و کیم شرایط متفاوتی را در شبه جزیره کره به وجود آورد. به ویژه این که برای ترامپ بیش از این که نتایج مذاکرات و تاثیر آنان بر آینده روابط واشنگتن – پیونگ یانگ اهمیت داشته باشد، نمایشهای تلویزیونی با هدف تاثیرگذاری بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال آینده آمریکا اهمیت دارد.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با تیتر حمله به وحدت ملی منتشر کرده که به این شرح است:
در ۵۰ روز گذشته و با صدور ضربالاجلی از سوی ایران برای تعیین تکلیف اروپا به منظور برآوردهکردن مطالبات برجامی، موجی از نامهنگاریها و یادداشتنویسیهای عجیب از سوی بخش تندروی جریان اصلاحطلب، در حوزه فراملی بهوجود آمده که در نوع خود بیسابقه است؛ آنها برای سازمان ملل، دولت آمریکا، روزنامههای آمریکایی و... محتواهایی تولید کردهاند که در زمینه خود مبتنی بر بههمریختگی شدید اوضاع اقتصادی کشور، تمایل عمومی به انجام مذاکرات با آمریکا و نشاندادن چهرهای صلحطلب از جریان خویش هستند؛ با چشمداشتی به انتخابات اسفند و نشاندادن چراغ سبز برای مداخله و حمایت خارجیها. اینها در شرایطی است که جنگطلبترین لایه سیاسی ایران از ابتدای دهه ۶۰ تا نیمه دهه ۷۰، عناصر و احزاب همین جریان سیاسی بودند و نامهای مهمی نظیر بهزاد نبوی، علیاکبر محتشمیپور، حزب سازمان مجاهدین انقلاب، حزب مجمع روحانیون مبارز و... از جمله آنهاست؛ حالا این چهرهها، در حال بازنمایی خود بهعنوان عناصری صالح و مخالف نزاع نظامیاند. از این طنز تاریخی که بگذریم، ضربه مهمتر این پیغامرسانیها به اجنبیها که با هماهنگی و همگرایی چهرههای ضدانقلاب صورت میگیرد، ضربه به انسجام و وحدت ملی است که در تصمیمات اخیر کشور ایجاد شده و دادن این پیام به غرب که شکافهای مهم در داخل وجود دارد و به مواضع رسمی اعتنایی نکنید؛ این میزان از وابستگی یا برآمده از تحلیلهای مغشوش و نادرست است یا افکار و رفتارهای خیانتبار. افشای چهره چنین جریاناتی بر عهده رسانههاست، اما این فعالیتها، باری از مسوولیت مراجع امنیتی و حافظ منافع ملی در اینباره کم نمیکند.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با مضمون تیشه ترامپ به ریشه اقتصاد آمریکا منتشر کرده که به این شرح است:
برای درک بهتر موضوع، به این ارقام توجه کنید. در پایان سال ۲۰۱۷، بدهی آمریکا به خارجیها ۳۶۷۲۹ میلیارد دلار بوده است و در همین زمان، آمریکاییان ۲۷۰۹۴ میلیارد دلار در خارج از آمریکا دارایی داشتهاند؛ بنابراین واقعیت اول در اینجا نمایان است که اقتصاد آمریکا بهطور خالص ۹۶۳۵ میلیارد دلار به دیگر کشورها بدهکار است. اما درآمد خالص بهدست آمده خارجی آمریکا یعنی درآمد ناشی از سرمایهگذاری خارجی آمریکاییان منهای هزینه ناشی از بدهی آمریکا به دیگر کشورها ۱۰۶۰ میلیارد دلار بوده است. به این معنا که بازدهی بهدست آمده از سرمایهگذاریها در کشورهای دیگر نه تنها توانسته بهره بدهی را پرداخت کند بلکه مازادی را نیز ایجاد کرده است. این امر تنها زمانی رخ میدهد که نرخ بهره بهدست آمده در دیگر کشورها کمتر از نرخ بهرهای باشد که آمریکا به خارجیان پرداخت میکند. بهعنوان مثال اگر نرخ بهره پرداختی آمریکا به بدهیهایش بهطور متوسط ۵/ ۱ درصد باشد، آن گاه کافی است که آمریکا از سرمایهگذاریهای خود در دیگر کشورها بازدهی ۶ درصدی داشته باشد، تا هم بتواند بهره دیگر کشورها را پرداخت کند و هم درآمدی داشته باشد که بهواسطه آن بتواند بیش از صادرات خود واردات داشته باشد و بیشتر مصرف کند. به عبارت بهتر، توانایی ایجاد درآمد بیشتر از یک دلار دارایی خارج از آمریکا نسبت به هزینه پرداختی برای یک دلار دریافتی از دیگر کشورها، باعث میشود تا آمریکا همواره بتواند بیش از تولیدش، مصرف کند. اما چرا آمریکا میتواند نرخ بهره بسیار پایینتری به سرمایههای دیگر کشورها بدهد؟ به دلیل آنکه سرمایهگذاران خارجی به دنبال داراییهای امن هستند و اوراق قرضه منتشره در این کشور، چنین ویژگی را دارد. دارایی امن، نرخ بهره بسیار پایینتری نسبت به نرخ بهره متوسط جهانی دارد و عملا آمریکا بزرگترین صادرکننده دارایی امن است و به همین علت میتواند همواره بیش از تولید خود مصرف کند. این واقعیت، ثمره تحولات بلندمدتی است که اینک دولت ترامپ با اتخاذ تصمیمات اقتصادی و بینالمللی خویش در حال تخریب آن است. از جمله، سلب اعتماد سرمایهگذاران با چشم بستن بر توافقات بینالمللی و کنشهای یکسویه در مبادلات تجاری. وضع تحریمهای بینالمللی و به گروگان گرفتن اتکای سیستم تسویه جهانی به دلار برای مقاصد سیاسی از هم اکنون کشورهای رقیب را به صرافت راهاندازی سیستم تسویه جایگزین انداخته که در بلندمدت میتواند روی داراییهای دلاری اثر منفی بگذارد. از سوی دیگر، حمله بیمحابای ترامپ به استقلال فدرال رزرو و همچنان که در هفته گذشته شاهدش بودیم، تاکید بر قدرت برکناری پاول رئیس آن، از سوی ترامپ به معنای آن است که اصل استقلال سیاست پولی از تصمیمات سیاسی دولت در حال ضربه خوردن است و این امر آرام آرام میتواند تاثیر محسوسی بر دارایی امن منتشره در آمریکا بگذارد. دولت ترامپ بهصورت ارادی در حال ضربه زدن به نهادها و روندهایی است که اگر برای مدت طولانیتری ادامه یابد، میتواند مزایایی را که اقتصاد آمریکا تا کنون داشته است از جمله صادرات دارایی امن، تخریب کند.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با تیتر زبان معیار قانونگرایی! منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
برای اداره امور جامعه در سطوح مختلف به زبان معیار فارسی نیازمندیم تا همگان درک مشترکی از آن داشته باشند. زبان فارسی معیار دارای ویژگیهای املایی و خواندن ساده و روان است که متشکل از کاربرد بجای حروف، کلمات و علامتهای سجاوندی است. زبان معیار فارسی، تسهیل کننده امور و عامل برقراری ارتباط اجتماعی بین اقوام گوناگون در ایران اسلامی است. زبان فارسی معیار، با ادبیات شعری کاملا تفاوت دارد که در آن هر چه صنایع ادبی بیشتر و پیچیدهتر بکار رود نشانه مرغوبیت آن است. زبان فارسی معیار، دارای سادگی و روانی است و با زبان اقوام و لهجههای فراوان آنها کاملاً فرق دارد. زبان فارسی معیار، زبانی است که همه مردم ایران بتوانند به راحتی آن را بفهمند و از طریق آن مقصود خود را به دیگران بفهمانند. در اصل ۱۵ قانون اساسی اینچنین آمده است: «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد، ولی استفاده از زبانهای محلی و قومی در مطبوعات و رسانههای گروهی و تدریس ادبیات آنها در مدارس، در کنار زبان فارسی آزاد است». از آنجا که اداره امور جامعه از طریق قوانین انجام میشود بسیار بجاست که کاربرد زبان معیار فارسی، در عرصه قانونگذاری و قانونگرایی بیش از هر جای دیگر در جامعه مشاهده شود. اما افسوس و صد افسوس که بر اساس اعلام نظر صریح گزارشهای مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی و مقالات متعدد، زبان قانون و قانونگذاری در ایران از بدو پیدایش تا امروز، هیچ معیار و قانونی را برنتابیده است. زبان فارسی معیار، آکنده از کلمات و عبارات عربی و معماگونه نیست که فهم آن بر اکثر مردم ممکن نباشد! زبان فارسی معیار، زبان علم و پژوهش است نه شعر شاعران که مملو از تشبیهات، تمثیلات و ایهام و ... است. زبان قانون و قانونگرایی، دارای بهترین شیوه در رسم الخط و خواندن است که کاربرد آن برای همگان بدون دشواری میسر باشد. برای استفاده هر چه بهتر و بیشتر مردم از زبان فارسی معیار، علامتها نیز دارای کاربرد وسیعی هستند. علامت گذاری به جریان فهم مطالب در خواندن و فهمیدن حروف، کلمات، عبارات و جملهها کمک شایانی میکند. متاسفانه بر اساس مطالعات گذشته نگر در سیر قانونگذاری ۱۱۰ ساله ایران شاهد عظیمترین بی نظمی در همه زمینههای زبان و خط فارسی هستیم؟! گویی که اصل ۱۵ قانون اساسی فقط برای مردم وضع شده است و نظام قانونگذاری و قانونگرایی با اسناد و مکاتبات کشور نسبتی ندارد که مطابق قانون باید بر اساس اصول زبان و خط فارسی باشد. رعایت اصول زبان و خط فارسی معیار، علاوه بر تأکید بر وحدت ملی از طریق زبان و خط، به وحدت رویه در امر خطیر قانونگذاری کمک میکند که عدم رعایت آن در زمان حاضر موجب سردرگمی مردم در قانون پذیری و اجرای قانون در کشور شده است. بدون تردید باید اعتراف کرد که اصول زبان فارسی معیار در هیچ یک از مراحل قانونگرایی اعم از تدوین، تصویب، تایید و تفسیر، اجرا و نظارت در تقسیم کار ملی بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران رعایت نمیشود که این مهم شایسته نظام قانونگرایی کشور نیست. چگونه میتوان قوانینی را که خود بر اساس ضوابط زبان و خط فارسی معیار نگارش نشدهاند در جامعه به عنوان سرمشق زندگی تبلیغ کرد! گویا نگارش قانون خود سال هاست که از بی قانونی در نگارش رنج میبرد! در سخنان مسئولان و متولیان تقسیم کار ملی در قانونگذاری و قانونگرایی نیز به شدت فقر زبان فارسی معیار، وجود دارد. زبان فارسی معیار، زبان معماگونه و تخصصی علم حقوق یا دروس حوزوی نیست! چرا که بر اساس ماده ۲ از قانون مدنی میبایست ظرف ۱۵ روز توسط همه مردم ایران، خوانده شده، فهمیده شده و اجرا شود؟! اشکالات ویراستاری فراوانی در قوانین مصوب کشور وجود دارد که اصلاح آنها کار بسیار دشواری است، اما لازم و ضروری. علت وقوع این معضل در نظام قانونگرایی کشور، عدم وجود آیین نامههای اجرایی قوی در سطوح مختلف تقسیم کار ملی پیرامون قانون و قانونگرایی و مسئولان مرتبط با آن است. بی قانونی در استفاده از زبان فارسی، علاوه بر سردرگمی مردم موجب بهره برداری نابجا از قوانین توسط مجریان قانون میشود که نهایتاً به بی توجهی به تأمین منافع عمومی و بروز ناامنی در حقوق و تکالیف جامعه میانجامد. فلاسفه تحلیلی (زبانی) بر این عقیدهاند که زبان، خانه وجود و محل آشکارگی حقایق در هر جامعه است. متخصصان زبان و ادب فارسی نیز معتقدند زبان فارسی دارای ویژگیها و توانمندیهای فراوانی است که در سایر زبانها دیده نمیشود.
زبان فارسی معیار، آشنای غریبی است که از فرط آشنایی کسی آن را نمیبیند و ملاحظه حدود و شرایطش نمیشود و ضوابط و اصولش نادیده گرفته میشود. حیف که از داشتههای ملی خود این گونه ضعیف پاسداری میکنیم!
• روزنامه جوان یادداشتی با مضمون مقاومت متحرک ایرانی، انفعال امریکایی منتشر کرده که به این شرح است:
در شرایط کنونی، جنگ روانی به عنوان یک منازعه واقعی که از مدتها قبل شروع شده، در منطقه وارد فاز جدیدی شده است و به مرحله تقابل اراده دولت و ملت ایران با نظام استکباری به سردمداری امریکا رسیده است، بنابراین باید گفت که مقاومت متحرک و هوشمندانه، ظرف و ظرفیت تقابل و قدرت ایستادگی مردم ایران را به جهانیان نشان خواهد داد. بدین خاطر ملاحظه میگردد که دشمن تمام تلاش خود را به کار برده است تا با ایجاد یک جنگ روانی گسترده، مقاومت را از بار معنایی اصیل و انقلابی آن تهی نماید و در این راستا با بزرگنمایی برخی ضعفهای مدیریتی و تمرکز روی جنگ اقتصادی، مقاومت ملت ایران را در هم بشکند و ما را به زانو در بیاورد، حال آنکه گذر زمان نشان خواهد داد که پیروزی نهایی این منازعه، ایران اسلامی با سلاح مقاومت هوشمندانه است که آن را به عنوان یک فرهنگ و هویت دینی از روش نبی گرامی اسلام (ص) از صدر اسلام تا روش همه ائمه معصومین (ع) و در نهایت بزرگ پرچمدار پرچم سرخ شهادت، حضرت امام حسین (ع) به یادگار برده است.