مجموعه خاطرات جالب از سبک زندگی امام خمینی(ره)
عروسی ما در ماه رمضان بود. آنقدر امام به درسشان مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبود و میگفتند چون ماه رمضان درسهای حوزه تعطیل است وقت مناسبی برای عروسی ماست.
گروه فضای مجازی : مجموعه خاطرات جالب زندگی به سبک امام خمینی(ره)
عروسی در ماه مبارک رمضان
در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند، اما عروسی ما در ماه رمضان بود. آنقدر امام به درسشان مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبود و میگفتند چون ماه رمضان درسهای حوزه تعطیل است وقت مناسبی برای عروسی ماست.
***
فقط گناه نکن
اوایل زندگیمان، به من گفتند من به کار تو کاری ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک کنی، یعنی گناه نکنی.
به متسحبات خیلی کار نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی میکردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه وقت بروم و چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
نقل از همسر امام (ره)
***
خوش به حال من که چنین همسری دارم
علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند به طوری که خانم در یک طرف قرار داشت و بچهها در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود. یک بار خانم مسافرت رفته بودند، آقا خیلی دلتنگی میکردند. وقتی آقا اخم میکردند ما به شوخی میگفتیم اگر خانم باشد، آقا میخندند، وقتی نباشد آقا ناراحت هستند و اخم میکنند.
هرچه سربهسر آقا گذاشتیم، اخم ایشان باز نشد. بالاخره من گفتم: «خوش به حال خانم که شما این قدر دوستشان دارید.» آقا گفتند: «خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کردند، هیچ کس نکرده است.»
نقل از خانم زهرا اشراقی (نوه امام)
***
استقبال با لبخند
در اول ازدواجشان با خانم قرار گذاشته بودند سالی یک بار خانم به تهران بروند و سه ماه تابستان را در تهران بگذرانند. خودشان هم به خمین میرفتند. این برنامه همیشه بود و تا بزرگ شدن ماهم ادامه داشت. آقا سختشان بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزی که خانم به مسافرت میرفت، اخمهای امام در هم بود تا خانم برگردد.
در موقع ورود خانم به منزل آقا میخندیدند و این یکی از راه های ابراز علاقه امام به خانم بود.
نقل از خانم فریده مصطفوی (دختر امام)
***
بدرقهی خانم
گاهی که خانم میخواستند به مسافرت بروند در هر ساعتی از روز که بود، حتی اگر ساعت ۲ بعد از ظهر که وقت استراحت امام بود، با همهی نظمی که در برنامه روزانه زندگی خود داشتند، به احترام خانم به حیاط منزل آمده و خانم را بدرقه میکردند.
نقل از مصطفی کفاش زاده
***
نجف را بگیرید با خانم صحبت کنم
پانزده سالی که در نجف بود با کسی تلفنی صحبت نمیکرد. وقتی که به پاریس رفتیم، همان روز اول و یا دوم بود که گفتند:« تلفن نجف را بگیرید. میخواهم با خانم صحبت کنم.» در مدتی که در پاریس بودند این مسئله چندین بار اتفاق افتاد که با خانم تلفنی صحبت کردند.
به خاطر همین نزدیکی و رابطه عاطفی، چندین بار از پاریس پیغام دادند هرچه زودتر کار گذرنامه و ویزای خانم را درست کنند تا ایشان هم بیاید پاریس . بعد از یکی دو هفته خانم آمد. وقتی که امام خانواده را دیدند ، احساس آرامش و طمأنینه ای در ایشان مشاهده کردیم.
نقل از حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی
***
بی وضو بخوانید
بچه بودیم، هنوز مکلف نبودیم، جمعه بود، فیلم سینمایی نگاه میکردیم، زمستان هم بود اذان میافتاد وسط فیلم سینمایی. امام از راه که رسید پرسید: بچهها نمازتان را خواندهاید؛ همیشه میپرسید.
گفتیم: نه!
گفتند: خب بلند شوید بخوانید.
گفتیم: وضو نداریم تا برویم وضو بگیریم جاهایی از فیلم از دستمان میرود!
گفتند: خب بی وضو بخوانید.
گفتیم: خب باز سر رکوع و سجود فیلم از دستمان میرود، نمیبینیم!
گفتند: رکوع و سجود هم تروید فقط حمد و سوره بخوانید.
***
دروغ نمیگفت
در نوفل لوشاتو میخواستند از بیست و چهار ساعت از زندگی امام فیلم بگیرند، وقت غذا که شد، توی سفره غذای سادهای بود. خواستند فیلم بگیرند، امام گفتند: «نه، اینطور که شما میخواهید سفره بچینید دروغ است. توی سفره ما گاهی پلو و گوشت و خورش هم هست؛ شما میخواهید اینها را نادیده بگیرید، یک سفرهی ساده درست کنید، این دروغ است.»
***
خواب را بر بچه تلخ نکن
اصلاً برنامهشان بر بیدار کردن صبح نبود، یعنی اگر خدمت ایشان میخوابیدیم چه نماز شب و چه نماز صبح را چنان آرام میخواندند که ما اصلاً بیدار نشویم. هیچ وقت برای نماز کسی را بیدار نمیکردند، مگر کسی میسپرد.
خانوادهی شوهرم، برنامهشان این بود که صبح بچه را بیدار کنند و همسرم صبحها دخترم را که مکلف شده بود، بیدار میکرد. امام وقتی از ماجرا باخبر شدند، برای همسرم پیغام فرستادند که خواب را بر بچه تلخ نکن.
این کلام، آنچنان مؤثر افتاد و اثر عمیق بر روح و جان دخترمان برجای گذاشت که بعد از ان خودش سفارش می کرد که برای اقامهی نماز صبح به موقع بیدارش کنیم.
نقل از خانم زهرا مصطفوی ( دختر امام)
***
صادقانه با همه
بهترین خصلت ایشان صداقت بود. هرگز اینطور نبود که آن چیزی را که بیرون میگویند، وقتی داخل خانه آمدند ناچار باشند چیز دیگری بگویند، یعنی رفتار امام در بیرون همان انعکاس رفتار ایشان در داخل خانه بود به اضافه اینکه در خانه رسمیت ساقط میشد.
آنچه را که میفهمیدند، صادقانه با بچهها، مادرم و با همه میگفتند.
نقل از مرحوم حاج احمد خمینی (ره)
***
نماز را سبک نشمارید
به نماز اول وقت، خیلی اهمیت میدادند. روایتی از امام جعفر صادق (علیهالسلام) نقل میکردند که «اگر کسی نماز را سبک بشمرد از شفاعتشان محروم میشود.» یکبار به ایشان گفتم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی است که فرد یک وقت نماز بخواند و یک وقت دیگر نخواند.» گفتند: نه، اینکه خلاف شرع است.
منظور امام صادق (علیهالسلام) این بوده که وقتی ظهر میشود و فرد در اول وقت نماز نمیخواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.» با مثالی که زدند مسئله برایم روشن شد: «وقتی میخواهیم از دری بیرون برویم، سعی میکنیم به بزرگترها تعارف کنیم و اگر به بزرگتر اهمیت ندهیم در واقع به کوچکتر اهمیت میدهیم. سبک شمردن نماز هم همین طور است.»
نقل از خانم فاطمه طباطبایی، عروس امام (ره)
***
تکبر نکنید
تذکر میدادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. هیچ کدام از بچهها و حتی من که خانم امام هستم، روی اعتبار امام تکبر نداریم. اصلاً یادمان نمیآید که این مسئله مطرح بوده باشد که خانواده امام هستیم، یا دخترانم خودشان را بگیرند. نه، اصلاً اینطور نیست.
نقل از همسر امام (ره)
***
سبقت در سلام کردن
همیشه در سلام کردن مقدم بر دیگران بودند. هر وقت بر افراد وارد میشدند قبل از آنکه آنان سلام کنند، ایشان سلام میکردند. امام با آن عظمتی که تمام قدرتها از شنیدن نامشان به وحشت میافتادند، آن قدر رئوف و مهربان بودند که حتی اگر با بچهها مواجه میشدند به آنها سلام میکردند.
***
در نظافت، ضربالمثل بودند
آقا خیلی پاکیزه بودند. یکی از خصوصیات بارز ایشان، نظافت زیادشان بود. از سنین جوانیشان ما یادمان است که در تمیزی و نظافت ضربالمثل دوستانشان بودند. آن ایام که ما بچه بودیم این کوچهها گل بود. به طوری که تمام طلبهها تا زانو و عبایشان گلی بود. ولی آقا آنقدر آرام توی کوچه راه میرفتند و قدم بر میداشتند که گاهی مثلاً حدود ده لکه گل پشت عبایشان بود. عبا را میآوردند داخل اتاق، جلوی بخاری میگذاشتند که خشک شود و بعد ما این لکهها را پاک میکردیم.
نقل از خانم فریده مصطفوی دختر امام (ره)
***
لامپ اضافی، خاموش!
وقتی نیمه شبها برای نماز شب بلند میشدند، وقتی میخواستند از اتاق خارج شوند، اول چراغ کوچک داخل اتاق را که روشن بود، خاموش میکردند و بعد چراغ بیرون را روشن میکردند. موقع برگشتن هم عکس این کار را میکردند که مبادا یک لحظه برق اضافی مصرف شود. حاضر نبودند حتی برای یک لحظه دو چراغ با هم روشن باشد.
نقل از مصطفی کفاش زاده
***
اگر میخواهید، خودتان بلند شوید.
صبحها کسی را برای نماز از خواب بیدار نمیکردند و میگفتند: «خودتان اگر بیدار میشوید، بلند شوید نماز بخوانید. اگر بیدار نشدید مقید باشید که ظهر قبل از نماز ظهر و عصر نماز صبحتان را قضا کنید.»
زمستان هم که بلند میشدیم میرفتیم سر حوض وضو بگیریم، اگر مثلاً کمی آب گرم داشتند میگفتند بیایید با این آب گرم وضو بگیرید و اگر نبود که هیچ. در مورد نماز با ما هیچ سختگیری نکردند.
***
حتی یک دقیقه وقت تلف شده نداشتند
در تمام ساعات شبانه روز حتی یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه ای از قبل تعیین شده نداشتند. با توجه به شرایط سنی و میزان فعالیتی که داشتند، باز هم ساعات خاصی را در سه نوبت (هر کدام بین نیم تا یک ساعت) به اهل منزل اختصاص داده بودند که هر کدام از ما، که مایل بودیم خدمتشان میرسیدیم.
در این ساعات معمولاً فکراً و روحاً توجهشان به خانواده بود، هر سؤالی میکردیم، بدون جواب نمیگذاشتند. هیچ گاه خودشان ابتدا مسائل را مطرح نمیکردند. میخواستند از این وقت، اعضای خانواده استفاده کرده و بر حسب ضرورت مسائلشان را عنوان کنند. اگر سؤالی را به دلیل کمبود وقت پاسخ نمیدادند، حتماً در خاطرشان بود که در فرصت مناسب دیگری پاسخ دهند.
فرشته اعرابی نوه امام
***
هیچ کدام از اینها چیزی نیست
روحیهی امام تا آخرین نفس و تا آخرین لحظهی حیات هیچ تغییری نکرد و همان طور که آن روز حرف میزدند در مقابل مرگ نیز همان طور بسیار عادی برخورد میکردند. یکی از بستگان به ایشان گفته بود که چیزی نیست و حال شما خوب خواهد شد. گفتند: «نه آمدنش چیزی هست و نه رفتنش چیزی هست و نه مرگش چیزی هست. هیچ کدام از اینها چیزی نیست.»
نقل از «حجت الاسلام و المسلمین امامی جمارانی»
منبع: کتاب زندگی به سبک روح الله، علی اکبر سبزیان
عروسی در ماه مبارک رمضان
در حالی که رسم نیست در ماه رمضان ازدواج کنند، اما عروسی ما در ماه رمضان بود. آنقدر امام به درسشان مقید بودند که حتی برای ازدواجشان حاضر به تعطیل کردن درس نبود و میگفتند چون ماه رمضان درسهای حوزه تعطیل است وقت مناسبی برای عروسی ماست.
***
فقط گناه نکن
اوایل زندگیمان، به من گفتند من به کار تو کاری ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش، اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک کنی، یعنی گناه نکنی.
به متسحبات خیلی کار نداشتند، هر طوری که دوست داشتم زندگی میکردم. به رفت و آمد با دوستانم کاری نداشتند و اینکه چه وقت بروم و چه وقت برگردم، ایشان به درس و تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
نقل از همسر امام (ره)
***
خوش به حال من که چنین همسری دارم
علاقه و محبت وافری به همسرشان داشتند به طوری که خانم در یک طرف قرار داشت و بچهها در طرف دیگر و این دوست داشتن با احترام خاصی همراه بود. یک بار خانم مسافرت رفته بودند، آقا خیلی دلتنگی میکردند. وقتی آقا اخم میکردند ما به شوخی میگفتیم اگر خانم باشد، آقا میخندند، وقتی نباشد آقا ناراحت هستند و اخم میکنند.
هرچه سربهسر آقا گذاشتیم، اخم ایشان باز نشد. بالاخره من گفتم: «خوش به حال خانم که شما این قدر دوستشان دارید.» آقا گفتند: «خوش به حال من که چنین همسری دارم. فداکاری که خانم در زندگی کردند، هیچ کس نکرده است.»
نقل از خانم زهرا اشراقی (نوه امام)
***
استقبال با لبخند
در اول ازدواجشان با خانم قرار گذاشته بودند سالی یک بار خانم به تهران بروند و سه ماه تابستان را در تهران بگذرانند. خودشان هم به خمین میرفتند. این برنامه همیشه بود و تا بزرگ شدن ماهم ادامه داشت. آقا سختشان بود که خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزی که خانم به مسافرت میرفت، اخمهای امام در هم بود تا خانم برگردد.
در موقع ورود خانم به منزل آقا میخندیدند و این یکی از راه های ابراز علاقه امام به خانم بود.
نقل از خانم فریده مصطفوی (دختر امام)
***
بدرقهی خانم
گاهی که خانم میخواستند به مسافرت بروند در هر ساعتی از روز که بود، حتی اگر ساعت ۲ بعد از ظهر که وقت استراحت امام بود، با همهی نظمی که در برنامه روزانه زندگی خود داشتند، به احترام خانم به حیاط منزل آمده و خانم را بدرقه میکردند.
نقل از مصطفی کفاش زاده
***
نجف را بگیرید با خانم صحبت کنم
پانزده سالی که در نجف بود با کسی تلفنی صحبت نمیکرد. وقتی که به پاریس رفتیم، همان روز اول و یا دوم بود که گفتند:« تلفن نجف را بگیرید. میخواهم با خانم صحبت کنم.» در مدتی که در پاریس بودند این مسئله چندین بار اتفاق افتاد که با خانم تلفنی صحبت کردند.
به خاطر همین نزدیکی و رابطه عاطفی، چندین بار از پاریس پیغام دادند هرچه زودتر کار گذرنامه و ویزای خانم را درست کنند تا ایشان هم بیاید پاریس . بعد از یکی دو هفته خانم آمد. وقتی که امام خانواده را دیدند ، احساس آرامش و طمأنینه ای در ایشان مشاهده کردیم.
نقل از حجت الاسلام سید علی اکبر محتشمی
***
بی وضو بخوانید
بچه بودیم، هنوز مکلف نبودیم، جمعه بود، فیلم سینمایی نگاه میکردیم، زمستان هم بود اذان میافتاد وسط فیلم سینمایی. امام از راه که رسید پرسید: بچهها نمازتان را خواندهاید؛ همیشه میپرسید.
گفتیم: نه!
گفتند: خب بلند شوید بخوانید.
گفتیم: وضو نداریم تا برویم وضو بگیریم جاهایی از فیلم از دستمان میرود!
گفتند: خب بی وضو بخوانید.
گفتیم: خب باز سر رکوع و سجود فیلم از دستمان میرود، نمیبینیم!
گفتند: رکوع و سجود هم تروید فقط حمد و سوره بخوانید.
***
دروغ نمیگفت
در نوفل لوشاتو میخواستند از بیست و چهار ساعت از زندگی امام فیلم بگیرند، وقت غذا که شد، توی سفره غذای سادهای بود. خواستند فیلم بگیرند، امام گفتند: «نه، اینطور که شما میخواهید سفره بچینید دروغ است. توی سفره ما گاهی پلو و گوشت و خورش هم هست؛ شما میخواهید اینها را نادیده بگیرید، یک سفرهی ساده درست کنید، این دروغ است.»
***
خواب را بر بچه تلخ نکن
اصلاً برنامهشان بر بیدار کردن صبح نبود، یعنی اگر خدمت ایشان میخوابیدیم چه نماز شب و چه نماز صبح را چنان آرام میخواندند که ما اصلاً بیدار نشویم. هیچ وقت برای نماز کسی را بیدار نمیکردند، مگر کسی میسپرد.
خانوادهی شوهرم، برنامهشان این بود که صبح بچه را بیدار کنند و همسرم صبحها دخترم را که مکلف شده بود، بیدار میکرد. امام وقتی از ماجرا باخبر شدند، برای همسرم پیغام فرستادند که خواب را بر بچه تلخ نکن.
این کلام، آنچنان مؤثر افتاد و اثر عمیق بر روح و جان دخترمان برجای گذاشت که بعد از ان خودش سفارش می کرد که برای اقامهی نماز صبح به موقع بیدارش کنیم.
نقل از خانم زهرا مصطفوی ( دختر امام)
***
صادقانه با همه
بهترین خصلت ایشان صداقت بود. هرگز اینطور نبود که آن چیزی را که بیرون میگویند، وقتی داخل خانه آمدند ناچار باشند چیز دیگری بگویند، یعنی رفتار امام در بیرون همان انعکاس رفتار ایشان در داخل خانه بود به اضافه اینکه در خانه رسمیت ساقط میشد.
آنچه را که میفهمیدند، صادقانه با بچهها، مادرم و با همه میگفتند.
نقل از مرحوم حاج احمد خمینی (ره)
***
نماز را سبک نشمارید
به نماز اول وقت، خیلی اهمیت میدادند. روایتی از امام جعفر صادق (علیهالسلام) نقل میکردند که «اگر کسی نماز را سبک بشمرد از شفاعتشان محروم میشود.» یکبار به ایشان گفتم: «سبک شمردن نماز شاید به این معنی است که فرد یک وقت نماز بخواند و یک وقت دیگر نخواند.» گفتند: نه، اینکه خلاف شرع است.
منظور امام صادق (علیهالسلام) این بوده که وقتی ظهر میشود و فرد در اول وقت نماز نمیخواند، در واقع به چیز دیگری رجحان داده است.» با مثالی که زدند مسئله برایم روشن شد: «وقتی میخواهیم از دری بیرون برویم، سعی میکنیم به بزرگترها تعارف کنیم و اگر به بزرگتر اهمیت ندهیم در واقع به کوچکتر اهمیت میدهیم. سبک شمردن نماز هم همین طور است.»
نقل از خانم فاطمه طباطبایی، عروس امام (ره)
***
تکبر نکنید
تذکر میدادند که مواظب اخلاق و سیرت خود باشید. خودتان را نگیرید و تکبر نکنید. هیچ کدام از بچهها و حتی من که خانم امام هستم، روی اعتبار امام تکبر نداریم. اصلاً یادمان نمیآید که این مسئله مطرح بوده باشد که خانواده امام هستیم، یا دخترانم خودشان را بگیرند. نه، اصلاً اینطور نیست.
نقل از همسر امام (ره)
***
سبقت در سلام کردن
همیشه در سلام کردن مقدم بر دیگران بودند. هر وقت بر افراد وارد میشدند قبل از آنکه آنان سلام کنند، ایشان سلام میکردند. امام با آن عظمتی که تمام قدرتها از شنیدن نامشان به وحشت میافتادند، آن قدر رئوف و مهربان بودند که حتی اگر با بچهها مواجه میشدند به آنها سلام میکردند.
***
در نظافت، ضربالمثل بودند
آقا خیلی پاکیزه بودند. یکی از خصوصیات بارز ایشان، نظافت زیادشان بود. از سنین جوانیشان ما یادمان است که در تمیزی و نظافت ضربالمثل دوستانشان بودند. آن ایام که ما بچه بودیم این کوچهها گل بود. به طوری که تمام طلبهها تا زانو و عبایشان گلی بود. ولی آقا آنقدر آرام توی کوچه راه میرفتند و قدم بر میداشتند که گاهی مثلاً حدود ده لکه گل پشت عبایشان بود. عبا را میآوردند داخل اتاق، جلوی بخاری میگذاشتند که خشک شود و بعد ما این لکهها را پاک میکردیم.
نقل از خانم فریده مصطفوی دختر امام (ره)
***
لامپ اضافی، خاموش!
وقتی نیمه شبها برای نماز شب بلند میشدند، وقتی میخواستند از اتاق خارج شوند، اول چراغ کوچک داخل اتاق را که روشن بود، خاموش میکردند و بعد چراغ بیرون را روشن میکردند. موقع برگشتن هم عکس این کار را میکردند که مبادا یک لحظه برق اضافی مصرف شود. حاضر نبودند حتی برای یک لحظه دو چراغ با هم روشن باشد.
نقل از مصطفی کفاش زاده
***
اگر میخواهید، خودتان بلند شوید.
صبحها کسی را برای نماز از خواب بیدار نمیکردند و میگفتند: «خودتان اگر بیدار میشوید، بلند شوید نماز بخوانید. اگر بیدار نشدید مقید باشید که ظهر قبل از نماز ظهر و عصر نماز صبحتان را قضا کنید.»
زمستان هم که بلند میشدیم میرفتیم سر حوض وضو بگیریم، اگر مثلاً کمی آب گرم داشتند میگفتند بیایید با این آب گرم وضو بگیرید و اگر نبود که هیچ. در مورد نماز با ما هیچ سختگیری نکردند.
***
حتی یک دقیقه وقت تلف شده نداشتند
در تمام ساعات شبانه روز حتی یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه ای از قبل تعیین شده نداشتند. با توجه به شرایط سنی و میزان فعالیتی که داشتند، باز هم ساعات خاصی را در سه نوبت (هر کدام بین نیم تا یک ساعت) به اهل منزل اختصاص داده بودند که هر کدام از ما، که مایل بودیم خدمتشان میرسیدیم.
در این ساعات معمولاً فکراً و روحاً توجهشان به خانواده بود، هر سؤالی میکردیم، بدون جواب نمیگذاشتند. هیچ گاه خودشان ابتدا مسائل را مطرح نمیکردند. میخواستند از این وقت، اعضای خانواده استفاده کرده و بر حسب ضرورت مسائلشان را عنوان کنند. اگر سؤالی را به دلیل کمبود وقت پاسخ نمیدادند، حتماً در خاطرشان بود که در فرصت مناسب دیگری پاسخ دهند.
فرشته اعرابی نوه امام
***
هیچ کدام از اینها چیزی نیست
روحیهی امام تا آخرین نفس و تا آخرین لحظهی حیات هیچ تغییری نکرد و همان طور که آن روز حرف میزدند در مقابل مرگ نیز همان طور بسیار عادی برخورد میکردند. یکی از بستگان به ایشان گفته بود که چیزی نیست و حال شما خوب خواهد شد. گفتند: «نه آمدنش چیزی هست و نه رفتنش چیزی هست و نه مرگش چیزی هست. هیچ کدام از اینها چیزی نیست.»
نقل از «حجت الاسلام و المسلمین امامی جمارانی»
منبع: کتاب زندگی به سبک روح الله، علی اکبر سبزیان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *